#داستان_واقعی
زكريا مىگويد مسيحى بودم و در مسيحيت متعصب، مسلمان شدم، و خوشحال بودم، بهمكه رفتم، خدمت حضرت صادق (عليه السلام) رسيدم فرمود اگر پرسشى دارى، بپرس. عرض كردم: خانوادهام مسيحى هستند، تنها مسلمان آن خانواده منم، مادرم كور شده، من به ناچار با آنان زندگى مىكنم، زيرا پدر و مادرم جز من كسى را ندارند، دوست دارند با آنها هم غذا شوم و از ظرف آنان آب بخورم، فرمودند پدر و مادرت گوشت خوك مىخورند گفتم نه، با خوك تماسى دارند؟ گفتم: نه. فرمود: از آن خانه بيرون نرو. از پدر و مادرت جدا مشو، به مادرت خدمت كن، كارهايش را انجام بده، او را به حمام و دستشوئى ببر، لباسهايش را عوض كن، لقمه به دهانش بگذار!
#امام_صادق
وقتى به كوفه برگشتم تمام دستورات حضرت را نسبت به مادر عمل كردم، به من گفت حقيقت را به من بگو آيا مسلمان شدهاى؟ گفتم: آرى و اين همه خدمت و محبت به دستور امام زمانم فرزند رسولاللّه حضرت صادق (عليه السلام) است، مادرم گفت: او خود پيامبر است. گفتم: نه او امام ششم و زاده رسول حق است، گفت: نه، اين كارهائى كه در حق من انجام مىدهى دستور انبياء خداست، در هر صورت من كورم، در عين كورى مىفهمم كه دين تو از دين من بهتر است، من را هم به دين خودت راهنمائى كن، مادرم را به عرصهگاه مسلمانى آوردم. نماز ظهرش را با من خواند، وقت مغرب به من گفت باز نماز بخوان تا با تو بخوانم، زيرا من از برنامه ظهر لذت بردم، نماز مغرب را با من خواند و پس از نماز از دنيا رفت، يادم آمد كه حضرت فرمود اگر مادرت از دنيا برود خودت دفنش كن، شيعيان را اول صبح خبر كردم، گفتند به كشيش بگو، گفتم مسلمان شده بود، به من كمك كردند تا كارهايش انجام گرفت.
#امام_صادق
#پدر_مادر
جابر جعفى مىگويد: در محضر امام صادق (عليه السلام) بودم
مردى عرضه داشت پدر و مادرم از اهل سنتاند و بسيار متعصب، با آنها چگونه رفتار كنم؟
امام فرمود: با شيعيان واقعى ما چگونه برخورد مىكنى؟
عرض كرد: با عشق و محبت، و با اقدام به حلّ مشكلات آنان
امام صادق(ع)فرمودند: با پدر و مادرت به همين صورت رفتار كن.
#امام_صادق
مدت هاست من و شما زندگی می کنیم!
این کانال شامل 13سال به بالاست!
یعنی کوچیکترین فرد بینمون 13سالشه!
خدایی گیرم 13سال عمرمون رو ببینیم!
کدوممون ان 13سال واقعا حق پدر و مادرمون رو عطا کردیم
بچه ها نگید بداخلاقن!
با مهر و محبت رفتار نمی کنند!
حداقل 2سال اول عمترتون!
تا از آب و گل دراومدنتون مهر و محبت دیدید!
وگرنه الان زنده نبودید!
یکی از آشنایان خیلی نزدیک ما...
بسیار به پدر و مادرش بی احترامی می کنه😄💔
یه روز پدرش خسته شُد و یه نفرین کوچیکش کرد...!
الان شاغِلِ ولی
همه پولش میره پایِ دوا و درمونش
هر مریضیش که خوب میشه یه مریضی دیگه نصیب جونِش میشه!!!!
اگر کتاب #سربلند زندگینامه شهید حججی رو خونده باشید!
یه قسمتیش هست که از همسرشون نقل شده که
آقا محسن بار اولی که از سوریه برگشت چشمش گریون بود!
گفت شهید نشدم چون مادرم رضایت نداشت...باید هر جوری هست رضایت مادرم رو بگیریم
و اون داستان معروف رضایت تو حرم امام رضا اتفاق افتاد!💔
و بار دوم شهید شدند
#شهید_محسن_حججی
😄💔 #رضایت_مادر
بچه ها باز میگم تا وقتی مادرهاتون هستند اقدام به این کار بکنید...
یه دبیر داشتیم سال پیش دانشگاهی
همیشه می گفت : دوتا حق از من به خاطر علمی که بهتون آموختم بر گردنتونِ
یکی بوسیدن هر روزه یِ دست مادرهاتون
و یکی روزی 1آیه قرآن رو به همراه تفسیر خوندن!
.
من اولین بار به خاطر تاثیر حرف ایشون دست مادرم رو بوسیدم...
بار اول میگن قطعا چی میخوای😂😅
بار دوم هم میگن:لوس نشو
ولی از بار سوم عادت می کنند!
و نمی دونید خیر و برکتش چطور وارد زندگیتون میشه!!!!
خیلی خوب گفتنی ها گفته شد
ولی مطمئنم خیلی از مسائل موند که گذاشتم در جواب سوالاتتون بگم
و من رو ببخشید بابت اینکه بحث مثل همیشه قوی نبود!
قرار بود با داستان پیش بریم که حرف ها برامون عمقش مشخص باشه
من داستان عاق والدین رو نذاشتم براتون...چون دلم نمی خواست ناامید بشید
فعلا محبت کنیم تا بلکه رفتار بدمون از ذهنشون پاک بشه♥️