فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من که اشکم در اومد..
شما چی:)؟
#امام_رضا..🌿
رمان #قصه_دلبری
هر روز ۶ پارت🌺
منتظر نظراتتون هستم👇🏻
https://harfeto.timefriend.net/16454549004162
آسِمانِهَشتُم🥀✨
سلام نه مشکلی نداره فقط بیاین پی وی علت ترککردن رو بدونم🌺👇🏻 @emammreza_8
اوکی
ممنون🌺
ادمین ها وارد پی وی اعضا نشید🙏🏻☘
#ازجهنم_تا_بهشت
#پارتاول
#پارتدوم
#پارتسوم
#پارتچهارم
#پارتپنجم
#پارتششم
#پارتهفتم
#پارتهشتم
#پارتنهم
#پارتدهم
#پارتیازدهم
#پارتدوازدهم
#پارتسیزدهم
#پارتچهاردهم
#پارتپانزدهم
#پارتشانزدهم
#پارتهفدهم
#پارتهجدهم
#پارتنوزدهم
#پارتبیستم
#پارتبیستویکم
#پارتبیستودوم
#پارتبیستوسوم
#پارتبیستوچهارم
#پارتبیستوپنجم
#پارتبیستوششم
#پارتبیستوهفتم
#پارتبیستوهشتم
#پارتبیستونهم
#پارتسیام
#پارتسیویکم
#پارتسیودوم
#پارتسیوسوم
#پارتسیوچهارم
#پارتسیوپنجم
#پارتسیوششم
#پارتسیوهفتم
#پارتسیوهشتم
#پارتسیونهم
#پارتچهلم
#پارتچهلویکم
#پارتچهلودوم
#پارتچهلوسوم
#پارتچهلوچهارم
#پارتچهلوپنجم
#پارتچهلوششم
#پارتچهلوهفتم
#پارتچهلوهشتم
#پارتچهلونهم
#پارتپنجاهم
#پارتپنجاهویکم
#پارتپنجاهودوم
#پارتپنجاهوسوم
#پارتپنجاهوچهارم
#پارتپنجاهوپنجم
#پارتپنجاهوششم
#پارتپنجاهوهفتم
#پارتپنجاهوهشتم
#پارتپنجاهونهم
#پارتشصتم
#پارتشصتویکم
#پارتشصتودوم
#پارتشصتوسوم
#پارتشصتوچهارم
#پارتشصتوپنجم
#پارتشصتوششم
#پارتشصتوهفتم
#پارتشصتوهشتم
#پارتشصتونهم
#پارتهفتادم
#پارتهفتادویکم
#پارتهفتادودوم
#پارتهفتادوسوم
#پارتهفتادوچهارم
#پارتهفتادوپنجم
#پارتهفتادوششم
#پارتهفتادوهفتم
#پارتهفتادهشتم
#پارتهفتادونهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پناهم بده....!!🥀
*اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِىِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الاِْمامِ التَّقِىِّ النَّقِىِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَْرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ صَلوةً کَثیرَةً تآمَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیآئِکَ*.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِىِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الاِْمامِ التَّقِىِّ النَّقِىِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَْرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ صَلوةً کَثیرَةً تآمَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیآئِکَ*.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ببینید
دست را بر سینه ات بگذار و چشمت را ببند
رو به رویت گنبد و گلدسته ظاهر می شود..
سلام آقا...✋🏻
#قرار_هشت
صلوات+امام+رضا.mp3
930.4K
*اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِىِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الاِْمامِ التَّقِىِّ النَّقِىِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَْرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ صَلوةً کَثیرَةً تآمَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیآئِکَ*.
-بوی گل آید و دلتنگ خراسان نشوی؟:)
میشود بغض، فرو داری و باران نشوی؟😄
#امام_رضا..🌿
#پارتهفتادوششم
#ازجهنم_تا_بهشت
.
با صدای زنگ موبایل از خواب بیدار میشم ، با دیدن اسم عمو دوباره همه خاطرات تلخم برام یاداوری میشه
از همون روزی که آرمان از ترکیه برگشت و اومد خاستگاری…..
#خاطره_نوشت
با صدای ماشین سریع چادر رنگیم رو روی سرم میندازم و میرم دم در. در رو که باز میکنم. با بی ام وه ارمان روبه رو میشم . همون لحظه با دسته گل و شیرینی از ماشین پیاده میشه _ سلام
تمام بدنم میلرزه و احساس حالت تهوع میکنم. میام لب باز کنم که امیرحسین میرسه.
امیرحسین _ جنابعالی ؟
آرمان_ به شما ربطی داره
امیرحسین _ با اجازتون.
آرمان _ بفرما تو چیزی که بهت مربوط نیست فضولی نکن.
امیرحسین _ گفتم جنابعالی؟
آرمان_ دوست داری بدونی؟
امیرحسین نگاه پرسشگرانه ای به من میندازه و منم سرم رو تکون میدم به معنای تایید.
امیرحسین _ ببینید اقای محترم پیشنهاد میکنم خیلی زود خداحافظی کنید.
آرمان_ بزار خودم رو معرفی کنم دیگه
امیرحسین _ به اندازه کافی میشناسمتون.
آرمان_ مثلا میدونی این نامزد جونت چه غلطایی کرده؟
امیرحسین _ دهنت رو ببند و رفع زحمت کن
و بعد………
.
.
.
یاد اوری اون روزها زجراور ترین کار ممکن بود ، روزهایی که بلاخره با پشتیبانی امیرحسین به پایان رسید و اخرش با خبر خوش زندانی شدن
آرمان به خاطر کلاهبرداری هاش مزین شد.
تماس قطع میشه. مونده بودم با چه رویی زنگ زده . حتی نمیخواستم صدای عمو رو بشنوم عمویی که من عاشقانه مثل پدرم دوستش داشتم و اون…….
چشمم به بلیط های روی عسلی میوفته. سریع از جام بلند میشم و بلیط هارو برمیدارم. دو تا بلیط به مقصد مشهد مقدس. جیغ میکشم و سریع از اتاق میرم بیرون. روز جمعه بود و امیرحسین خونه. با صدای جیغ من اونم سریع به سمت اتاق میاد. که یه دفعه به هم میخوریم و هردومون میوفتیم روی زمین.
امیرحسین _ چی شد؟
_ واااای امیرحسین عاشقتم. میخوایم بریم مشهد؟
امیرحسین _ با اجازتون……