فکرمیکنم اگر دغدغه ی ارامش تو زندگی مشترک،ارتباط با بچه هاتون و توسعه ی فردی دارین، پکیج های تخفیفی شون رو از دست ندین!
به مناسبت روز دانشجو تا فرداشب تخفیف ۳۵ تا۷۰ درصدی گذاشتن!
تیم شون عااالی اند و با خیال راحت همراهی شون کنین!
اگر آدمی اطراف تون هست که حال و احوالش اینه، هواش رو داشته باشید..:
دلم میخواد به هر آدمی که بهم نزدیکه و دوسش دارم بگم:
"ببین من حالم خوب نیست؛
شاید یه مدت نتونم باهات حرف بزنم،
ببینمت یا بغلت کنم یا خیلی سرد به نظر بیام
ولی باور کن ازت ناراحت نیستم
قصدم ندارم که از زندگیم حذفت کنم
به عنوان یه انسان منم گاهی نیاز دارم با خودم تنها باشم تا ریکاوری بشم و انرژیم برگرده ؛فقط همین.
دلم میخواد داد بزنم و بگم میشه دست از دوست داشتنِ من بر نداری و صبر کنی تا من با یه حال بهتر برگردم کنارت ؟"
بخدا خیلی خستم.
@asalkhorsandian72
روایت_نویسی
نمیدونم ماجرا چیه، از وقتی مامانِ فاطمه آلاء شدم، لطیف شدم..
خیلیا!
من یادم نمیاد جز سر زردی امیرحیدر برای مریضی بچه ها
گریه کرده باشم!
ولی امروز صبح، وقتی سر دوره زندگی بر مدار ارزش بودم، فاطمه آلاء استفراغ کرد تب کرد و بی حال شد و خوابید تو بغلم!
و من..
ترسیدم!
خیییلی..فقط زنگ زدم به محمدحسن که به بابام بگو بیاد بریم بیمارستان میترسم.. تب داره!
میدونید که من خیلی خاطره ی تلخی از تب دارم..
برام تروما شده!
و خودم زنگ زدم به مامانم که بیا پیش امیرحیدر و اینکه منتظر امیرعباس باش از مدرسه بیاد من باید فاطمه آلاء رو ببرم بیمارستان.. یعنی نگفتم میتونی بیای گفتم بیا..
و این مداحی رو گذاشتم و یه دل سیر گریه کردمُ تا تونستم دعای نور رو خوندم براش..
و سپردم به صاحب اسمش!
الان که دارم مینویسم حالش بهتره..
همین ویروسی که بیشتر بچه ها گرفتن رو گرفته..
و باید مراقب علائم باشیم!
اینم یه امپول ضد تهوع هست که براش زدن!
مراقب بچه ها باشید..
و برای دخترکم ما هم اگر تونستید حمد بخونید.☘
اگر دلتون خواست مداحی رو گوش بدید..
✍🏻عسل خرسندیان
@asalkhorsandian72
امیرالمومنین علیه السلام:
اللَّهُمَّ اجْعَلْ نَفْسِي أَوَّلَ كَرِيمَةٍ تَنْتَزِعُهَا مِنْ كَرَائِمِي
خدايا! جان مرا نخستين چيز ارزشمندی قرار بده که از ارزشمندی هام میگیری..
@asalkhorsandian72
#روایت_نویسی
از یه هفته پیش قرار بود این هفته پنجشنبه جمعه بریم قم و منبرم پیش یکی از رفیقام و بچه ها با محمدحسن باشن که بیست و چهارساعت کسی منو صدا نزنه😂😂
خب من معمولا روز قبل سفر کار زیاد دارم،از قضا امروز صبح دوره ارزش داشتم و عصری هم معارفه ی دوره ی پیشرفته تسهیلگری، اواسط دوره ارزش فاطمه آلاء حالش بد شد و رفتیم بیمارستان ولی من کلاسُ گوش میدادم و حتی آخر کلاس صحبت هم کردم، و وقتی از بیمارستا ن برگشتم حجم کار زیاد بود و زمان محدود ولی با دویدن😂 کارا تموم شد، یکی از اتفاقایی که شارژر من هست نیم ساعت گفتگوی شبانه مون هست که از اتفاقای روز میگیم از احساس و نیازمون میگیم، امروز قبل اومدن محمدحسن تلفنی چند دقیقه ای حرف زدیم یعنی وقتی فاطمه آلاء یه کم آروم گرفت و بچه ها داشتن بازی میکردن و من فرصت کردم بشینم به محمدحسن زنگ زدم و گفتم نیازم به گفتگو هست و موردی رو برای تصمیم گیری بررسی کردیم، امشب وقتی بچه ها خوابیدن، و شام خوردیم محمدحسن گفت من میرم بخوابم خیلی کمبود خواب دارم و ساعت حوالی ۸.۴۵ بود، دیدم راست میگه مدت هاست حتی روزای تعطیل شبی نهایت ۴ ساعت میخوابه،و ازم قول گرفت بشینم پای پایان نامه ام که گفتم اصلا کشش ندارم ولی یه ربع میشینم که انجام داده باشم امروز، وقتی رفت خوابید برای خودم چای ریختم با خرما گردو و ساندویچ های امیران و محمدحسن رو برای صبحونه فردا تو ماشین آماده کردم و حین ش والعصر خوندم به لقمه ها، حین درست کردن ش فکر کردم اگر من عسل یکی دوسال پیش بودم از این اتفاق غمگین میشدم که گفتگوی شبانه مون کنسل شد ولی الان میگم من گفتگو رو در راستای ارزش صمیمیت میخوام و با غر زدن در موردش صمیمیت حاصل نمیشه!
و حتی وایستادم صبحونه فرداشونم درست کردم..
و این ها رو در راستای ارزش هام انتخاب میکنم.
#زندگی_بر_مدار_ارزش
✍🏻عسل خرسندیان
@asalkhorsandian72
#شبانه_نویسی
یه نفر هم دوست داشتن رو
اینجوری تعبير میکنه:
"کسی را بسیار دوست داشتن
یعنی از آرامشِ او مراقبت کردن.."
هنوز از چند روز پیش که اینجا نوشتم، ذهنم درگیر این گزاره است که ما هدف مون از تربیت، تربیت یک بنده خداست..
دارم به ابعاد این موضوع فکر میکنم، دارم فکرمیکنم اگر این نگاه بشه یکی از اساسی ترین ارزش های زندگی هامون چه تغییراتی تو کل زندگی مون رخ میده؟
برخورد و مواجه مون با بچه هامون چه شکلی میشه؟
وقتی یه کاری میکنه که ما دوست نداریم، اگر ارزش تربیت عبد جلو چشم مون باشه، مواجه مون با بچه مون چیه؟
بهش فکر کنید..
شاید به نتایج جالبی رسیدین، من هم چنان دارم بهش فکر میکنم و بررسی میکنم ابعادش رو..
✍🏻عسل خرسندیان
@asalkhorsandian72
حرفی که به کسی یا فرزندت می زنی، دانه است و فکر او زمین.
ببین در این زمین چقدر بذر می توان پاشید؟
اگر در یک زمین کوچک چند کیلو گندم پاشیدی، همه دانه ها سبز نمی شوند. تازه اگر هم در بیایند همدیگر را خفه می کنند.
موعظه زیاد، باعث می شود که حرف ها همدیگر را له کنند، همدیگر را بپوشانند.
✍🏻 آیت الله حائری شیرازی
@asalkhorsandian72
Poyanfar - Salam Fateme.mp3
3.91M
دعاکنبرای نجات جهان..
پیشنهاد میکنم برای نوجوون هاتون بذارید گوش بدن..
@asalkhorsandian72
#روایت_نویسی
ممنونم از مهرتون که برام پیام میفرستید کجایی..
میچسبه به جونم،انرژی میگیرم..
ولی.. از دیروز ظهر که تولد دخترعموی بچه ها دعوت بودیم استفراغ های مکرر فاطمه آلاء و درخواستش برای اینکه بغل خودم باشه..کتف دردی شدم که خدا میدونه..دیشب وقتی بچه ها خوابیدن،محمدحسن دخترک رو بردش بیمارستان ..
تا صبح راحت خوابید ولی امیرعباس چهاربار دچار استفراغ شد..
و دیگه صبح جونی برای محمدحسن نمونده بود منم بدخواب شده بودم، و همین که از صبح این دوتا افتادن یه گوشه خون به جیگرم شد.. نه صدایی ازشون میاد نه خنده ای نه هیچی..
خودمم سردرد عجیب و حالت تهوع از شدت سردرد!
یه کلمه هم پایان نامه مو نه خوندم نه نوشتم..
اما اینم میگذره..
میدونم که صبح میشه این شب!
این عکس قبل از بیرون اومدن از خونمون از پاهای کوچولوش گرفتم که تو بغلم غش کرده بود از خواب..
حال عمومی شون خوبه و نگران نباشید
ولی حمدشفا بخونید اگر دلتون خواست.
✍🏻عسل خرسندیان
@asalkhorsandian72
برای اینکه بچه تون حرف تون رو گوش بده در حالیکه از شما مهر میگیره.
🔸 با او واضح و شفاف صحبت کنید .
🔸 به او بگویید که چه کاری می خواهید انجام دهد ؟
🔸 به او بیاموزید که چگونه آن کار را انجام دهد؟
مثلاً وقتی از فرزندتان می خواهید اطاقش را مرتب کند، طریقه ی انجام این کار را نیز برایش بازگو کنید:
👈 لطفا تختت را مرتب کن !
👈 لباسهای کثیف را داخل حمام و لباسهای تمیز را در کمد بگذار !
👈 اسباب بازیها را روی قفسه و کتابها را در جای خود قرار بده !
در این صورت کودک می داند از کجا و چطور شروع کند.
وقتی او نداند که منظور شما چیست؟ نمیتواند فرمان شما را اجرا کند ، این امر باعث سوتفاهم شما شده و تصور میکنید که او لجبازی میکند و حرف گوش نمیکند.
✍🏻 تربیت نور دیده
@asalkhorsandian72
ما_باید_زنانگی_را_بیشتر_بشناسیم_دکتر_شیری.mp3
1.23M
ما باید زنانگی را بیشتر بشناسیم
آن بخش از ما که با آن باران را درک میکنیم
شعر را میفهمیم
با صدای موسیقی آرام میشویم
نمیتوانیم گریه کودک را تحمل کنیم
عاشق میشویم
غم میخوریم
خلوت را درک میکنیم
معنای عالم توجه ما را جلب میکند
دوست داریم بدانیم پشت پرده عالم چه خبر است
از جنگ، قحطی، نفرت و مرگ گریزانیم
و به زندگی، حیات، عشق، رضایت، شادمانی و معنا متمایل میشویم
اینها همه دستاوردهای زنانگی درون ما ست
میتوانیم در خلوتمان فکر کنیم که در جانمان چه میگذرد
این مال زنانگی ما ست.
#علیرضاشیری
@asalkhorsandian72
#روایت_نویسی
نمیدونم روایتمن از شرکت در دوره تسهیلگری رو گوش دادین و خوندین یا نه، اگر گوش ندادین و نخوندین پیشنهادش میکنم.
میدونید.. دوره مهارت های تسهیلگری به شما چنان توسعه فردی میده که بعید میدونم دوره ی دیگری چنین قابلیتی داشته باشه.
من وقتی دوره تموم شد به سرپرست دوره مون گفتم من نیت دارم که وایستم تا آدمای بیشتری با این دوره آشنا بشن و ازش بهره ببرن و کیفیت زندگی شون رو ببرن بالا.
قبول دارم که ساعات زیادی رو باید درگیر دوره باشید یا حتی بگید من بچه کوچیک دارم و نمیتونم، ولی من میگم از موانع عبور کنید، من با سه تا بچه کوچیک دوره رو شرکت کردم و تجربه ی فوق العاده ای بود.
حالا فردا معارفه ی دوره جدید هست که اول بهمن شروع میشه، این دوره بیشتر مناسب معلم ها، اساتید و ارائه دهندگان هست ولی با این حال فردا بیاین و معارفه رو که رایگان هست شرکت کنید، منم هستم کنارتون فردا.
برای ثبت نامرایگان در معارفه ی فردا که ۱۶ تا۱۹ هست به این شماره پیامک بدید یا تو واتس آپ یا بله پیام بدید.
میبینمتون فردا☘😊
0901 695 9094
أتذكر أيامي معك؟!
كمن يرى الأشياء عبر نافذة قطار مسرع:
نائية وجميلة
والقبض عليها مستحيل
من وقت إلى أخر
فلنعد أطفالاً
ولنحزن بلا كبرياء زائف
يوم أحتضر
سأفكر بتلك اللحظة المضيئة.
روزهای با همبودنمان را به یاد داری؟!
همچون مسافری که اشیاء را از پنجرهی قطاری تندرو، دور وُ زیبا می بیند
حال آنکه دستیابی به آنها محال است..
هر از گاهی
باید به کودکیمان بازگردیم
و بدون غروری دروغین غمگین شویم
روز جان سپردنم
به آن لحظهی درخشان فکر خواهم کرد.
#غادة_السمان
#روایت_نویسی
میخوام براتون از یک ترومای شکل گرفته درونم بنویسم!
از شنبه سردرد و حالت تهوع داشتم و عملا چیزی نمیتونستم بخورم، بچه ها هم مریض بودن و خب نگرانی اونا هم بود، و بیشتر نگران بودم امیرحیدر درگیر بشه که خب امروز درگیر شد، با اینکه خونه مامانم بودم از شنبه ولی خب چون چیزی نمیخوردم و میل نداشتم اصلا از شدت حالت تهوع از یکشنبه شب دیگه ضعف و سرگیجه کلافه ام کرد، هی عسل بخور، هی خرما بخور.. افاقه نکرد..دیروز صبح درد معده هم شروع شد،و من فقط خوابیده بودم بماند که شبش اصلا نخوابیدم و بماند که وقتی بیدار شدم دیدم بچه ها سه ساعتی میشه بیدار شدن و من!!!
دیروز صبح وقتی روی تخت خوابیده بودم و داشتم از درد به خودم میپیچیدم، و احساس میکردم از شدت ضعف قطره قطره وجودم داره تموم میشه، یهو دچار یادآوری خاطرات بیماری سه سال پیشم شدم..
سال ۹۸ وقتی امیرحیدر سی و هفت روزه بود من طی ماجراهایی که برای صفرام پیش اومد و بعدش پانکراتیت شدم و افسردگی ناشی از پانکراتیت(اگر نمیدونید چیه در موردش سرچ کنید)..خلاصه اوضاع خوبی نبود!
من شش ماه دکتر و سرم و بیمارستان و تخت خواب و میشناختم..و سخت گذشت!
دوری از بچه ها و خونه زندگی ام..
دردسر و زحمت جسمی و روحی که به خانواده هامون تحمیل شده بود،هرکدوم از خانواده هامون به نوعی درگیر این ماجرا شده بودن و تقریبا زندگی هاشون از ریل روتین خارج شده بود و همه غمیگن بودن و یادم نمیاد خنده رو لب هیچ کدوم شون دیده باشم..
خلاصه.. دیروز صبح رفته بودم تو این حال که اگه دوباره پانکراس ام عود کرده باشه چی کارا کنم که اوضاع روون هندل بشه و حقیقتا یه ترس بزرگ تو دلم داشتم و نگران بودم که اگه این جوری بشه چی کار کنم..😔
وقتی ظهر رفتم سرم زدم و حالم بهتر شد..
گفتم خدایا.. سلامتی مون به آن و لحظه بنده..
اگر هم میخوای دوباره منو با سلامتی امتحان کنی، هرچی بخوای درد میکشم ولی ضعف نه.. خییلی سخته ضعف داشته باشی😔
الان درد میره و میاد ولی ضعف ام خوب شده..
بابت این چند روزم نبودم ببخشید و ممنونم حالمو میپرسین، امیرعباس و فاطمه آلاء هم رو به بهبود اند و امیرحیدر تازه شروع شده..😔
ممنونم منو خوندین❤️
✍🏻عسل خرسندیان
@asalkhorsandian72