eitaa logo
گنجینه شهدای جهان اسلام (عاشقان شهادت)
614 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.2هزار ویدیو
115 فایل
کانون فرهنگی رهپویان شهدای جهان اسلام یُحیے وَ یُمیت، و مَن ماتَ مِنَ العِشق، فَقَد ماتَ شَهید...♥️ [زنده مےڪند و مےمیراند! و ڪسے ڪه از عشق بمیرد، همانا شـہید مےمیرد...|♡ |
مشاهده در ایتا
دانلود
حجاب مانند اولین خاکریز جبهه است.... که دشمن برای تصرف سرزمینی حتما باید؛ اول آن را بگیرد....~! @asganshadt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
..🌈✨🌱.. همه برای تو باشد لباس های شیک برای تو توجه مردم برای تو آزادی برای تو ومن همین تکه پارچه مشکی چادرم را میخواهم ونیم نگاهی از آن بالایی @asganshadt
•‌‌°میگُفټ: ڬاۺ اونقَدر؎ کھ عݢښ پُروفآیݪ و آید؎ و بیوموݩ رو از شُهـدا ڪپۍ میکُـنیم..! •. مَرامشوݧ رو تو زِندڱیموݧ کُنترڶ کُنیم..ღ..😊 |❥ •• @asganshadt
🔴آیا پوشیدن چادر مشکی که یکی از لزومات حجاب است مکروه است؟ جلباب یعنی سیاهی چادر و کلمه جلب به سیاهی شب می گویند و خداوند نام چادر را در قرآن جلباب گذاشته است و این سیاهی اصلاً کراهت ندارد ضمناً رنگ سیاه را خداوند برای اعلام دور باش به هوسرانان برای رنگ چادر انتخاب کرده است چون از نظر روانشناسی رنگ سیاه جاذبه ای ندارد🌸🌸
✿شـ⭐️ـبــ هنگام نفس پشتِ نفس هایت برایم تڪرار مےشود😔 ✿از اینکہ برایم چه کردے و برایتـــ چہ⁉️ 💔🍃 🌙 اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 🌸 @asganshadt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐💐مادر است دیگر ... گاهی دلش برای فرزندش تنگ میشود ...😭... مادر شهید سعید کمالی در حال تمیز کردن المان فرزندش❤️ ☞🦋‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@asganshadt🦋
بین الحرمین یعنی چی؟.. ب:باز ی:یک ن:ندای عظیم ا:از ل:لبیک یا ح:حسین ع ر:رسید ولی م:مهدی (عج) ی:یار ن:ندارد •🦋• @asganshadt
آنی تو که از نام تو می بارد عشق وز نامه و پیغام تو می بارد عشق عاشق شود آن کس که به کویت گذرد گویی ز در و بام تو می بارد عشق جانم فدایت رهبرم @asganshadt
❣ 💚 ای دل می‌دهم خوش روزگارے می‌رسد 🦋هم درد و غم طی می‌شود هم می‌رسد 💚 گر ڪارگردانِ جهان باشد مهربان 🦋این ڪشتیِ طوفان زده هم بر می‌رسد 🌸🍃 اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 🌹 @asganshadt
✍️ 💠 برای اولین بار در عمرم احساس کردم کسی به قفسه سینه‌ام چنگ انداخت و قلبم را از جا کَند که هم رگ‌های بدنم از هم پاره شد. در شلوغی ورود عباس و حلیه و گریه‌های کودکانه یوسف، گوشه اتاق در خودم مچاله شده و حتی برای نفس کشیدن باید به گلویم التماس می‌کردم که نفسم هم بالا نمی‌آمد. 💠 عباس و عمو مدام با هم صحبت می‌کردند، اما طوری که ما زن‌ها نشنویم و همین نجواهای پنهان، برایم بوی می‌داد تا با صدای زهرا به حال آمدم :«نرجس! حیدر با تو کار داره.» 💠 شنیدن نام حیدر، نفسم را برگرداند که پیکرم را از روی زمین جمع کردم و به سمت تلفن رفتم. پنهان کردن اینهمه وحشت پیش کسی که احساسم را نگفته می‌فهمید، ساده نبود و پیش از آنکه چیزی بگویم با نگرانی اعتراض کرد :«چرا گوشیت خاموشه؟» همه توانم را جمع کردم تا فقط بتوانم یک کلمه بگویم :«نمی‌دونم...» و حقیقتاً بیش از این نفسم بالا نمی‌آمد و همین نفس بریده، نفس او را هم به شماره انداخت :«فقط تا فردا صبر کن! من دو سه ساعت دیگه می‌رسم ، ان شاءالله فردا برمی‌گردم.» 💠 اما من نمی‌دانستم تا فردا زنده باشم که زیر لب تمنا کردم :«فقط زودتر بیا!» و او وحشتم را به‌خوبی حس کرده و دستش به صورتم نمی‌رسید که با نرمی لحنش نوازشم کرد :«امشب رو تحمل کن عزیزدلم، صبح پیشتم! فقط گوشیتو روشن بذار تا مرتب از حالت باخبر بشم!» خاطرش به‌قدری عزیز بود که از وحشت حمله و تهدید عدنان دم نزدم و در عوض قول دادم تا صبح به انتظارش بمانم. گوشی را که روشن کردم، پیش از آمدن هر پیامی، شماره عدنان را در لیست مزاحم قرار دادم تا دیگر نتواند آزارم دهد، هر چند کابوس وحشیانه‌اش لحظه‌ای راحتم نمی‌گذاشت. 💠 تا سحر، چشمم به صفحه گوشی و گوشم به زنگ تلفن بود بلکه خبری شود و حیدر خبر خوبی نداشت که با خانه تماس گرفت تا با عمو صحبت کند. اخبار حیدر پُر از سرگردانی بود؛ مردم تلعفر در حال فرار از شهر، خانه فاطمه خالی و خبری از خودش نیست. فعلاً می‌مانَد تا فاطمه را پیدا کند و با خودش به بیاورد. 💠 ساعتی تا سحر نمانده و حیدر به‌جای اینکه در راه آمرلی باشد، هنوز در تلعفر سرگردان بود در حالی‌که داعش هر لحظه به تلعفر نزدیک‌تر می‌شد و حیدر از دستان من دورتر! عمو هم دلواپس حیدر بود که سرش فریاد زد :«نمی‌خواد بمونی، برگرد! اونا حتماً خودشون از شهر رفتن!» ولی حیدر مثل اینکه جزئی از جانش را در تلعفر گم کرده باشد، مقاومت می‌کرد و از پاسخ‌های عمو می فهمیدم خیال برگشتن ندارد. 💠 تماسش که تمام شد، از خطوط پیشانی عمو پیدا بود نتوانسته مجابش کند که همانجا پای تلفن نشست و زیر لب ناله زد :«می‌ترسم دیگه نتونه برگرده!» وقتی قلب عمو اینطور می‌ترسید، دل من حق داشت پَرپَر بزند که گوشی را برداشتم و دور از چشم همه به حیاط رفتم تا با حیدر تماس بگیرم. 💠 نگاهم در تاریکی حیاط که تنها نور چراغ ایوان روشنش می‌کرد، پرسه می‌زد و انگار لابلای این درختان دنبال خاطراتش می‌گشتم تا صدایش را شنیدم :«جانم؟» و من نگران همین جانش بودم که بغضم شکست :«حیدر کجایی؟ مگه نگفتی صبح برمی‌گردی؟» نفس بلندی کشید و مأیوسانه پاسخ داد :«شرمندم عزیزم! بدقولی کردم، اما باید فاطمه رو پیدا کنم.» و من صدای پای داعش را در نزدیکی آمرلی و حوالی تلعفر می‌شنیدم که با گریه التماسش کردم :«حیدر تو رو خدا برگرد!» 💠 فشار پیدا نکردن فاطمه و تنهایی ما، طاقتش را تمام کرده بود و دیگر تاب گریه من را نداشت که با خشمی تشر زد :«گریه نکن نرجس! من نمی‌دونم فاطمه و شوهرش با سه تا بچه کوچیک کجا آواره شدن، چجوری برگردم؟» و همین نهیب عاشقانه، شیشه شکیبایی‌ام را شکست که با بی‌قراری کردم :«داعش داره میاد سمت آمرلی! می‌ترسم تا میای من زنده نباشم!» 💠 از سکوت سنگینش نفهمیدم نفسش بنده آمده و بی‌خبر از تپش‌های قلب عاشقش، دنیا را روی سرش خراب کردم :«اگه من داعشی‌ها بشم خودمو می‌کُشم حیدر!» به‌نظرم جان به لبش رسیده بود که حرفی نمی‌زد و تنها نبض نفس‌هایش را می‌شنیدم. هجوم گریه گلوی خودم را هم بسته بود و دیگر ضجه می‌زدم تا صدایم را بشنود :«حیدر تا آمرلی نیفتاده دست داعش برگرد! دلم می‌خواد یه بار دیگه ببینمت!» 💠 قلبم ناله می‌زد تا از تهدید عدنان هم بگویم و دلم نمی‌آمد بیش از این زجرش بدهم که غرّش وحشتناکی گوشم را کر کرد. در تاریکی و تنهایی نیمه شب حیاط، حیران مانده و نمی‌خواستم باور کنم این صدای انفجار بوده که وحشتزده حیدر را صدا می‌کردم، اما ارتباط قطع شده و دیگر هیچ صدایی نمی‌آمد... ✍️نویسنده: فاطمه ولی نژاد اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 🌸 @asganshadt
❤️😔 شهید شدن دل می خواهد ❣️دلی که‌... آنقــدر قوی باشد و بتواندبریده شود از همه تعلقات ❣️دلی که... آرام،له شود زیر پایت به وقت بریدن و رفتن... و "دلدار بی دل"💕 بودند🌹 ❤️ @asganshadt
🦋✨ + دیگہ سفارش نکنم ها!🙂✋🏽 - از بر شدم ..😅 + باز بگو دلم آروم شہ🎈✨ - سعی کنم نخورم🚶‍♂ + دیگه..؟ - اگه خوردم نشم🕊 + دیگه..؟✨ - اگه شدم گم نکنم🏷 + دست علے بہ همراهت😍🖐🏿 بہ فداےدل مادراتون🧕🏻•♥•       🌱 @asganshadt
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حتی بچه مذهبی هاهم مواظب خودشون باشن شیطان درکمینگاه است 👇👇👇👇👇
‼️ خانم خوشگله! دوست ! انلاینه 😊 الوووو نیستی خواهرررر ؟؟!!! بیا ی لحظه کارت دارم😩 [حوصلشو نداری؟!, سین نمیکنی چرا😟] اوه اوه 🙊 هم گروهی که انلاینه!😋 + سلام علیکم خدمت خواهر بزرگوار خودم خوبید ان شاالله؟✋ [بابا بزار جوهر پی ام ش خشک بشه بعد سین کن!😏] - سلام برادر☺️ بله الحمدالله عالیییییی ،ممنونم🙏 [عه حالت عالیه؟؟؟؟! پس چرا جواب اون یکی دوستتو ندادی؟! اهاااان خب چت با اون حال نمیده ظاهرا !!! بله بله ... خداقوت شیطان بزرگوار ! چی گفتی؟! چ ربطی ب شیطون داره؟! بله بله واقعا ربطی نداره‌! این کارا ب فکر شیطونم نمیرسه اخه] 🌸🌸🌸🌸 + خب خواهرجان، چ خبر از درس و دانشگاه ‌؟!همه چی خوب پیش میره؟! - اره خوبه اگه این پسرای مزاحم کلاسمون بزارن!😒😒 [یه خالی بستی تا طرفو حساس کنی؟! اونم غیرتی شه برات توهم ذوق کنی ‌!!! بعد میگم اینـکارات بفکر شیطونم نمیرسه ناراحت نشو!] + عه عه عه کی جرات کرده خواهر منو اذیت کنه؟!😡 عکس بده جنازه تحویل بگیر !😎 [قند تو دلت اب شد؟! ] _ ای بابا، برادر.... انقدررررر زیادن ک باید البوم بدم قبرستون تحویل بگیرم ..😜😅😅 [شیطون کم اورد رفت بخوابه😐 شما ادامه بده! ] +ای بابا😂😂😂 راستی خواهرجان،عکس پروفایلتون خودتونید؟! [اوه اوه بلاخره ب ارزوت رسیدیا! روزی صدتا عکس از خودت گذاشتی تا بلاخره طرف رفت سر اصل مطلب! ] - اره داداشی خودمم!🙈با چادرم که عشقمه😍 [عشقته؟! اون عشقت احیایا حرف و حدیثی درباره حیا نزده باهات تاحالا ؟!] +به به .... عالییییییییه عالیییییی😊 واقعااااا تو این اشفته بازار اخرالزمان، کم پیدا میشن فرشته هایی مثل شما !🙊 -فرشته تنها ب چه درد میخوره؟!😢 [حتما باید مجرد بودنت رو یاداوری میکردی؟! ] _ خدا بزرگه خواهر! ایشالا یه روز هردو از تنهایی در میایم!😞 [بپا فشارت نیفته ! 😒] - مورد که زیاده برای از تنهایی دراومدن! [ (الان خواستی حس رقابت بهش بدی که عجله کنه عقب نمونه و بیاد خواستگاریت؟!] - ولی خب دل ادم مهمه که هرجاییی اروم نمیگیره!🙈🙈🙈 + امان از دست این دل خواهررررر....😞 - عه شما چرا داداشی ؟ مگه شما هم با دلت مشکل داری؟! 😉 [خیره سرت خواستی زیرزبون بکشی الان؟! ] +یعنی شما نمیدونی؟! 🙈 [بدو خودتو بزن ب اون راه😐] - نه والا 😶اگه بدونم که میرم خواستگاریش برای داداش گلم😍 [مثلا خواستی بگی عمراااا ن ب ذهنت رسیده ن دلت میخواد ک اون ی نفر خودت باشی؟!!!! ] + یعنی تو نمیدونی کیه ؟!🙈 - نه داداشی! 😢 + یه فرشته س😍🙈🙊 - چه شکلیه؟!🙈 + شبیه خودت🙈🙈🙈 - واقعاااا😍 +اره خوده خودت😢🙊🙈مهربون و دوست داشتنی🙊 [ قلبت وایساد؟!!! ب هدفت رسیدی؟ داره پیام میاد برات .... دوست مونث واقعیته ! کارت داره،، * عزیزم پیاممو خوندی جواب بده منتظرم ...☹️ عه عه عه برای داداشیت ، نه ببخشید برای عشقتم داره پیام میاد.... 😒 *داداشی نیستی؟! ببخشید دیشب یهو رفتم نتم تموم شد.... 😢 به به ! چقد ازین فرشته ها داره عشقت! ! 🆔 @asganshadt 🌸🍃
🔉 💟 چادر رو عاقلانه انتخاب کردیم،😊 ❣عاشقانه سر کردیم...❣ 🔸➖➖➖➖➖➖➖➖🔸 🔹ما اینجا اگه از چادر صحبت میکنیم، اصلا منظورمون این نیست که هیچ حجابی جز چادر رو قبول نداریم✋ ↩️همه ی حجاب ها اگه حجاب کامل باشن عالی هستن ...👏 🔹اما حرف ما اینجا اینه که ما دنبال حداقل ها نیستیم... حجاب اگه حداقلی باشه دیگه نمیشه دوستش داشت یا بهش افتخار کرد💔😏 👈 مثلا هیچ کس نمیتونه بگه من نمازامو تند تند میخونم، آخر وقت میخونم و از روی رفع تکلیف میخونم که خونده باشم ولی من عاشق نمازمم..😳 اما کسی که نماز با توجه میخونه ، نماز اول وقت میخونه، نماز قشنگ میخونه میتونه بگه نماز رو دوست دارم...💝 بین حجاب ها ، چادر هم همین حالت رو داره.. چون حجاب برتره میشه دوستش داشت...💓 🔸➖➖➖➖➖➖➖➖🔸 🆔 @asganshadt 🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وَ تمام راه‌هایِ رفتنے کاش به تو ختم میشدند .. . . ؏ : ).
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃 *﷽ 🍃 💞 هرصبح☀️ بہ رسم نوڪرے از ما تورا سلام اے مانده در میان قائله تنها،تو را سلام💫 ما هرچہ خوب و بد، بہ درِخانہ‌ے توییم✨ از نوڪران مُنتظر آقا تو را ســلام🌈 اللهــم عجــل لولیـک الفــرج                🌼🍃🌺🍃🌼 🌺ظهور (عج) صلوات دعای فرج 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 اجتماع بزرگ عاشقان شهادت🌸 @asganshadt🌹🌹🌹🌹🌹