eitaa logo
دست خط (اشعار علی گلی حسین آبادی)
234 دنبال‌کننده
195 عکس
50 ویدیو
3 فایل
ارتباط با مدیر کانال علی گلی حسین آبادی @aligoli1365
مشاهده در ایتا
دانلود
گاه قلبم جرعه ای لبخند میخواهد فقط استکان تلخ چایی قند میخواهد فقط در تمام گوش ماهی ها که مروارید نیست عشق تو قلبی سعادتمند میخواهد فقط رود در رویای پیوستن به دریا می‌دود من همان رودم دلم پیوند میخواهد فقط صبح مشهد بهترین حال و هوای عالم است قلبم از، آن حال بی مانند می‌خواهد فقط نا منظم میزند قلبی که دور از مشهد است آه، بیچاره کمی لبخند میخواهد فقط
قال الامام الحسن العسکری(علیه‌السلام): «نَحنُ كَهفٌ لِمَنِ التَجَأَ إلَينا؛ ما پناهگاه هستیم برای کسی که به ما پناه بیاورد» ما روشنی چشم و دل خورشیدیم بر جسم جهان جامۀ جان پوشیدیم هر کس که به ما خواست پناهنده شود آغوش پر از رحمت و از امیدیم
با نغمۀ شیرین اذان می‌آید انگار تنی به سوی جان می‌آید هر بار که از زمین بگیرد دل من از راه حرم به آسمان می‌آید
جاری است دعای فرجت بر لب رود یا بر لب فواره به هنگام سجود دیدم که به شوق تو لب خشک کویر مشغول طلب کردن باران شده بود
برگرد و اجابت به دعا یاد بده برگرد و به این شهر خدا یاد بده دور از تو شدن گریه نشان داده به ما لبخند زدن را تو به ما یاد بده https://eitaa.com/ashare_ali_goli
ای بغض رسوب کرده در حنجره‌ها پیراهن سبز بر تن منظره‌ها ما مات و مکدریم هر چند ای نور تصمیم عبور داری از پنجره ها
ای چشمه جاری شهامت، زینب آواز بلند استقامت، زینب یک کوه بزرگ سر برآورد از خاک هر جا که رسید ذکر نامت زینب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با رفتن تو یخ زده گرمای خانه ام تنها دلیل هق هق و اشک شبانه ام دارد برای بی کسی ام گریه می کند بغضی که سر گذاشته بر روی شانه‌ام شأن نزول غصه و غم سینۀ من است من بغض مانده در دل تنگ زمانه‌ام یک عمر تکیه گاه جهان بود دست من این روزها بدون تو بی پشتوانه‌ام تابوت خنده‌های من و شانه‌های شب ای داغ مانده بر جگر آشیانه‌ام بعد از تو نبض خانۀ حیدر نمی‌زند ای کاش، باز می‌زدی ای نبض خانه‌ام
کسی که خواست تو را عاشقانه، من بودم چقدر منتظر بوی پیرهن بودم غریب بودم و با سایۀ خودم حتی همیشه زخمی پیکار تن به تن بودم دلم شبیه نمازم شکسته بود ای عشق که بی تو دورترین نقطه از وطن بودم دلی پر از گله اما لبی فرو بسته شبیه زخم عمیقی که بر بدن بودم برای اینکه کمی صورتش شبیه تو بود کنار پنجره با ماه هم سخن بودم به شوق اینکه همیشه تو را نفس بکشم مدام زیر درختان نارون بودم
خودش را کوچک و ناچیز می‌دید شبیه ذره‌ای در نزد خورشید به یمن تابش زهرای اطهر جهان پیراهنی از نور پوشید