صَلَواتُ اللّٰهِ عَلَيْهِ اللّٰهُمَّ فَضاعِفْ عَلَيْهِمُ اللَّعْنَ مِنْكَ وَالْعَذابَ الْأَلِيمَ اللّٰهُمَّ إِنِّي أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ فِي هٰذَا الْيَوْمِ، وَفِي مَوْقِفِي هٰذَا، وَأَيَّامِ حَيَاتِي بِالْبَرَاءَةِ مِنْهُمْ، وَاللَّعْنَةِ عَلَيْهِمْ، وَبِالْمُوَالاةِ لِنَبِيِّكَ وَآلِ نَبِيِّكَ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمُ السَّلامُ
سپس «صد مرتبه»بگو:
اللّٰهُمَّ الْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَآخِرَ تَابِعٍ لَهُ عَلَىٰ ذٰلِكَ . اللّٰهُمَّ الْعَنِ الْعِصَابَةَ الَّتِي جاهَدَتِ الْحُسَيْنَ وَشايَعَتْ وَبايَعَتْ وَتابَعَتْ عَلَىٰ قَتْلِهِ، اللّٰهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمِيعاً
پس بگو صد مرتبه
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبا عَبْدِاللّٰهِ وَعَلَى الْأَرْواحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنائِكَ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللّٰهِ أَبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ، وَلَا جَعَلَهُ اللّٰهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي لِزِيارَتِكُمْ، السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ، وَعَلَىٰ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ، وَعَلَىٰ أَوْلادِ الْحُسَيْنِ ، وَعَلَىٰ أَصْحابِ الْحُسَيْنِ
آنگاه بگو
اللّٰهُمَّ خُصَّ أَنْتَ أَوَّلَ ظالِمٍ بِاللَّعْنِ مِنِّي، وَابْدَأْ بِهِ أَوَّلاً، ثُمَّ الْعَن الثَّانِيَ وَالثَّالِثَ وَالرَّابِعَ. اللّٰهُمَّ الْعَنْ يَزِيدَ خامِساً، وَالْعَنْ عُبَيْدَ اللّٰهِ بْنَ زِيادٍ وَابْنَ مَرْجانَةَ وَعُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَشِمْراً وَآلَ أَبِي سُفْيانَ وَآلَ زِيادٍ وَآلَ مَرْوَانَ إِلىٰ يَوْمِ الْقِيَامَة
سپس به سجده برو و بگو
اللّٰهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاكِرِينَ لَكَ عَلَىٰ مُصَابِهِمْ، الْحَمْدُ لِلّٰهِ عَلَىٰ عَظِيمِ رَزِيَّتِي، اللّٰهُمَّ ارْزُقْنِي شَفاعَةَ الْحُسَيْنِ يَوْمَ الْوُرُودِ، وَثَبِّتْ لِي قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَكَ مَعَ الْحُسَيْنِ وَأَصْحابِ الْحُسَيْنِ الَّذِينَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِالسلام
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🆔@ashaganvalayat
AUD-20220806-WA0119.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا
🔹️با نوای استاد علی فانی
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)
💚💚💚💚💚
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
🆔@ashaganvalayat
🔆💠🔅💠﷽💠🔅
💠🔅💠🔅
🔅💠🔅
💠🔅
🔅
🔴 اگر میخواهید سلامت باشید این نکات را رعایت کنید
1- تا احساس گرسنگی نکردهاید، غذا میل نکنید.
2- قندهای قندان را ریزتر کنید.
3- همراه غذا مایعات ننوشید.
4- یخ عامل بسیاری از بیماریهای است، نوشیدنیها را در یخچال خنک کنید.
5- آب را به قدر رفع تشنگی بنوشید.
6- قبل از سیر شدن، دست از غذا بکشید.
7- غذا را به خوبی بجوید.
8- همراه با غذا ماست میل نکنید.
9- اگر وعدهی غذای قبلی را در معده احساس میکنید، وعدهی بعد را تا هضم شدن غذای قبل به تعویق اندازید.
10_ از نوشیدن مایعات بسیار سرد و بسیار داغ صرف نظر کنید.
11- با انواع غذاهای کنسروی قهر کنید.
12 خواب روز موجب سستی بدن، بوی بد دهان و تیرگی رنگ چهره میشود، از آن پرهیز کنید.
13- ساعت طلایی خواب بین 10 شب تا 2 صبح است، این زمان را از دست ندهید.
14- دیرتر از ساعت 9 شب شام نخورید.
15- هر روز حداقل ده دقیقه تنفس عمیق انجام بدهید.
16- هر روز نیم ساعت پیاده روی کنید.
17- همراه میوهها آب ننوشید.
18- از گیاهخواری مداوم و طولانی مدت، صرف نظر کنید. بدن انسان به مواد گوشتی هم نیازمند است.
19- حفظ سلامتی از اصول زندگی ما ایرانیان بوده و هست، در پاسداشت و نگهداری آن کوشا باشیم.
🔅
💠🔅
🔅💠🔅
💠🔅💠🔅
🔆💠🔅💠🔅💠🔅
📖 #خاطره #انس_با_قرآن
🔹خانم دباغ روایت میکند: وقتی غذای امام را داخل اتاق میبردم وارد اتاق که میشدم میدیدم قرآن را باز کردهاند و مشغول قرائت قرآن هستند مدتی این مسئله (کثرت قرائت قرآن) ذهنم را مشغول کرده بود تا اینکه روزی به امام عرض کردم: «حاج آقا شما سراپای وجودتان قرآن عملی است دیگر چرا اینقدر قرآن میخوانید؟»
🍃 امام مکثی کردند و فرمودند: «هر کس بخواهد از آدمیت سر در بیاورد و آدم بشود باید دائم قرآن بخواند.»
📝راوی: مرضیه حدیدچی (دباغ)، پابهپای آفتاب، ج ۲، ص۱۵۷
#امام_خميني رحمةاللهعليه
#قرائت_قرآن
.
نتایج شمارش ۹۷/۴۵ درصد آرای ریاست جمهوری ترکیه تا ساعاتی قبل (چهار صبح)
🔹اردوغان: ۴۹/۳۵ درصد
🔹قلیچدار اوغلو: ۴۴/۹۷ درصد
🔹سنان اوغان: ۵/۲۵ درصد
🔹محرم اینچه: ۰/۴۳ درصد
انتخابات به دور دوم کشیده شد.
http://eitaa.com/ashaganvalayat
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
نکته هایی از قرآن کریم صفحه 601
🦅 خسارت در مال قابل جبران است، امّا خسارت در انسانیّت، بالاترین خسارتهاست. «ان الخاسرین الّذین خسروا انفسهم»( زمر، 15)
🦅 سفارش دیگران به حق، ممكن است عوارض تلخى داشته باشد كه باید با صبر و استقامت به استقبال آن رفت. «تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصبر»
🦅فخر رازى مىگوید: انسان در دنیا مانند یخ فروشى است كه هر لحظه سرمایهاش آب مىشود و باید هرچه زودتر آن را بفروشد و گرنه خسارت كرده است.(تفسیر كبیر)
🦅 انسانِ مطلق كه در مدار تربیت انبیا نباشد، در حال خسارت است. «انّ الانسان لفى خسر»
تنها راه جلوگیرى از خسارت، ایمان و عمل است. «آمنوا و عملوا الصالحات»
🦅 به فكر خود بودن كافى نیست. مؤمن در فكر رشد و تعالى دیگران است. «تواصوا بالحقّ»
🦅سفارش به صبر به همان اندازه لازم است كه سفارش به حق. «بالحقّ - بالصبر»
🦅 جامعه زمانى اصلاح مىشود كه همه مردم در امر به معروف و نهى از منكر مشاركت داشته باشند. هم پند دهند و هم پند بپذیرند. «تواصوا بالحقّ» (كلمه «تواصوا» براى كار طرفینى است)
🦅عیب جویى و طعنه به هر نحو و شكل ممنوع و حرام است. غیابى یا حضورى، با زبان یا اشاره، شوخى یا جدى، كوچك یا بزرگ مربوط به كار و صنعت یا آفرینش طبیعت.
🦅 یكى از آفات و خطرات ثروت اندوزى، تحقیر دیگران است. «همزة لمزة... جمع مالاً و عدّده»
🦅مسائل اخلاقى جزء دین است و انسان مؤمن، باید زبان و نگاه خود را كنترل كند. «ویل لكلّ همزة لمزة»
🦅 مراقب باشیم فریب دنیا را نخوریم و به مال دنیا مغرور نشویم. «یحسب انّ ماله اخلده»
🦅 آنان كه به جاى انفاق مال، در فكر جمع و احتكار اموال هستند، منتظر عذاب خورد كننده قیامت باشند. «جمع مالاً و عدّده... لینبذنّ فى الحطمة»
🦅 نیشزبان و طعنه زدن، از گناهان كبیره است، زیرا درباره آن وعده عذاب آمده است. «ویل لكلّ همزة لمزة... لینبذنّ فى الحطمة»
🦅 كعبه قبل از اسلام نیز مقدس بوده و شكستن حرمت مقدسات كیفر دارد. «كیف فعل ربّك باصحاب الفیل»
🦅 پرندگان مأموران خداوند هستند و شعور دارند. «ارسل علیهم طیراً ابابیل»
🦅 اطلاع از طرح و نقشه دشمن و نقش بر آب كردن آن، مهم است. «یجعل كیدهم فى تضلیل»
🦅دشمن از بزرگترین تجهیزات جنگى (همچون فیل) براى هجوم استفاده مىكند، امّا خداوند با استفاده از كوچكترین حیوانات یعنى پرندگان آسمان، آنها را نابود مىكند. «اصحاب الفیل... طیراً ابابیل»
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قانون مهم جهان هستی🌏
حال خوب🌷 = جذب اتفاقات خوب ✨
حال بد = 💥جذب اتفاقات بد.🌊
مواظب احوال و احساسمون باشیم ،بیشترین گله ی خداوند از انسان ناسپاسی و ناشکری و حاله بد.
دیده ها حیران به داغ صادق است
چشم ها گریان به داغ صادق است
مهدی زهرا که خود صاحب عزاست
در بقیع میهمان به داغ صادق است
🆔@ashaganvalayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مسئولین محترم لطفا مثل مردم زندگی کنید!!!
✅ فرزندان مسئولین تراز اول کشور در مدارس دولتی درس بخوانند تا بفهمند وضعیت به چه شکل است. چون درک درستی ندارند.
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
ایرانیها صف کشیدند برای کارت و اعزام، صهیونیستها جمع شدهاند برای گذرنامه و فرار.
🔹 شاید اگر برای صهیونیست ها هم این وطن یک وطن حقیقی بود اینگونه پا به فرار نمیگذاشتند.
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
ماجرای درگیری مرزی ایران و افغانستان چه بود؟
🔹بر اساس اطلاعات رسیده درگیری مرزی در منطقه مرزی نیمروز رخ داده است.
🔹مرزبان ایرانی در حال گشتزنی در منطقه پاسولی، منطقه مرزی ایران و افغانستان بوده که با کاروان قاچاقچیان مواد مخدر عبوری از خاک افغانستان به سوی ایران، روبرو میشود. قاچاقچیان به سوی سرباز مرزبانی ایران اقدام به تیراندازی میکنند.
🔹در این تبادل آتش هیچ فردی کشته نشده و در همین راستا فورا جلسهای بین مرزبانی ایران و افغانستان تشکیل و مراتب اعتراض ایران به مرزبانی افغانستان اعلام میشود.
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔴 «علیف» به «اردوغان» تبریک گفت!
🔹رئیسجمهور آذربایجان طی تماسی تلفنی به همتای ترکیهای خود از اینکه بیشترین آرای انتخاباتی را کسب کرده است، تبریک گفت.
🔹رئیسجمهور آذربایجان درحالی به اردوغان تبریک گفته است که انتخابات ریاستجمهوری در ترکیه به دور دوم کشیده شده است.
🔹یا تازه از خواب بیدار شده یا اصلا نمی دونه چی به چیه !
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
نتیجه نهایی:
رجب طیب اردوغان: ۴۹.۳۵ درصد آراء
کمال قلیچدار اوغلو: ۴۵ درصد آراء
🔹دور دوم انتخابات ریاستجمهوری ترکیه دو هفته بعد یعنی ۲۸ می (۷ خرداد) برگزار خواهد شد.
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 متخصصان یک شرکت دانشبنیان موفق شدند از زبالههای حاویِ کربن سوخت تولید کنند.
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌷شهید احمدعلی نیری🌷
او یکی ازشاگردان خاص آیتالله حق شناس بود و سیر و سلوک معنوی را از ۱۰ سالگی و در محضر ایشان آغاز کرد. مسیری که در موقع شهادتش در اسفند ۱۳۶۴ و در حالی که تنها ۱۹ سال سن داشت، از او یک عارف واصل ساخته بود.
آیتالله حقشناس شب روز خاکسپاری او در قطعه ۲۴ بهشت زهرا-سلامالله علیها- وقتی به همراه چند نفر از دوستان به منزل این شهید رفته بودند، خطاب به برادرش گفتند: من یک نیمه شب زودتر از ساعت نماز راهی مسجد شدم . به جز بنده و خادم مسجد، این شهید بزرگوار هم کلید مسجد را داشت. به محض اینکه در را باز کردم دیدم شخصی در مسجد مشغول نماز است. دیدم که یک جوانی در حال سجده است؛ اما نه روی زمین! بلکه بین زمین وآسمان مشغول تسبیح حضرت حق است. جلوتر که رفتم دیدم احمدآقا است. بعد که نمازش تمام شد پیش من آمد وگفت تا زندهام به کسی حرفی نزنید…
شهید #احمد_علی_نیری
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
هوش مصنوعی GPT
هم مزدور جمهوری اسلامی شد😂
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 #روزشمار | ۲۵ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲
💫 #رهبر_معظم_انقلاب:
روح #داستانسرایی در ایران ضعیف نیست؛ دلیلش هم داستانهای #فردوسی و #مولوی است.
🗓 ۱۳۸۵/۰۳/۲۳
#تقویم۱۴۰۲
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🚨مالزی ربات جراح ایرانی را به آمریکایی ترجیح میدهد
⭕️ ربات سینا رباتی که امکان جراحی از راه دور داره، رقیب آمریکاییها در کشور مالزی هست. با توجه به کارایی بالاتر و هزینه کمتر، مالزی آموزش با این ربات رو خیلی وقته شروع کرده تا اون رو به طور کامل جایگزین نمونه آمریکایی کنه
👌از واردات پزشک هندی و بنگلادشی زمان پهلوی رسیدیم به صادرات ربات پزشکی 😉
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بگرد نگاه کن
پارت288
وارد اتاق که شدیم اول گوشیام را از شارژ در آوردم. روشنش کردم و آرام زمزمه کردم:
– صبرکن اول یه پیام بدم به علی ببینم چرا...
نادیا وسط حرفم پرید.
–ولش کن، بیا خودم دلیلش رو بهت می گم.
گوشیام را روی زمین گذاشتم.
–مگه تو میدونی؟!
با ناراحتی سرش را به علامت مثبت تکان داد.
–پس چرا هیچی نمی گی؟!
پتویی که دستش بود را روی زمین پهن کرد.
–مامان و بابا ازش خواستن.
ابروهایم بالا رفت.
–یعنی امشب اونا بهش گفتن تنها بره خونه؟
روی پتو نشست و زانوهایش را در بغلش جمع کرد.
–اونا بهش گفتن کُلّا بره و...
چهار دست و پا به طرفش رفتم و رو به رویش نشستم.
–کلا بره؟ یعنی چی؟ کجا بره؟
نگاهش را به زانوهایش داد و با مِن و مِن گفت:
–یعنی...یعنی.. دیگه نباشه، یعنی مامان اینا دیگه نمی خوان تو رو بهش بدن.
اخمهایم در هم شد.
–چی؟! مگه چی شده؟!
شانهای بالا انداخت.
–دیگه میخواستی چی بشه؟ گروگان که بردنت، آبرومون که رفت، از استرس و نگرانی مردیم و زنده شدیم. تو رو بهش بدن که فردا یه بلایی سرت بیاد؟ اینا اصلا معلوم نیس...
با بغض حرفش را بریدم.
–این حرفا چیه؟! چرا آبرومون رفته؟! کسی چیزی گفته؟
بغض کرد.
–آره، نمونه ش عمه کوچیکه. وقتی شنید چی شده به مامان گفت:
–دختر بیچاره رو دادی به یه خانواده ی مشکل دار؟
هینی کشیدم.
–چه ربطی داره؟
–خب هر کی باشه این جوری فکر می کنه دیگه؛ مخصوصا وقتی فهمیدن علی آقا با هلما قبلا زن و شوهر بودن، بیشتر آبرو ریزی شد. می دونی که قرار نبود کسی بفهمه علی آقا قبلا زن داشته.
عمه چقدر از داماد عمو جلال تعریف کرد. می گفت دخترشون رو به چه آدم خوبی شوهرش دادن. خلاصه کلی خون به جیگر مامان شد.
با دست هایم صورتم را پوشاندم.
–ای وای، علی همهی اینا رو فهمید؟
–اهوم. وقتی علی آقا اومد این جا عمه هم بود. بابا از علی پرسید چرا گذاشتی اون زنه دخترم رو ببره. اون گفت یه مرد قوی هیکل همراهش بود که زورش بهش نرسیده. بابا وقتی این رو شنید غیرتی شد و حرفایی به علیآقا زد که نباید می زد. علی آقا، بیچاره هی به بابا می گفت آروم تر حرف بزنید مهمون تو خونه س ولی بابا...
حرفش را بریدم.
–خب حالا چرا جلوی عمه حرف زدن؟
–جلوی عمه نبود، تو حیاط بودن ولی اون قدر صداشون بلند بود که همه می شنیدن.
–ولی علی که مقصر نیست. اون بیچاره کلی هم کتک خورد.
دوباره گوشی را برداشتم.
–بهش زنگ بزنم ببینم...
نادیا گوشی را از دستم قاپید.
–آبجیِ من، ساعت رو دیدی؟ نزدیکه دو نصفه شبه، بذار واسه فردا.
دوباره گوشی را از نادیا گرفتم.
–نمیتونم تا فردا صبر کنم.
دستم را روی سرم گذاشتم.
–راستی من که شمارهی داداشش رو ندارم.
از نادیا پرسیدم.
–تو داری درسته؟ من خودم با اون گوشی بهت زنگ زدم.
نادیا لب هایش را گاز گرفت.
پوفی کردم.
–اصلا یه پیام به مادرش می دم، از اون میگیرم.
نتم را که روشن کردم.
چند پیام داشتم.
یکی از پیام ها از طرف علی بود.
زود بازش کردم.
–خانم خانوما رسیدید خونه؟ پیام را دو ساعت پیش فرستاده بود. با خودم گفتم شاید خواب باشد، با این حال برایش نوشتم.
–چرا بهم نگفتی چی شده؟ چرا امشب تنها رفتی؟
فوری جواب پیامم را داد.
–چرا نخوابیدی خانم خانوما؟
نوشتم.
–با شنیدن اون حرفا خواب از سرم پرید.
شکلک لبخند گذاشت و نوشت.
–پدر و مادرت فعلا عصبانی هستن، باید بهشون فرصت بدیم.
بهت نگفتم چون نخواستم بعد از اون همه ناراحتی که کشیده بودی، دوباره اذیت بشی.
تایپ کردم:
–اصلا فکر نمیکردم کاری که هلما از من میخواست انجام بدم رو پدر و مادر خودم مجبورم کنن که انجامش بدم.
–هلما مگه ازت چی خواست؟
حرف های هلما و حوادثی که بعد از جداشدن از او برایم اتفاق افتاده بود را برایش نوشتم، البته با کمی سانسور.
دیگر از خستگی چشمهایم باز نمی شد.
آخرین پیامش این بود:
–گوشیت رو روی اذان صبح بذار تا برای نماز خواب نمونی!
من هم همین کار را کردم و دیگر همه جا تاریک شد.
با شنیدن صدای جیغ وحشتناکی چشمهایم را باز کردم و از جا پریدم
و با دیدن شبهه سیاه رنگی، در آن تاریکی ماتم برد.
لیلافتحیپور
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸
بگرد نگاه کن
پارت289
به چند ثانیه نکشید که با روشن شدن چراغ اتاق توسط محمد امین ساره را بالای سرم دیدم و نفس راحتی کشیدم.
سر نادیا را در بغلم جا دادم.
از ترس نفسهای پشت سر هم میکشید.
–چیزی نیست نترس، ساره بود. ساره زل زده بود به گوشیام و اشاره میکرد که خاموشش کنم.
صدای اذان از گوشیام ساره را از خواب بیدار کرده بود و به پایین کشیده بود.
گوشیام را خاموش کردم.
محمد امین به خاطر این که ساره حجاب نداشت به سالن رفت و با پدر که او هم از خواب پریده بود صحبت میکرد.
مادر با دیدن ساره پرسید:
–خودش تنهایی امده پایین؟
نگاه سوالیام را به ساره دادم.
اشاره به بیرون از اتاق میکرد.
نادیا سرش را از آعوشم بیرون کشید و نگاهش را به پنجره داد و رو به ساره اعتراضآمیز گفت:
–اون صدای اذان مسجده، دیگه اون رو که نمیتونیم خاموش کنیم.
ساره شرمنده به نادیا نگاه کرد.
زمزمه کردم.
–داره عذرخواهی می کنه، دیگه توام لبخند بزن.
نادیا صاف نشست و رو به ساره گفت:
–اشکالی نداره، فقط دفعهی بعد در بزن بعد بیا تو اتاق.
ساره دیوار را گرفت تا برود.
بلند شدم تا کمکش کنم.
نادیا پچ پچ کرد.
–بذار همون طور که اومده، همون طورم بره دیگه. انگار زیادم حالش بد نیست.
در چشمان نادیا بُراق شدم.
–پاشو وضو بگیر، همون خوب شد که بیدار شدی وگرنه با بدبختی باید بیدارت میکردم.
محمد امین در گوشهی سالن سرش را تا جایی که می شد پایین گرفته بود و نماز میخواند.
با لبخند رو به ساره گفتم:
–امروز همه رو نماز اول وقت خون کردیا، وگرنه اینا رو باید با دمپایی بیدار میکردیم.
مادر بزرگ روی سجاده نشسته بود و قرآن می خواند. با دیدن ما قرآن را کناری گذاشت.
سلام کردم و گفتم:
–مامان بزرگ می گم کاش بشه به مسئول مسجد بگید یه مدت از بلندگوی مسجد اذان پخش نکنن، ساره می ترسه. منم دیگه برنامهی گوشیم رو حذف می کنم.
مادربزرگ همان طور که ساره را برانداز میکرد از جایش بلند شد تا نماز صبحش را شروع کند.
–از این به بعد نمازای صبحمون رو به جماعت همین جا تو اتاق من میخونیم.
برای نمازای دیگه هم همگی می ریم مسجد، البته همراه ساره. توام نمیخواد چیزی رو حذف کنی، اتفاقا یه جوری تنظیمش کن که روزی پنج بار صدای اذانش بیاد.
ساره خودش را جمع کرد.
با حیرت گفتم:
–مامان بزرگ من می گم اون از صدای اذان میترسه اون وقت شما می گید بریم داخل مسجد؟!
سرش را تکانی داد.
–شنیدم چی گفتی. الان یه ساعته، درست از وقتی من بلند شدم و قرآن می خونم اون آروم و قرار نداره. صدای اذان رو که شنید دیگه نتونست تحمل کنه، اون از چیزی نمیترسه فقط خیلی بدش میاد.
اگر پاک بشه دیگه این جوری نمی شه.
ساره را سر جایش نشاندم.
–مامان بزرگ ساره دختره تر و تمیزیه، به الانش نگاه نکنین، فقط یه کم کاهل نمازه.
مادر بزرگ به ناخن های کاشته شدهی ساره که دیگر آثار زیادی از آن ها باقی نمانده بود اشاره کرد.
لیلافتحیپور
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بگرد نگاه کن
پارت290
–بچه مسلمونِ مطهر و پاک از صدای اذون لذت می بره، مشکل اون تمیزی یا کاهل نمازی نیست. فردا بیا این جرما و چسبای باقی مونده رو با هم از روی ناخناش بگیریم. تمیزی با پاک بودن فرق داره دخترم.
–می دونم، منم منظورم همون بود. قبلا از خودش شنیدم که می گفت با ناخن کاشته شده هم می شه غسل انجام داد یا نماز خوند.
مادربزرگ نگاه عاقل اندر سفیهی خرجم کرد و نفسش را بیرون داد.
–مگه به گفتن اونه؟ تا حالا همین جرما نذاشتن پاک بشه. با این چسبا و جرما کسی پاک نمی شه. ناخنای پاهاش رو ببین، چرا اونا رو دیگه ناخن کاشته؟ این جوری بیچاره ناخنها از کجا اکسیژن بگیرن.
نگاهم را به پاهای ساره دادم. بیشتر ناخن هایش افتاده یا شکسته بودند.
مادر بزرگ رو به ساره گفت:
–بعد از این که جرما رو گرفتیم، خودم دخترم رو میبرم یه غسل اساسی کنه و پاک و مطهر بشه.
–شما ببریدش مامان بزرگ؟! شما که نمیتونید!
مادربزرگ لبخند زد.
–دیگه اون قدرا هم از پا نیفتادم. من فقط ساره رو روی چهار پایه زیر دوش میشونم و دوش رو می گیرم رو سرش، کاری نداره. اگه نگرانی توام بیا کمک.
فقط یادت باشه از فردا هر وقت رفت سرویس بهداشتی، یادش بندازیم وضو بگیره، همیشه وضو داشته باشه آرامش بیشتری میگیره...
آن قدر خسته بودم که دیگر حرفی نزدم و برای آوردن چادر و سجادهام به طبقهی پایین رفتم.
مهدی کوچولو چشم هایش را می مالید و در سالن راه می رفت. به طرفش رفتم و بغلش کردم.
سرش را روی شانهام گذاشت و خواب آلود زمزمه کرد:
–مامانم رو می خوام.
مادر فوری به طرفم آمد.
–بچه رو بده من تا کامل بیدار نشده ببرمش تو اتاق بخوابونمش.
نزدیک ظهر بود که با سر و صدای بچهها چشمهایم را باز کردم. نگاهم را به ساعت روی دیوار دادم. چیزی به دوازده نمانده بود. باورم نمی شد این قدر خوابیده باشم. از جا جهیدم و اول گوشیام را چک کردم. یک زنگ از آزمایشگاه داشتم، حتما میخواهند دلیل غیبتم را بپرسند.
یک پیام هم از علی داشتم. فوری پیام را باز کردم.
–پدرت زنگ زد و گفت می خواد محمد امین رو بفرسته که تمام وسایلت رو از مغازه ببره، مثل این که تصمیمشون جدیه.
با خواندن پیامش رنگ از رخم پرید.
با شتاب بلند شدم و از اتاق بیرون رفتم.
رستا از بیمارستان مرخص شده بود و مادر در گوشهای از سالن برایش رختخواب پهن کرده بود.
چقدر دلتنگش بودم.
بغض گلویم را فشار می داد و از دست پدر ناراحت بودم.
رستا با دیدنم لبخند زد ولی خوشحال به نظر نمیرسید.
لیلافتحیپور
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
برگرد نگاه کن
پارت291
–بهبه، خانم خوش خواب! به سختی نشست و دست هایش را باز کرد.
مادر و نادیا که کنارش نشسته بودند نگاهم کردند. مادر خطاب به من گفت:
–بچه م خیلی خسته بود. باید حسابی میخوابید.
رستا نیم نگاهی به مادر انداخت.
–میبینم که دو روز نبوده عزیزتر شده.
خودم را در آغوش رستا انداختم و بغضم را که دیگر سر ریز شده بود خالی کردم.
–اِ...، چی شد؟
مادر گفت:
–هیچی، حتما دلش تنگ شده؟
رستا خندید.
–قراره من افسردگی بعد از زایمان بگیرم، نه تو افسردگی بعد از گروگان شدن.
سرم را بلند کردم و اشک هایم را پاک کردم و کنار رستا نشستم.
رستا نگاهم کرد و آرام پرسید:
–چیزی شده؟
دوباره بغض کردم.
صدای گریه ی نوزاد رستا بلند شد.
نادیا به طرف گهواره رفت و با احتیاط نوزاد را در آغوش گرفت.
–آخی! داره با خاله ش همدردی می کنه.
بعد نوزاد را به طرفم گرفت.
–ببین چه دختره نازیه.
بغلش کردم و با انگشت سبابه لپش را ناز کردم.
گریهاش قطع شد و چشمهایش را بست.
رو به رستا پرسیدم:
–اسمش رو چی گذاشتین؟
رستا دست نوزاد را گرفت و نوازش کرد.
–فاطمه خانم.
نادیا نگاهش را به رستا داد.
–من نمی دونم چرا شماها که ایرانی هستین همه ش اسم عربی برای بچههاتون انتخاب می کنید؟ باید اسم ایرانی بذارید دیگه.
رستا آهی کشید.
–چون ائمه همه کس ما هستن، چون ائمه اولویت ما هستن، ایرانمونم فدای ائمهی اطهار.
من همیشه از خدا بچه می خوام تا اون اسمایی رو که عاشقشون هستم براشون بذارم.
بند قنداق فاطمه را که خیلی محکم بسته شده بود را نوازش کردم.
–اسمش خیلی قشنگه، آرامش بخشه، منم بچهی زیاد دوست دارم.
فاطمه دهانش را به این طرف و آن طرف چرخاند.
نوزاد را به طرف مادرش گرفتم.
–فکر کنم گرسنه س.
به طرف سرویس بهداشتی رفتم و گریههایم را آن جا از سر گرفتم.
از سرویس که بیرون آمدم مادر صدایم کرد.
–تلما! مادر، برو تو آشپزخونه صبحونت رو بخور.
مهدی و مریم که به پاهایم چسبیده بودند و مدام میخواستند که همبازی شان شوم را از خودم جدا کردم.
–بچهها امروز حوصله ندارم.
بعد رو به مادر گفتم:
–میل ندارم مامان. نمیخورم.
سر و صدایی از طبقهی بالا توجهم را جلب کرد.
رو به نادیا پرسیدم:
–صدای چیه؟!
نادیا از جایش بلند شد.
–لابد دوباره این دوستت قاطی کرده، از صبح هم، مامان و مامان بزرگ باهاش درگیر بودن.
نگاه سوالیام را به مادر دادم.
مادر با تن صدای پایین گفت:
–مامان بزرگت می خواست این ناخناش رو تر و تمیز کنه منم کمکش کردم. با چه بدبختی چسبا رو از ناخناش جدا کردیم. خیلی سخت بود.
–حالا چرا نادیا میگه قاطی کرده؟
–انگار دوست نداشت این کار رو انجام بدیم. اولش یه کم مقاومت کرد و اذیتمون کرد.
رستا پرسید:
–واقعا دوستت بیکس و کاره؟ نمی شه که کلا این جا بمونه.
مادر نگاهش را به رستا داد.
لیلافتحیپور
🌸🌸🌸🌸🌸
🚨📸 شناساییِ پیکر شهیدِ ۱۸ ساله پس از ۴۰ سال 💔
🔹پیکر شهید «رجب حسینزاده» که ۱۷ شهریور سال ۱۳۶۲ وقتی ۱۸ سال داشت در عملیات والفجر۳ در منطقه مهران به شهادت رسید، پس از ۴۰ سال از طریق آزمایش DNA شناسایی و به بیرجند منتقل شد.
🔹مدیرکل بنیاد شهید خراسانجنوبی: فردا همزمان با سالروز شهادت امام جعفر صادق(ع) پیکر شهید در گلزار شهدای این شهر آرام می گیرد .
لطفا کانال های خبری تحلیلی عاشقان ولایت.*
را به دوستان خود معرفی کنید
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
کانال عاشقان ولایت در ایتا 👇👇
http://eitaa.com/ashaganvalayat
کانال عاشقان ولایت در بله 👇👇
http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸