یکمعدن پدر
ثروتِ من،هستیام،پشت و پناهِ من ،پدر
روزهایِ تیره....تا... آیندهیِ روشن، پدر
از تمامِ رنجها چیزی نگفتن، سوختن
با تمام دردها آرام خندیدن ،پدر
سوختن از پارگیهایِ لباس بچهها
سالهایِ سال با یک کُهنهپیراهن ،پدر
تا مگر باشیم ما در حس و حال زندگی
بود عمر خویش را در حالِ جان کندن پدر
دیگران بیزحمتی بردند خرمن را ولی
بُرد سهم از خرمنی محصول یک ارزن، پدر
بُرد معدن گوهر از ما بیکسان جایِ زغال
در بیابان طبس ماندهاست یک معدن پدر
باز هم در خواب بوسیدی مرا و پر زدی
ماند با داغت به جانم داغِ بوسیدن پدر
شد شهادت در جهادی عاشقانه سهم تو
تا بماند رویِ قله پرچم میهن، پدر
#معدن_زغال_سنگ_طبس
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei