eitaa logo
کانال عاشقان ولایت
3.8هزار دنبال‌کننده
35.4هزار عکس
41.3هزار ویدیو
36 فایل
ارسال اخبار روز ایران و ارائه مهمترین اخبار دنیا. ارائه تحلیلهای خبری. ارائه اخرین دیدگاه مقام معظم رهبری . و.... مالک کانال: @MnochahrRozbahani ادمین : @teachamirian5784 حرفت رو بطور ناشناس بزن https://harfeto.timefriend.net/16625676551192
مشاهده در ایتا
دانلود
امتحانات دانش‌آموزان تا پایان هفته لغو شد
چهارشنبه سراسر کشور تعطیل است معاون اجرایی رئیس‌جمهور: به‌دلیل برگزاری مراسم تشییع پیکر رئیس‌جمهور چهارشنبه تعطیل است. ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈ http://eitaa.com/ashaganvalayat ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
23.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 پرواز تا بی‌نهایت 🔹روایتی از ساعتهای پایانی زندگی رئیس‌جمهورِ شهید سید ابراهیم رئیسی و هیئت همراه. چرا آیت‌الله رئیسی در قلب مردم ایران ماندگار شد؟ ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈ http://eitaa.com/ashaganvalayat ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
♦️‌️حاتمی‌کیا: امروز یکی از تلخ‌ترین حوادث تاریخ این سرزمین را دیدیم 🔹‌کارگردان مطرح سینما و تلویزیون در یادداشتی نوشت: ️با انتشار خبر شهادت آیت‌الله رئیسی و هیات همراه دلمان لرزید و بُهت زده شدیم. 🔹‌️امروز یکی از تلخ‌ترین حوادث تاریخ این سرزمین را دیدیم و با خود زمزمه کردیم «انا للّه و انا الیه راجعون». 🔹‌️امید است این مقطع حساس با آرامش و اتحاد در راستای منافع و مصلحت ایران عزیز به دور از اختلاف‌های سیاسی و جناحی سپری شود. 🔹‌️خداوند در سالروز ولادت امام رضا (ع) خادمش را با امام هشتم محشور کند. ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈ http://eitaa.com/ashaganvalayat ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
10.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️‌ واکنش دیدنی مردم به دیدن پرچم امام رضا (ع) و تصویر خادم امام رضا؛ شهید رئیسی ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈ http://eitaa.com/ashaganvalayat ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
♦️‌ تا ساعتی دیگر اجتماع جبهه جهانی شباب‌المقاومة با حضور رهبران و جوانان صد ملیت جهان برای گرامیداشت شهادت آیت‌الله رئیسی و همراهانش 🔹‌‌باحضور و سخنرانی: 🔹‌‌شیخ عیسی قاسمرهبر نهضت اسلامی بحرین سید هاشم الحیدری از رهبران مقاومت عراق شیخ معین دقیق نماینده حزب‌الله لبنان حجت‌الاسلام حسینی کوهساری معاون بین‌الملل حوزه‌های علمیه دکتر خالد القدومی نماینده حماس فلسطینو با مرثیه‌خوانی حجت‌الاسلام میرزا‌محمدی 🔹‌‌امشب ۳۱ اردیبهشت، بعد نماز مغرب، شهر مقدّس قم، مصلای بزرگ قدس ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈ http://eitaa.com/ashaganvalayat ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
♦️‌تصویری زیبا از اجتماع مردم تهران در سوگ «سید شهیدان خدمت» ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈ http://eitaa.com/ashaganvalayat ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
♦️اولین تصویر از پیکر مطهر شهدای مظلوم  امنیت فراجا حادثه نارمک 🔹شهید مسعود کرمی 🔹شهید فرزاد روزبهانی 🔹شهید احسان منشی زادگان 🔹شادی ارواح طیبه شهدا صلوات ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈ http://eitaa.com/ashaganvalayat ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
آقا سید عباس موسوی مطلق از اساتید اخلاق در صفحه خود نوشتند: دیشب نیمه های شب به ملاقات یکی از اولیاء الله رفتم و با ناراحتی عرض کردم به این قرائن و این گفته های بزرگان اهل معنا آیت الله رئیسی امید آینده ایران بودند و اجل حتمی او حالا حالاها نباید باشد!!؟؟؟ آن ولی خدا گفت: بله درست است اما هم شهادت ایشان برکاتی فوق العاده برای انقلاب و تشیع دارد هم اینکه مطلع هستم دوتا دعا داشته که مستجاب شده است: یکی شب قدر که با سوز دل شهادت خواسته و امام رضا علیه السلام را شفیع این درخواست نموده و مستجاب شده است؛ دوم شب عملیات وعده صادق سجده رفت و گفت خدایا اگر این حمله صدماتی برای مردم دارد من را قربانی بفرما 🔸️
رمان های مذهبی...🍃: 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖حرمت عشق💖 قسمت ۷ مادر، صدایش را آرامتر کرد. _من این مهمونی برا شناخت بیشتر برات ترتیب دادم.از فردا پس فردا که ارشد قبول بشی دیگه نمیبینمت.لااقل خیالم از زن گرفتنت راحت میشه. یوسف_ عجب...! پس برا زن گرفتن من این کارا رو میکنین.!؟نکنین مادر من.! بدبخت کردن من که مهمونی نمیخاد. فخری خانم خندید. _مادر فدای خنده هات.این حرفا چیه. بدبختی کدومه.یه دختر برات انتخاب کردم پنجه آفتاب. همونی که دوست داری.میدونم خوشت میاد. با مادر از پله ها پایین رفتند.. _جدی مامان..! نکنه دختر مهتاب تو آسمونه. پس گردنی مادر به او زد. _من دارم جدی حرف میزنم.حالا یه نگاهی کن ببین خوشت میاد خبرم کن! به پذیرایی رسیده بودند.دست به سینه ایستاد. _اول شما بگو کی هست حالا تا ببینم.! مادر باخنده گفت _اوناهاش ببین خانواده شون کنار بابات نشسته. نیم نگاهی کرد. _این که مهساست.واقعا که مامان.خب بگو مهسا.چرا میگی نگاه کنم! _وا مادر من! تو میخای زن بگیری!! نباید یه نگاه کنی ببینی خوشت میاد یا نه!!؟درضمن، مهسا همونیه که دوست داری اول که میشناسیمش،آقای سخایی، پدرش، مرد خوبیه.تازه..!چادری هم که هس.! دیگه چی میخای!؟بخاطر تو نرفته انگلیس.! _نه دیگه اینجا رو بد گفتین. چادری باشه ! مادرش فقط حرص میخورد.. نمیدانست چطور باید دل پسرش را راضی کند.! قبلا هرچه میکرد تا سمیرا را بتواند برایش انتخاب کند راضی نبود.و حالا با اینکه مهسا، چادری شده بود اما، باز هم فرقی نکرده بود.! فخری خانم با ناراحتی رویش را برگرداند. و بسمت مهمانها رفت. نقشه های مادرش را نقش بر آب کرده بود. بسمت اکیپ پسرها میرفت، که مریم خانم زن عموسهراب او را صدا کرد. _خوب شد یوسف اومدی. کجایی تو آخه؟؟!! بیا اینجا ببینم! مریم خانم، سعی میکرد مدام دستش را بگیرد....!اما آنها را میشناخت. سعی میکرد لبخندش را حفظ کند.سریع دستش را در جیبش کرد. _بفرمایید زن عمو مریم خانم_بیا پیش ما، کارت دارم بسمت عموسهراب رفت. دست داد. عمو سرش را کنار گوش یوسف برد. _تا کی میخای خودتو بچپونی تو اتاقت. اصلا تو مهمونی نیستی هااا !! یه نگاه به یاشار کن یاد بگیر ازش خوب بلده چجوری معاشرت کنه! کی میخای یه سر و سامونی به زندگیت؟؟!! ٢٨سالته عمو بچه که نیستی! عمو بااخم صاف ایستاد. خوب مزه کنایه هایشان را میدانست... سعی میکرد ، جواب دهد. _نه بابا.! این چه حرفیه عمو. هنوز خیلی مونده تا بدبختی من. دلتون میاد اخه اخم های عمو باز نشد... یوسف هم سکوت کرد. دلش کمی میخواست. پدرش بی تفاوت تر از آن بود که خواهان همصحبتی با او شود. یاشار هم بود و دوستانش حمید هم سرگرم هم صحبتی با مهرداد بود. علی هم تماس گرفته بود که عذرخواهی کند بابت نیامدنش.حیف شد علی نیست. وگرنه میتوانست با او، در این مهمانی خوش باشد. کسی جز عمومحمد نمیشناخت که آشنا با روحیاتش باشد. از جمع عموسهراب جدا شد و خودش را به عمومحمد رساند... عمومحمد او را گرم درآغوش پدرانه اش فشرد.انقدر گرم حرف بودند که متوجه نشد همه بسمت مهمانخانه میروند. برای صرف شام. سالن مهمانخانه، از سه میز ناهارخوری ١٢ نفره تشکیل شده بود...میز اول را که حمید،مهرداد، یاشار و دوستانش نشستند. میز دوم و سوم را کنار هم گذاشتند تا بقیه باهم و خانوادگی شام را صرف کنند. باعمو محمد بسمت میز خانوادگی رفت. که ناگهان حمید باصدای بلندی گفت: _کجاا میری یوسف؟؟ بابا بیا اینجا، اینجا جمع مجرداست.... بیخود دلتو خوش نکن کسی بهت زن نمیده! همه خندیدند... فخری خانم از آن سوی میز بلند گفت: _وا مادر این چه حرفیه، مگه بچم چشه! ؟ خاله شهین_اتفاقا یوسف حمید خان حمید رو به یوسف کرد _بیا یه چی من گفتم باز این مامان و خاله ات طرف تو رو گرفتن مریم خانم_ دروغ که نمیگن حمید با ناله گفت _ای خدا... منم زن میخاااام.حامی کمپین حمایت از مجردای جمع از لحن جمله حمید... خنده به لبان همه آمده بود. باخنده و شوخی های حمید، شام صرف شد. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💖حرمت عشق💖 قسمت ۸ بعد از صرف شام،... مهمانها عزم رفتن کردند.خانواده عمو محمد، زودتر از بقیه خداحافظی کردند. و بعد خانواده عمو سهراب.آقای سخایی هم کم کم از همه خداحافظی میکرد، که مهسا جلو آمد.. سعی میکرد آنچه است رفتار کند.باید را امشب رها میکرد، شاید میخورد. را به کار بست تا صدایش نلرزد. صاف و محکم باید میبود. اما ناخودآگاه عشوه هایش در لحنش پیدا میشد. با دستانش چادرش را گرفت. و آرام گفت: _سلام اقایوسف خوبییین.! میخاستم ببینم شما تو کتابخونه تون کتاب کمک درسی هم دااارین؟ برای تست زدن کنکور میخوام البته بیشتر تخصصی باشه بهتره.