#للحق
فتنه شاید روزگاری اهل ایمان بوده باشد
آه این ابلیس شاید روزی انسان بوده باشد
فتنه شاید در لباس میش، گرگی تیز دندان
در لباسی تازه شاید فتنه چوپان بوده باشد
فتنه شاید کنج پستوی کسی، لای کتابی؛
فتنه لازم نیست حتماً در خیابان بوده باشد!
فتنه شاید در صف صِفین می جنگیده روزی
فتنه شاید در زمان شاه، زندان بوده باشد!
فتنه شاید با امام از کودکی همسایه بوده
یا که در طیّاره ی پاریس-تهران بوده باشد
فتنه شاید تابی از زلف پریشان نگاری
فتنه شاید خوابی از آن چشم فتّان بوده باشد
فتنه شاید اینکه دارد شعر می خواند برایت؛
وا مصیبت! فتنه شاید از رفیقان بوده باشد
ذرّه ای بر دامن اسلام ننشیند غباری
نامسلمانی اگر همنام سلمان بوده باشد
دوره ی فتنه است آری، می شناسد فتنه ها را
آنکه در این کربلا عبّاسِ دوران بوده باشد
فتنه خشک و تر نمی داند، خدایا وقت رفتن
کاشکی دستم به دامان شهیدان بوده باشد
#مهدی_جهاندار
#کانال_اشعار_ناب
🥀 https://eitaa.com/ashaare_nab 🥀
#للحق
انکحتُ ... عشق را و تمام بهار را
زوّجتُ ... سیب را و درخت انار را
متّعتُ ... خوشه خوشه رطب های تازه را
گیلاس های آتشی آب دار را
هذا موکّلی ... غزلم دف گرفت و گفت
تو هم گرفته ای به وکالت سه تار را
یک جلد آیه آیه ی قرآن! تو سوره ای
چشمت «قیامت» است! بخوان «انفطار» را
یک آئینه، به گردن من هست؛ دست توست ...
دستی که پاک می کند از آن غبار را
یک جفت شمعدان؟! نه عزیزم! دو چشم توست
که بردریده پرده شب های تار را
مهریّهی تو چشمه و باران و رودسار
بر من بریز زمزمه آبشار را
ده شرطِ ضمنِ عقد؟! بگویید صدهزار!
با بوسه مُهر می کنم آن صدهزار را
لیلی تویی که قسمت من هم جنون شده
پس خط بزن شرایط دیوانه وار را
#سیامک_بهرام_پور
#کانال_اشعار_ناب
🥀 https://eitaa.com/ashaare_nab 🥀
#للحق
رسیدنت به سلامت نگار غم شکنم
توئی که با تو بهار آمدست در چمنم
عسل فروش لبت را بگو دکان وا کن
که خیل بوسه به صف مانده اند بر دهنم
کنار قند نگاهت چقدر دلچسب است
به چای داغ لبت گاه نیز لب بزنم
مرا بگیر و در آغوش خویشتن بفشار
که بی تو خسته تر از مردمان بی وطنم
مرا هوای رها گشتن از قفس ها نیست
به شوق با تو پریدن به فکر پر زدنم
تمام پیکر تو قطب های جاذبه است
من از توئی که چنینی چگونه دل بکنم؟
#احسان_اکابری
#کانال_اشعار_ناب
🥀 https://eitaa.com/ashaare_nab 🥀
#للحق
چو تاک اشک فشاندی، شراب از آب در آمد
عرق به گونه نشاندی، گلاب از آب درآمد
هزار خوشه ی خوش رنگ و ناب در خم خامی
به قصد خیر فشردیم و آب از آب درآمد
کنون که رحل اقامت در این سرای نمودی
عمارت دل ما هم خراب از آب در آمد
به زیر سایه مضمون گیسوان سیاهت
هرآنچه شعر سرودیم، ناب از آب در آمد
تمام عمر سرودیم در هوای تهمتن
دریغ و درد چو افراسیاب از آب درآمد
#سعید_بیابانکی
#کانال_اشعار_ناب
🥀 https://eitaa.com/ashaare_nab 🥀
#للحق
در شهر ما این نیست راه و رسم دلداری
باید بدانم تا کجاها دوستم داری
موسی نباش اما عصا بردار و راهی شو
تا کی تو باید دست روی دست بگذاری
بیزارم از این پا و آن پا کردنت ای عشق
یا نوشدارو باش، یا زخمی بزن کاری
من دختری از نسل چنگیزم که عاشق شد
خو کرده با آداب و تشریفات درباری
هرکس نگاهت کرد، چشمش را درآوردم
شد قصه ی آقا محمد خان قاجاری
آسوده باش از این قفس بیرون نخواهم رفت
حتی اگر در را برایم باز بگذاری
چون شعر آن را از سرم بیرون نخواهم کرد
باید برای چادرم حرمت نگه داری
تو می رسی روزی که دیگر دیر خواهد شد
آن روز مجبوری که از من چشم برداری
#فاطمه_سلیمان_پور
#کانال_اشعار_ناب
🥀 https://eitaa.com/ashaare_nab 🥀
#للحق
به رسم صبر، باید مرد، آهش را نگه دارد
اگر مرد است، بغض گاه گاهش را نگه دارد
پریشان است گیسویی در این باد و پریشان تر
مسلمانی که می خواهد نگاهش را نگه دارد
عصای دست من عشق است، عقل سنگدل بگذار
که این دیوانه تنها تکیه گاهش را نگه دارد
به روی صورتم گیسوی او مهمان شد و گفتم
خدا دلبستگان روسیاهش را نگه دارد
دلم را چشم هایش تیرباران کرد، تسلیمم
بگویید آن کمان ابرو، سپاهش را نگه دارد
#سجاد_سامانی
#کانال_اشعار_ناب
🥀 https://eitaa.com/ashaare_nab 🥀
#للحق
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم
همان یک لحظه ی اول
که اول ظلم را می دیدم از مخلوق بی وجدان
جهان را با همه زیبایی و زشتی
به روی یکدگر ویرانه می کردم.
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم
که در همسایه ی صدها گرسنه، چند بزمی گرم عیش و نوش می دیدم
نخستین نعره ی مستانه را خاموش آن دم
بر لب پیمانه می کردم.
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم
که می دیدم یکی عریان و لرزان، دیگری پوشیده از صد جامه ی رنگین
زمین و آسمان را
واژگون مستانه می کردم.
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم
نه طاعت می پذیرفتم
نه گوش از بهر استغفار این بیدادگرها تیز کرده
پاره پاره در کف زاهد نمایان
سبحه ی صد دانه می کردم
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم
برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان
هزاران لیلی نازآفرین را کو به کو
آواره و دیوانه می کردم
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم
به گرد شمع سوزان دل عشاق سرگردان
سراپای وجود بی وفا معشوق را، پروانه می کردم.
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم
به عرش کبریایی با همه صبر خدایی
تا که می دیدم عزیز نابجایی،
ناز بر یک ناروا گردیده خواری می فروشد
گردش این چرخ را
وارونه بی صبرانه می کردم
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم
که می دیدم مشوش عارف و عامی،
زبرق فتنه ی این علم عالم سوز مردم کش
به جز اندیشه عشق و وفا، معدوم هر فکری
در این دنیای پر افسانه می کردم
عجب صبری خدا دارد!
چرا من جای او باشم
همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و تاب تماشای تمام زشتکاری های این مخلوق را دارد!
وگرنه من به جای او چو بودم
یک نفس کی عادلانه سازشی
با جاهل و فرزانه می کردم
عجب صبری خدا دارد!
عجب صبری خدا دارد!
#رحیم_معینی_کرمانشاهی
#کانال_اشعار_ناب
🥀 https://eitaa.com/ashaare_nab 🥀
#للحق
مولای ما نمونه دیگر نداشته است
اعجاز خلقت است و برابر نداشته است
وقت طواف دور حرم فکر می کنم
این خانه بی دلیل ترک برنداشته است
دیدیم در غدیر، که دنیا به جز علی
آیینه ای برای پیمبر نداشته است
سوگند می خورم که نبی شهر علم بود
شهری که جز علی در دیگر نداشته است
طوری ز چارچوب، در قلعه کنده است
انگار قلعه هیچ زمان در نداشته است
یا غیر «لافتی» صفتی درخورش نبود
یا جبرئیل واژه بهتر نداشته است
چون روز روشن است که در جهل گمشده است
هر کس که ختم نادعلی بر نداشته است
این شعر استعاره ندارد برای او
تقصیر من که نیست، برابر نداشته است
#سید_حمید_رضا_برقعی
#کانال_اشعار_ناب
🥀 https://eitaa.com/ashaare_nab 🥀
#للحق
و کسی گفت، چنین گفت؛ کسی می آید
«مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید»
ما یقین داریم آن سوی افق مردي هست
مرد اگر هست، بدانید که ناوردی هست
ما نه مرداب، که جوییم، بیا برگردیم
و نمک خورده ی اوییم، بیا برگردیم
نه در این کوه، صدای همگان خواهد ماند
آنچه در حنجره ماست، همان خواهد ماند
خسته منشین که حدیبیه حنینی دارد
عاقبت صلح حسن، جنگ حسینی دارد
دشنه بردار که بر فرق کسان باید کوفت
و قفس بر سر صاحب قفسان باید کوفت
هرزه هر بتّه که رویید، به داسش بندیم
گرد خود هرکه بچرخد، به خراسش بندیم
سفر دشت غریبی است، نفس تازه کنیم
آخرین جنگ صلیبی است، نفس تازه کنیم
زخم واماندهي خصم است و نمکدان شما
«ای جوانان عجم! جان من و جان شما»
کوه از هیبت ما ریگ روان خواهد شد
و کسی گفت، چنین گفت؛ چنان خواهد شد
#محمد_کاظم_کاظمی
#کانال_اشعار_ناب
🥀 https://eitaa.com/ashaare_nab 🥀
شنيده مي شود از آسمان صدايي كه ...
كشيده شعر مرا باز هم به جايي كه ...
نبود هيچ كسي جز خدا،خدايي كه ...
نوشت نام تو را، نام آشنایی كه ...
پس از نوشتن آن آسمان تبسم كرد
و از شنيدنش افلاك دست و پا گم كرد
نوشت فاطمه، شاعر زبانش الكن شد
نوشت فاطمه هفت آسمان مزين شد
نوشت فاطمه تكليف نور روشن شد
دليل خلق زمين و زمان معين شد
نوشت فاطمه یعنی خدا غزل گفته است
غزل قصیده ی نابی که در ازل گفته است
نوشت فاطمه تعريف ديگری دارد
ز درك خاك مقام فراتری دارد
خوشا به حال پيمبر چه مادری دارد
درون خانه بهشت معطري دارد
پدر هميشه كنارت حضور گرمی داشت
براي وصف تو از عرش واژه بر می داشت
چرا كه روي زمين واژه ی وزينی نيست
و شأن وصف تو اوصاف اينچنينی نيست
و جاي صحبت اين شاعر زمينی نيست
و شعر گفتن ما غير شرمگينی نيست
خدا فراتر از اين واژه ها كشيده تو را
گمان كنم كه تو را، اصلا آفريده تو را
كه گرد چادر تو آسمان طواف كند
و زير سايه ی آن کعبه اعتکاف كند
ملك ببيند و آنگاه اعتراف كند
كه اين شكوه جهان را پر از عفاف كند
كتاب زندگي ات را مرور بايد كرد
مرور كوثر و تطهير و نور بايد كرد
در آن زمان كه دل از روزگار دلخور بود
و وصف مردمش «الهاكم التكاثر» بود
درون خانه ی تو نان فقر آجر بود
شبيه شعب ابی طالب از خدا پر بود
بهشت عالم بالا برايت آماده است
حصير خانه ی مولا به پايت افتاده است
به حكم عشق بنا شد در آسمان علي
علي از آن تو باشد ... تو هم از آن علی
چه عاشقانه همه عمر مهربان علي!
به نان خشك علی ساختي، به جان علی
از آسمان نگاهت ستاره می خواهم
اگر اجازه دهی با اشاره می خواهم ...
به ياد آن دل از شهر خسته بنويسم
كنار شعر دو ركعت نشسته بنويسم
شكسته آمده ام تا شكسته بنويسم
و پيش چشم تو با دست بسته بنويسم
به شعر از نفس افتاده جان تازه بده
و مادری كن و اين بار هم اجازه بده
به افتخار بگوييم از تبار توايم
هنوز هم كه هنوز است بی قرار توايم
اگر چه ما همه در حسرت مزار توايم
كنار حضرت معصومه در كنار توايم
فضای سينه پر از عشق بی كرانه توست
«كرم نما و فرود آ كه خانه خانه توست»
شکوه وصف تو را این قلم چه می فهمد
وجود داشتنت را عدم چه می فهمد
دل سیاه صفای حرم چه می فهمد
شکوه مادری ات را شلمچه می فهمد
شده است نام تو سربند هر جوان شهید
تبسم تو تسلای مادران شهید
#سید_حمید_رضا_برقعی
#کانال_اشعار_ناب
🥀 https://eitaa.com/ashaare_nab 🥀
#للحق
برادر مبارزم، زمزمه کن بهار را
بچین ز شاخه یقین میوه انتظار را
بهار شد بهار شد وطن چو لاله زار شد
تا که شمارد این همه لاله بی شمار را
به خون رقم زدند تا قصه روزگار من
بخوان بخوان ز دفترم شوکت این تبار را
خصم پلید را بکش به چاه شب بیفکنش
ز نیستی بکش بر او پرده استتار را
نشسته خصم خاروش به ساقه نگاه تو
به حربه مقاومت بکن ز ریشه خار را
سلاح گل فشانتان همیشه بوسه می زند
به دوش و دست های تان پینه افتخار را
اوج دعای من تویی تو ای طلیعه فلق
به سینه تو دیده ام زلال چشمه سار را
سوخته پر منم منم، به شعله مراد خود
وه که به جان خریده ام لذت این شرار را
یوسف کربلا مگر به پیشباز آمده؟
که عطر جامه اش چنین برد ز ما قرار را
فرات تشنه می دود ز سوگ تشنگان ما
به موج موج دارد او ترانه بهار را
به خون وضو گرفت تا برادر شهید من
به اشک شویم این زمان ز چکمه اش غبار را
دعای ما نثارتان دلاوران عصر ما
که استقامت از شما رسیده کوهسار را
کشیده پر ز آشیان پرنده های جان شان
غبار جامه های شان گرفته بوی یار را
ستاره زار شد زمین ز اختران میهنم
به قاب روزگار بین شکوه شاهکار را
سپیده در سپیده دم طلوع آفتاب بین
که سیل نور می کند ریشه شام تار را
#سپیده_کاشانی
#کانال_اشعار_ناب
🥀 https://eitaa.com/ashaare_nab 🥀
#للحق
بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن، عادت کم حوصله هاست
همچو عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست
بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
باز می پرسمت از مساله ی دوری و عشق
و سکوت تو جواب همه ی مساله هاست!
#فاضل_نظری
#کانال_اشعار_ناب
🥀 https://eitaa.com/ashaare_nab 🥀
#للحق
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر، نامه رسان من و توست
گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست
گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمهی عشق نهان من و توست
گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ار نه
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست
این همه قصهی فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست
نقش ما گو ننگارند به دیباچهی عقل
هرکجا نامهی عشق است، نشان من و توست
سایه زآتشکده ماست فروغ مه مهر
وه از این آتش روشن که به جان من و توست
#هوشنگ_ابتهاج
#کانال_اشعار_ناب
🥀 https://eitaa.com/ashaare_nab 🥀
#للحق
خندیدی و خرمای بم از رونقش افتاد
قربان شکرخند توام، دست مریزاد
یک بار از این شهر به لبخند گذشتی
بستند دکان ها همه قناد به قناد
سوهان قم افتاد هم از رونق و حاجی
با خیل پسرهاش به دنبال تو افتاد
آشوب تو عمریست که آرام ندیدست
چون فتنه شامات که رفته است به بغداد
پیداست که آخر به سر خال نشیند
این تیر، که از تیز پرم ساخته صیاد
شرح لب شیرین تو چون زلف دراز است
بیچاره من و باد، من و باد، من و باد
#احسان_اکابری
#کانال_اشعار_ناب
🥀 https://eitaa.com/ashaare_nab 🥀
#للحق
چون شیر عاشقی که به آهوی پرغرور
من عاشقم به دیدنت از تپههای دور
من تشنهام به رد شدنت از قلمرواَم
آهو! بیا و رد شو از این دشت سوت و کور
رد شو که شهر گل بدهد زیر ردِّ پات
اردیبهشت هدیه بده ضمنِ هر عبور
آواره نجابت چشمان شرجیات
توریستهای نقشه به دست بلوند و بور
هرگاه حین گپ زدنت خنده میکنی
انگار «ذوالفنون» زده از «اصفهان» به «شور»
دردی دوا نمیکند از من ترانههام
من آرزوی وصل تو را میبرم به گور
مرجان! ببخش «داش آکلت» رفت و دم نزد
از آنچه رفت بر سر این دل، دل صبور
تعریف کردم از تو، تو را چشم میزنند
هان ای غزل! بسوز که چشم حسود کور
#حامد_عسکری
#کانال_اشعار_ناب
🥀 https://eitaa.com/ashaare_nab 🥀
#للحق
چون سرمه میوزی قدمت روی دیدههاست
لطف خط شکسته به شیب کشیدههاست
هرکس که روی ماه تو را دیده، دیده است
فرقی که بین دیده و بین شنیدههاست
موی تو نیست ریخته بر روی شانههات
هاشور شاعرانهی شب بر سپیدههاست
من یک چنار پیرم و هر شاخهای ز من
دستی به التماس به سمت پریدههاست
از عشق او بترس غزل مجلسش نرو
امروز میهمانی یوسف ندیدههاست
#حامد_عسکری
#کانال_اشعار_ناب
🥀 https://eitaa.com/ashaare_nab 🥀
#للحق
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان یافت همانندش را
منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد
غزل و عاطفه و روح هنرمندش را
از رقیبان کمین کرده عقب می ماند
هر که تبلیغ کند خوبی دلبندش را
مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر
هر که تعریف کند خواب خوشایندش را
مادرم بعد تو هی حال مرا می پرسد
مادرم تاب ندارد غم فرزندش را
عشق با اینکه مرا تجزیه کرده است به تو
به تو اصرار نکرده است فرایندش را
قلب من موقع اهدا به تو ایراد نداشت
مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را
حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید
بفرستند رفیقان به تو این بندش را:
منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر
لای موهای تو گم کرد خداوندش را
#کاظم_بهمنی
#کانال_اشعار_ناب
🥀 https://eitaa.com/ashaare_nab 🥀
#للحق
خستهام مثل جوانی که پس از سربازی
بشنود یک نفر از نامزدش، دل بُرده
مثل یک افسر تحقیق شرافتمندی
که به پروندهی جرم پسرش برخورده
خستهام مثل پسربچه که در جای شلوغ
بین دعوای پدر مادر خود گم شده است
خسته مثل زن راضی شده به مُهر طلاق
که پس از بخت بدش سوژهی مردم شده است
خسته مثل پدری که پسر معتادش
غرق در درد خماری شده، فریاد زده
مثل یک پیرزنی که شده سربار عروس
پسرش پیش زنش بر سر او داد زده
خستهام مثل زنی حامله که ماه نهم
دکترش گفته به درد سرطان مشکوک است
مثل مردی که قسم خورده خیانت نکند
زنش اما به قسم خوردن آن مشکوک است
خسته مثل پدری گوشهی آسایشگاه
که کسی غیر پرستار سراغش نرود
خستهام بیشتر از پیرزنی تنها که
عید باشد نوهاش سمت اتاقش نرود
خستهام کاش کسی حال مرا میفهمید
غیر از این بغض که در راه گلو سد شده است
شدهام مثل مریضی که پس از قطع امید
در پی معجزهای راهی مشهد شده است
#علی_صفری
#کانال_اشعار_ناب
🥀 https://eitaa.com/ashaare_nab 🥀
#للحق
تا نگهبانان ابرو دست شان بر خنجر است
فتح چشمان قشنگت مثل فتح خیبر است
رنگ چشمت بهترین برهان اثبات خداست
«قل هو الله احد» گوید هرآنکس کافر است
انحنای ناب مژگانت «صراط المستقیم»
از نگاهت دلبریدن هم جهاد اکبر است
خندههایت چون عسل، حتی از آن شیرین ترند
هر لبت تمثیل زیبایی ز حوض کوثر است
بوسه هایت طعم حوا میدهد با عطر سیب
بوسههایت یادگاری از جهان دیگر است
لب به خنده وا کنی ... آرامشم پر میکشد
غنچه میگردد لبت، فریاد من بالاتر است
یک دو تار از کاکلت دل را اسارت برده است
الامان از روسری زیرش هزاران لشکر است
مهربان هستی، دلم در بند موهایت خوش است
مهربانی با اسیران شیوه پیغمبر است
آیت الکرسی کمی از موی تو کوتهتراست
گفتن از اعجاز مویت کار چندین منبر است
جد من قابیل و گندمزار مویت پرثمر
بهر من هر خوشهاش از هر دو دنیا سرتر است
یک گره بر بخت نِه، من یک گره بر روسری
هرکدامش وا شود، من روزگارم محشر است
خواهشی دارم ... جسارت میشود … اما اگر ...
موی تو آشفته باشد دور گردن بهتر است ...
#مهدی_ذوالقدر
#کانال_اشعار_ناب
🥀 https://eitaa.com/ashaare_nab 🥀
من، پریشان شده ی موی پریشانِ توأم!
کفر اگر نیست؛ بگویم که مسلمانِ توأم!
من، گرفتارِ تو و موی سیاهِ تو شدم
منِ سرکش؛ به خدا رام و به راهِ تو شدم
وای من! هر نفست؛ معجزه ای تازه کند
عشق آمد؛ که مرا با تو هم اندازه کند
من که آتش شده ام… بَه! که تو، دریا داری
بی سبب نیست؛ که در ساحلِ من جا داری
ماهِ کامل شده ای؛ چشمِ حسودانت کور!
آن چه خوبان همه دارند؛ تو یک جا داری
لحنِ زیبای تو و چشمِ سیاهت…. ای وای!
دلربایی و دل آرا و نگارت… ای وای!
ماهِ کامل شده ای؛ چشمِ حسودانت کور!
آن چه خوبان همه دارند؛ تو یک جا داری!
#یاحا_کاشانی
#کانال_اشعار_ناب
🥀 https://eitaa.com/ashaare_nab 🥀
وقت است دگر مشت کنی دست دعا را
فریاد کنی نغمه «القدس لنا» را
آیینه حق شو که ببینند و بمیرند
این لشکر خفاش صفت، نور خدا را
زان خون که شتک می زند از سینه سرخت
تطهیر بده زخم دل سبزهقبا را
شب خیمه برافراشته در غربت غزه
آواره هر کوی و گذر کرده صبا را
وقت است به دریا بزند سینه سینا
دلهای به تنگ آمده از جور و جفا را
هم سوگ پسر دارد و هم داغ برادر
ای خلق! ببینید عیان کربوبلا را
جولان بده، ای سعی عطشناک در این خاک
تا گم نکند تشنه لبی سمت صفا را
وقت است که یک بار دگر سنگ ابابیل
در هم شکند لشکر ظلم خلفا را
یک دست تو گل، دست دگر سنگ، بشوران
آن خوی اشدائی قوم رحما را
روزی برسد باز مگر دختر غزه
در باد به رقص آورد، آن زلف رها را
#مهدی_کوچک_زاده
#کانال_اشعار_ناب
🥀 https://eitaa.com/ashaare_nab 🥀
ما را به غمزه کشت و قضا را بهانه ساخت
خود سوی ما ندید و حیا را بهانه ساخت
دستی به دوش غیر نهاد از ره کرم
ما را چو دید، لغزش پا را بهانه ساخت
آمد برون خانه چون آواز ما شنید
بخشیدن نواله گدا را بهانه ساخت
رفتم به مسجد از پی نظّاره رُخش
دستی به رخ کشید و دعا را بهانه ساخت
زاهد نداشت تاب جمال پری رخان
کنجی گرفت و یاد خدا را بهانه ساخت
#میرزا_محمدحسین_قتیل_لاهوری
#کانال_اشعار_ناب
🥀 https://eitaa.com/ashaare_nab 🥀