✅ حکایت ذلت آدمی برای پست و مقام
نقل است شاه عباس صفوی، رجال كشور را به ضيافت شاهانه ميهمان كرد و به خدمتكاران دستور داد تا در سر قليانها به جاي تنباكو، از سرگين اسب استفاده كنند.
ميهمانها مشغول كشيدن قليان شدند و دود و بوي پهنِ اسب، فضا را پر كرد اما رجال از بيم ناراحتی شاه پشت سر هم بر نی قليان پُك عميق زده و با احساس رضايت دودش را هوا میدادند! گويي در عمرشان، تنباكويی به آن خوبي نكشيدهاند!
شاه رو به آنها كرده و گفت: «سرقليانها با بهترين تنباكو پر شدهاند. آن را حاكم همدان برايمان فرستاده است.»
همه از تنباكو و عطر آن تعريف كرده و گفتند: «به راستی تنباكويی بهتر از اين نمیتوان يافت.»
شاه به رئيس نگهبانان دربار، كه پكهای بسيار عميقی به قليان میزد، گفت: «تنباكويش چطور است؟»
رئيس نگهبانان گفت: «به سر اعليحضرت قسم، پنجاه سال است كه قليان میكشم، اما تنباكويی به اين عطر و مزه نديدهام!»
شاه با تحقير به آنها نگاهی كرد و گفت: «مرده شویتان ببرد كه به خاطر حفظ پست و مقام، حاضريد به جای تنباكو، پِهِن اسب بكشيد و بَه بَه و چَه چَه كنيد.»