eitaa logo
کانال عاشقان ولایت
3.9هزار دنبال‌کننده
33.8هزار عکس
38.6هزار ویدیو
35 فایل
ارسال اخبار روز ایران و ارائه مهمترین اخبار دنیا. ارائه تحلیلهای خبری. ارائه اخرین دیدگاه مقام معظم رهبری . و.... مالک کانال: @MnochahrRozbahani ادمین : @teachamirian5784 حرفت رو بطور ناشناس بزن https://harfeto.timefriend.net/16625676551192
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️‌ رئیس جمهور به جمع راهیان نور پیوست 🔹‌ سید ابراهیم رئیسی بعد از افتتاح فاز دوم پالایشگاه آبادان به یادمان دفاع مقدس کربلای چهار رفت و به شهدای هشت سال دفاع مقدس ادای احترام کرد.
سال تحویل حرم مطهر رضوی 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 صلی‌الله علیک یا علی ابن موسی الرضا ع
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🌸🍃 درلغت ،انیس النفوس به "همراه جان ها" معنی شده است ❤️❤️ "انیس النفوس"   به  کسی گفته  می شود  که  وقتی با او  صحبت  می کنید با جان  و دل به  شما  گوش می کند  و   به راحتی با شما انس  می گیرد.    یعنی  کسی  که  شما  در کنار و  او   صحبت  کردن  با او  احساس راحتی و   آرامش می کنید❤️❤️   لقب انیس النفوس   به امام  رضا در کتاب های معتبر اشاره  نشده است اما امام باقر(ع)، از جدّش، از امیرالمؤمنین(ع) نقل کرده است که پیامبر(ص) فرمود: پاره اى از پیکر من در خراسان دفن خواهد شد. هر گرفتارى که او را زیارت کند، خدا ناراحتى او را برطرف سازد. هر گنهکارى که به زیارت او رود، خداوند گناه او را ببخشد. ابوهاشم جعفرى می گوید: از امام جواد(ع) شنیدم : میان دو کوه طوس، پاره اى است که آن را از بهشت ستانده اند. هر که بدان جا درآید، روز رستاخیز از آتش ایمن خواهد ماند. 🌸🍃🌸🌸🍃🌸   بنابراین  با توجه   به این  ویژگی ها  می توان  در یافت  که  امام  رضا کسی است  که  به  حرف دل زائران  گوش می دهد و  انیس  النفوس   است 🍃🌸🍃 🌸🍃🌸🍃🌸🍃
✅ امام رضا علیه السلام: احْرِصُوا عَلَي قَضَاءِ حَوَائِجِ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِدْخَالِ السُّرُورِ عَلَيهِمْ وَ دَفْعِ الْمَكْرُوهِ عَنْهُمْ فَإِنَّهُ لَيسَ شَيءٌ مِنَ الْأَعْمَالِ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بَعْدَ الْفَرَائِضِ أَفْضَلَ مِنْ إِدْخَالِ السُّرُورِ عَلَي الْمُؤْمِن؛ ⬅️ بر رفع نیازمندی‌های مؤمنین و شاد کردن و برطرف نمودن ناراحتی آنها حریص باشید (بسیار علاقه‌مند)؛ ⬅️ زیرا بعد از انجام واجبات هیچ عملی بهتر از مسرور کردن مؤمن نیست. بحار الانوار، ج 75، ص 346
5.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👍 ★ حوّل حالنا إلی أحسن الحال ★ • أحسن الحال یعنی چه؟ • چگونه می‌شود به این حال رسید؟ 🌺🌸 لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.* را به دوستان خود معرفی کنید 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇 http://eitaa.com/ashaganvalayat 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بسته خبری نیم روزی ♦️‌  دستگیری۲ پلیس‌نما در شهرری. 🔹‌ سرپرست فرماندهی انتظامی شهرستان ری (تهران) از دستگیری دو پلیس‌نما که در حال اخاذی از صاحبان یک فروشگاه در محدوده قیامدشت بودند، خبر داد. 🆔@ashaganvalayat . ♦️‌ تلاش‌ها برای بی‌اثر کردن و لغو تحریم‌ها در وزارت خارجه ادامه دارد / در آینده نزدیک با وزیر خارجه عربستان دیدار خواهیم کرد 🔹‌ وزیر امور خارجه در نشست خبری: در یکی از کشورهای همسایه حجم تبادل تجاری با ایران به ۱۴ میلیارد دلار و در کشور دیگر به ۲۲ میلیارد دلار افزایش یافته است. 🔹‌ روابط کشورهای امارات و کویت با ایران به سطح سفیر ارتقا پیدا کرد. 🔹‌ توافق شده هیات‌های فنی ایران و عربستان از کنسولگری‌ها و سفارتخانه‌ها دیدار و مقدمات بازگشایی آنها را فراهم کنند. 🆔@ashaganvalayat . ظاهرا رانندگانی که از نخجوان به ایران و سپس به باکو می‌رن،دیگه باید مابه التفاوت قیمت سوخت را بپردازند.همین باعث اعتصاب اعتراضی راننده ها و کمبود سوخت در نخجوان خواهد شد... 🆔@khabartv_news پوتین: ما در اوکراین از سلاح های مافوق صوت استفاده نمی کنیم، اما آنها به همراه سیستم های پیشرفته ای که قبل از سال 2014 نداشتیم برای استفاده در دسترس هستند 🆔@ashaganvalayat . ظاهرا رانندگانی که از نخجوان به ایران و سپس به باکو می‌رن،دیگه باید مابه التفاوت قیمت سوخت را بپردازند.همین باعث اعتصاب اعتراضی راننده ها و کمبود سوخت در نخجوان خواهد شد... 🆔@ashaganvalayat . شی جین پینگ رهبر چین وارد مسکو شد 🆔@ashaganvalayat . سازمان اطلاعات روسیه در بیانیه‌ای با متهم کردن دولت آمریکا به تروریسم دولتی از وجود مستندات و شواهدی گفت که در آن نظامیان اشغالگر آمریکایی در حال تقویت گروهک تروریستی داعش در داخل خاک سوریه هستند. بر اساس این بیانیه ،ارتش آمریکا در حال تجهیز وانت‌های مجهز به توپهای ضد هوایی برای تروریست‌های داعش در داخل خاک سوریه است و می‌خواهد از این تروریست‌ها جهت ربایش . به گروگان گرفتن نظامیان روس و مستشاران ایرانی حاضر در خاک سوریه استفاده کند 🆔@ashaganvalayat . 🎥 بعد از عربستان، نوبت توافق با بحرین و مصر می‌رسد؟ 🔹امیرعبداللهیان: از طریق دفتر حفاظت منافع ایران در قاهره با برخی مقامات مصر برای چگونگی ارتقای روابط تهران و قاهره گفت‌وگو کردیم. 🔹برای ازسرگیری روابط با بحرین هم دو ماه پیش توافقی برای بازدید هیئت‌های ایرانی و بحرینی از سفارت و اماکن دیپلماتیک دو طرف انجام شد. 🆔@ashaganvalayat . 🔴 دقایقی پیش زلزله‌ای به قدرت ۳.۱ ریشتر در عمق ۱۰ کیلومتری زمین، بخش رضویه مشهد را لرزاند. 🆔@ashaganvalayat . 🔻سید ابراهیم رئیسی وارد آبادان شد 🔹رئیس جمهور همزمان با روز «ملی شدن صنعت نفت»، به منظور افتتاح رسمی بخش نخست فاز ۲ طرح توسعه و تثبیت ظرفیت پالایشگاه آبادان به عنوان یکی از بزرگترین پروژه‌های پالایشی در منطقه خاورمیانه، دقایقی قبل وارد آبادان شد. 🆔@ashaganvalayat . 🔴 نتانیاهو: اسرائیل در صورت نیاز به تنهایی علیه ایران عمل خواهد کرد و منتظر کمک غرب نخواهد بود. 🔹 پ.ن: این اسرائیل مقابل حزب‌الله لبنان و غزه کم آورده و گنبد آهنینش به اندازه ی تشت پلاستیکی کاربرد نداره، اونوقت نشسته برای ما کُری میخونه 😏 🆔@ashaganvalayat .🔴 مجری فرانسوی شبکه فرانس 24 به علت شهید گفتن به فلسطینی‌های از کار برکنار شد حقیقت وحشی غرب همینه و بس 🆔@ashaganvalayat . 🔴 نوسازی پالایشگاه آبادان؛ گامی بزرگ در گذر از خام‌فروشی 🔹با حضور رئیس‌جمهور طرح توسعه فاز ۲ پالایشگاه آبادان روز دوشنبه و همزمان با سالروز ملی شدن صنعت به بهره‌برداری خواهدرسید. 🔹۳۱ پروژه نیمه‌تمام در حوزه نفت و پتروشیمی به ارزش ۱۲ میلیارد دلار در سال ۱۴۰۱ به پایان رسیده‌است. 🔹تولید روزانه بنزین و گازوئیل در پالایشگاه آبادان هرکدام ۴ میلیون لیتر افزایش خواهدیافت. 🆔@ashaganvalayat . عضو کمیسیون آموزش مجلس: رئیس‌جمهور با عاملان بی‌تدبیری در پرداخت حقوق معلمان برخورد کند 🔹متفکرآزاد: واریز نشدنِ حقوق اسفند معلمان هیچ توجیهی ندارد. لازم است مسئولان سریع‌تر این مشکل را حل کنند. ضروری است رئیس‌جمهور در اقدامی فوری با عوامل این بی‌تدبیری برخورد کند. 🆔@ashaganvalayat . 🔸بشار اسد با بن زاید در امارات دیدار و گفتگو کرد. 🆔@ashaganvalayat . 🔸کنسولگری عربستان سعودی در دمشق سوریه کار خود را از سر گرفت. 🆔@ashaganvalayat .🔶 بیش از ۱۸۰ بانک آمریکایی در آستانه سقوط هستند. اقتصاددانان با بررسی بانک سیلیکون‌ولی، نتیجه‌گیری کردند که حدود ۱۸۰ بانک آمریکایی در آستانه سقوط قرار دارند. طبق گفته آن‌ها، اگر سایر بانک‌ها در وضعیت مشابهی قرار گیرند و نیمی از سپرده‌های بیمه‌نشده آن‌ها برداشت شود، تقریبا ۳۰۰ میلیارد دلار از سپرده‌های بیمه شده در معرض خطر قرار می‌گیرند 🆔@ashaganvalayat .
🌸✨🌸✨🕋✨🌸✨🌸 اللّهــــم صل علی محمّــــد و آل محمّــــد و عجّل فرجهُم🌸 بر گُلشن و گُل، به بـویِ مهــــدی صلــــوات✨ برشــــیفتـگان کـــــویِ مهــــدی صلـــوات🌸 سر می زند از کنـارِ کعبــــه💖 خورشـید✨ در سعی و طواف، روی مهــــدی صلــــوات🌸 اَلّلهُــــمَّ صَلِّ عَلی سَیِّدنا و نبیِّنا مُحَمَّــــدٌ وَآله مَا اخْتَلَفَ الْمَلَوان وَ تَعاقَبَ الْعَصْرانِ وَ کَرَّ الْجَدیدانِ وَ سْتَقْبَلَ الْفَرْقدانِ وَ بَلِّغْ رُوحَهُ وَ اَرْواحَ اَهْلِ بَیْتِهِ مِنّی التَّحِیَّةِ وَ السَّلامُ✨ 🌸✨🌸✨💖✨🌸✨🌸 پیشاپیش عید سعید نوروز مبارک باد
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖برگرد نگاه کن 💖 پارت34 وقتی از من دور شد رو به آقای امیر زاده گفتم: –فکر می‌کنم اتفاقی براش افتاده، من برم ببینم چی شده. امیر زاده از تک پله‌ی جلوی در مغازه پایین آمد. –دردسر نشه براتون. –نمیدونم، ولی نمیتونم اینجوری ولش کنم، حداقل دلیل کارش رو بپرسم. –پس نزارید بره تو مترو، تا نرفته ازش بپرسید، باهاش جایی نریدها. مراقب باشید. با تکان دادن سر حرفش را تایید کردم. راهی را که آمده بودم برگشتم. ساره را دیدم. به نزدیک مسجد رسیده بود. افتان و سر در گریبان راه می‌رفت، جوری که احساس می‌کردی هر لحظه ممکن است سقوط کند. به در مسجد که رسید نگاهش کرد. بسته بود. همانجا ایستاد. دستهایش را روی در گذاشت و سرش را بین دستهایش جا داد. نزدیکتر که شدم زمزمه‌اش می‌آمد. با خدا حرف میزد و گریه می‌کرد. انگار به ضریح حرم متوسل شده بود. کنارش ایستادم و صدایش کردم. برگشت. اشکهایش را پاک کرد و همانجا سر خورد و روی زمین نشست. کاملا مشخص بود دیگر نمی‌توانست بایستد. روبرویش روی پا نشستم. –چی شده ساره؟ اتفاقی افتاده؟ چرا اینجوری شدی؟ منتظر یک اشاره بود، سرش را به در مسجد تکیه داد التماس آمیز نگاهم کرد و به یک باره دوباره هق هق کنان گریه کرد. –آخه چت شده؟ چرا گریه می‌کنی؟ اشکهایش یکی پس از دیگری از گونه هایش بر روی ماسکش سرازیر میشد. دلم برایش ریش شد. من هم بغضم گرفته بود. وقتی ناراحتی‌ام را دید التماس کرد. –تلما تو رو خدا کمکم کن، من مجبور شدم اون پول رو از تو و از اون آقا بگیرم. من اشتباه کردم تلما منو ببخش. اشکهایش را از گونه‌اش پاک کردم. –اگه به خاطر این موضوع ناراحتی من بخشیدمت، آقای امیر زاده هم می‌بخشه من می‌دونم اگه باور نداری بریم ازش بپرسیم. سرش را تکان داد. –تمام پولی که از شماها گرفته بودم خرج شوهرم کردم. –شوهرت؟ مگه شوهر داری؟ با ناله گفت: –دوتا هم بچه دارم. –مگه شوهرت چی شده؟ –کرونا گرفته، ریه هاش درگیر شده، دیشب بردم بیمارستان گفتن باید بستری بشه ولی جا نداشتن. چندتا بیمارستان رفتیم یا جا نداشتن یا همون اول باید پول واریز میکردیم. دکتر گفت یه آمپولایی براش نوشته و گفت هر روز باید تزریق کنه، گفت میتونم کپسول اکسیژن بزارم و تو خونه ازش نگهداری کنم. لیلافتحی‌پور 🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖برگرد نگاه کن 💖 پارت35 ولی پول اون آمپولا و تزریقش خیلی زیاده، هیچ چاره ایی نداشتم، مجبور شدم امروز بیام و اون حرفها رو به اون آقا بزنم. گفتم شاید یه پولی ازش بگیرم و شوهرم رو نجات بدم. به خدا نمیتونه نفس بکشه حالش خیلی بده. داره میمیره. آنقدر از حرفهایش شوکه شدم که مات زده فقط نگاهش می‌کردم. سرش را به در مسجد کوبید، هر چی به خدا التماس می‌کنم جوابم رو نمیده، بعد سرش را با دو دستش گرفت. –حقم داره جواب نده حق داره، ولی من به جز خودش کسی رو ندارم، اگر شوهرم طوریش بشه با دوتا بچه کجا برم. دوباره شروع به گریه کردن کرد. بعد ناگهان دستهایم را گرفت: –تو رو خدا کمکم کن. پرسیدم. –کسی رو نداری؟ فامیلی؟ برادری خواهری؟ –اینجا یه خواهر دارم که وضعش از من بدتره. پدر و مادرم شهرستان هستن. بهشون زنگ زدم، اونا حتی جواب تلفنم رو هم نمیدن. موقعیت مناسبی نبود که دلیل کار پدر و مادرش را بپرسم. بلند شدم و او را هم با خودم بلند کردم. –من هر کاری از دستم بربیاد برات انجام میدم. نور امید در چشمهایش درخشید. –تو رو خدا کمکم کن، می‌دونم من بد کردم ولی... –گذشته رو رها کن. الان برو پیش شوهرت من بهت زنگ میزنم. بعد از خداحافظی متفکر به طرف کافی شاپ راه افتادم. نمی‌دانستم به چه کسی زنگ بزنم و از چه کسی کمک بخواهم، تمام اطرافیانم وضع چندان خوبی نداشتند. با خودم گفتم شاید از آقای غلامی مساعده بخواهم بتواند بدهد. کاش می‌پرسیدم هزینه‌ی آمپولهایش چقدر می‌شود. صدای آقای امیرزاده مرا از افکارم بیرون کشید. پشت سرم آمده بود و از دور ما را زیر نظر داشته. –چی بهتون گفت که اینقدر ناراحت شدید؟ –شما اینجایید؟ –اره، نگرانتون شدم. گفتم نکنه خفتتون کنه. وقتی این حرف را شنیدم بغضم گرفت و شروع به راه رفتن کردم. او هم با من هم قدم شد. شروع به حرف زدن کردم. –اون بیچاره اونقدر حالش بده و گرفتاره که تمام فکر و ذکرش فقط پول بدست آوردنه. شایدم کارش به خفت کردن برسه. –چی شده خانم حصیری؟ سعی کردم بغضم را پس بزنم. آهی کشیدم و تمام حرفهایی که ساره زده بود را برایش تعریف کردم. همینطور دلیل حق‌السکوت خواستن امروزش را از آقای امیر زاده را. او هم ناراحت شد. –دختر بیچاره، ببین به کجا رسیده، واقعا مخارج این بیماری خیلی زیاده، –درسته. کسی رو هم نداره کمکش کنه. فکری کرد و گفت: –یعنی راست میگه؟ نکنه کلکی تو کارش باشه؟ –فهمیدنش زیاد سخت نیست. فکر نکنم دروغ بگه، شما که حالش رو دیدید. –خب اگه راست بگه من می‌تونم کمکش کنم. با شنیدن این حرفش یکباره متوقف شدم. او یک قدم جلو رفت بعد برگشت.
–چرا ایستادی؟ –واقعا کمک می‌کنید؟ ماسکش را پایین کشید و لبخند زد. –یعنی اینقدر خوشحالتون میکنه؟ –بله خیلی، هر چی فکر کردم که به کی زنگ بزنم و براش کمک بگیرم کسی رو پیدا نکردم که توانایی کمک داشته باشه، همه گرفتارن. کمرش را به درخت تنومندی که در پیاده رو بود تکیه داد و دستهایش را پشت کمرش قرار داد و متفکر گفت: –به نظر من تا اونجایی که میشه پول دستش ندیم بهتره. ببنید ما کپسول اکسیژن داریم، مادرم که کرونا گرفته بود براش خریدم. البته الان دو هفته‌ایی میشه که دست یکی از فامیلامونه، میرم ازش میگیرم. احتمالا تا حالا دیگه حالش خوب شده. اتفاقا میخواستم گپسول رو به جایی اهدا کنم، اینجوری بیشتربه کار میاد. برای آمپولم دکتر برای مادر من شش تا نوشته بود ولی مادر من چهارتا بیشتر تزریق نکرد. بقیه‌اش رو میدیم به این بنده خدا. چون به همه یه نوع آمپول میدن. میمونه هزینه تزریقش که اونم با من. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖برگرد نگاه کن 💖 پارت36 لبخند زدم. – آقای امیر زاده واقعا ازتون ممنونم. شما چقدر خوب همه چیز رو مدیریت کردید. شما که همه‌ی کارها رو انجام دادید پس من چیکار کنم؟ –حالا فعلا که کاری انجام نشده، فقط در حد حرفه، اجازه بدید انجام بشه بعد تعریف کنید. شمام بی‌زحمت زنگ بزنید از اون خانم آدرس خونشون رو بگیرید برای من بفرستید که من اینارو ببرم بهش بدم. الان مغازه رو می‌بندم میرم. از این همه مهربانی‌اش و احساس مسئولیتش آنقدر حس خوبی داشتم که حد نداشت. بعد از این که شماره تلفنش را گرفتم، از همدیگر خداحافظی کردیم. به طرف کافی‌شاپ راه افتادم و فوری به ساره زنگ زدم و حرفهای آقای امیر زاده را برایش گفتم. از خوشحالی طوری گریه می‌کرد که نمی‌توانست حرف بزند. صبر کردم تا کمی آرام شود بعد گفتم که آدرس خانه‌شان را بدهد. بین هر چند کلمه که حرف میزد مدام تکرار می‌کرد شرمنده‌ام، شرمنده‌ام. آنقدر احساس خجالت داشت که زودتر تلفن را قطع کردم تا کمتر اذیت شود. آدرس را که فرستاد فوری برای آقای امیر زاده ارسال کردم. پیام فرستاد: –سلام، میشه بهش بگید موقعیت مکانیش رو هم بفرسته. پیام دادم: –سلام، بله حتما، به محض این که فرستاد براتون ارسال میکنم. ساعت حدود سه بود که از کافی‌شاپ بیرون زدم. با صدای زنگ گوشی‌ام به صفحه‌اش نگاه کردم. آقای امیرزاده بود. قلبم از جا کنده شد. نکند مشکلی پیش آمده. فوری جواب دادم. –الو. –سلام خانم حصیری، خوبید؟ صدایش پشت تلفن بم‌تر بود. –سلام، ممنون، مشکلی پیش آمده؟ مکثی کرد. –مشکل که نه، فقط میگم من تنها میخوام برم اونجا بد نباشه، بالاخره اونم شوهرش مریضه یه زن تنهاست. یه وقت حرف و حدیثی نشه. فهمیدم منظورش این است که من هم همراهش بروم ولی روی گفتن ندارد. من و منی کردم و بعد گفت: –خب می‌خواهید شما برید من تازه کارم تموم شده، منم از اینور یه ماشین میگیرم میام. از روی آدرسشون فهمیدم خونشون زیاد از اینجا دور نیست. خوشحالی صدای بَمش را زیر کرد. –چرا با ماشین بیرون؟ من همینجا جلوی مغازه هستم. منتظرتون میمونم تا بیایید. نگاه متعجبم را به طرف مغازه اش سر دادم، قدمهایم را تند کردم. نزدیک که شدم، دیدم دوباره با همان ژست دوست داشتنی‌اش به ماشینش تکیه داده است و منتظر از دور نگاهم می‌کند. فاصله‌ی زیادی نبود ولی وقتی اینطور نگاهم می‌کرد پاهایم سست میشد و راه رفتن دیگر کار آسانی نبود. نگاهم را به گوشی‌ام دادم و خودم را مشغول کردم. به مادر پیامکی دادم و گفتم که به خاطر انجام دادن کار خیری کمی دیرتر می‌آیم. لیلا‌فتحی‌پور 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸 گوشی را در جیبم گذاشتم. هر چه به او نزدیکتر میشدم ضربان قلبم بیشتر میشد. انگار کنترلش دست من نبود حس می‌کردم مثل یک تایمر روی ساعت خاصی تنظیم شده و هر بار با دیدن او خود کار روشن می‌شود. مگر کار به همبنجا ختم میشد ضربان قلبم که اوج می‌گرفت رفت و برگشت خون در بدنم سریع‌تر میشد. همین موضوع باعث میشد صورتم گر بگیرد، دستهایم کمی لرزش داشته باشند و صدایم مثل همیشه صاف و عادی نباشد. و آن وقت است که سخترین کار دنیا شروع می‌شود. این که خودم را خونسرد نشان دهم و با لرزش دستهایم مبارزه کنم و برای مشخص نشدن لرزش صدایم کوتاه و مختصر در حد دو سه کلمه حرف بزنم. تا نشستم صندلی عقب از آینه نگاخم کرد و گفت‌: –ببخشید که مزاحمتون شدم. مید‌ونم خسته اید و می‌خواستید برید خونه، ولی چاره‌ایی نداشتم. –این چه حرفیه، من شما رو انداختم به زحمت شما باید ببخشید. نگاهش را در خیابان چرخی داد و ماشین را روشن کرد و حرکت کرد. چند دقیقه بعد دوباره از آینه نگاهم کرد. –من باید برم داخل خونشون و طرز کار دستگاه اکسیژن رو بهشون یاد بدم. متاسفانه شما هم مجبورید بیایید. خواستم از الان بگم که دوتا ماسک بزنید و خیلی مراقب باشید. اگر رفتیم داخل شما تا اونجایی که میشه عقب وایسید که یه وقت خدایی نکرده ویروسش به شما منتق
ل نشه. با نگرانی گفتم: –پس شما خودتون چی؟ اینجوری که شما میگیرید. نگرانی‌ام را با نگاه مهربانی پاسخ داد. –من دوهفته از مادر خودم نگهداری کردم ولی مریض نشدم. باید خیلی مواظبت کرد. من بیشتر نگران شما هستم. شما حتی از اون خانم و بچه‌هاشم باید دور باشید چون اونا هم ممکنه ناقل باشن. در طول مسیر، نگاهم به خیابان بود ولی نگاههای گاه و بیگاهش را از ضربان گرفتن قلبم احساس می‌کردم. به سر کوچه شان که رسیدیم پیاده شدیم. کوچه آنقدر باریک بود که ماشین نمی‌توانست وارد شود. آقای امیر زاده کپسول اکسیژن را از صندوق عقب برداشت. یک نایلون هم بود که داخلش وسایل جانبی بود. آن را من گرفتم. یک جعبه شیرینی هم بود. پرسیدم: –شیرینی خریدید؟ –نگاهی به جعبه‌ی شیرینی انداخت. –مگه نگفتین دوتا بچه داره، واسه اونا گرفتم. بالاخره بچه ها خوشحال میشن. در دلم تحسینش کردم. –چقدر شما فکر همه جا رو می‌کنید. من اصلا به این موضوع فکر هم نکردم. –طبیعیه، دلیلش رو بعدا بهتون میگم. بعد لحنش نگران شد. –مگه قرار نشد دو تا ماسک بزنید؟ نگاهم را زیر انداختم. –آخه ماسک زدن من که مثل شما به این راحتی نیست. باید شالم باز بشه، اینجام که امکانش نیست. فکری کرد و کپسول اکسیژن را روی زمین گذاشت و رفت از داشبورد ماشینش یک ماسک اِن نود و پنج آورد. نایلونش را باز کرد. لیلافتحی‌پور 🌸🌸🌸🌸🌸🌸
هدایت شده از دکتر قدیری ابیانه
⚽️ نه تنها این مرتیکه باید عزل شود بلکه کسانی هم که به او رای دادند باید عزل گردند.این مرتیکه احمق هم.باید محاکمه شود. ⚽️او به عنوان مربی تیم ملی فوتبال انتخاب شده است! ⚽️ مسئولان فدراسیون فوتبال چه غلطی می کنند. 📲سایت و کانال‌های محمد حسن قدیری ابیانه در ایتا و بله www.ghadiri.ir @ghadiri1404 @Gozideha1404