🚀🚀🚀🚀🚀🚀🚀🚀🚀🚀
سلام
دوستان وقتی از پدافند هوایی صحبت بمیان میاد عموما در ذهن ما یک رادار و چندین توپ ضدهوایی و احتمالا موشکهای زمین به هوا در ذهن شما تجسم میشود .
اما جوانان این مرز و بوم
با اتکا به خدا و ایمان به حقانیت شیعه و قدم برداشتن در راستای تکمیل تمدن اسلامی و آماده سازی جهان برای حکومت اسلامی تا به امروز توانسته با توکل و استفاده از رهنمودهای ولی امر مسلمین حضرت امام خامنهای مدظله العالی تمام تحریمهای ظالمانه و ناجوانمردانه غرب و اروپا را کنار زده و دستیابی به تکنولوژی های پیشرفته و جدید در عرصه های مختلف کلمه ما میتوانیم را به طور واقعی معنی کرده و به عرصه نمایش بگذارند از ساخت واکسن های بروز دنیا علیرغم سنگ اندازی های دشمن تا ساخت موشکهای زمین به زمین و زمین به هوا و ...... انشاالله همانطوری که فرماندهان نظامی کشور وعده دادهاند بزودی شاهد رونمایی های بهت آوری برای دشمنان خواهند بود کارهای که آنها اصلا فکرش را نمیکرده و برای دشمن زبون باور کردنی نیست .
در زمینه پدافند هوایی و امن کردن آسمان ایران انشاالله شاهد قدرت نمایی بی بدیل جوانان این مرز و بوم بوده و انشاالله خواهیم بود .
منتظر اتفاقات بسیار خوب و امیدوار کننده در عرصه پدافند و صنعت هوایی و دریایی کشور در سال آتی که انشاالله سالی پر از دست آورد برای ملت شریف ایران اسلامی باشد خواهیم بود .
انشاالله
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔺 از این رفیقمان کسی خبری ندارد؟
5 ماه پیش نوشته بود اگر ما به مردم (منظورش خودش و نازنین بنیادی و بچه شاه و مریم نمازی و خواهر منافق و چهارتا الدنگ از این دست است) بپیوندیم، در امان خواهیم بود 😁😂
آخه بَبو گلابی، ما شلوار ارتش پر مدعای آمریکا را در این منطقه روی سرش کشیده و از تنبانِ مخوف ترین گروهک تروریستی تاریخ پرچم ساخته ایم ، تو آمدی ما را تهدید کنی؟ 😁
ما خودمون تهدیدیم برای پر مدعا ترین ارتشها ، این پَلَشت اومده به ما امان نامه بده
عجب...
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بسته خبری نیم روز
ضربه وزارت اطلاعات به مافیای بینالمللی مواد مخدر
🔹مدیرکل اطلاعات استان سمنان: ۴ تن مواد مخدر با ضربه اساسی وزارت اطلاعات به بزرگترین سرشبکه و مافیای قاچاق بینالمللی مواد مخدر در کشور کشف شد.
🆔@ashaganvalayat
انگلیس ستاد امر به معروف ایران را تحریم کرد
🔹دولت انگلیس روز چهارشنبه در ادامه رویکرد مداخلهجویانه در امور داخلی ایران ستاد امر به معروف و نهی از منکر و همچنین دبیر آن «سید محمد صالح هاشمی گلپایگانی» را به بهانه مسائل حقوق بشری تحریم کرد.
🆔@ashaganvalayat
بیانیه تروئیکای اروپا درباره سفر گروسی به ایران
🔹تروئیکاى اروپا (انگلیس، فرانسه و آلمان) طی بیانیهای مشترک خواستار اجرای سریع و کامل توافق آژانس و ایران شدند.
🆔@ashaganvalayat
.
واحدی: زمان پروازی جنگندههای ارتش ارتقا یافت
فرمانده نیروی هوایی ارتش:
🔹یکی از مهمترین دستاوردهای نیروی هوایی در سال جاری ارتقای مدت زمان پروازی به واسطه سوختگیریهای متوالی در آسمان کشور بویژه بر فراز خلیج فارس است که این موضوع موجب واهمه دشمنان از قدرت عملیاتی نیروی هوایی شده است.
🔹پایگاه زیرزمینی عقاب ۴۴ یکی از اقدامات ما برای رسیدن به قدرت بازدارندگی بیشتر در مقابل تهدیدات دشمنان است.
🆔@ashaganvalayat
🔴 رئیسجمهور صبح امروز بزرگترین پروژه نظام سلامت در تاریخ ایران اسلامی را همزمان با ولادت باسعادت حضرت مهدی(عج) افتتاح میکند
🆔@ashaganvalayat
.
بیانیه وزارت کشور درباره بازداشت تعدادی از عوامل بدحالی دانشآموزان
🔹در خوزستان، آذربایجانغربی، فارس، کرمانشاه، خراسان و البرز تعدادی از افرادی که مواد تحریککننده تهیه و در بین برخی دانشآموزان پخش کرده بودند شناسایی و دستگیر شدند.
🔹از اعضای یک تیم ۴ نفره که بازداشت شدند، سهنفرشان در اغتشاشات اخیر فعال بودند و ارتباط آنها با رسانههای معاند محرز شده است.
🔹یکی از این افراد مواد تحریککننده را از طریق فرزندش به داخل مدرسه برده و پس از بروز بدحالی تعدادی از دانشآموزان از صحنه بدحالی بچهها فیلم گرفته و آن را برای رسانههای معاند ارسال کرده است.
🆔@ashaganvalayat
واکنش خواهر شهید عجمیان به پادرمیانی رامبد جوان و شهاب حسینی برای بخشش قاتلان شهید
🔹وقتی برادرم با این دو بازیگر مواجه شد، به آنها گفت: اگر پیامها و پستهای جماعت سلبریتی نبود، شاید بسیاری از وقایع اخیر رخ نمیداد. امثال این دو سلبریتی در همه این مدت یا ساکت بودند یا حرفی برای آرامکردن فضا نزدند.
🔹حالا چه شده که اینها یادشان افتاده بیایند خانه ما؟ این دو نفر که هنگام شهادت مظلومانه برادرم سکوت کردند، اصلا با چه رویی به خانه ما آمدند
🆔@ashaganvalayat
.
هشدار ایران درباره حضور صهیونیستها در قفقاز
وزیر امور خارجه:
🔹درباره اهمیت تداوم دسترسی ایران به آب رودخانه ارس اتفاق نظر داریم. کارگروه مشترک در این خصوص کار خود را پیش میبرد تا مردم مناطق غربی ایران بتوانند از آن بهره مند شوند.
🔹امروز تحریم ابزاری مانند چاقویی غیر برنده و زنگ زده است. آنچه منافع دو کشور را رقم میزند در دستور کار است.
🔹معتقدیم تروریسم خوب و بد نداریم. تروریسم در هر لباسی شوم است و امنیت ترکیه را امنیت خود میدانیم.
🔹حضور اسرائیل در قفقاز یکی از موضوعات مهم است و ایران به همه طرفها هشدار میدهد که درباره اسرائیل با هوشمندی عمل کنند و پای اسرائیل را به قفقاز باز نکنند.
🆔@ashaganvalayat
⭕️چرا حامد اسماعیلیون مجبور به استعفا شد؟
🔹حامد اسماعیلیون از چهرههای ضدانقلاب خارج از کشور روز گذشته با انتشار ویدیو و بیانیهای اعلام کرد که از دبیری و سخنگویی انجمن جانباختگان هواپیمای اوکراینی استعفا داده است.او مدعی شده است که برای حضور فعالانهتر در انقلاب زن، زندگی، آزادی از سمت خود کنارهگیری کرده و نگاهی به قدرت ندارد.
🔹اما به نظر میرسد فشارها و انتقادهای خانوادههای جانباختگان به دلیل سواستفاده سیاسی که وی از جایگاهش میکرد، موجب استعفایش شده است. ضمن اینکه برخی میگویند او متهم به سواستفاده مالی از این جایگاه نیز است.
🔹تعدادی از خانوادههای جانباختگان هواپیماهای اوکراینی همچون خانوادههای جواد سلیمانی، محسن اسدیلاری و زهرا مجد در روزها و ماههای گذشته در یادداشتها و نامههایی از فعالیتهای براندازانه اسماعیلیون انتقاد کردند و خواستار استعفای وی از جایگاه دبیری و سخنگویی انجمن شدند.
🆔@ashaganvalayat
.
چاوش اوغلو: از کمکهای ایران تشکر میکنم
وزیر خارجه ترکیه در نشست خبری با امیرعبداللهیان:
🔹با تبریک روز زن، ما زنان وکودکان در این زلزله را تنها نخواهیمگذاشت.
🔹 سفر رئیسی به به ترکیه به تاخیر افتاد و سفر برادرم امیرعبداللهیان به ایران برای هماهنگی در این خصوص نیز بود.
🔹از کمکهای ایران در زلزله تشکر میکنم. پتو، چ
ادر و کمکهای انسان دوستانه انجام گرفت که نه تنها از طریق هوا بلکه از طربق زمین نیز انجام گرفت.
🆔@ashaganvalayat
.
⭕️ ۳۱۴ هزار نفر از اهداکنندگان خون، بار اولی بوده اند/ مشارکت ۶.۴ درصدی بانوان در اهدای خون
🔸مدیرعامل سازمان انتقال خون در گفتوگو با باشگاه خبرنگاران جوان:
🔹در ۱۱ ماه امسال بیش از ۲ میلیون و ۳۳ هزار نفر موفق به اهدای خون شده اند.
🔹حدود ۸۵ درصد از اهداکنندگان را، اهداکنندگان مستمر و باسابقه تشکیل داده اند.
🆔@ashaganvalayat
.
⭕️یگانهای ویژه رژیم صهیونیستی به معترضان پیوستند
🔹یگانهای ویژه ارتش رژیم صهیونیستی روز سه شنبه با امضای طوماری اعلام کردند که به صف معترضان به اصلاح نظام قضایی پیوستهاند.
🔹یگانهای «گولانی»، «إغوز»، «کوههای آلپ» مستقر و فعال در جولان اشغالی و «سواران آسمان» که مسئولیت کار با پهپادهای هجومی را برعهده دارند از امضا کنندگان این طومار هستند.
🆔@ashaganvalayat
.
6.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اَللّهُمَّ
کُنْ لِوَلِیِّکَ
الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ
صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلی آبائِهِ
فی هذِهِ السّاعَه وَفی کُلِّ ساعة
وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً
وَعَیْناً حَتّی تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ
طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها
طَویلا..
عیدتون مبارک مومنا❤️🌱
سلامٺےآقاصلواٺ✨
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
1_1721942089.mp3
4.23M
💎دعای عهد💌
🔸️با صدای علی فانی
من دعای عهد میخوانم بیا
بر سر این عهد میمانم بیا
࿐჻ᭂ⸙🍃🌺🕊🌺🕊🌺🍃⸙🥀
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
9.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥واقعا همه نخبهها از ایران میروند؟
🔹اصل ماجرای این دروغ که شب و روز تکرار میشود چیست؟
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
55.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔗 فیلم و تصاویر جشن ایرانی کشی در تلاویو / ما حتی فرزندان و کودکان آنها را نابود کردیم
🎥 اخیرا فیلم ها و تصاویری از جشن ایرانی کشی در تلاویو در رسانه ها منتشر شده است. همزمان اظهار نظرهایی از سوی برخی چهره های صهیونیست منتشر شده که نشان میدهد آنها با افتخار میگویند : درست ترین کار ما کشتن کودکان و زنان ایرانی بوده است...
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
م و بی حال شدم.
بطری آبی را به طرفم گرفت.
- آب زمزم هست بخورید هتل رفتیم استراحت کنید رنگتون پریده!
از این همه توجه و حمایتش دلم قلقک می رفت.
به هتل که رسیدیم اتاقمان مثل مدینه بزرگ و اتاقی جدا داشت.
سریع به اتاق رفتم برای استراحت...
امروز برای زیارت دوره و غارحرا می رفتیم.
غاری که رسول خدا در آن به عبادت مشغول بودند و اولین آیه ی ها نور بر پیامبر در این مکان نازل شده بود.
دوست داشتم غار حرا را ببینم
مسیر پر پیچ و خمی داشت ولی به نظرم ارزش داشت.
پیامبر این مسیر را طی می کردند و به این غار می رفتند برای رازو نیاز ؛ من هم می خواستم این فرصت را از دست ندهم و این مکان را ببینم ولی آقاسید مخالفت می کردند.
- بهتره شما نیایید چون هم مسیر طولانی هست و هم شلوغ ؛ هوا هم بسیار گرم است و شما هنوز انرژی از دست رفته را جبران نکردید بدنتان ضعیف میشود.
- نه خوبم می خواهم بیایم.
- زهراجان میگویم شما پیش این خانم ها بمانید بالا رفتن برایتان سخت است.
اینجا دیگر باید از سیاست زنانه ام استفاده می کردم.
پس کمی نزدیک رفتم و چهره ی مظلومی به خود گرفتم و گفتم:
- شاید دیگر تا آخر عمرم قسمت نشود که بیایم. تازه وقتی شما هستید هیچی سخت نیست مثل همیشه هوای من را دارید
مگر نه ؛ سیدجان...
🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــو🍁
♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان زهرابانو💗
#پارت_۱۵۸
این سیدجان گفتنش ؛
یعنی مُهر سکوت بر لب های من...
نگاهم به چهره اش که افتاد خنده ام گرفت ؛ به یکباره تغییره چهره داده بود و الان به خاطر موافقت من مظلوم نگاه می کرد.
بهتر بود همراهم باشد
خیالم راحت تر بود ولی چون راه تا غارحرا زیاد بود و کمی سخت ؛ احساس می کردم خستگی این سفر و دشواری این مسیر اذیتش کند.
- آقاسید الان چه کار کنم بیایم یا نه؟
- زهراجان مگر من ظالم باشم این چنین سوال کنید و من بگوییم نه!
فقط مراقب خودتان باشید باهم می رویم.
خودش هم فهمید که شیطنتش از چشمم دور نماند با خنده ای که تلاش می کرد کنترلش کند گفت:
- چشم حتما
همراه آقاسید و کاروان به سوی غار حرا حرکت کردیم.
مسیر پر پیچ و خم و سختی بود
شلوغ بودن این مسیر سختی راه رابیشتر می کرد.
ولی شیرین بود وقتی به این فکر می کردی که این مسیر را بارها و بارها پیامبر طی کرده تا برای مناجات به آن غار برسد وحالا قدم در جای قدم های پیامبر خدا می گذاشتیم.
طول مسیر را سید با مراقبت و مدارا کنارم حرکت می کرد. هر از گاهی هم احوالم را می پرسید این ها همه باعث میشد طولانی بودن راه را فراموش کنم
و زیارت این مکان مقدس برای من دلچسب تر شود .
🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــو🍁
♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان زهرابانو💗
#پارت_۱۵۹
امروز پایان سفر حج بود.
آماده و چمدان به دست همراه کاروان به فرودگاه رفتیم.
نگاه های گاه به گاهم به آقاسید ؛ دلشوره ای که در دل داشتم ؛ استرسی که برای بعد از این سفر بود همه در چهره ام مشخص بود.
داخل هواپیما نشسته بودیم من از پنجره بیرون را نگاه می کردم و دستانم را در هم قفل کرده بودم که این بار دستهای گرمش به جای زبان شیرینش حواسم را پرت کرد.
همان طور که بیرون را نگاه می کردم حرکت دستش روی انگشتانم آرامشی داشت که هیچ از بلند شدن هواپیما نفهمیدم.
موقع پیاده شدن بود که آقاسید روبه من گفت:
- حالا چه میشود؟
من که بیشتر از او دلهره ی بعد از سفر را داشتم نگاهم را پایین انداختم و هیچ نگفتم.
- زهراجان حرفی نمی زنید؟
- بهتره بعد صحبت کنیم.
بدون نتیجه بلند شدیم و رفتیم.
از دور که نرگس ؛ بی بی و ملوک را دیدم
ذوق زده شده بودم برایشان دست تکان دادم که آقاسید دلخور گفت:
- یعنی همسفری من اینقدر بد بود که تا این اندازه از رسیدنمان خوشحال شدید؟
- نه به خدااااا
من از دیدن بی بی و بقیه خوشحال شدم واگرنه سفر عالی بود.
- همسفرت چی؟
- شما هم خیلی خوب بودید.
ممنون از تمام مراقبت ها و زحمت هایی که کشیدید. ان شاالله جبران کنم.
آقاسید با لبخند گفت:
- ان شاالله ؛ منتظر جبران هستم .
🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــۆ🍁
♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان زهرابانو💗
#پارت_۱۶۰
همه همراه هم راهی خانه ی بی بی شدیم.
با اصرار بی بی بود که قرار شد چند ساعتی را کنارشان بمانیم.
فضای خانه برای من و آقاسید خیلی سنگین بود ناخواسته در این جمع فاصله ای بین ما افتاده بود.
همه گرم صحبت بودند که ملوک خواست تا زودتر برویم.
بلند شدم تا آماده شوم که بی بی مانع شد ولی ملوک ادامه داد
- زهراجان آماده باش چون الان حتما محمود و خواهرم رفتن خانه ی ما ؛ نباشیم درست نیست.
ناخواسته با اسم محمود ؛ اَخم کردم نگاه آقاسید هم پر از سوال بود.
بلند شدم و رفتم آشپز خانه تا آب بخورم. هنوز آب را کامل نخورده بود
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان زهرابانو💗
#پارت_۱۵۴
امروز صبح ؛ آخرین صبحی بود که در مدینه چشمم را باز می کردم.
اول از همه نگاهی به حلقه ی تو دستم انداختم و لبخند صبحگاهی را مهمان لب هایم کردم.
سریع بلند شدم تا برای رفتن به مسجد النبی آماده شوم.
مثل همیشه آقاسید منتظر من بود.
- سلام صبحتون بخیر
- سلام زهراجان صبح شما هم بخیر
اگر آماده هستید برویم تا از کاروان عقب نمانیم.
- بله برویم...
همراه کاروان به مسجد النبی رفتیم.
نماز و دعای وداع را با زمزمه های دلنشین آقاسید خواندیم.
برای آخرین بار نگاه طولانی به گنبد سبز پیامبر کردم.
نگاهم سمت قبرستان بقیع کشیده شده از این همه غربت ؛ از این همه مظلومیت امامان اشک از چشمانم بی آنکه بخواهم می بارید.
بعد از خوردن نهار در اتاق نشسته بودم که آقاسید اجازه ی ورود گرفتند چادرنمازم را سر کردم و با بفرمایید اجازه دادم.
- زهرابانو شما تمام وسایل هایتان راجمع کنید و لباس احرام را بپوشید تا نیم ساعت دیگر همراه کاروان حرکت کنیم.
- بله چشم
لباس و چادر سفیدم را پوشیدم و چمدان به دست بیرون رفتم.
آقاسید هم آماده و منتظر نشسته بود با این تفاوت که امروز لباس احرام به تن داشت.
همراه کاروان با اتوبوس حرکت کردیم تا قبل از رفتن به مکه به مسجد شجره برویم.
🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــو🍁
♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان زهرابانو💗
#پارت_۱۵۵
وارد مسجد شدیم.
معماری این مسجد کاملا متفاوت بود. مسجدی بزرگ و سفید رنگی که توجه همه را جلب می کرد.
همه ی حجاج باید قبل از رفتن به مکه برای مُحرم شدن به این مسجد می آمدند.
وقت آن رسیده است که دلم را به دریا بزنم لباس های دنیایی را از تن بیرون کنم و لباس عشق بپوشم.
لبیک اللهم لبیک لبیک لا شریک لک لبیک ان الحمد و النعمه لک و الملک لا شریک لک لبیک
با گفتن این جمله و اعمال مسجد شجره مُحرم شدیم ...
همه ی کاروان لباسهای سفید به تن داشتیم و از هر گوشه ی مسجد صدای لبیک می آمد.
این مسجد و این صحنه ها حتما جزئی از کمیاب ترین خاطرات عمر من خواهند بود.
خدای من نعمت دادی، احسان کردی، زیبایی بخشیدی، فضیلت دادی، روزی عنایت کردی، توفیق دادی، پناه دادی، حمایتم کردی و از گناهانم پرده پوشی کردی. خدای من:
اگر آنچه تو از من می دانی، دیگران نیز می دانستند، هرگز به روی من نگاه نمی کردند و طردم می نمودند،ولی تو همواره پرده پوشی کردی. اما، من:
بد کردم، غفلت ورزیدم، پیمان شکنی کردم، وعده های عمل نکرده داشتم و گناهها نمودم.
ولی:خدایا، من توبه کردم و به درگاهت برگشته ام. می دانم که با آغوش باز از من استقبال می کنی. چون هر چه باشد، تو خدای منی!
( بخشی از مناجات امام حسین ( ع ) در کنار کوه عرفه)
که توصیف حال من است...
🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــو🍁
♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان زهرابانو💗
#پارت_۱۵۶
هوای مکه هم خیلی گرم بود.
ولی لباسم سفید بود احساس می کردم کمتر گرما را جذب می کنم یا شاید اینقدر غرق معنویات اطرافم قرار گرفته بودم که دیگر گرمای عربستان به چشمم نمی آید.
به مکه که رسیدیم همه ی کاروان خسته بودند. اما بین هتل و مسجد الحرام همه مسجد الحرام را انتخاب کردند.
همه ی کاروان همراه هم ؛ هم قدم شدیم تا بیت الله الحرام...
مسجد الحرام را که پشت سر گذاشتیم
تپش قلبم هزار برابر شدبود.
گام به گام برای دیدن خانه امن الهی قدم برمیداشتیم.
لحظه به لحظه ؛ به دیدن خانه ی عشق
نزدیک تر میشدیم.
چشمانم که به خانه معبودم افتاد.
دیگر باورم شد کجا آمدم.
اشک در چشمانم حلقه زده و دیده ام را تار کرده بود با دست اشکهایم راپاک کردم تا واضح ببینم.
ملوک قبل از سفر به من گفته بود در اولین نگاهت به کعبه هرچه از خدا طلب کنی به استجابت می رسد.
هزار حاجت در دل آماده کرده بودم.
بعد از نگاه طولانی ام به کعبه سرم را پایین انداختم چیزی بر لب آوردم که از ته قلبم بود.
با تمام وجودم از خدا فرج مهدی زهرا،
سلامتی وخوشبختی خودم و آقاسید را طلب کردم از خدا خواستم ریشه ی این عشق را محکم کند و زندگیم پر برکت باشد.
با همان حال قشنگ با همان چشمان اشکی به جمع زائران خانه ی خدا پیوستیم و همراه بقیه به دور خانه ی عشق می چرخیدیم.
اینجا تنها جایی بود که مرد و زن ؛فقیر و ثروتمند ؛ سیاه و سفید همه یک رنگ و یک شکل ودر یک سطح قرار دارند و همه به دور کعبه می گردند.
🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــو🍁
♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان زهرابانو💗
#پارت_۱۵۷
بعد از انجام اعمال و طواف کعبه ؛ بعد از زیارت بهترین مکان برروی زمین و نماز خواندن حالا احساس تولدی دوباره داشتم.
کمی خسته بودم و احساس ضعف داشتم ؛ در راه هتل آقاسید را کنارم دیدم
- زهراجان خوبی؟
- بله ممنون فقط خیلی خسته ا
م که صدای آقاسید پشت سرم آمد
- محمود کی هست؟
بدون اینکه بچرخم به طرفش گفتم:
- پسر خواهر ملوک...
- فقط همین؟
چرخیدم و نگاهم را به چشمان منتظرش دوختم و از این همه حساسیت و غیرتی که برای من داشت قند در دلم آب شد با نگاه مهربانی گفتم:
- نه قبلا خواستگار من هم بوده ؛ ولی جواب منفی گرفت.
کلافه سرش را پایین انداخت و چیزی نگفت.
نزدیکش شدم و با شیطنت گفتم:
- آقاسید...
میشود امشب شام مهمان شما باشیم تا اگر مزاحمی هم هست خودش برود؟
لبخند روی لبش کِش می آورد با هر کلمه ای که می گفتم...
- یعنی محمود مزاحم هست؟
- تا دلتان بخواهد...
🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــو🍁
♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان زهرابانو💗
#پارت_۱۶۱
چه کار کنیم؟
برویم یا بمانیم؟
- اگر به من باشد که تا آخر عمرم می گویم بمان!
سرم را پایین انداختم تا سرخی گونه هایم که از خجالت بود را نبیند.
نزدیک تر آمد و گفت:
- زهراجان .....
"زهرا کجاییی زهراااااا...."
صدای بلند نرگس ما را مثل فنر از جا بلند کرد و دست روی قلبم گذاشتم و نرگس متعجب به این همه نزدیکی نگاه می کرد.
سریع گفتم:
- آمدم آب بخورم ؛ جانم کارم داشتی؟
- نه آب بخور!
فقط عمو شما هم تشنه بودی؟
عمو جان لیوان آب کجاست؟
آقاسید بدون حرف خواست از آشپز خانه بیرون برود که نرگس باشیطنت گفت:
- عمو می خواهی من بروم شما ادامه ی آب را بخورید؟
آقاسید که رفت کنار من آمد و با خنده گفت:
- زهراجان شما عربستان رفتید؟
- بله چرا می پرسی؟
- آخه یه خورده تغییر کردید!
عموجان بیشتر از یه خورده...
فاصله اجتماعی که کامل به صفر رسیده بود! خوب شد رسیدم!
میگم حالا خوب فکر کن ببین بین راه هواپیما کشور دوست و همسایه ای ایست نکرده؟
نرگس بس کن....
🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــو🍁
♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان زهرابانو💗
#پارت_۱۶۲
شام را خانه ی بی بی ماندیم.
ملوک با تماس به خواهرش خیالش راحت شد و دیگر چیزی نگفت.
در طول شب آقاسید دنبال فرصتی بود تا حرفی را بگوید ولی مگر نرگس اجازه میداد.
من و بی بی نشسته بودیم.
بی بی از شهر مدینه می پرسید و من تعریف می کردم که نرگس خودش را در جمع ما قرار داد و گفت:
- بی بی عمو تغییر نکرده؟
من که می دانستم نرگس دنبال چی هست سرم را پایین انداختم و هیچ نگفتم بی بی گفت:
- آره ماشاالله خیلی چاق تر شده!
- بی بی رفتارش را می گویم؟
- آره مادر خیلی هم نورانی شده!
- بی بی ولش کن!
الان عمو را قاب میگیری برای موزه!
خنده ام گرفت نرگس وقتی جوابی نگرفت بلند شد و رفت که بی بی رو به من کرد و گفت:
- خوشحالم دلیل حال خوب سید علی من شدی...
نگاه بی بی روی انگشتر دستم بود که ادامه داد
- نمی خواهم در این رابطه صحبت کنم فقط از اینکه تو همسفر زندگی اش باشی خیلی خوشحالم.
گفت و بلند شد و رفت...
نرگس کنارم آماد و گفت:
- نمی دانم چرا عمو دست دست می کند سوغاتی ها را نمی آورد فکر کنم فراموش کرده!
- نه عزیزم هرچه سفارش داده بودی خرید.
- تو از کجا می دانی؟
- خب ؛ خب...
نمی دانستم چه بگویم تا نرگس سوژه ام نکند همان موقع آقاسید نرگس را صدا کرد و نرگس رفت...
در دلم خدا خیری نصیبش کردم که من را از دست نرگس نجات داد.
🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــو🍁
♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان زهرابانو💗
#پارت_۱۶۳
به خانه که آمدیم ؛ بدون حرف برای استراحت به اتاقم رفتم.
بعد از توسلی که به شهید ابراهیم هادی داشتم همیشه ساعتم را کوک می کردم تا برای نمازشب بیدار شوم.
امشب هم سرساعت بیدارشدم.
جانمازم را پهن کردم.
ناخداگاه نگاهم زیر در اتاق افتاد ؛ لبخندی روی لبم نشست.
در سفر ؛ نور زیر در نشان میداد آقاسید هم برای نمازشب بیدارشده.
الان چی؟
گوشی را برداشتم بدون ملاحظه شماره ی آقاسید که هنوز با نام حاج آقا ذخیره بود را گرفتم. بوق دوم گوشی را برداشت
- الو
- سلام
- زهراجان خوبی ؟ چیزی شده؟
- نه فقط زنگ زدم برای نمازشب بیدارت کنم.
- دخترخوب ؛ ترسیدم گفتم حتمامشکلی پیش آمده!
مگر من از دیشب تا حالا خوابیدم که بیدار شوم؟
آقاسید کمی سکوت کرد و آرام چیزی گفت:
ولی شندیدم که زمزمه می کرد
دلیل بی خوابی ام ؛ تو خوب خوابیدی؟
این را می دانستم ؛ من بی خوابش کردم و خودش هم چه راحت می گفت.
صحبت را عوض کردم و با خنده گفتم:
-شماره ی شما را حاج آقا ذخیره کردم!
با دلخوری گفت:
- عوضش نمی کنی؟
- نه همین خوب هست. مکه هم که رفتید و حاج آقا شدید دیگر مشکلی ندارد.
اگر با من کاری نیست بروم برای نماز وقتم می گذرد.
- نه بروید... التماس دعا
- چشم حتما خدانگهدار
بعد از قطع کردن گوشی اسم حاج آقا را پاک کردم و زدم
" سید جانم"
🍁نویسنده_طـــﻟاﺑاﻧـــو🍁
♦️کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد♦️
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
1_2530020337.mp3
14.21M
#شعبان_و_آشتی_کنان_۹۸
فایل صوتی هفتم؛
بعد از استحمام رجب،
حالا میچسبه، قلبت رو ببری توی یه آرایشگاهِ حرفه ای...
و برای جشنِ رمضان، پیرایشش کنی!
🌸 ببین کجاش خرابه...
یه دستی، به سر و روش بکش!
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
کانال عاشقان ولایت در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام و کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🍃🌺🍃🌸🍃🌼🍃