دوتا استوری موشن جذاب دیگه
از جشن #عزیزم_حسین۲ در ورامین
#نسل_حسینی
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
محکمترین_بهانه
نویسنده:زفاطمی(تبسم)
پارت_دهم
طولی نکشید که ما جلوی در حیاط بودیم , پویا از روی در داخل حیاط پرید و در را باز کرد و بعد به من گفت :
-بفرمایید این هم از خونتون , اینجا چقدر ساکت و خلوته ,توی خونه به این بزرگی تنهایی نمیترسید ؟ خب من دیگه میرم فقط یادتون نره قرار شد تماس بگیرید و گرنه میام در خونتون چادر میزنم گفته باشم !
-بله یادم نمیره ,شما بفرمایید !
پویا با همان لبخند همیشگی خداحافظی کرد و رفت . حال من تنها مانده بودم ولی به این تنهایی عادت داشتم ,به اتاقم رفتم و کمی استراحت کردم و بعد به حیاط رفتم و مشغول خواندن کتاب شدم .هوا کم کم داشت تاریک میشد به داخل خانه برگشتم ,همه چراغ ها را روشن کردم و بعد رفتم به اتاقم . وقتی صدای اذان را شنیدم وضو گرفتم و مشغول نماز خواندن شدم .
بعد نماز روی تخت دراز کشیدم , نمیدانم کی از خستگی خوابم برده بود ,نیمه های شب با صدای بازشدن در ساختمان از خواب بیدارشدم ,انقدر وحشت کرده بودم که رنگ صورتم همانند روح سفید شده بود .
سریع گوشی تلفن را برداشتم و به پریا زنگ زدم .
خیلی آهسته قدم میزدم تا فردی که در خانه بود متوجه حضور من نشود ,در اتاق را قفل کردم , بعد از چنددقیقه پریا گوشی را جواب داد, خیلی آهسته گفتم :
- سلام پریا ,میشه الان با عمو بیای اینجا , فکر کنم خونمون دزد اومده ,خیلی میترسم لطفا زود خودتون رو برسونید
-ثمین جان نترس ,فقط ساکت یک جا قایم شو .الان خودمون رو میرسونیم .اگه میتونی به پلیس زنگ بزن .
-باتری گوشیم داره خالی میشه الانه که خاموش بشه ,تلفن دیگه هم تو اتاق نیست ,من تو اتاقم ,در رو هم قفل کردم تو رو خدا زود بیاین
گوشی را قطع کردم و بی صدا در کمد دیواری پنهان شدم ,نیم ساعت داخل کمد ایستادم ولی صدای کسی کسی به گوش نمیرسید . به خودم جرات داده و از کمد خارج شدم و پشت در اتاق نشستم .چند لحظه بعد صدای پریا را می شنیدم که میگفت :
- ثمین ....ثمین بیا بیرون ما اومدیم نگران نباش
آهسته در را باز کردم و قدم زنان بیرون رفتم .وقتی چشمم به پریا افتاد از خوشحالی به سمتش دویدم و او را در آغوش گرفتم و گفتم :
- ممنون که اومدی داشتم از نگرانی میمردم راستی عمو کجاست ؟ اونی که اومده بود تو خونه رو دیدید یا فرار کرده ؟
-من با پویا اومدم بابا قبل اینکه تو تماس بگیری باهاش تماس گرفتند انگار عمل اورژانسی داشت به بیمارستان رفتند.پویا با آقا دزده تو آشپز خونه مونده !
به داخل اتاق برداشتم و بعد از مرتب کردن پوششم و پوشیدن چادر همراه پریا به سمت آشپز خانه رفتم .....
🌸🌸🌸🌸🌸
محکمترین_بهانه
نویسنده:زفاطمی(تبسم)
پارت_یازدهم
وقتی وارد آشپزخانه شدم ,پویا را دیدم که دزد را به صندلی می بست ,گفتم :
-سلام شرمنده این موقع شب مزاحمتون شدم .
-سلام وظیفه بود
- ببخشید آقا پویا میشه صورتش رو بچرخونید سمت من ,میخوام ببینم کیه ؟
به آن فرد نگاهی کردم و گفتم :
-آقا پویا باهاش چیکار کردی ؟ لطفا دست و پاشو باز کن ,بهش یه خورده آب بده بهوش بیاد .این آقا , رضا پسر غلامعلی باغبونمونه , ولی اینجا چیکار میکنه ؟
وقتی رضا به هوش آمد به من نگاهی کرد .به او گفتم :
- سلام آقا رضا تو اینجا چیکار میکنی ؟
- سلام خانم ,منو ببخشید خواهش میکنم من نمیخواستم دزدی کنم .فقط اومدم شب اینجا بمونم
پویا که با شنیدن این حرف عصبانی تر شده بود گفت :
- جاااانم ,اومدی اینجا چه غلطی بکنی ؟
پویا که عصبانی شده بود ,دستش را بالا برد تا او را بزند .سریع گفتم :
- لطفا آقا پویا ,خودتون رو کنترل کنید
رضا که ترسیده بود ادامه داد و گفت :
- به خدا خانم من فکر میکردم شما ایتالیا هستید . شب با بابام دعوام شده بود جایی رو نداشتم برم .یادم اومد شما رفتید مسافرت واسه همین اومدم اینجا
پویا رو به او کرد و گفت :
- این توضیح ها رو به پلیس بده الان هرکجا باشند کم کم میرسند .
طولی نکشید که پلیس رسید و رضا را با خود به کلانتری برد و از من خواست تا برای کارهای اداری به کلانتری محل بروم . من همراه با پویا و پریا به انجا رفتیم و بعد انجام کارهای اداری به خانه برگشتیم .در بین راه پویا گفت :
- ثمین خانم مگه قرار نبود بهم زنگ بزنید ,چی شد ؟ فکراتون رو کردین ؟ حتما باید بیام در خونتون بست بشینم تا جواب درخواستم رو بگیرم ؟
- لطفا از دستم ناراحت نباشید .فردا صبح جواب درخواستتون رو
میدم .
- پس فقط تا فردا صبح صبر میکنم .
- باشه
روبه پریا کردم و گفتم :
- شام خوردی ؟
-نه , کار داشتم وقت نکردم شام بخورم
-منم نخوردم , پس بریم خونه ما اول چیزی بخوریم ,نظرت چیه؟
- پویا سریع گفت : من موافقم ,پریا در حالی که میخندید گفت :
- داداش شکموی من , مگه شما الان خونه شام نخوردی ؟
-نه من که چیزی یادم نمیاد ,ثمین خانم شما باور میکنید من شکمو باشم ؟
- چی بگم والا پریا جان بهتر میشناستون
با این حرف من همگی خندیدیم .وقتی به خانه رسیدیم من به آشپزخانه رفتم تا چیزی آماده کنم که بخوریم .
پویا و پریا مشغول تماشای فیلم بودند .
به پریا گفتم : پریا میشه شب اینجا پیشم بمونی ؟به عمو زنگ بزن ببین اجازه میده ؟
-باشه زنگ میزنم ,تو اول یه چیزی بیار بریزم تو این معده خالیم . بعد زنگ میزنم .
-نه .اول زنگ بعد شام
- وای که تو چقدر کله شقی درست مثل خان داداش من
پویا نگاهی به چهره متعجب من کرد و بلند خندید ,پریا که متوجه شد پویا به او و چهره متعجب من میخندد اخم کرد و گفت :
- ساکت دارم به بابا زنگ میزنم .
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸
محکمترین_بهانه
نویسندهزفاطمی(تبسم)
پارت_دوازدهم
وقتی حرف زدن پریا با عمو تمام شد ,گفت :
- بابا گفت نمیشه دوتا دختر تو خونه تنها بمونن
-یعنی عمو موافقت نکرد؟
- بابا گفت اگه پویا هم اینجا بمونه ایرادی نداره ,داداش میشه شب اینجا بمونی ؟خواهش؟
پویا گفت :
-قیافتو شبیه گربه شرک نکن می مونم .منم بدم نمیاد اینجوری صبح زود میتونم شخصا جوابمو بگیرم.
-پس شما میتونید از اتاق سهیل استفاده کنید . پریا هم تو اتاق من میخوابه .حالا بفرمایید شام.
پریا گفت :
- هرچه باشه سخن شام خوش تر است ,من که دارم میمیرم از گشنگی
هنگامی که پریا وارد آشپزخانه شد و چشمش به میز افتاد گفت :
- ثمین جان الان صبحه یا شبه ؟
-معلومه دیگه شبه
-پس میتونم بپرسم چرا صبحانه آماده کردی؟ پنیر تخم مرغ و...
-پریا جان نکنه انتظارداشتی برات فسنجون این موقع شب بپزم ,در ضمن من بجز نیمرو غذای دیگه ای بلد نیستم .
پویا گفت :
-این از سرمون هم زیاده ,چقدر غر میزنی
-تسلیم من دیگه حرفی نمیزنم ,من زنداداش میخوام نه آشپز واسه داداشم ,مهم خانم خونه است بقیه مهم نیست .
پریا نگاهی به من و پویا کرد و گفت :
-چرا مثل آفتاب پرستا رنگ عوض میکنید و سرخ و سفید میشید ؟وااای خدا مرگ دشمنمو بده نکنه خجالت میکشید ؟بیاین عزیزانم بیاین صبحانه بخورید رنگ و روتون باز بشه
پویا در حالی که اخم کمرنگی کرده بود گفت :
-بسه دیگه .ممکنه ثمین خانم ناراحت بشن ؟
سریع گفتم :
-نه,چرا باید ناراحت بشم ,پریاجون چقدر با نمک شدی؟مگه سرشبی تو آب نمک خوابیده بودی؟
-مگه آدم مزاحمی مثل تو میزاره آدم درست و حسابی تو آب نمک بخوابه .البته ناگفته نمونه اگه میزاشتی تا الان شور شده بودم .
من که از حرفهای پریا واقعا خندم گرفته بود به زور جلوی خودم را گرفتم و گفتم :
-هه هه هه خندیدم
-بهتره غذامو بخورم تا اینکه تو مسخره ام کنی
-پریا ناراحت شدی ؟ فقط داشتم باهات شوخی میکردم .همین
-چرا باید ناراحت بشم ,بشینید شام بخوریم خیلی گشنمه
-چشم قربان
بعد شام به پویا گفتم :
-منو پریا میریم تو اتاقم ,شما هم هرموقع خواستید میتونید برید تو اتاق سهیل بخوابید.شبتون بخیر.
_شب شماهم بخیر
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🍃🌸🍃
آورده اند که روزی ابوریحان بیرونی به همراه یکی از شاگردانش برای بررسی ستارگان از شهر محل سکونتش بیرون شد و در بیابان کنار یک آسیاب بیتوته نمود تا اینکه غروب شد.
کمی از شب گذشت که آسیابان بیرون آمد و خطاب به ابوریحان و شاگردش گفت که میخواهد در آسیاب را ببندد اگر میخواهید درون بیایید همین اکنون با من به درون آیید، چون من گوشهایم نمیشنود و امشب هم باران می آید شما خیس میشوید و نیمه شب هم هر چقدر در را بکوبید من نمیشنوم وشما باید زیر باران بمانید!...
ناگهان شاگرد ابوریحان سخنان آسیابان را قطع کرد و گفت: اینکه اینجا نشسته بزرگترین دانشمند و ریاضیدان و همچنین منجم جهان است و طبق برآورد ایشان امشب باران نمی آید!
آسیابان گفت به هر حال من گفتم. من گوشهام نمیشنود و شب اگر شما در را بکوبید من متوجه نمیشوم...
شب از نیمه گذشت باران شدیدی شروع به باریدن کرد و ابوریحان و شاگردش هر چه بر در آسیاب کوفتند آسیابان بیدار نشد که نشد...
تا اینکه صبح شد و آسیابان بیرون آمد و دید که شاگرد و استاد هر دو از شدت سرما به خود میلرزند و هر دو با هم به آسیابان گفتند که تو از کجا میدانستی که دیشب باران می آید؟!
آسیابان پاسخ داد من نمیدانستم، سگ من میدانست!
ابوریحان گفت: آخر چگونه سگ میداند که باران میآید؟
آسیابان گفت: هر شبی که قرار است باران بیاید سگ به درون آسیاب می آید تا خیس نشود!
ناگهان ابوریحان آواز داد و گفت:
خدایا آنقدر میدانم که میدانم به اندازه یک سگ، هنوز نمیدانم!...
✅ برای حمایت از ما در ایتا و سروش
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
#نشرفقط_باآیدی_زیرموردرضایت_است.
🆔@ashaganvalayat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🍃🌸🍃
پادشاهی هنگام پوست کندن سیبی با یک چاقوی تیز٬ انگشت خود را قطع کرد. وقتی که نالان طبیبان را میطلبید٬ وزیرش گفت: «هیچ کار خداوند بیحکمت نیست.»
پادشاه از شنیدن این حرف ناراحتتر شد و فریاد کشید: «در بریده شدن انگشت من چه حکمتی است؟» و دستور داد وزیر را زندانی کنند.
روزها گذشت تا اینکه پادشاه برای شکار به جنگل رفت و آن جا آن قدر از سربازانش دور شد که ناگهان خود را میان قبیلهای وحشی تنها یافت. آنان پادشاه را دستگیر کرده و به قصد کشتنش به درختی بستند. اما رسم عجیبی هم داشتند که بدن قربانیانشان باید کاملاً سالم باشد و چون پادشاه یک انگشت نداشت او را رها کردند و او به قصر خود بازگشت. در حالی که به سخن وزیر میاندیشید دستور آزادی وزیر را داد. وقتی وزیر به خدمت شاه رسید٬ شاه گفت: «درست گفتی، قطع شدن انگشتم برای من حکمتی داشت ولی این زندان رفتن برای تو جز رنج کشیدن چه فایدهای داشته؟»
وزیر در پاسخ پادشاه لبخند زد و پاسخ داد: «برای من هم پر فایده بود چرا که من همیشه در همه حال با شما بودم و اگر آن روز در زندان نبودم حالا حتماً کشته شده بودم.»
ای کاش از الطاف پنهان حق سر در میآوردیم که این گونه ناسپاس خدا نباشیم.
🆔@ashaganvalayat
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥تصاویر لورفته شاهزاده ربع پهلوی با معشوقه جدید...
🔹پس از تصاویر عاشقانه یاسمین با مرد فرانسوی شاهزاده هم در اقدامی خیانت کرد که منجربه طلاق شد، ادامه این ماجرای عجیب و خانواده سر تا پا فساد پهلوی را در این ویدیو ببینید.
#بیغیرتی_بسبک_پهلوی
✅ برای حمایت از ما در ایتا و سروش
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
#نشرفقط_باآیدی_زیرموردرضایت_است.
🆔@ashaganvalayat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
. 👇تقویم نجومی اسلامی پنج شنبه👇
تقویم نجومی اسلامی
✴️ پنجشنبه 👈4 اسفند/ حوت 1401
👈 2 شعبان 1444 👈 23 فوریه 2023
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🔷آغاز وجوب روزه ماه مبارک رمضان(2 هجری).
🔥مرگ معتز عباسی(255.ه)
🌙🌟 احکام اسلامی.
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️ امروز روز خوبی برای امور زیر است:
✅خواستکاری عقد و ازدواج.
✅ خرید رفتن و فروش.
✅فروش اجناس.
✅ امور زراعی و کشاورزی.
✅ آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✅ مسافرت رفتن.
✅ درختکاری.
✅ سلف خریدن (پیش خرید محصولات کشاورزی.)
✅ تجارت و معامله.
✅ قرض کردن و قرض دادن.
✅ جابجایی و نقل و انتقال.
✅ و عقد قرارداد بستن خوب است.
🚘مسافرت: سفر خوب و مفید است.
👶 زایمان مناسب و نوزادش مبارک و میمون و خوش قدم و شایسته تربیت خواهد شود. ان شاءالله
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج حمل و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️ خرید لوازم و مایحتاج.
✳️ ختنه کودک.
✳️صید و شکار.
✳️ آغاز معالجات و درمان.
✳️ ارسال کالاهای تجاری.
✳️ آغاز به کار و شروع به فعالیت شغلی.
✳️ و شکار و صید و دام گذاری نیک است.
👩❤️👨 انعقاد نطفه و مباشرت.
👩❤️👨 امشب: امشب ( شب پنجشنبه )، مباشرت برای سلامتی نیک است و تاثیر بسیار خوبی بر فرزند حاصل دارد.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث حاجت روایی می شود.
💉💉 حجامت.
فصد زالو انداختن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ، خوب نیست.
😴😴 تعبیر خواب امشب :
خواب و رویایی که شب یکشنبه دیده شود تعبیرش از ایه ی 3 سوره مبارکه "آل عمران" است.
نزل علیک بالحق مصدقا لما بین یدیه....
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که سه چیز خوب و پی در پی به خواب بیننده برسد.ان شاءالله.و شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید.
💅 ناخن گرفتن:
🔵 پنجشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است.
👕👚 دوخت و دوز:
پنجشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز خوبیست و باعث میشود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد .
✴️️ وقت استخاره :
در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن)
❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه #یارزاق موجب رزق فراوان میگردد.
@taghvimehamsaran
❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه #یارزاق موجب رزق فراوان میگردد.
💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_حسن_عسکری_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
📚 منبع مطالب :
تقويم همسران نوشته ی حبيب الله تقيان
http://eitaa.com/ashaganvalayat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
هدایت شده از اللهم صل علی فاطمه و ابیها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸آمادهسازی گلهای حرم مطهر امام حسین (علیه السلام) در آستانه ولادت های پر برکت ماه شعبان المعظم❤️
صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین علیهالسلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تلاوت روزانه یک صفحه از قرآن کریم
تلاوت امروز:سورهی مبارکهی آل عمران،صفحه۶۷
پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله)فرمود:خانههایتان را با تلاوت قرآن نورانى كنید
@ashaganvalayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرائتی / تفسیر آیه 64 سوره بقره، روی گرداندن بنی اسراییل
@ashaganvalayat
1_2529878000.mp3
3.41M
#شعبان_و_آشتی_کنان ۳
شعبان که به نیـ🌝ـمه می رسد؛
زمین؛
تمـامِ هُنَــرَش را رو می کند...
و قیمت می گیـرد!
هوس قیمتی شدن دارید؟
خودتون رو برای درکـــِ این شب، آماده کنید👇
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
کانال عاشقان ولایت در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
گروه عاشقان ولایت جهت ارسال پیام و کلیپهای صوتی و تصویری اعضای محترم
🆔 https://eitaa.com/joinchat/2319646916C0726ebeebb
🍃🌺🍃🌸🍃🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نمآهنگ " امام رئوف "
کاری از علی فانی
____🍃🌸🍃____
🔴 تصویری زیبا از یک روز برفی در تالِش 😍
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهیو ربی من لی غیرک:
مولودی زیبای مهدی رسولی
برای سپاه پاسداران
پیشاپیش روز پاسدار به شما سرباز ولایت و سبزپوش راستین اسلام و قرآن مبارک...
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸