—س...س ...لام.
جوابش را ندادم و فقط سوالم را تکرار کردم. با من و من گفت:
—هیچی، داشتم اطراف رو نگاه می کردم.
با خشم نگاهش کردم ولی نتوانستم حرفی بزنم چون مدام لعیا را نگاه می کرد نخواستم آبرویش پیش او برود. بی حرف برگشتم، ولی صدایش را شنیدم که به لعیا آرام گفت:
—تو بهش گفتی من این جام؟
راه رفته را برگشتم و رو به لعیا گفتم:
—پس تو خبر داشتی؟ واسه همین نمی خواستی بیام این جا!
لعیا دستپاچه شد.
—باور کن تلما! من نمی دونستم اون الان این جاست، فقط از ساره شنیده بودم که هلما گاهی میاد این جا.
نگاهم را به هلما دادم.
اشکش روان شده بود. جلو آمد دستم را گرفت. دستش آن قدر سرد بود که یک آن دستم را عقب کشیدم.
—بهت قول می دم دیگه نیام این جا، تو فقط از دستم ناراحت نشو.
خطوط ابروهایم در هم رفت:
—پس ساره در جریانه؟
پوزخندی زدم.
—درد من می دونی چیه؟ این که سنگ هرکسی رو که به سینه می زنم، سرم به همون سنگ می خوره.
التماس آمیز نگاهم کرد.
—به خدا ساره گناهی نداره، اون فقط یه بار که داشتیم حرف می زدیم گفت هلما همچین کاری کرده، منم...
حرفش را خورد و موضوع ساره را پیش کشید.
—ساره خیلی بهم گفته، بارها باهم دعوامون شده ولی من... من...، همه ش تقصیر منه.
بعد به هق هق افتاد.
—من رو ببخش! تو رو خدا من رو ببخش! به خدا دست خودم نیست، فقط مرگ می تونه راحتم کنه. حاضرم از غصه و دلتنگی دق کنم ولی تو رو دلخور نکنم.
لعیا جلو آمد و گفت:
—مردم دارن نگاه می کنن، بریم یه جای دیگه حرف بزنیم.
نمی دانستم چه کار باید بکنم. تنها کاری که آن لحظه به ذهنم رسید رفتن بود.
سرم را پایین انداختم و با قدم های بلند از آن جا دور شدم.
لعیا خودش را به من رساند.
—تلما، الان تو از منم دلخوری؟
سرعتم را کم کردم و نفسم را بیرون دادم.
—نه، فقط عصبانیم. نمی دونم از کی؟ از چی؟ فقط...
—فقط می ترسی که یه وقت حواس شوهرت نره پیش هلما درسته؟
ایستادم. نگاهم را به لعیا و بعد به هلما که هنوز همان جا ایستاده بود دادم.
—نباید بترسم؟
به راهم ادامه دادم و دنباله ی حرفم را گرفتم.
—می ترسم چون خودم یه روز همون جا دقیقا همون کار رو انجام دادم. حتی موقعی که شک کردم نکنه علی زن داشته باشه با خودم گفتم از زندگیش می رم کنار ولی هیچ وقت نمی تونم فراموشش کنم.
یه دوربین گیر آوردم و از دلم قول گرفتم فقط از دور نگاش کنم ولی مزاحم زندگیش نباشم.
—اتفاقا هلما هم می خواد همین کار رو کنه.
بغضم را قورت دادم.
—خودش گفت؟
—به من نه. به ساره گفته. گفته من لایق علی نبودم، تلما بوده؛ برای همین نمی خوام مزاحم زندگی شون بشم. گفته من تلما رو دوست دارم و می خوام باهاش رفیق باقی بمونم. انگار وقتی می بینمش...
صدای زنگ گوشی ام باعث شد حرفش را نصفه رها کند.
لیلافتحیپور
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
برگرد نگاه کن
پارت425
—کیه؟
نگاهی به صفحه ی گوشی ام انداختم.
—بیچاره علی، حتما نگران شده.
—خب زود جوابش رو بده، بگو با منی.
—الو.
—به به خانم خانوما! ببینم امروز می خوای من از گشنگی تلف بشم؟
دارم بهت میگما اومدی دیدی نصف اعضای بدنم نیست شاکی نشی، یه عمر باید با یه آدم نصفه زندگی کنی.
آن قدر ذهنم مشغول بود که به حرفش نخندیدم.
—حالا چرا نصفه؟
—چون الان از گشنگی روده هام شروع کردن به دیگر خوری. هر چقدر دیرتر بیای همین جوری می خورن می رن جلو.
—ببخشید. با لعیا داشتیم حرف می زدیم، الان میام.
نوچی کرد.
—تلما! من این جا از گشنگی دارم پس میفتم، اون وقت تو اون جا جلسه گرفتی؟ خلاصه من وظیفه م بود بهت بگما، بعد که رفتم از این کافی شاپ املت سفارش دادم شاکی نشیا.
نوچی کردم.
—حالا توام هی تهدید کنا، اصلا باید مغازه ت رو عوض کنی، بری یه جا که دور و برت رستوران و کافی شاپ نباشه.
بعد از این که با علی خداحافظی کردم رو به لعیا گفتم:
—راست می گن مردا گشنه بشن کلا یه آدم دیگه می شن. اصلا متوجه نشد سرحال نیستم.
لعیا خندید.
—آره، مثل ما خانما که روی احساساتمون حساسیم.
لب هایم را بیرون دادم.
—من دیگه در این حد نیستم.
زل زد به چشم هایم.
—لابد عمه م بود در خونه ی علی آقا وقتی فکر کرده زن داره غش کرده و افتاده.
—ساره واست تعریف کرده؟!
—اهوم.
نفسم را آه مانند بیرون دادم.
—این ساره هم نخود تو دهنش خیس نمی خوره، یادم باشه دیگه کاری جلوش انجام ندم.
لعیا نوچی کرد و گفت:
—اونو ولش کن. الان به من بگو فازت چیه؟
—دلم واسه هلما می سوزه، چون می دونم داره چه درد وحشتناکی رو تحمل می کنه.
لعیا کامل به طرفم برگشت و ایستاد.
—تو بالاخره کدوم طرفی هستی؟ واقعا اگر اون موقعها مثلا علی آقا زن داشت چی کار می کردی؟!
نایلون ظرف غذا را در آغوشم گرفتم.
—حتی از تصورش هم به هم می ریزم.
لعیا با تاکید گفت:
—گفتم مثلا...، اگه...!
شانه ای بالا انداختم و به راهم ادامه دادم او هم دنبالم آمد.
—واقعا نمی دونم، شاید همین کاری که الان هلما داره انجام می ده.
لعیا سرش را به علامت تایید حرفم تکان داد.
—خوبه، همین که این قدر درکش می کنی خودش خیلیه.
–خودت چی؟ اگه شوهرت زنده بود و یکی عاشق شوهرت بود چی کار می کردی؟ بعد از تاملی گفت:
–خب راستش تا حالا بهش فکر نکردم.
پوزخندی زدم.
–خب به قول خودت حالا بهش فکر کن.
–اوم، خیلی سخته، یعنی شوهرمم همون حس رو بهش داشت؟
–آره.
ماسکش را پایین کشید و اکسیژن زیادی را وارد ریه هایش کرد.
–خب بعد از این که کلی خودزنی می کردم. می ذاشتم به عهده ی شوهرم تا هر کاری که خودش فکر می کنه درسته انجام بده. ولی من مطمئنم مردی که ایمانش واقعی باشه این جور مواقع بهترین تصمیم رو می گیره و پا رو عشقش می ذاره، برای این که دل مادر بچه هاش نشکنه.
غذای علی را مقابلش گذاشتم.
قاشقی پر کرد و در دهانش گذاشت.
—تو که هر دفعه میومدی با هم ناهار می خوردیم، چی شده امروز زودتر خوردی؟!
اشتهایم کور شده بود و میلی به غذا نداشتم.
لب هایم را بیرون دادم و لبخندی زورکی زدم.
—واسه تنوع. گفتم کارام واست تکراری نشه.
خنده اش گرفت و غذا به گلویش پرید و شروع به سرفه کرد.
بلند شدم و چند ضربه به پشتش زدم.
چند مشتری وارد شدند و من با آنها مشغول شدم.
علی در سکوت غذایش را خورد و خودش ظرفش را شست.
روی چهارپایه نشسته بودم و از پشت در شیشه ایی مغازه بارش باران را تماشا می کردم و فکرم پیش هلما بود. هر چه با خودم کلنجار می رفتم نمی توانستم از او متنفر باشم. عقلم می گفت او گناهی ندارد فقط اشتباهی عاشق شده. ولی امان از این دلم که هیچ جوره کوتاه نمی آمد و خیلی بی تابی می کرد.
لیلافتحیپور
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
بگرد نگاه کن
پارت426
سرم را چرخاندم دیدم علی دستش را زیر چانه اش ستون کرده و به من نگاه می کند.
از جایش بلند شد.
—پس یه چیزی شده، درسته؟!
خودم را به گنگی زدم.
—چی؟
به طرفم آمد.
—یه چیزی که نمی ذاره پیش من باشی.
—آره، درگیر بارونم. کاش می شد زیرش قدم بزنیم.
سرش را کج کرد.
اگر نطقت باز می شه من حاضرم کرکره رو بدم پایین و بریم زیر بارون. ولی تو این کرونا صلاح نمی دونم.
بعد دستش را زیر چانه ام زد و صورتم را بالا آورد.
—اگه می خوای حرف نزنی عیبی نداره فقط بهم نگو که طوری نشده.
خوشبختانه با آمدن چند مشتری که انگار به خاطر باران به مغازه پناه آورده بودند دیگر حرفی بینمان رد و بدل نشد.
فردای آن شب شام، خانه ی مادر علی دعوت بودیم. اصلا دل و دماغ مهمانی نداشتم فکر هلما رهایم نمی کرد. به خصوص وقتی با علی لحظه های خوشی داشتیم مدام تصویر پر از حسرت هلما جلوی چشم هایم رژه می رفت.
با خودم گفتم کاش دوباره با نرگس در مورد هلما حرف بزنم. شاید حالم بهتر شود. برای همین به محض آمدن علی به طبقه ی پایین رفتیم.
نرگس خانم جلوتر از ما آن جا بود و به مادر علی کمک می کرد.
هدیه تا علی را دید مثل همیشه آویزانش شد.
علی پرسید:
—عمه مرضیه کجاست؟
مادرش گفت:
—با نامزدش رفتن بیرون، از اون جام می رن خونه ی مادر شوهرش.
علی گفت:
—حالا امشب که همه دور هم بودیم نمی رفت.
آقا میثم خندید.
—چی کارش داری، حالا بعد از این همه سال یکی امده این خواهر ما رو گرفته بذار برن خوش باشن.
مادر علی اخم کرد و به آشپزخانه رفت، من هم دنبالش رفتم و پرسیدم:
—مامان اگر کاری دارید بدید من انجام بدم؟
—نه، نرگس همه رو انجام داده.
نرگس که در حال ریختن ترشی داخل پیاله ها بود رو به من گفت:
—اگه امروز مغازه رفته باشی که حسابی خسته ای.
من خودم یکی دوبار رفتم کمک میثم تو مغازه اصلا نتونستم. به نظرم کار خونه خیلی آسون تره.
لبخند زدم.
—من که واسه کار نمی رم. همین جوری دوست دارم پیش علی باشم وگرنه علی بدون منم راحت اون جا رو می چرخونه. البته دیروز رفته بودم.
مادر علی گفت:
—نرگس، چون بچه داره سختشه، وگرنه زن همپای شوهرش باشه باعث دلگرمی شوهرشه.
بعد از این که مادر علی از آشپزخانه بیرون رفت کنار نرگس ایستادم و پچ پچ کردم.
—الان از من تعریف کرد یا از تو؟ من که نفهمیدم.
نرگس خندید و آرام گفت:
—یه جورایی خواست بگه حواستون شش دونگ پیش شوهراتون باشه.
—همه ش فکر می کنم مادر علی یه جورایی همیشه نگرانه که یه وقت من به علی توجه نکنم یا حواسم بهش نباشه.
نرگس در دبه ی ترشی را بست.
—اوایل ازدواج ما هم، من این حس رو داشتم، مادرِ دیگه. ولی بعد که مطمئن می شه ما حواسمون به زندگیمون هست دیگه کاری نداره، فقط باید زمان بگذره. البته بیشتر به خاطر زندگی قبلی علی آقاست، مادر و پسر خیلی اذیت شدن.
نرگس یک تکه هویج از روی پیاله ی ترشی برداشت و در دهانش گذاشت.
—راستی دیشب شامی پخته بودم خواستم برات بیارم دیدم چراغاتون خاموشه. گذاشتم تو یخچال برات.
—دستت درد نکنه، آره کلا این روزا ذهنم اون قدر آشفته س که زود خسته می شم.
—به خاطر همون ماجرای هلما؟
لیلافتحیپور
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 #روزشمار | ۲۲ خردادماه ۱۴۰۲
💫 #رهبر_معظم_انقلاب:
این ملت هر چه دارد بر اثر استقامت و شجاعت و ایستادگی خود دارد و قدرت خود را از درون خود و از ذات خود به دست آورده است.
🗓 ۱۳۸۱/۱۰/۲۵
#تقویم۱۴۰۲
🆔 @ashaganvalayat
⭕️ حرامزادگی به سبک اینترنشنال
طرف عمدی با ماشین مامور زیر گرفته و کشته... چه بسا اگه متوقفش نمیکردن جان تعداد بیشتری آدم هم میگرفته؛ بعد اینترنشنال جوری تیتر زده انگار یه آدم بیگناه مرده!
همهی جانیان این جنبش کثیف زن_زندگی_آزادی رو به همین سبک سعی کردن مظلوم جلوه بدن
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔴موشک بالستیک عماد مجهز به سرجنگی هدایتشونده
🔹موشک بالستیک سوخت مایع عماد با وزن 18ton و برد 1750km قابلیت پرتاب از واگنهای تیربار موشکی را دارد؛ سرجنگی این موشک دو مخروطی با وزن 950kg قابلیت هدایت تا انتهای مسیر توسط بالکهای کنترلی و سرعت نهایی آن 3800m/s حدود 11ماخ میباشد.
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
📍برای آزاده صمدی و لیلا بلوکات قرار صادر شد!
🔹در پی کشفحجاب آزاده صمدی در مراسم تشییع پیکر یکی از هنرمندان، پس از اخذ دفاعیات متهم و اظهارات وکیل ایشان، بدلیل جریحه دار کردن اخلاق و عفت عمومی از طریق کشف حجاب، بازپرس دادسری فرهنگ و رسانه برای متهم قرار جلب به دادرسی صادر کرد.
پ ن؛ اقای قاضی ۱/۵میلیون جریمه یعنی تبدیل ایشون به یه لگدپرون همیشگی
س لطفا اگر قراره تهش با ۱/۵جریمه قوه قضاییه و همه مردم را سوژه خنده کنید،اصلا سلبریتیهای را احضار نکنید.(جبهه و جنگ و ساختن و زحمت و خون دل خوردن برای مردم ،مماشات و گذشت برای سلبریتیها و آقا زاده ها)
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
♦️توهین به رسول الله و امام علی توسط قاتل ایذهای
🔹تصاویر به دست آمده نشان از هتاکی و توهین قاتل ایذهای شهید قنبری به پیامبر اسلام و حضرت علی(ع) در فضای مجازی حکایت دارد.
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
♻️استیکر شهادت_امام_رضا به روایتی
23 بیست و سوم ذیقعده شهادت امام رضا علیه السلام به روایتی بر همه شیعیان تسلیت باد •
کانال عاشقان ولایت
تصویری از جنازه قاتل مامور نیروی انتظامی پویا مولایی راد پسر عموی کیان پیرفلک ❌️از فردا خوب حواستو
شهید حادثه تروریستی ایذه شهید مدافع وطن محمد قنبری
ماموری که توسط تروریست ایذه زیر گرفته شد و به شهادت رسید، ۵ فرزند دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴از آخرین دستاورد برجام رونمایی شد!
🔹نبویان: بعد از برجام برای خرید دستگاه رادیولوژی باید از عربستان و امارات و جیبوتی هم اجازه بگیریم!
🔹واکنش روحانی: هر کس هر چی میخواد بگه! برجام رو خدا آورد!🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بی قراریهای مادر شهید امنیت سجاد امیری
سجاد امیری از رزمندگان مدافع حرم نیز بوده است
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ #استاد_دانشمند
🔺اَینَ عَمّار؟؟
🔴لقمه های حرام چه کرده با ما مردم؟
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ#استاد_رائفی_پور
عواقب تضعیف پلیس...
#انتشار_حداکثری_با_شما
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
39.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔗 جنایت خانواده پیرفلک در جشن تولد کیان در قبرستان / 5 کودک یتیم شدند
🎥 در جشن تولدی که مادر کیان پیر فلک به اسم فرزندش در آرامستانی در ایذه میگیرد ، پلیس برای تامین امنیت مراسم حاضر میشود ، در همین حال پسر عموی ماه منیر مولایی مادر کیان پیر فلک که پویا مولایی راد نام داشته ، به یکی از نیروهای مدافع امنیت به نام شهید محمد قنبری حمله کرده و او را به شهادت میرساند. پس از این فاجعه ی هولناک دروغ هایی مطرح شده که مرور خواهیم کرد...
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔺 این سه کله پوک، قاتل بودنِ خانواده پیرفلک را افشا کردند ...
دوباره مثل ماجرای دفعه ی قبلِ ایذه که اول آدم کشی را گردن گرفتن و بعد که فهمیدند کودک کشته اند روایت را عوض کردند، وطن فروش های کودک کش سوتی داده اند...
جماعت کودک کش که دستشان به خون کیان پیرفلک آغشته است در ابتدای جنایت دیروز با خوشحالی اعلام کردند که نیروهای نظامی در این ماجرا کشته شده اند.
بعد که پیامدها را بررسی کردند گفتند: نه، فردی در مراسم تولد بوده، نیروی انتظامی پیاده اش کرده و او را به قتل رسانده ...
این اسکرین ها از اعترافِ وطن فروش های کودک کش البته حذف نشدنی است...
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢تو غرب کافیه به هشدارهای پلیس توجه نشه و شک کنه، فورا به رگبار میبنده! چه برسه به اینکه بخواد پلیس رو زیر بگیره
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥تمسخر صدای امریکا توسط یک هموطن
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
⭕️ فرمانده نیروی دریایی سپاه: تجهیز شناورهای «ندسا» به موشکهایی با برد ۲ هزار کیلومتر
🔹سردار دریادار پاسدار «علیرضا تنگسیری» فرمانده نیروی دریایی سپاه گفت: برای اولین بار است که موشکهای عمودپرواز و موشکهایی با برد ۲ هزار کیلومتر روی کشتیهای ما نصب شده است.
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#عکس_نوشته
⭕️ مماشات تا کی؟! تا کجا؟!
#شهید_محمد_قنبری
#قوه_قضاییه
🔇🔊🔉 لطفا کانالهای عاشقان ولایت را به دوستان خود معرفی کنید. 🦋
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
کانال اربعین عاشقان ولایت 🏴 👇
🆔 https://eitaa.com/joinchat/3733389420C5d6b41295d
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🔴مدال طلای آکادمی مخترعان اروپا به زن تبریزی رسید
🔹دکتر سودابه داوران که پیش از این اولین زن در دنیا بود که مدال علمی یونسکو در نانوتکنولوژی را دریافت کرده بود در موفقیت جدید خود مدال طلای آکادمی مخترعان اروپا را کسب کرد.
🔹عنوان طرح تحقیقاتی او «نانو الیاف حاوی داروهای آنتیبیوتیک و عصارههای گیاهی ضدمیکروبی برای درمان زخمهای عفونی مقاوم به آنتیبیوتیک» بود که در جشنواره «Teknofest ۲۰۲۳» که در اردیبهشت امسال در استانبول برگزار شد، مقام اول را کسب کرد.
🔇🔊🔉 کانالهای خبری تحلیلی عاشقان ولایت
در سروش 👇👇
🆔 http://splus.ir/ashaganvalayat
در ایتا 👇👇
🆔 http://eitaa.com/ashaganvalayat
در بله 👇👇
🆔 http://ble.ir/join/OWVhMDg4Yj
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸