#سفرنامه_راهیان_نور
🔸️قسمت ۳
ساختمان های پنج طبقه، قایق ها و تانک هایی که روی زمین بود…
اینجا هنوز هم صدای شهید همت ها به گوش میرسد.
پس از اقامه نماز ، جابه جا شدن و صرف شام تخت هایشان مشخص می شود راهی گردان تخریب میشویم...
پیاده روی در این مسیر و گاهی سکوت بچه ها و گاهی همخوانی آنها برای دیدنِ حسینیه باعث می شد مدام در ذهنم به این فکر کنم که جایی بهتر از اینجا برای خلوت با خدا وجود ندارد که ندارد.
ساختمانی متفاوت با بقیه ساختمانها که در انتهایی ترین نقطه دوکوهه قرار داشت و قرار و آرام همه بچه های گردان تخریب بود. مکان مقدسی که روزگاری تخریب چی ها در آن بازار معامله ای داشتند.
در کنارش قبرهایی که کنده شده بود تا تخریبچی ها شب ها در آن بخوابند و راز و نیاز کنند و نماز شب بخوانند. "حسینیه تخریب" با وجود گذر سالها همچنان با ابهت در جای خود ایستاده بود و هنوز به حضور یاران سفرکرده اش می بالید... همه جای حسینیه صحبت از تخریبچی های شهیدش داشت و شاخص تر از همه معاون فرمانده گردان، شهید حاج محسن دین شعاری، مردی با محاسن بلند... آنجا هر که می خواست از او حرف بزند می گفت: حاج محسن، فرمانده ای خوش سیما و خوش مرام بود که هرکه اولین بار میدیدش عاشقش میشد.
خاطرات و فضای روحانی حسینیه تخریب و شنیده هایمان از حاج محسن دین شعاریاش در یادمان ماند تا اینکه مزارش در گلزار شهدای بهشت زهرا بشود مکانی برای رفع خستگی و دلتنگی و تنفس در شبهای جمعه
بعد از روضه و روایت گری های رزمنده های تخریب چی برمیگردیم و شب را در دوکوهه سپری کردیم هوا خنک و عالی بود…
@asemaaniha