#خاطرات_رهبر_انقلاب ۸۱
امروز مراجع ما فقط به تدریس فقه و اصول راضی نیستند.
امروز، مراجع مـا مثل مراجع دوران مرحوم آقا سیّد ابوالحسن اصفهانی نیسـتند که فقط به تـدریس فقه و اصول راضـی باشـند. خاطرهیی را مرحوم آقاي تهامی رضوانالله علیه میگفتند که همین نکته را ثابت میکند
ایشان میگفتند که جلسهیی با مرحوم آقا سـیّد ابوالحسن اصـفهانی برگزار کردیم و در آن جلسه مطرح شد که طلّاب برنامه و نظام پیـدا کننـد و بعضـی از علوم جدیـده را بخواننـد و زبان خارجی یاد بگیرنـد. ایشان هم اجمالاً موافقت کردنـد و بناشـد طرحی فراهم بکنیم. جلسهي دوم که خـدمت ایشـان رفتیم، در اتـاق بیرونی به انتظـار نشـستیم. ایشـان از اتاق شخصـی خود تشـریف آوردند و در چارچوبِ در ظاهر شدند. ما بلند شدیم و احترام کردیم. ایشان درحالی که قباي دگمه نبسـته بر تن داشتند، گفتند که مـن نمیخـواهم بیـایم بنشـینم؛ فقـط خواسـتم نکتهیی را به آقایـان بگـویم و آن این است که این پـول و شـهریهیی که من به طلـّاب میدهم، ملک شخصی من است. به این صورت که آن را قرض میکنم، بعد که وجوهات آمد، قرض خودم را ادا میکنم. بنابراین، شهریهیی که من میدهم، ملک من است و من راضی نیستم که کسی این سهم امام و شهریه را مصرف کند؛ در حالی که غیر از فقه و اصول چیز دیگري را درحوزه بخوانـد. ایشـان، این مطلب را گفتنـد و در را بسـتند و رفتنـد. آقـاي تهامی میگفتنـد: ما همینطور متحیر ماندیم چه کنیم. ما آمده بودیم با ایشان ترتیبات دروس جنبی و کلام و تفسیر و اخلاق و زبان انگلیسی و امثال اینها را بدهیم و ایشان هم همین طور سَرِ پا جوابمان را دادند و تشریف بردند!
سخنرانی در جمع نمایندگان طلّاب و فضلای حوزهی علمیهی قم
۱۳۶۸/۹/۷
#خاطرات
#رهبر_انقلاب_اسلامی
#سید_علی_خامنه_ای
#تبیین
🇮🇷کانال اساتید انقلابی
http://Sapp.ir/asatid_enghelabi
http://Eitaa.com/asatid_enghelabi
#خاطرات_رهبر_انقلاب ۸۲
سیرة رهـبری
در یکی از شبهـاي مـاه مبـارك رمضـان در تقـاطع خیابـان اسـکندري جنوبی و آزادي هستیم؛ ماننـد همیشه ترافیک سنگینی پشت چراغ قرمز ایجاد شده است. این مهم نیست؛ مهم این است که من به همراه تعدادي از کارکنان دفتر رهبري، پشت سر اتومبیلی هستیم که در صـندلی عقب آن، رهبر معظم انقلاب نشسـته است. لابـد اتومبیل از حیث معمولی بودن است که هیـچ جلب توجه نمیکنـد و کسـی رهبر را در آن نمیبینـد؛ حتی سرنشـینان اتومبیلهایی که کنار اتومبیل مـدل۶۱، کلافه ترافیک هسـتند و یا عـابرانی که از جلوي او میگذرنـد و... . رهبر، صـبورانه تهرانیها را میبینـد. اما گویی راننـده اتومبیلی آقا را دیـده است، با هیجان میکوشـد از مـا عقب نیفتـد و تلاش میکنـد خود را کنار اتومبیل رهبر برسانـد. پا به پاي ما میآیـد. وقتی در اتوبان تهران-کرج، اتومبیلها به بزرگراه سـتاري میرسـند او غفلت میکنـد و تا به خود بیاید از بریدگی دور شده و ما گذشـتهایم. اتومبیل حامل رهبر، بعـد از طی بلـوار فردوس به سـمت چپ میپیچـد و در خیابـان شـهید مـالکی وارد کوچهاي میشود که معطر به نـام شـهیدي است.
لحظـاتی بعـد در خانهاي هستیم که ساکنانش حیران و مبهوت در مقابل رهبر نشسـتهاند؛ به راستی غافلگیر شدهانـد. البته آنان از سـرشب منتظر میهمـانی بودهانـد که قرار بوده از بنیـاد شـهید و یا وزارت خانهاي بیایـد؛ اما گمان نمیکردنـد آن مقام مسـئول، مقام معظم رهبري باشـد. من که محو عکسالعملهـاي میزبانان هسـتم، لحظاتی بعـد، حالی ماننـد آنان پیـدا میکنم. وقتی عکسـی از شـهید را میخواهند هنوز نمیدانم در کجایم ولی وقتی برادر شهید با قاب عکس بر میگردد احساس میکنم عکس برایم آشناست هنگامی پایین آن را میخوانم: «طلبه و دانشـجوي شـهید علیرضا خانبابایی» دلم فرو میریزد ناگاه ۱۸ سال به عقب برده میشوم؛ به سـدّ دز آنجایی که در انتظار عملیات هستیم، عملیات نصر ۱ در شـمال غرب. رهبر انقلاب، سراغ پدر شهید را میگیرد. مادر به عکس روي دیوار اشاره میکنـد و میگویـد: «حاج آقا سه سال پیش مرحوم شدند...» آقا از علت مرگ او میپرسد و مادر نیز توضـیح میدهد.
آقا میخواهـد از شـهید بگوینـد. مادر شـهید میگوید: همهاش در جبهه بود...
ادامه دارد...
#خاطرات
#رهبر_انقلاب_اسلامی
#سید_علی_خامنه_ای
#تبیین
🇮🇷کانال اساتید انقلابی
http://eitaa.com/asatid_enghelabi
http://sapp.ir/asatid_enghelabi
#خاطرات_رهبر_انقلاب ۸۳
سیرة رهبری
ادامه ...
آقا میخواهـد از شـهید بگوینـد. مادر شـهید میگوید: همهاش در جبهه بود. یک بار به من گفت: مادر دعا کن شـهید شوم. گفتم نمیتوانم چنین دعایی بکنم؛ اما قول میدهم اگر شـهید شدي محکم بایسـتم. وقتی شـهید شداین کار را کردم.» برادر کوچکتر که امروز معلم است، میگویـد: «با اینکه در جبهه بود اما از درس و بحث غافل نبود...» کتابخانهاي که امروز از او باقی مانـده با بعضـی کتابهـاي فـاخر در آن نشـانگر میزان فضـل اوست. در اثنـاي مجلس، جانبـازي نیز وارد شـد. مادر معرفی میکنـد؛ آقاي دکتر... از دوسـتان و همرزمـان شـهید بوده و امروز پزشـک است و در بخش طب اسـلامی و سـنتی فعـالیت میکنـد. آقـا میپرسـد: «فعالیتتـان نتیجهاي هم دارد؟» دکتر توضـیح میدهد... . بحث مبسوطی درباره طب سـنتی در میگیرد. آقا نیز با تأسف از این که پزشـکان غربی
به تجـارب ارزشـمند طبیبـان مسـلمان و مشـرق زمین در طول تاریـخ بیاعتنایی کردنـد، اشاره میکنـد و میگویـد: «مبناي کار طب اسـلامی برخلاف طب امروزي یافتن ریشـۀ بیماري است نه علایم درمانی. در این شـیوه، تشـخیص، اصل مهمی است زیرا تشـخیص است که ذکـاوت وحـاذقیت پزشـک را نشـان میدهـد...» از بحث پیـدا است که رهـبر انقلاب، مسایـل وجریانـات این موضوع را پیگیري میکنـد و حتی نام تعـدادي از محققان این رشـته را میبرد و تأکیـد میورزد که: «بایـد وزارت بهداشت، سـرانجامی به این تحقیقات بدهد...» بعد از این بحث علمی، دوباره برمیگردیم به شـهید. مادر میگوید: «منتظر آمدنتان بودم؛ هم خودم خواب دیده بودم و هم یکی ازخانمهاي سادات...» او هر دو خواب را تعریف میکند. آقا با بیان این که «قدر و اندازه شهید بیش از این است که ما بتوانیم به جا آوریم»، بحث را عوض میکنـد. قرآنی را امضا کرده به مادر شـهید هـدیه میدهد. پس از گفت و گوي کوتاهی با خواهران شـهید و بازدید از کتابخانۀ او که همسایگان از آن استفاده میکنند، از خانواده شهید خانبابایی خداحافظی میکنیم بیرون میآییم. گویی هیچ یک از اهالی کوچه متوجه این رفت و آمد نشدهاند...
فصـلنامه آیینۀ رشد، دفتر چهارم، زمستان ۸۴، ص۳۸،
وابسته به ستاد احیاء امر به معروف و نهی از منکر.
#خاطرات
#رهبر_انقلاب_اسلامی
#سید_علی_خامنه_ای
#تبیین
🇮🇷 کانال اساتید انقلابی
http://sapp.ir/asatid_enghelabi
http://eitaa.com/asatid_enghelabi
#خاطرات_رهبر_انقلاب ۸۴
راههاي آسمان را رفته بود.
باید ببینید در هر زمان چه چیز مناسب است و آن را تهیه کنید. اگر بتوانید مستند سازي را ادامه دهید، به نظر من کار مهم وخوبی است. البته در مسـتند سازي، نقش کلام همان کاري که خود مرحوم شهید آوینی میکرد خیلی مهم است.
هم نوشـتار و هم بیان آن نوشـتار، بسـیار بسـیار مهم است. اگر نکته گوییهاي او نبود، خیلی از منظرهها اصـلاً معنی نـداشت. من تا مـدّتها که روایت فتـح پخش میشد، اصـلاً شـهید آوینی را نمیشـناختم؛ ولی از مشتريهاي همیشـگی روایت فتح بودم. یعنی هر شب جمعه، حتماً مینشسـتم و این برنامه را نگاه میکردم. روي من تأثیر زیادي میگذاشت و میدیدم که این کلام چقدر اثر دارد.
یـک وقت همـان جوانان آمدنـد پیش من (به نظرم مال جهاد بودنـد) من در همان جلسه گفتم: «این صـداي نجیبی که اینها را بیان میکند، چیز خیلی جالبی است؛ این را نگهدارید.» خودش هم قاعدتاً در آن جلسه بود. کسی هم به من نگفت که «این آقاست.» اما خود ایشان به من نوشت: «آن کسـی که اینها را تهیه میکند، من هسـتم.» کسـی که میخواهد چنین برنامههایی بسازد، باید آن نجـابت و معصـومیت و اسـتحکام و اطمینـان به سـخن را داشـته باشـد. گـاهی حرفی را کسـی میزنـد وحرف بزرگی است؛ اما پیـداست که خودش اعتقـادي به این حرف نـدارد.امّا این صـدا، آن صـدایی است که بزرگترین حرفها را میزد وخودش اعتقاد داشت. مثلاً میگفت: «این جوانان ما، به راههاي آسمان آشناترند تا به راههاي زمین.» این را چنان میگفت که گویا راههاي آسمان را خودش رفته، دیده و میداند که اینها آشـناتر هسـتند! ما خیال میکنیم صداي جنگی باید صداي کلفت و نخراشیدهاي باشد. امّا ایشـان آن طـور صـدایی نـداشت. صـدایی بـود معصـوم و نجیـب و در عین حـال اسـتحکامی ویژه داشـت؛ در قـالب نوشـتاري قـوي و هنرمندانه.
مصاحبه توسط تهیه کنندگان مجموعهي «روایت فتح»
۱۳۷۲/۶/۱۱
#خاطرات
#رهبر_انقلاب_اسلامی
#سید_علی_خامنه_ای
#تبیین
🇮🇷کانال اساتید انقلابی
http://Sapp.ir/asatid_enghelabi
http://Eitaa.com/asatid_enghelabi
#خاطرات_رهبر_انقلاب ۸۵
مردم کردستان این گونهاند!
من در اواخر دورهي ریـاست جمهوري به کردسـتان سـفرکردم و به مهابـاد هم رفتم. وقـتی وارد شـهر
شـدم، تمام شـهر تعطیل بود! دوسـتان ما به وحشت افتادند که شاید مردم اعتصاب کردهاند. علت وحشت آنها این بود که قبلا همان رادیوي دمکرات و امثال آن گفته بودند: مردم! روزي که فلانی به این شـهر میآید، اعتصاب کنید. اما من دلم روشن بود. به میدان شهر آمدم و دیدم همهي مردم شهر آنجا هستند و اجتماع عظیمی را تشکیل دادهاند. مرحوم قاضی خضري- امام جمعهي اشنویه- با زحمت خودش را به آنجا رسانده بود و با آن که در برنامه نبود که پیش از سـخنرانی من صـحبت کند، اما خواهش کرد و گفت من میخواهم چنـد لحظهاي صـحبت کنم. او در سـخنان خود گفت ما در احادیث داریم که «ان الأئمة من قریش». امروز این مطلب واقعیـت پیـدا کرده اسـت: امـام از قریش اسـت، رئیس جمهـور از قریش است، نخست وزیر از قریش است، رئیس قـوهي قضـاییه از قریش است. مردم نیز همینطور با هیجان به سخنان او پاسخ میدادند. بعد من آنجا به گروههاي ضد انقلاب خطاب کردم و گفتم،
شما دائما از قوم کرد و ملت کرد صـحبت میکنید؛ ملت کرد کجاست؟ ملت کرد اینجاست وحرفش این است. مردم کرد الان نیز همینطورنـد. بنده وقتی سال۶۷ - بعـد از جنـگ- به سـنندج رفتم، همینطور بود؛ امروز نیز همـانگونه است. همان موقع وقتی به سنندج رفتیم، خیابانهاي این شـهر از جمعیت پر شد. آقاي موسوي که با من در ماشـین نشسـته بود، گفت من هیچ وقت این شـهر را این طور ندیـده بودم. الان هم اگر کسـی از مسئولان به آن جا برود همینطور است. متن مردم این گونهاند.
دیدار اسـتانداران سراسـر کشور
۱۳۸۰/۰۱/۲۵
#خاطرات
#رهبر_انقلاب_اسلامی
#سید_علی_خامنه_ای
#تبیین
🇮🇷 کانال اساتید انقلابی
http://eitaa.com/asatid_enghelabi
http://sapp.ir/asatid_enghelabi
#خاطرات_رهبر_انقلاب ۸۶
چنـد دقیقه خورشـید اینجا تابید و رفت!
در یکی از سـفرهاي مقام معظم رهبري به قم، معظمله به منزل آیـۀالله بهاءالـدینی تشـریف بردنـد و بـا ایشان دیـدار کردنـد. روز بعـد، بنـده به اتفاق یکی از دوستان، به محضر آن عارف پاك رسیدیم و از ایشان پرسیدیم: آیا دیروز مقام معظم رهبري به اینجا آمده بودند؟حضرت آیۀالله بهاءالـدینی در پاسـخ فرمودنـد: بله! چند دقیقه خورشـید اینجا تابید و رفت. او چون خورشـید، داراي خیر و برکات است. این نگاه آن عـارف و عابـد سترگ به مقـام معظم رهبري بود. ایشان در جلسهاي فرمود: " آقاي خامنهاي را بایـد کمک کرد. ایشان را کمک کنید؛ دید ما و حرف ما این است".
حجةالاسلام و المسلمین حسین حیدري کاشانی. پرتوي از خورشید، ص۴۰.
#خاطرات
#رهبر_انقلاب_اسلامی
#سید_علی_خامنه_ای
#تبیین
🇮🇷 کانال اساتید انقلابی
http://eitaa.com/asatid_enghelabi
http://sapp.ir/asatid_enghelabi
#خاطرات_رهبر_انقلاب ۸۷
این همان منبري است که شـیخ انصاري روي آن نشسـته!
ایشان قبلاً روي زمین مینشسـتند و درس میگفتنـد، و بعـد از چندي که جمعیت زیاد شد وطلاب میخواسـتند چهره ایشان را زیارت کنند و صـدایشان را درسـت بشـنوند، اصـرار کردنـد کـه روي منـبر بنشـینند. گمـان میکنـم ایشـان بعـد از رحلت مرحـوم آیـۀاللهالعظمی بروجردي رضواناللهعلیه این را قبول کردنـد. تـا آن بزرگوار حیـات داشـتند، ایشـان روي منـبر ننشسـتند. این بزرگوار، آن روز را تماماً به نصـیحت گذراندنـد. اولین مطلبی که بعد از «بسمالله» فرمودند، این بود که مرحوم آقاي نائینی "رحمۀاللهعلیه" روز اولی که براي درس روي منبر نشـست، گریه کرد و گفت: این همان منبري است که شـیخ انصاري روي آن نشسـته؛ حالا من بایـد روي آن بنشـینم! ایشان از همین جا شـروع به نصـیحت طلاب کردند که بفهمید چه کاري میکنید وچه قدر این مسـئولیت سـنگین است.
نقل شده در دیدار جمعی از فضلا و طلاب در مشهد
۱۳۶۹/۱/۴
#خاطرات
#رهبر_انقلاب_اسلامی
#سید_علی_خامنه_ای
#تبیین
🇮🇷کانال اساتید انقلابی
http://eitaa.com/asatid_enghelabi
http://sapp.ir/asatid_enghelabi
#خاطرات_رهبر_انقلاب ۸۸
فکر میکردم آزادي اسـرا سـی سال طول میکشـد
بعد از آغاز جنگ تحمیلی هم دهها بار - حالا اگر ریزهایش را بخواهیم حساب کنیم، بیش از این حرفها شایـد بشود گفت؛ هزارها بار، اما حالا آن رقمهاي درشت را آدم بخواهد حساب کند- ما نصـرت الهی را دیـدیم؛ کمک الهی را دیـدیم. یکیاش همین آمدن اسـرا بود. ما حدود پنجاه هزار اسـیر پیش عراق داشتیم؛ پنجاه هزار. او هم یک خرده کمتر از این، در همین حـدودها، اسـیر دست مـا داشت. منتهـا فرقش این بود که اسـیرهائی که او پیش مـا داشت، همه نظـامی بودنـد، اسـیرهائی که مـا پیش او داشتیم، خیلیشـان غیرنظامی بودنـد. توي همین بیابانها مردم را جمع کرده بودنـد، برده بودنـد. من وقتی که جنگ تمام شد، به نظرم رسـید که پس گرفتن این اسـیرها از صدّام، احتمالاً سـی سال طول میکشد؛ سـی سال! چون تبادل اسـرا را در جنگهاي معروف دیـده بودیم دیگر. در جنگ بینالملل، جنگ ژاپن، بعـد از گـذشت بیست سـی سال، هنوز یک طرف مـدعی بود که ما چندتا اسـیر پیش شـما داریم؛ او میگفت نداریم؛ چکچونه، بنشـین برخیز؛ تا بالاخره به یک نتیجهاي میرسـیدند.
بایـد صـدتـا کنفرانس گذاشـته بشود، نشـست و برخاست بشود، تا ثابت کنیم که بله، فلان تعـداد اسـیر هنوز باقیانـد؛ آن هم قطره چکـانی. صـدام این جوري بود دیگر؛ آدم بـد قلق، بـد اخلاق، خبیث، موذي، هر وقت احسـاس قـدرت کنـد، حتمـاً قـدرت نمائیاي از خودش نشـان بدهـد؛ این جور آدمی بود؛ صـدام طبیعتش خیلی طبیعتِ پست دنیاي بود. آدمهـاي پست و دنی هرجا احساس قـدرت بکننـد، آنچنان منتفـخ میشونـد که با آنها اصـلاً نمیشود هیـچ مبادله کرد؛ هیـچ. آن وقتی که احساس ضـعف میکنند، در مقابل یک قویتري قرار میگیرنـد، از مورچه خاکسارتر میشونـد! دیدیـد دیگر؛ صدام به آمریکائیها التماس میکرد. قبل از این که آمریکائیها به عراق حمله کننـد- این دفعهي اخیر - التمـاس میکرد که بیائیـد بـا مـا بسازیـد، همهمـان علیه جمهوري اسـلامی متحـد بشویم. منتها شانسـش نیامد دیگر که آمریکائیها از او قبول کنند. من میگفتم سـی سال طول میکشد که اسرا آزاد بشوند.
خداي متعال صحنهاي درست کرد و این احمـق قضـیهي حملهاش به کـویت پیش آمـد، احسـاس کرد که اگر بخواهـد بـا کویت بجنگـد- البته جنگش با کویت به قصد تصـرف کامل کویت بود - احتیاج دارد به این که از ایران خاطرش جمع باشد؛ این هم با بودن اسرا امکان پذیر نیست.
اول نـامه نـوشت به رئیس جمهور وقت و به نحوي به بنـده، چون از این طرف جواب درسـتی نگرفت، بنـا کرد اسـرا را خودش آزاد کردن، که دیگر آنهائی که یادشان است، یادشان هست. یک هو خبر شـدیم که اسـرا از مرز دارنـد میآینـد؛ همینطور پشت سـر هم گروه گروه آمدند، تا تمام شد. این کار خدا بود، این نصـرت الهی بود. و دیگر همینطور از این قضایا تا امروز.
دیدار اعضاي دفتر رهبري و سپاه حفاظت ۱۳۸۸/۵/۵
#خاطرات
#رهبر_انقلاب_اسلامی
#سید_علی_خامنه_ای
#تبیین
🇮🇷کانال اساتید انقلابی
http://eitaa.com/asatid_enghelabi
http://sapp.ir/asatid_enghelabi
#خاطرات_رهبر_انقلاب ۸۹
برکـت بزرگ انقلاب، اُنس روز افزون جوانــان مــا بـه قرآن
البته گـاهی در گـوشه و کنـار چنـد نفري دور هم جمع میشدنـد و تلاوتی میکردنـد؛ امـا این رشـد روزافزون و این سـیل عظیم توجه جوانان و بچهها به قرآن، اصلاً مربوط به بعد از انقلاب است. به همین جهت، گاهی قبل از انقلاب بعضی از قراء به ایران میآمدند؛ ولی کسی نمیفهمید که اینها چه وقت آمدند و چه زمانی رفتند! قبل از انقلاب «شیخ ابوالعینین» با دعوت اوقاف به مشهد آمده بود.
من نوارهـاي او را قبلاًـ زیـاد شـنیده بودم و دورادور از خوانـدن او خیلی خوشم میآمـد. مـا با کسانی که او را دعوت کرده بودنـد، بکلی قطع رابطه کرده بودیم و با اینکه خیلی دوست میداشـتم صداي او را گوش کنم، اما اصلاً به مجالسی که درست کرده بودند، نرفتم. در مسـجد گوهرشاد مشـهد، در آن ایوان مقصوره جلسهاي درست کرده بودند و قرآن میخواندند. آن کسانی که در آنجا نشسـته بودند، گمان نمیکنم که به صد نفر میرسـیدند؛ همین طور دورتادور نشسـته بودند و به تلاوت قرآن گوش میکردند. در آنموقع هوا سـرد بود و مجتباي ما هم که کوچک بود، همراهم بود. چون نمیخواسـتم داخل جلسه بروم، ناگزیر در آن هواي سرد در غرفه بیرون نشسـتم تا صدایی را که پخش میشد، بشنوم. آن زمان جمعیت حدود صد نفر بود؛ در حالی که حالا وقتی شماها در جایی وارد میشوید، واقعاً همه شهر تکان میخورد.
نقل شده در دیدار جمعی از قاریان قرآن کریم
۱۳۶۹/۱۱/۲۰
#خاطرات
#رهبر_انقلاب_اسلامی
#سید_علی_خامنه_ای
#تبیین
🇮🇷 کانال اساتید انقلابی
http://Sapp.ir/asatid_enghelabi
http://eitaa.com/asatid_enghelabi
#خاطرات_رهبر_انقلاب ۹۰
خبر شهادت آیت الله بهشتی
یکباره این خبر را به من ندادند. من تدریجاّ با ابعاد این قضیه آشنا شدم. یکی دو روز اوّل که به هوش آمـده بودم، کسـی اجمالاً از وقوع یک انفجاري در حزب به من خبر داد، لکن من در شـرائطی نبودم که درست درك کنم که چی واقع شـده؟ یعنی شایـد حتی کاملاً به هوش نبودم، لکن یادم هست که چیزي به من گفته شـد بعد هم یادم رفت. چون غالباً در حال شبیه حالات بعـد از بیهوشـی بودم؛ چون عملهاي متعـددي انجام میگرفت و درد و اینها هم شدید بود، من را در یک حال شـبه بیهوشـی نگه میداشـتند، یعنی در حـال گیجی مخصوص بعـد از عمـل جراحی. در هشـتم، نهم این حـادثه بود ظـاهراً یک هفته یا هشت روزي گذشـته بود. من اصـرار میکردم که براي من رادیو و روزنـامه بیاورنـد و به بهانههاي گوناگون نمیآوردنـد و مقصود این بـود که من مطلـع نشـوم از حـادثه چون افرادي که دور و بر من بودنـد بالأخره نمیتوانسـتند در مقابـل اصـرارهاي پیدرپی من مقاومت کنند. مجبور بودند قضـیه را به من بگویند. آن کسـی که میتوانست این قضـیه را به من بگوید کسـی غیر از آقاي هاشـمی نبود. یعنی میدانستند بخاطر نحوهي ارتباط ما با هم طبعاً ایشان میتواند به یک شکلی مسأله را به من بگوید و همین کار را کردند. البته من توجه نداشتم، یک روز عصري آقاي هاشمی و آقاي حاج احمد آقا -فرزند حضرت امام - آمدند پیش من و یکی از کسانی که دور و بر من بود با آنها مطرح کرد که فلانی رادیو میخواهد و روزنامه میخواهد و ما مصـلحت نمیدانیم شما نظرتان چیه، اگر شما میگوئیـد بدهیم. این جوري شـروع کردند قضـیه را. آقاي هاشـمی با آن بیان شـیرین خودشان که همیشه مطالب را نرم و آرام و هضم شدنی مطرح میکنند آنجا گفتند، نه به نظر من هیچ لزومی ندارد، شـما رادیو بیاورید. حالا خبرهاي بیرون خیلی شیرین است، خیلی مطلوب است، که این هم روي تخت بیمارسـتان این خبرها را بشـنود. من اجمالاً فهمیـدم که خبرهاي تلخی وجود دارد. گفتم چطور مگر؟ گفت خب همین دیگر، انفجار درست میکننـد، بعضـیها شـهید شدند، بعضـیها مجروح شدند و به این ترتیب ایشان من را وارد حادثه کرد. من پرسـیدم کیها مثلاً شـهید شدند، کیها مجروح شدند، ایشان گفت: مثلاً آقاي بهشتی مجروح است، من خیلی نگران شـدم. شدیـداً از شـنیدن این کـه آقـاي بهشـتی حـادثهاي دیـده و مجروح شـده، نـاراحت شـدم. پرسـیدم که ایشـان چیه وضـعش؟ کجاست؟ چه جوري است؟ ایشان گفت که بیمارستان است و نه نگرانی هم ندارد. گفتم آخر در چه حدي است؟ ایشان گفت خب، مجروح است دیگر، ناراحت است. من گفتم که در مقایسهي با من مثلاً بـدتر از من است بهتر از من است؟ میخواسـتم که ابعاد مسأله را بفهمم. ایشان گفت همین جورهاست دیگر، حالا بیخود دنبال این قضایا تحقیق نمیخواهد بکنی، ً اجمالا خبرهاي بیرون خیلی شـیرین نیست، خیلی جالب نیست، خب بله، بعضـیها هم شهید شدند و اینها. ایشان من را در نگرانی گذاشت و رفت.
من فهمیـدم که یـک حـادثهي مهمی است که آقـاي بهشـتی در آن حـادثه مجروح شـده، به ایشـان هم قبـل از اینکه برونـد گفتم، خواهش میکنم هر چه ممکن هست مراقبت بخرج داده بشود، تمـام امکانات پزشـکی کشور بسـیج بشود تا آقاي بهشتی را هرجور هست زودتر نجات بدهید و نگذارید که ایشان خداي نکرده برایش مسألهاي پیش بیاید. بعد که ایشان رفتند افرادي که دور و بر من بودند نمیدانسـتند که من چقدر خبر دارم و من از آنها بطور آرام، آرام مسأله را گرفتم. یعنی بقول معروف زیرِ زبان آن بچههایی که دور و بر من بودند خود من کشـیدم و فهمیدم که ایشان شـهید شدند.طبعاً براي من بسیار سخت بود با اینکه همهي ابعاد حادثه را و خصوصـیات حادثه را وکسانی را که شهید شده بودند نمیدانستم که چه جوري است و تا چه حدودي هست. اما نفس شهادت آقاي بهشتی براي من یک ضربهي فوقالعاده سنگینی بود. تا روزهاي متمادي من دائماً ناراحت و منقلب بودم و اندك چیزي من را میبرد تو بَهر این حـادثهي تلـخ. بله به هرحـال براي من بسـیار چیز سـخت و تلخی بود.
مصـاحبه در محـل انفجار دفتر مرکزي حزب جمهوری اسلامی
۱۳۶۵/۴/۱
#خاطرات
#رهبر_انقلاب_اسلامی
#سید_علی_خامنه_ای
#تبیین
🇮🇷 کانال اساتید انقلابی
http://Sapp.ir/asatid_enghelabi
http://eitaa.com/asatid_enghelabi
#خاطرات_رهبر_انقلاب ۹۱
حضـور در جبهه
در اواسـط جنـگ، حضـور مقـام معظم رهـبري در جبههها کمرنگ شـده بود. عـدهاي از فرماندهان خدمت ایشان رسـیدند و گلایه کردند. فرماندهان اصـرار کردند ایشان علت عدم حضور خود را بیان بفرمایند. مقام معظم رهبري فرمودند: چارهاي جز این کار ندارم! حضـرت امام قدس سره رفتن بنده با استانهاي خوزسـتان، ایلام، کرمانشاه، کردسـتان و آذربایجانغربی را ممنوع وحرام کردهانـد. حالا که شـماها اصـرار داریـد که من به جبهه بیایم، به زودي خـدمت امام میروم و التماس میکنم به من اجازه حضور در جبهه را بدهنـد. مـدتی نگـذشت که باز حضور آیةالله خامنهاي در جبههها چشمگیر شد.
حجةالاسلام و المسلمین ذوالنور.
پرتوي از خورشید، ص۱۵۷
#خاطرات
#رهبر_انقلاب_اسلامی
#سید_علی_خامنه_ای
#تبیین
🇮🇷 کانال اساتید انقلابی
http://eitaa.com/asatid_enghelabi
http://sapp.ir/asatid_enghelabi