eitaa logo
اشعار "احمدرفیعی وردنجانی"
1.3هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
723 ویدیو
34 فایل
🔷 با ذکر منبع و نام شاعر کپی شود . 🔹ارتباط با شاعر 🔹بیان نظرات🌹انتقادات وپیشنهادات 🔹سفارش شعر، نوحه، سرود،شعر هدیه،شعر تبلیغاتی و... : 🔹برگزاری محافل ومجالس شعر(شب شعر، عصرشعرو... 🔹اجرای شعر آیینی و طنز @ahmad_rafiei_vardanjani
مشاهده در ایتا
دانلود
نیستی اما.... نیستی تا که به هر تپه‌ی‌مان سر بزنی بویِ تو پخش شود در دلِ دشت و دمنی نیستی تا که دهن باز کنی خنده کنی یا که سرویس کنی از همه مردم ،دهنی نیستی تا که کنی ذوق از امضایِ کری سر دهی از دل‌ و جان نغمه‌ی خر در چمنی "دیگران چون بروند از نظر از دل بروند" "تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی" آنچنان قصه‌ی گند تو فراگیری داشت رفت از یاد همه قصه‌یِ گندِ حسنی هر کجا می‌روم آنجا ز تو بویی باقی‌ست آنچنان بویِ تو مانده که بماند ز .....گلی گرچه زیرِ عملِ چشم بعید است ولی کاش با یاریِ حق، زیر عمل، جان بکنی نیستی گرچه ولی راه تو دارد رهرو... شده مشغول پیِ مشیِ مسیرِ تو ،تنی @asharahmadrafiei
مظلوم و بی سر و صدا....چون مهسا نبود
ای خوش آن لحظه که مشتاق به یاری برسد آرزومند نگاری به نگاری برسد 😭😭😭😭
داغی دیگر...🥀 صبحی دوباره با غمی جانکاه سر زد داغی دگر بر جانمان از نو شرر زد خط خبرها باز در خون غوطه‌ور شد آتش به جان دوستان باز این خبر زد دل کند مردی دیگر از دلتنگی خاک با جان قدم در جاده‌ی سرخ سفر زد تیر ترور بر قلب پاک عاشقی خورد ما را دوباره زخمی از غم بر جگر زد در خاکمان یک باغ سروِ تازه رویید هر جا ستم بر قامت سروی تبر زد یک لشکر از مردان راه عشق برخاست هر جا که از ما دشمن ما یک نفر زد سودِ شهادت را به ما بخشید، دشمن هرجا به فکر خامِ خود بر ما ضرر زد در راهِ نصرالله یارِ دیگری رفت.. سیدصفی‌الدین به سوی دوست پر زد یک‌یک اگر ما را به مسلخ سر بِبُرند کی جان ما از بیمِ اهریمن بلرزد؟ ما مرد میدانیم وعزم ما به میدان تفسیر شد با آنچه از سنوار سر زد درگوشه‌ی مقتل به آهِ خویش فریاد در گوش‌های مردمی از عمد، کَر زد فریاد زد: وقت است برخیزید از خواب دیوِ ستم آتش به جانِ برگ و بر زد تا چند دنبالِ دلیل بی‌خیالی؟ تا چند باید حرف، با اما، اگر زد؟ آخر به پایان می‌رسد این شام و آید این مژده که: آزادگان خورشید سر زد @asharahmadrafiei
ما را بکشید... هر چند به سینه داغِ سنگین داریم کی بیمِ نثارِ جانِ شیرین داریم مشتاقِ شهادتیم ما را بکشید ما این‌همه سیدصفی‌الدین داریم @asharahmadrafiei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧶 ۲ روز دوم دسامبر ۱۹۷۱ که شش هفت تا از شیخک نشینهای حاشیه جنوبی خلیج فارس وافور به دست و متأثر از سربالارفتن آب، ابو عطاخوان خود را امارات متحده عربی» نامیدند، جشن گودبای کهنه طفلی به نام «اسمال آقا» بود که همان آبـــوي وحيدمان است. چنانچه نوکتان همچنان از سولاخیتان بیرون بماند در روز جشن گودبای پوشک نوه اسمال آقا با داداشی های کوچه «پیچ امین الدوله» استان سی و دوم ایران را با نام «اسکلات تپه» پایه گذاری میکنیم که مساحت امارات یک هشتم مساحت آن خواهد بود. 💠 این مطلب رو به همراه یه عالمه مطلب دیگه که به همت طنزپردازای باشگاه طنز انقلاب تهیه شده، میتونید توی ضمیمه امروز راه راه روزنامه وطن امروز بخونید. 🔗 دویست و نود و سومین شماره ضمیمه هفتگی راه راه رو توی این لینک بخونید: https://B2n.ir/g90199 💡 برخی از تیترها: سنوار سپرهایش را جا گذاشت - سوده پاکاری بچه خوبیه - احمد رفیعی وردنجانی با دم شیر بازی نکن بچه - عباس داوری طویله‌ای در مسیر سگ‌دانی - فاطمه بحرکاظمی 🥊 باشگاه طنز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به سیب‌زمینی‌های دور و برمون سیب‌زمینی! هرگز نخوری هیچ غَمی سیب‌زمینی! غمگین نشوی هیچ دمی سیب‌زمینی‌! تو غصه‌ی بسیار نخوردی، که بماند حتی نخوری قدرِ کمی سیب‌زمینی! مشهور شده بی‌رگی‌ات در همه عالم زان‌ رو که نداری اَلَمی سیب‌زمینی! بینی به جهان ظلم ولی غرقِ سکوتی ننگ است که از این رقمی سیب‌زمینی! مظلوم برآورده ندا از ستم و ظلم بردار به یاری قدمی سیب‌زمینی! گر در دل وامانده‌ی تو بیم قدم هست بر صفحه بچرخان قلمی سیب‌زمینی! یک جمله بگو لا اقل از یاریِ مظلوم از دیده روان ساز نمی سیب‌زمینی! پویایی و بالندگی از خویش نشان ده اندازه‌ی برگ کلمی سیب‌زمینی! ننگ‌است که این‌سان به سرت هیچ نباشد جز فکر غذایی و لمی سیب‌زمینی! خود را نزنی گول، عمو زندگی این نیست عمری‌ست اسیرِ شکمی سیب‌زمینی! مرداب شود عاقبت آن رود که مانده‌است دریاب! اسیرِ عدمی سیب‌زمینی! مظلوم صدا کرد و تو آرام نشستی!! در روز جزا متهمی سیب‌زمینی‌! @asharahmadrafiei
فروش طلا به بالاترین قیمت... وقف خدایش کرد دنیایِ خودش را پُر کرد از او قلبِ مُصفّایِ خودش را این سال‌ها در زندگی تنها به او دوخت در‌ بیش وکم‌ها چشم بینایِ خودش را مادر.. که در هر اتفاقی درسمان داد احساس‌هایِ ناب و زیبایِ خودش را مادر... که عمری مامنِ ما قطره‌ها کرد با مهربانی قلبِ دریایِ خودش را مادر... که با عطر گُلِ رز ماندنی کرد در جانمان طعم مربایِ خودش را فریادِ "هل من ناصری"آمد به گوشش می‌دید در گودال، مولایِ خودش را می‌دید در غزه دوباره کربلا را هم‌نوع‌هایِ پاک و تنهایِ خودش را با اشک‌هایِ دم‌به‌دم آرام می‌کرد سوزِ دو چشمِ در تماشایِ خودش را می‌خواست یار خیلِ حزب‌الله باشد تضمین کُند امروز و فردایِ خودش را در یاریِ دینِ خدا امروز بخشید با بهترین قیمت! طلاهایِ خودش را @asharahmadrafiei