asare
بچا بیاید واسم دعا کنید که اگر این قضیه بشه، دیگه اون اساره ی غمگین رو نمیبینید:)
ممنونم بابت دعاهاتون، شد:)
asare
بهم پیام داده سید پشمام🥲🥲💗
و واقعا خیلی مهربونه،
من جدیدا تو مدرسه وقتی میخوام بگم طرف خیلی مهربونه میگم خیلی اسمدختره ست=)))
asare
گوگولیای منن. که بابت ناز کردن گربه های تو خیابون موهای سرمو کندن.
ولی دیدی چیشد؟ اینام برام نموندن.
asare
از آخرین باری که چشمهایش را خشک دیده است یک هفتهای میگذرد و هنوز نمیداند دلیل اشکهای بیوقفهاش را...
آری؛ راست میگفت که اگر بفهمند دوستدارشان هستی میروند.
شاید با یک عذرخواهی همهچیز تمام میشد یا شاید هم قسمت خیلیکوچکی از این اشفتگی مربوط به انها بود.
دلش نه، تمام وجودش تنگ است برای خودش؛ برای آن اسارهی سابق که حال چهشده به این حال و روز افتاده است.
چهشده آن دخترک ساده که حالا تمام فکر و ذکرش پر شده از خودکشی و آسیبهای مختلفی که میتواند به خود بزند..
چهشده آن شخصیتی که ثانیهای در خانه بند نمیشد که حالا یک شب برای بهتر شدن هیئت میرود و بعد تصمیم میگیرد دگر از پناه امنش، اتاقش بیرون نیاید..
استکانچای را میان دستانش گرفته؛ با خود فکر میکند که چقدر روحش زخمیست!
جا ندارد برای زخمهای جدید، هرکس رد میشود عمق زخمها را بیشتر میکند.
کاش چشمهایش را باز میکرد و هنوز کودکی بود با تنها دغدغه ی سوار شدن تاب یا سرسره...
بیا درمورد چیزهای بهتری صحبت کنیم.
میدانم که میخوانی این چرندها را،
باید بگویم تو فقط بخش کمی از این آشفتگیها هستی اما نمیدانم چشد که برای دوستی بیشتر جلو آمدم و اینگونه شد.
دگر دوستی را نمیخواهم، مثل قبل باشیم؟