eitaa logo
آسِمانِ‌هَشتُم🥀✨
1.6هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
7.8هزار ویدیو
128 فایل
آقای‌امام‌رضا؛انگار‌که‌عادت‌شماست.. بازکردن‌آغوش‌برای‌ِقلب‌هایِ‌بی‌پناه‌ که‌به‌شما‌پناه‌آوردن💛..!'️ تَـقـديمـــ‌ بــِـ‌ او‌ که ضــامــِنِ آهــویِ دِلَــــــ💛ــم شُــد!.. «اطلاعات»↓⭐ @etelaat8 💛ناشناسمون💛 https://secret.timefriend.net/16869931817934
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا_امام_رضا_ع💛🍃 ❤️در بین سرورها سرے ⚜زر ، نہ ، ڪه خود زر پرورے سلطانِ مشهد ❤️اهلِ خریدِ جنسِ بُنجل نیستے لیڪ ⚜ را شڪستہ میخرے سلطانِ مشهـد 🌸
Baradaran Saeidi - Kabotaraye Haram (320).mp3
5.86M
قربون کبوترای حرمت امام رضا!!♪♫ قربون این همه لطف و کرمت، امام رضا!! یا علی موسی الرضا، یا علی موسی الرضا♪♫ یا علی موسی الرضا، میشه به من نگاه کنی…♪♫ اونقدر رضا میگم، تا دردموُ دوا کنی♪♫ یا علی موسی الرضا، یا علی موسی الرضا!! ای کبوتر که نشستی، روی گنبدِ طلا♪♫ ای که پرواز میکنی، تو حرمِ امام رضا♪♫ تو که هرشب میسوزه، صدتا چراغ دور و برت!! به امام رضا بگو غریب تویی یا مادرت!! یا علی موسی الرضا، یا علی موسی الرضا♪♫ ────┤ ♩♪♫♪♩ ├────
یا امام‌ رضا‌‌ قطره ای نیست که با لطف تو دریا نشود، سائلی نیست که از عشق تو شیدا نشود السلام علیک یا سلطان عشقـــ♥ علی بن موسی الرضا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِىِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الاِْمامِ التَّقِىِّ النَّقِىِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَْرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ صَلوةً کَثیرَةً تآمَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیآئِکَ*.
صلوات+امام+رضا.mp3
930.4K
*اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِىِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الاِْمامِ التَّقِىِّ النَّقِىِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَْرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ صَلوةً کَثیرَةً تآمَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیآئِکَ*.
*اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِىِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الاِْمامِ التَّقِىِّ النَّقِىِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَْرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ صَلوةً کَثیرَةً تآمَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیآئِکَ*.
وقت_سلام 🤚🕗 سرپناه نا امیدان .. مأمن مأیوس‌ها ایستگاه آخرِ ای کاش‌ها .. افسوس‌ها گرم در رویای صحن و گنبد و گلدسته‌هاست زائر دلخسته و بی‌خواب از کابوس‌ها 😍✋ اللهّمَ صَلّ عَلے عَلے بنْ موسَے الرّضا المرتَضے الامامِ التّقے النّقے و حُجّّتڪَ عَلے مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثرے الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ ڪثیرَةً تامَةً زاڪیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَـہ ڪافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلے اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِڪَ ♥️تاظهوردولت عشق و تاابد مولایم عاشقت میمانم♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ببینید دست را بر سینه ات بگذار و چشمت را ببند رو به رویت گنبد و گلدسته ظاهر می شود.. سلام آقا...✋🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•[سلامی به بلندای گلدسته هایت به زیبایی صحن هایت به زردی گنبد طلایت و به صفای پنجره ی فولادت یا ضامن آهو مددی👋]• امام‌رضادلتنگتم🥺❤️
هدایت شده از آسِمانِ‌هَشتُم🥀✨
GholamReza Sanatgar - Mishe Zamenam Beshi (128).mp3
4.92M
اومدم تا ببینم ♩♬♫ لحظه عاشق شدنو به دلم افتاده بود صدا زدین آقا منو دل تنهامو آوردم ♩♬♫ با یه دنیا دلخوشی کمتر از آهو که نیستم میشه ضامنم بشی اومدم همسایه‌ های ♩♬♫ پاپرت رو دون بدم دلمو رو دست بگیرم تا بهت نشون بدم روبروی گنبدت سجده ♩♬♫ کنم سلام بدم خسته نیستم اگه من از راه دوری اومدم بگم آفتابیو و عاشقم ♩♬♫ درست مثل جنوب با همون لهجه دریایی که می‌دونی تو خوب ───┤ ♩♬♫♪♭ ├───
آسِمانِ‌هَشتُم🥀✨
به زودی رمان میزارم 😉 با عنوان قصه دلبری😍
انشاالله از فردا شروع میشه😉 اما رمان دیگری هم داریم با عنوان که پارت اول رو تا پنج دقیقه دیگه میزارم😉😊 روزی سه پارت😁
دوباره روسریمو اوردم جلو و چند تار مویی که بیرون ریخته بود رو بردم زیر روسریم. اه،حجاب چیه آخه _ مامان حالا اگه دو تا تار مو بیرون باشه قرآن خدا غلط میشه ؟ مامان _ عههه.همیشه موهات بیرونه حالا یه بارم به خاطر امام رضا (ع) بکنی تو که چیزیت نمیشه _ هوووووووف. نمیشه نمیشه نمیشه موهای من لخـ ـته خوب هی میریزه بیرون.اوه اوه من موندم چادر چجوری میخوام سرم کنم.گفتم نیاما نذاشتید. بابا_ دخترم انقدر غر نزن حالا الان هنوز مونده تا برسیم.با این ترافیک به نماز که نمیرسیم.بزار هروقت رسیدیم دم حرم درست کن ._ خوب بابا جان.کلا نمیشه.مامان خداییش تو چجوری این چادرتو نگه میداری. امیر علی _ خواهر من یه هد میگرفتی راحت میشدی.چادر لبنانی که نگه داشتنش کاری نداره.بعدشم چادر سر کردن عشق میخواد که بشه نگهش داشت. _ خوب خوب.دوباره شیخمون شروع کرد.باشه داداشی سری بعد چشم.الانو چیکار کنم امیر علی _ بابا جان لطفا تو خیابون امام رضا یه جا وایسید،اینجوری نمیشه کاریش کرد. بابا_ باشه. _ تنکس ددی،میسی داداشی... ببخشید من خودم رو معرفی نکردم.من تانیا هستم . ۱۹ سالمه و سال اول پزشکی. البته اسمم تو شناسنامه زینب هستش ولی من کلا با دین و مذهب کاری ندارم.به خاطر همین با این اسمم راحت ترم. من تو یه خانواده مذهبی بزرگ شدم که خوشبختانه توش چیزی به اسم اجباروجود نداره و هرکس خودش راه خودشو انتخاب میکنه.منم راهم رو کلا جدا از خانوادم و دین انتخاب کردم. البته نه اینکه اصلا خدا رو قبول نداشته باشم چرا دارم. ولی خوب کلا معتقدم که انسان باید آزادی داشته باشه و دین دست و پای آدمو میبنده.خوب بگذریم. یه برادر هم دارم که قوربونش بر خیییلی مهربونه و از من ۶ سال بزرگتره.علاقش بیشتر به طلبگی بود که خوشبختانه با مخالفت بابا رو به رو شد. همین مونده فقط که یه داداش آخوند داشته باشم.الان هم که در خدمت شمام تشریف آوردیم با خانواده مشهد که من بعد از ۸ سال اومدم . مامان و بابا و امیرعلی سالی دو سه بار میان ولی من میرم خونه عموم اینا چون اونجا خیلی بیشتر خوش میگذره . البته بچگیام مشهدو دوست داشتم ولی خوب اون بچگی بود البته من این تفکراتم رو هم مدیون عموی گرامم هستم که از هشت سالگیم که از ترکیه برگشت دیگه همش پیش اون بودم چون خودش دختر نداشت منو خیلی دوست داشتن ولی کلا آبش با امیرعلی و بابا تو یه جوب نمیرفت چون عقایدش کاملا مخالفه اون و بابا بود ولی اونا باهاش مشکلی نداشت. خلاصه که این توضیحی کوتاه و مختصر و مفید از زندگی من بود حالا بقیش بماند برای بعد…. برگشتم سمت امیرعلی که بهش بگم بیاد تا حرم مشاعره کنیم که دیدم به رو به رو خیره شده و دستشو گذاشته رو سینشو داره زیر لب یه چیزی رو زمزمه میکنه،جلو رو نگاه کردم که …….چشمم که به گنبد طلا افتاد یه لحظه دلم لرزید نا خود آگاه زیر لب گفتم سلام. بد جوری محوش شده بودم اصلا یه حس و حالی داشت که منو مسخ کرده بود .انگار یه حس خوب و دوست داشتنی.برام عجیب بود منی که این سری فقط به اصرار اومده بودم چرا برام لذت بخش بود.یه دفعه صدای ضبط بلند شد.سرمو به شیشه تکیه دادم و حواسمو دادم به آهنگ. کبوترم هوایی شدم ببین عجب گدایی شدم دعای مادرم بوده که منم امام رضایی شدم کبوترم هوایی شدم ببین عجب گدایی شدم دعای مادرم بوده که منم امام رضایی شدم پنجره فولاد تو دوای هر چی درده کسی ندیدم اینجا که نا امید برگرده پنجره فولاد تو دوای هر چی درده کسی ندیدم اینجا که نا امید برگرده چجوری از تو دست بکشم بدون تو نفس بکشم تویی که تنها – دل سوز منی آرزومه دوباره بیام تو حرمت بدم یه سلام بهونه ی اشکای هر روز منیبی تو می میرم آقام یه فقیرم آقام که تو حج فقراییای کس و کارم آقا جون تو رو دارم، ندارم من دستای گداییای سلطان کرم سایه ات روی سرم باز آقا بطلب که بیام به حرمای سلطان کرم سایه ات روی سرم باز آقا بطلب که بیام به حرم شور و حال منی پر بال منی تو خیال منی دادی تو منو راه اگه یه نگاه که تو ماه منی چجوری از تو دست بکشم بدون تو نفس بکشم تویی که تنها دل سوز منی آرزومه دوباره بیامتو حرمت بدم یه سلام بهونه ی اشکای هر روز منی بی تو می میرم آقام یه فقیرم آقام که تو حج فقراییای کس و کارم آقا جون تو رو دارم، ندارم من دستای گدایی میبینم عاشقای تو رو اشکای زائرای تو روآرزومه منم بپوشم لباس خادمای تو روهمه ی داراییم و به تو بدهکارم من جون جواد آقا خیلی دوست دارم من همه ی داراییم و به تو بدهکارم من جون جوادت آقا خیلی دوست دارم
آهنگ قشنگی بود . بدجور باهاش انس گرفته بودم . یه دفعه صدای در ماشین اومد برگشتم دیدم امیرعلی با یه کیسه کوچیک اومد تو . کی رفته بود پایین . با همون لبخند محجوبانش کیسه رو گرفت سمتم. توشو نگاه کردم یه هد مشکی و ساقه دست و گیره روسری توش بود . _ واااااااای مرررررسی داداشی .ولی ساق و گیره برای چی؟ امیر علی _ یه نگاه به دستت بنداز خواهری. بدون گیره هم که روسریت میره عقب هی. _ وای بیخی بابا . تو این گرما . ساقو حالا یه کاریش میکنم ولی گیره عمرااااا. امیر علی _ باشه هرجور راحتی من به خاطر خودت گفتم . بی توجه به موقعیت روسریمو در اوردم . امیرعلی _ اینجا؟؟؟؟؟؟ سریع هد رو با کمک امیر علی سرم کردم و روسریمم محکم گره زدم . واااااااااای داشتم خفه میشدم . بلاخره وارد پارکینگ حرم شدیم . جای جالبی بود دوسش داشتم . رفتیم تو پارکینگ شماره ۴٫ بعد از پارک ماشین پیاده شدیم و چادرو از مامان گرفتم تا سرم کنم ولی اصلا بلد نبودم . باناراحتی نگامو دوختم به چادر. یه دفعه امیرعلی اومد جلو و چادرو از دستم گرفت و خلاصه با کمک همدیگه سر کردم دقیقا اندازه بود.جالبه که مامان اینا قدمو میدونستن . بعدشم با نگاه تحسین برانگیز مامان و بابا روبه رو شدم . امیر علی _ چقدر بهت میاد . _ ایییش . چادر . چیه یه پارچه سیاه میبندن دور خودشون که چی. مـثه …. بابا که معلوم بود نمیخواد من بیشتر ادامه بدم پرید وسط حرفمو و گفت: _ بریم که به نمازبرسیم بدویید. و رفت طرف پله برقیای اون طرف پارکینگ مامان و امیر علی هم دنبالش . _ وایسید من اینو چجوری باید بگیرم . مامان_ واه گرفتن نداره که. آستین داره دیگه. مثه مانتو. دیدم راست میگه ها . منم دنبالشون راه افتادم
داشتم میمردم از گرما ، اومدم شروع کنم به غر زدن که امیر علی با لبخند برگشت سمتم خواهر گلم تو پله برقیا چادرت رو جمع کن حواست باشه. بعدم سرعتشو کم کرد و وقتی من بهش رسیدم دستمو گرفت. الهی من قوربون داداشم بشم که انقدر مهربونه . کلا خانواده من از این جماعت مذهبیون راهشون جدا بود از نظر اخلاقی. ابجی خانم شما باید با مامان بری اینجارو. همراه مامان شدم. رفتم به سمت یه حالت چادر مانند پارچه سرمه ایش,که به سیاهی میزد رو کنار زد و وارد شد. منم گیج و منگ دنبالش رفتم. وقتی تو صف بودیم فهمیدم اینجا کیفارو میگردن. وقتی جلو رفتم و به خانمی که رو صندلی بود رسیدم بهم لبخند زد و گفت عزیزم میشه گوشیتو روشن کنی ؟ منم گیج روشن کردم. بعد هم یه دستمال به سمتم گرفت وبا لبخند گفت لطفا آرایشتو پاک کن خانمی. اومدم بگم چرا که مامان از پشت اومد گفت چشم و منو هل داد به سمت بیرون. منم همینجوری مثله بچه اردک دنبالش راه افتادم با این که میدونستم الان اگه غر بزنم امیر علی و مامان اینا ناراحت میشن ولی دیگه اعصابم داشت خرد میشد تقریبا بالای پله برقی بودیم که اومدم لب باز کنم که دوباره چشمم به همون گنبد طلا افتاد و لب گزیدم. این صحن و سرا چی داشت که منو اینجوری,مجذوب خودش کرده بود؟ هی خدا. بیخیال غر زدن شدم و چشم دوختم به اون گنبد طلایی بزرگ. صدای عمو تو گوشم پیچید بابات اینا بیکارن پا میشن میرن مشهدا. که چی اخه؟ مثلا حالا شاید شاید یکی دو سه هزار سال پیش فوت کرده اونجا خاکش,کردن رفته دیگه حالا که چی هی پاشن برن اونجا که مثلا حاجت بگیرن چه مسخره ؛ و بعدش صدای قهقش. حالا من یکم درگیر بودم بین آرامشی که داشتم و حرفای عمو. شاید تغییرات من از اول به خاطر این بود که بابا برای عمو احترام خاصی قائل بود و وقتی عمو میخواست منو ببره پیش خودش مانعش نمیشد هر چند ناراضی بود. صدایی منو از افکار خودم بیرون اورد :دخترم،دخترم. _بله؟ _ لطف میکنید کمی اون طرف تر بایستید وسط راه وایستادید. برگشتم پشت سرمو نگاه کردم دیدم جلوی پله برقی وایسادم. پس مامان اینا کوشن؟ چشم گردوندم اون اطراف دیدم همشون یکم اون طرف تر تو حس و حال خودشونن.ببخشیدی گفتم و به سمتشون رفتم. هووووف چقدر گرم بود این چادر هم که دیگه شده بود قوز بالا قوز
اینم از پارت اول و دوم و سوم رمان😉 منتظر نظراتتون هستم👇🏻 https://harfeto.timefriend.net/16435640051888
همراهان عزیز، خواهشاً برای یکی از دوستانم دعا کنید🙏🏻😭 ایشون سرطان داشتن عصر عمل کردن و متاسفانه الان در آی سی یو در کما هستن😭😭😔 دکترا هم ازش قطع امید کردن😭😭 فردا هم قرار بود در حرم آقا عقد کنه😭😔
اخه من… اخه من … گناهیی ندارم کہ… فقط دلتنگم😭💔
{}[⭐️🌃]{} وقت خاموش کردنهـ چراغ هایـ کانال🌙 €°°•°°•°° (وضوی فراموشتون نشه‍ـــــ💦🦋°°•) *خواب هــــــای رنگی ببینید🍂 ○به چیزهای ٭مثبتــــــ فکرکنید🙂> ﴿تافردا خدانگــــــهدار😴﴾ شبتون امام رضایی🕊":"] یاعلی مدد:)))
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شَبِتونٰ‌‌مُعطر‌بِه‌نام‌ضامِن‌آهوْ❁❥༅••
💌 ای حرمت امن ترین تکیه گاه صحن تو مأوای منِ بی پناه چشمهٔ خورشید جهان منی تو همه امید جهان منی ای کرمت اخر بخشندگی گنبد تو اوج درخشندگی سائلم و دست به دامان تو چشم من و لطف فراوان تو دل که جدا شد ز تو مخروب شد حال دلم در حرمت خوب شد یک نظرت زندگی ام را بس است هر که گدایت نشده بی کس است السلام علیک یا علی بن موسی الرضا .. التماس دعا .. ❤️روزتون امام رضایی❤️
آسِمانِ‌هَشتُم🥀✨
خدا رو شکر خبر دادن که بهوش اومد😍😇
سلام صبح اطلاع دادن که خوبه بعد گفتن که متاسفانه فلج شده 😢 رفت فیزیوتراپی خدارو شکر تونستن دست و پا شون رو تکون بدن فقط با عصا راه میرن😢
سلام من ادمین جدیدم