eitaa logo
"آسمانِـ ـشعر"
1هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.6هزار ویدیو
14 فایل
«در آسمان شعر،شعر می شوم شاید بخوانیم🥰🥰 اگردلی به دوفنجان غزل نموده هوس براین سرای محبت قدم برنجاند»💥💥💖💖 #کانال_حال_خوب_کن 😍🥰 #منتظر_ایده_هاونظراتتون_هستم،👈 @Fa85temhe 🥰
مشاهده در ایتا
دانلود
چرا همه تصدق رفتناشونو میذارن واسه چشما و واسه صورت و مو و تن؟! چرا هیشکی قربون صدقه‌ی استخوانای یارش نمیره؟! مثلا بگه الهی بمیرم برای هر ۱۲ جفتِ دنده‌های سینه‌ات که قلبتو نگه داشتن...
یبار خواب دیدم که یه "نُت" ام یه نت کوچیک که نمیدونست بین حنجره ی احمد کایا و سوزان آکسو کدومو انتخاب کنه... یه تکه از ملودی با دو تو انتخاب قشنگ هم خوشحال، و هم بلاتکلیف... زُل که میزنی بهم تعبیر میشم عین همون "تک" نُت خوشحال... اما مردد بین دو تا چشات...
"دنده" ها از چه چیز محافظت می کنند که وزن این همه غم را به سینه برمی‌تابند؛ آیا نمیدانند که باعث آن سنگینی ملول همان "قلبی" ست که مراقبش هستند؟! "پاها" چرا بی‌قرارنند و آماده ی رفتن کجا می روند به وقت پریشانی و اندوه آیا نمیدانند که باعث آن اضطراب مدام همان "قلبی" ست که بدنبال خویش می‌کِشند؟! چشم ها چرا جاری اند و سرخ از چه می گِریند که اینگونه شور و سرریز... آیا نمی دانند که باعث آن گریه های پنهانی همان" قلبی" است که با اولین نگاه لرزید؟! آه محبوب دور و غریبم غصه هایت را به من بسپار من اعضای محکمی دارم پوست و استخوانی که رنج را میفهمند اما به "قلب" لجوجم خرده‌ای نمیگیرند.
دوستت دارم شبیه کدام یک است؟ سربازان فاتحی که شادمان به آغوش معشوقه هایشان بازمی گردند، سربازان شکست خورده ای که مغموم برای آغوش معشوقه هایشان دلتنگ می شوند یا سربازانی اسیر ! که در سلول های تنهایی به آغوش معشوقه هایشان فکر می کنند ... سربازم ! گاهی شاد گاهی شکست خورده ای مغموم و گاه اسیری تنها، دوستت دارم عزیزم و از نتیجه ی هیچ جنگی ! هیچ کس با خبر نیست ...
و چشم عضو مهمی‌ست ! اگر نه زن‌ها اینقدر با دقت و رو به آینه زیرش با مداد خط نمی‌کشیدند . . . وَ چشمهایت شعر سياه گویائیست ...
تردیدی ندارم. حتی نیاز به سوگند هم نیست. هرگز تا به این حد در کنار کسی به اندازه‌ی تو احساس شعف نداشته‌ام.
وقتی تو را می‌بینم زبان به لکنت می‌افتد و قلب شروع به حرف زدن می‌کند انگار که جای این دو باهم عوض شود...
یبار یه بشقاب گل‌سرخی چینی از دستم افتاد و شکست؛ چند تکه شد. بعد شروع کردم به چسبوندنش، تکه های خیلی بزرگ و رنگی رو درست می چسبوندم. تکه های سفید و کوچیک رو ولی نه... آدما مثل تمام اون تکه هان. بعضی هاشون هرچقدرم که دلتو شکونده باشن، باز سر جای خودشون میمونن. حتا اگه مرده باشی... میدونی! تو عین اون گل‌سرخی بزرگ تو ظرف میمونی برام!
راستش قرار بود برا هم "بمیریم". البته نه مردن واقعی، ازونا که اوایل هر آشنایی، عین نقل و نبات نثار همدیگه می کنن که: "اگه بذاری بری ..." "اگه چند روز نبینمت..." "اگه باهم قهر کنی..." "اگه ..." خوب که فکر می کنم اول همه ی اون جمله های سانتی مانتال یه کلمه ی "اگه" هست. یعنی همشون از همون اول شرطی ان. بعبارتی یکی باید حتما یه کاری می کرد تا اون یکی بمیره! چند وقت پیش اتفاقی تو خیابون دیدمش. چند دقیقه ای ساکت بودیم. عین دو تا زنده ی ترسو که زل زده بودیم تو چشای هم و از تعجب خشکمون زده بود... اونم با یه سوال مشترک که میشد از چشای هم خوند! "پس چرا ما هنوز زنده ایم...." "از میان همین طوری ها"
این خاصیت شب است عزیزم! شب مشکوک است، شب مملو از تردید است و شب سوال تاریکی ست... وقتی نشانی از ماه در آسمان نمی یابیم من عادت دارم که به پهلویِ چپ بخوابم عادت دارم وقتی می خوابم قلبم را زیر تنم پنهان کنم 🙏🏻🌺🙏🏻
بغلم کن و به وعده هایت... جامه ی عمل بپوشان!
دوستت دارم چو بوی تازه ی نان، به وقت افطار . دوستت دارم چو عطر تند پدربزرگ، به وقت نماز . دوستت دارم چو یاس های ترمه ی بی بی چو شب بو های باغچه ی حیاط چو گلبرگ سرخ میان کتاب . دوستت دارم و هر بار به جای گفتنش بو می کشم تمام عطرهای جهان را که از تنت بارها جا گذاشته ای . به جمع ما بپیوندید 🌺👇 •❥‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌🦋❥‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌@aseman_sheer❥‌‎‎‌🦋