بِ وقتِ چــاے...
هزار درد مرا، ؏اشقانہ درمــان باش...
#حسین_منزوی
#عصــر_بخیر
من و تو
از آن
تبار ِ مُنقرضیم
که نگاهش
به چشم ِ تو رسیده
و بُغضش
به گلوی من...
#حسین_منزوی
3.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دور از
نوازش های
دست مهربانت ..
دستان ِ من در انزوای خویش تنهاست ...
بگذار دستت
راز ِ دستم را بداند ...
بی هیچ پروایی ..
که دست ِ عشق با ماست ..!
#حسین_منزوی
همواره عشق بیخبر از راه میرسد
چونان مسافری که به ناگاه میرسد
وامینهم به اشک و به مژگان تدارکش
چون وقتِ آب و جاروی این راه میرسد
اینت زهی شکوه که نزدت کلامِ من
با موکبِ نسیمِ سحرگاه میرسد
با دیگران نمینهدت دل به دامنت
چندان که دستِ خواهشِ کوتاه میرسد
میلی کمین گرفته پلنگانه در دلم
تا آهوی تو کی به کمینگاه میرسد
هنگامِ وصلِ ماست به باغِ بزرگِ شب
وقتی که سیبِ نقرهایِ ماه میرسد
شاعر! دلت به راه بیاویز و از غزل
طاقی بزن خجسته که دلخواه میرسد
#حسین_منزوی
مژگان به هم بزن که بپاشی جهان من
کوبی زمین من به سر آسمان من
درمان نخواستم ز تو من درد خواستم
یک درد ماندگار ! بلایت به جان من
می سوزم از تبی که دماسنج عشق را
از هُرم خود گداخته زیر زبان من
تشخیص درد من به دل خود حواله کن
آه ای طبیب درد فروش جوان من !
نبض مرا بگیر و ببر نام خویش را
تا خون بدل به باده شود در رگان من
#حسین_منزوی
1.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آسمان ابری است! از آفاق چشمانم بپرس
ابر بارانی است از اشک چو بارانم بپرس
کشتی دل در کف ِ امواج غم خواهد شکست
نکتـه را از سینه ی سرشار طوفانم بپـرس
در همـه لوح ضمیرم هیچ نقشی جز تو نیست
آنچـه را می گویم از آیینه ی جانم بپـرس
آتـش عشقت به خاکستر بدل کـرد آخرم
گـر نداری باور از دنیای ویـرانم بپرس
پـرده در پرده همه خنیانگـر عشق توام
شور و شوقم را از آوازی که می خوانم بپرس
در شب هجـر تو می سوزد چراغ هستی ام
آتش جان مــرا از شعـر سوزانم بپرس
جــز خیالت هیچ شمعی در شبستانم نسوخت
باری از او گــر نپرسی از شبستانم بپرس
چون شفق از گریه چشمانم به مـوج خون نشست
چند و چـون را اینک از آفاق چشـمانم بپرس
#حسین_منزوی
چگونه بال زنم تا به ناکجا که تویی؟
بلندمی پرم اما، نه آن هوا که تویی
تمام طول خط از نقطهی که پر شده است
از ابتدا که تویی تا به انتها که تویی
ضمیر ها بدل اسم اعظماند همه
از او و ما که منم تا من و شما که تویی
تویی جواب سوال قدیم بود و نبود
چنانچه پاسخ هر چون و هر چرا که تویی
به عشق معنی پیچیده دادهای و به زن
قدیم تازه و بیمرز بسته تا که تویی
به رغم خار مغیلان نه مرد نیمرهم
از این سفر همه پایان آن خوشا که تویی
جدا از این من و ما و رها ز چون و چرا
کسی نشسته در آن سوی ماجرا که تویی
نهادم آینهای پیش روی آینهات
جهان پر از تو و من شد، پر از خدا که تویی
تمام شعر مرا هم ز عشق دم زدهای
نوشتهها که تویی نانوشتهها که تویی
#شعر #حسین_منزوی
به جمع ما بپیوندید 🌺👇
•❥🦋❥@aseman_sheer❥🦋
هزار گل اگرم هست، هر هزار تویی
گلاند اگر همهاینان، همه بهار تویی
به گَرد حُسن تو هم، این دوندگان نرسند
پیادهاند حریفان و شهسوار تویی
زلال چشمه جوشیده از دل سنگی
الا که آینه صبح بیغبار تویی
دلم هوای تو دارد، هوای زمزمهات
بخوان که جاری آواز جویبار تویی
به کار دوستیات بیغشم، بسنج مرا
به سنگ خویش، که عالیترین عیار تویی
#حسین_منزوی
به جمع ما بپیوندید 🌺👇
•❥🦋❥@aseman_sheer❥🦋
﷽
━━━━💠🌸💠━━━━
گل از پیراهنت چینم که زلف شب بیارایم
چراغ از خنده ات گیرم که راه صبح بگشایم
━━━━💠🌸💠━━━━
#حسین_منزوی
#صبح_بخیر
به جمع ما بپیوندید 🌺👇
•❥🦋❥@aseman_sheer❥🦋
نامت بلند و
اوج نگاهت همیشه سبز
آبیترین بهانه ی دنیای من سلام♡
|صبحتون بخیر و پر برکت 🌸🍃 #حسین_منزوی
به جمع ما بپیوندید 🌺👇
•❥🦋❥@aseman_sheer❥🦋