eitaa logo
💯 ارتــبـاط بــاخــدا 💯
4.1هزار دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
5.7هزار ویدیو
223 فایل
☆ادعیه و اذڪار الهي‌☆ 💥ڪپی مطالب کانال بدون صلوات‌ همراه‌باعجل فرجهم حرام‌‌هست💥 محتوای کل‌قران کریم https://eitaa.com/goranekarim #تبلیغات 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/395051347Cc290cea239
مشاهده در ایتا
دانلود
رسول خدا صلّی الله علیه وآله فرمود: هرکس در ماه رجب، هزار مرتبه«لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» بگوید، خداوند برای وی هزار حسنه نوشته، و هزار شهر در بهشت بنا می کند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💯 ارتــبـاط بــاخــدا 💯
┄═•❁๐๑♧๑♧๑♧๑๐❁•═┄ #داستان_ازسرنوشت_واقعی 📖 #تمام_زندگی_من📖 قسمت_هجدهم✍ دل شکسته 🌷دلم سوخته بود و ا
┄═•❁๐๑♧๑♧๑♧๑๐❁•═┄ داستان_شب_ازسرنوشت_واقعی 📖 📖 ✍ دختر من 🌷پدر و مادرش سراسیمه اومدن … با زحمت لباس کمکم کردن، پوشیدم و رفتیم بیمارستان … بعد از معانیه … دکتر با لبخند گفت … 🌷– ماه های اول بارداری واقعا مهمه … باید خیلی مراقبش باشید … استرس و ناراحتی اصلا خوب نیست … البته همین شوک و فشار باعث شده زودتر متوجه بارداری بشیم… پس از این فرصت استفاده کنید و … 🌷پدر و مادر متین خیلی خوشحال شدن … اما من، نه … بهتره بگم بیشتر گیج بودم … من عاشق بچه بودم ولی اضافه شدن یه بچه به زندگی ما فقط شرایط رو بدتر می کرد … 🌷حدود ساعت 1 بود که رسیدیم خونه … در رو که باز کردم، متین با صدای بلند گفت … – وقتی مودبانه میگم فاحشه ای بهت برمی خوره … جمله اش تمام نشده بود که چشمش به پدر و مادرش افتاد… مثل فنر از جاش پرید … تمام خوشحالی اون شب پدر و مادرش کور شد … پدرش چند لحظه مکث کرد و محکم زد توی گوشش … 🌷– چند لحظه صبر کردم که عذرخواهی کنی یا حداقل تاسف رو توی صورتت ببینم … تو کی اینقدر وقیح شدی که من نفهمیدم؟ … نون حروم خوردی که به زن پاکدامنت چنین حرفی میزنی؟ … 🌷بعد هم رو کرد به مادر متین … – خانم برو وسایل آنیتا رو جمع کن … این بی غیرت عرضه نگهداری از این دختر و بچه رو نداره … مادرش چنان بهت زده شده بود که حتی پلک نمی زد … 🌷– بچه؟ … کدوم بچه؟ … و با چشم های مبهوتش به من نگاه کرد … – نوه ی من بدبخت که پسری مثل تو رو بزرگ کردم … به خداوندی خدا … زنت تا امروز عروسم بود … 🌷 از امروز دخترمه… صورتش سرخ و ورم کرده بود ولی به روی ما نیاورد … و لام تا کام حرف نزد … فکر نکن غریب گیر آوردی … سر به سرش بزاری نفست رو می برم … الان هم می برمش … آدم شدی برگرد دنبالش … ✍ادامه دارد‌...... لینک کانال ارتباط با خدا👇👇 ┏━💎🍃🌷🍃💎━┓ 🟡 @artdatbahoda🟡 ┗━💎🍃🌷🍃💎━┛
💯 ارتــبـاط بــاخــدا 💯
┄═•❁๐๑♧๑♧๑♧๑๐❁•═┄ #رمان داستان_شب_ازسرنوشت_واقعی 📖 #تمام_زندگی_من📖 #قسمت_نوزدهم✍ دختر من 🌷پدر و ما
┄═•❁๐๑♧๑♧๑♧๑๐❁•═┄ داستان_ازسرنوشت_واقعی 📖 📖 قسمت_بیستم✍مرگ خاموش یک زندگی 🌷یک ماه و نیم طول کشید تا اومد دنبالم … در ظاهر کلی به پدرش قول داد اما در حیطه عمل، آدم دیگه ای بود … دیگه رسما به روی من می آورد که ازدواجش با من اشتباه بوده و چقدر ضرر کرده … حق رو به خودش می داد و حتی یه بار هم به این فکر نکرد که چطور من رو بازی داده … 🌷چطور با رفتار متظاهرانه اش، من رو فریب داده … اون تظاهر می کرد که یه مسلمان با اخلاقه … و من، مثل یه احمق، عاشقش شدم و تمام این مدت دوستش داشتم… و همه چیز رو به خاطرش تحمل کردم … 🌷اون روزها، تمام حرف های پدرم جلوی چشمم می اومد … روزی که به من گفت … – اگر با این پسر ازدواج کردی، دیگه هرگز پیش من برنگرد … هر لحظه که می گذشت، همه چیز بدتر می شد … دیگه تلاش من هم فایده ای نداشت … 🌷قبلا روابط مشکوکش رو حس کرده بودم ولی هر بار خودم رو سرزنش می کردم که چرا به شوهرم بدگمانم … اما حالا دیگه رسما جلوی من با اونها حرف می زد … می گفت و می خندید و صدای قهقهه اون دخترها از پای تلفن شنیده می شد … 🌷اون شب سر شام، بعد از مدت ها برگشت بهم گفت … – یه چیزی رو می دونی آنیتا … تو از همه اونها برام عزیزتری… واقعا نمی تونی مثل اونها باشی؟ … خنده ام گرفت … از شدت غم و اندوه، بلند می خندیدم … 🌷– عزیزترم؟ … خوبه پس من هنوز ملکه این حرم سرام … چیه؟ … دوباره کجا می خوای پز همسر اروپاییت رو بدی؟ … به کی می خوای زن خوشگل بورت رو پز بدی؟ … 🌷منتظر جوابش نشدم و از سر میز بلند شدم … کمتر از 48 ساعت بعد، پسرم توی هفت ماهگی به دنیا اومد … ✍ادامه دارد‌..... ┄═•❁๐๑♧๑♧๑♧๑๐❁•═┄ 📖 📖 قسمت_بیست_و_یکم✍قدم نو رسیده 🌷اسمش رو گذاشت آرتا ... وقتی فهمیدم آرتا، یه اسم زرتشتیه خیلی ناراحت شدم ... - چطور تونستی روی پسر مسلمان من، یه اسم زرتشتی بزاری؟ ... 🌷یعنی اینقدر بی هویت شدی که برای ابراز وجود، دنبال یه هویت باستانی می گردی؟ ... یا اینکه تا این حد از اسلام و خدا جدا شدی که به جای خدا ... که به جای افتخار به چیزهایی که داری ... یه مشت سنگ باستانی، هویت تو شده؟ ... 🌷دلم می خواست تک تک این حرف ها رو بهش بزنم و اعتراض کنم اما فایده ای داشت؟ ... عشقی که در قلبم نسبت بهش داشتم، به خشم و نفرت تبدیل می شد ... و فقط آرتا بود که من رو توی زندگی نگه می داشت ... 🌷غریب و تنها ... در کشوری که هیچ آشنا و مونسی نداشتم ... هر روز، تنها توی خونه ... همدم من، کتاب هام و یه بچه یه ساله بود ... کم کم داشتم با همه چیز غریبه می شدم... و حسی که بهم می گفت ... ایران دیگه کشور من نیست ... 🌷و انتخابات 88، تیر خلاص رو توی زندگی ما زد ... اون به شدت از موسوی حمایت می کرد ... رویاهایی رو در سر داشت که به چشم من کابوس بود ... اوایل سعی می کردم سکوت کنم ... تحمل می کردم اما فایده نداشت ... آخر، یه روز بهش گفتم ... 🌷- متین تو واقعا متوجه نمیشی یا این چیزهایی که میگی انتخاب توئه؟ ... ✍ادامه دارد‌...... لینک کانال ارتباط با خدا👇👇 ┏━💎🍃🌷🍃💎━┓ 🟡 @artdatbahoda🟡 ┗━💎🍃🌷🍃💎━┛
Part07_خارو میخک.mp3
13.82M
📗کتاب صوتی اثر شهید یحیی سنوار قسمت 7⃣ لینک کانال ارتباط با خدا👇👇 ┏━💎🍃🌷🍃💎━┓ 🟡 @artdatbahoda🟡 ┗━💎🍃🌷🍃💎━┛
💯 ارتــبـاط بــاخــدا 💯
🔔 ناقوس ها به صدا در می آیند.(۶۳) #انتشارات_عهدمانا مردی به نام کعب الاحبار که یهودی ز
🔔 ناقوس ها به صدا در می آیند.(۶۴) سرگئی وارد اتاق شد و پرسید این چیست؟ کشیش گفت : « نهج البلاغه است ، سخنان و نامه های علی است . کتاب بسیار عجیبی است ، پر از مضامین بکر و راه گشا. » سرگئی گفت : « لابد به من توصیه میکنی که آن را بخوانم . » کشیش گفت : « حتماً ، کاری که پدرت باید در جوانی میکرد . مثل جرج جرداق که میگفت از دوازده سالگی مطالعهٔ نهج البلاغه را شروع کرده و هنوز هم ادامه می دهد. علی شخصیتی است مثل اقیانوس ؛ هرچه در عمق آن شنا کنی ، شگفتی هایش آشکارتر می شود. » سرگئی پرسید : « اگر چنین است که شما میگویید ، پس چرا برخی کشورهای مسلمان که علی امام آنهاست ، عقب مانده اند ؟ » کشیش گفت : « ملتها و دولتهای اسلامی مانند کسانی هستند که گنج گران بهایشان را دفن کرده اند یا اساساً از آن خبرندارند . گمان میکنم آنها هم علی را نمی شناسند . من هنگام مطالعهٔ این کتاب و چند کتاب دیگر ، به همین مسأله فکر می کردم . در آن دوران ، علی خلیفهٔ مسلمانان بود و مردی هم به نام معاویه خود را خلیفهٔ مسلمانان نامیده بود . هر دوی اینها ، داعیهٔ حکومت اسلامی داشتند ، اما علی کجا و معاویه کجا ! فکر کنم بیشتر رهبران کشورهای اسلامی ، حکومتشان از جنس حکومت معاویه باشد ، نه علی . اگر حاکمی از حاکمان مسلمان ، یک بار نهج البلاغه را با دقت می خواند و به آن عمل میکرد ، امروز روزگارشان این نبود که هست. » سرگئی لبخند زد و گفت : « ما باید کم کم مراسم مسلمان شدن شما را فراهم کنیم پدر... ! » کشیش گفت : « ادیان الهی ، شکل ، قالب و پوستهٔ روح الهی هستند. مغز و درون آنها یکی است . در زمان علی دشمنانش و آنهایی که با او می جنگیدند ، از حافظان و مبلّغان قرآن و اسلام بودند و در عبادت و زهد و تقوا چنان بودند که زانوهایشان بر اثر سجده پینه بسته بود . آنها به نام همان اللّه ی با علی جنگیدند که علی به نام همان اللّه می خواست هدایتشان کند . » سرگئی به کاغذهای روی میز اشاره کرد و پرسید : «ظاهراً مشغول یادداشت برداشتن از نهج البلاغه بودید ... » ادامه دارد... لینک کانال ارتباط با خدا👇👇 ┏━💎🍃🌷🍃💎━┓ 🟡 @artdatbahoda🟡 ┗━💎🍃🌷🍃💎━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آشتی با امام عصر(عج)06.mp3
16.56M
. 📚 مجموعه شنیدنی: «آشتی با امام عصر(عج)» 👈🎧 : «رهنمودهای نجات بخش: غیبت صغری و نامه امام به شیخ مفید» ✍🏻برگرفته از کتابی با همین نام نوشته: دکتر علی هراتیان 🎙 به کلام و تنظیم : = لینک کانال ارتباط با خدا👇👇 ┏━💎🍃🌷🍃💎━┓ 🟡 @artdatbahoda🟡 ┗━💎🍃🌷🍃💎━┛