eitaa logo
حوزه هنری چهارمحال و بختیاری
328 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
286 ویدیو
9 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
حیاط کدخدا وسط محل قرار داشت و بزرگ و هموار بود، با دیوارهای کاهگلی که روی آن‌ها گل‌زنبق روییده بود. درخت گردویی هم وسط حیاط بود که شاخ و برگ درخت انگور آن را در آغوش گرفته بود. زن‌ها و مردهای زیادی در حیاط جمع شده بودند. کدخدا با صدای بلند گفت: "ای مردم، گوش بدهید!" مردم با نگرانی به هم فشرده شدند. پچ‌پچ‌ها خوابید و همه منتظر حرف‌های مهم کدخدا شدند. کدخدا گفت: "حتماً می‌دانید که دولت کنار جاده درخت کاشته. مواظب خودتان و گاو و گوسفندها باشید. دولت کاغذ داده و خیلی هم تأکید کرده که هر کس به درخت‌ها دست بزند یا گاو و گوسفندانش به آن‌ها نزدیک شوند، پدرش را درمی‌آورد. گفته باشم!" همه وحشت کردند. بعد گفت: "صاحب اصلی این درخت‌ها سرلشکر تیمسار مزین است؛ نمایندهٔ شاه در املاک پهلوی، در گرگان و دشت، که حالا شده تا بجنورد و آن طرف‌ها. حواستان خیلی جمع باشد که یک وقت خطا نکنید! " . صفحهٔ ٢١ رمان نوشتهٔ . برگزیدهٔ ششمین جشنوارهٔ . تعداد صفحات: ٢٢۵صفحه قیمت: ٣٠هزار تومان . . شما می‌توانید برای تهیهٔ این کتاب به سایت سوره مهر مراجعه فرمایید. @hozeyehonarich https://www.sooremehr.ir/