eitaa logo
🔸🔹اشعارآیینی🔹🔸
1.6هزار دنبال‌کننده
12 عکس
0 ویدیو
0 فایل
🔹کانون فرهنگی تبلیغی انوارالثقلین 🔹
مشاهده در ایتا
دانلود
از عرش دارد می‌رسد فصل بهارم كم كم پر از خورشيد خواهد شد ديارم از عرش دارد می‌رسد پيكی خدايی از عرش دارد می‌رسد دار و ندارم يک عمر در دست خودم در حبس بودم امشب نگاهش می‌شود راه فرارم اميد بستم بر كرامت‌های چشمش بلكه كمی رونق بگيرد كار و بارم من هرچه را دارم به دست دوست دادم شكر خدا كه بعد از اين بی‌اختيارم از آسمان نور هدی آمد ، مبارک عيسای آل مصطفی آمد مبارک ما اهل بارانيم و اهل روضه‌هائيم عمری است محتاج گداهای شمائيم آواره‌های كوچه‌ی حُسن بهاريم كاسه به دست سفره‌های هل‌اتائيم از روز اول خادم اين خانه هستيم تا شام آخر هم مقيم اين حرائيم ما نسل در نسل عاشق اين خانواده ديوانه ‌وار از عالم و آدم جدائيم وقتی كراماتِ نگاهت شامل ماست يعنی كه در هفت آسمان مشكل ‌گشائيم از اولش هم قلب ما دست شما بود توفيق ما و سلب ما دست شما بود شكر خدا كه عاشقی درمان ندارد اين قصه‌ی شاه و گدا پايان ندارد شكر خدا كه عاشق اين خانواده شرمندگی دارد ولی عصيان ندارد فرع تولی و تبری اصل دين است ايمانِ بی اين خانواده جان ندارد چشمی كه ابری شد از اين دريای جوشان در روز محشر لحظه‌ی گريان ندارد دست كسی بر دامن فهم شما نيست اين نردبان‌ها پله‌ی آسان ندارد ای خلقت آدم طفيلی وجودت هفت آسمان محتاج بارش‌های جودت امشب بيا رحمی به حال اين گدا كن بی ‌آبرويی را مقيم اين حرا كن ابری بياور بر سر چشم خسيسم با دست باران درد دل‌ها را دوا كن يک قطره از نور كراماتت بپاش و اين دفعه ما را حُر دشت روضه‌ها كن دلبستگی ‌های مرا از من بگير و بر چشم‌های خود اسير و مبتلا كن يک صبح با جادوی چشمت اين گدا را از جمله‌ی همسايه‌های سامرا كن گرچه به ظاهر از خداوندی جدائيد آئينه در آئينه تكرار خدائيد ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
📱نرم افزار رایگان مداح شو نسخه 1.4 منتشر شد 👌:مزایای نرم افزار : ✅کاملا رایگان ✅قابلیت بروزرسانی ✅کاربری بسیار ساده ✅دسته بندی دقیق مطالب ✅مجموعه ای بی نظیر از نکات ناب : صداسازی نواها و نغمه ها فن بیان مرثیه خوانی سینه زنی دعاخوانی شعر و ادبیات مدح و مولودی 🧑‍🏫با ارائه دلنشین استاد یاسر رحمانی ‏«مداح شو» را در بازار اندروید ببین: http://cafebazaar.ir/app/?id=com.app.myapp.maddahshoo&ref=share
هرشب میان بستر خود گریه می کنی با حال گریه آور خود گریه می کنی اصلا تمام اهل جهان گریه می کنند تا بانگاه مضطر خود گریه می کنی "سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است" باهر اشاره ی سر خود گریه می کنی هرلحظه خواهرانه رضا را صدا زدی از دوری برادر خود گریه می کنی کشتی عمر ناب تو پهلو گرفته است در لحظه های آخر خود گریه می کنی وقتی که خیره بر در و دیوار می شوی داری به یاد مادر خود گریه می کنی آتش میان ساحت گلخانه پا گرفت در بین کوچه ها نفس مرتضی گرفت ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
من که اینگونه عزادار غم جانانم ز غم یار شرر بار شدم حیرانم در فراقی که پریشانم و سرگردانم دلشکسته شده، بیمار شدم میدانم روبرو با تن هفده گل پرپر سخت است دیدن جسم پر از نیزه و خنجر سخت است من و زینب به جگر آه، مکرر داریم هر دو هفده بدن بی سر و پرپر داریم به روی سینه خود داغ برادر داریم و از این داغ دلی خسته و مضطر داریم ولی از ماتم زینب دل من محزون است آه، در روضه او دیده من پر خون است گر چه از زهر جفا سوخت برادر جگرش ارغوانی شد و افتاد روی بال و پرش و اگر تار شد آن لحظه دو چشمان ترش نه لگد بر سر او خورد، نه سنگی به سرش به خدا دلبر من راهی گودال نشد سینه اش زیر سم اسب لگد مال نشد ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
چنان پوشیده در نور است آن تندیس زیبایی که باشد یک به یک شایسته ی القاب زهرایی به دنیایش رضا سوگند، از بس محو حق بوده جدا گردیده از آمال او امیال دنیایی سِواد معجرش آموخت بر شب پرده داری را غبار مرکبش شد توتیای چشم بینایی نخوانده نامه را، پاسخ بگوید دختر موسی به حیرت مانده ابناء بشر از این توانایی چو بیند حضرت کاظم جواب نامه را گوید: پدر قربان او گردد از این اِشراف و دانایی بپرس از حضرت موسی بن جعفر این کرامت را مگر علم لدنّی گفته او را جای لالایی؟ شفاعت می کند از شیعیان در عرصه ی محشر تصوّر کن چقدر آن روز میگردد تماشایی دمی که دید در غربت گرفتار است مولایش عَلَم بر دوش شد در یاری مولا به تنهایی کنیزِ شوکتِ شاهانه ی او مادرِ گیتی غلامِ همتِ مردانه ی او بود آقایی مسیر راه از فیض شما شد جاده ی رحمت به هر جایی که رفتی سبز شد باغ شکیبایی حضور با شکوهت آبروی اهل ایران شد حیا و غیرت ما ثبت شد در چرخ مینایی قسم بر زینب کبری که در این کشور مولا ز فرزندان زهرا میشود با گل پذیرایی تویی آن زن که بعد از حضرت صدیقه و زینب خدا شایسته اش دیده برای حکم فرمایی غبار قبرت از علم لَدُن پر بوده تا رفته فقاهت از سر کویت به سر حد شکوفایی به دریای علومت دیده ام جمع فقیهان را چنان غواص ها در حال اقیانوس پیمایی بزرگانی چنان بهجت اگر صاحب نفس بودند ز انفاس شما آموختند اعجاز عیسایی به پیشت مجتهد باعلم و عارف با عمل آید حساب عاشقان پاک است از این وسواس مبنایی دلم با آرزوی "اشفعی لی" میشود آرام که من را جز تولا و تبری نیست دارایی گنه کارم من و ای عصمت حق پرده پوشی کن پناه آورده ام در سایه ات از بیم رسوایی ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
دست کدامین آسمانی ربنا کرده است؟ که سنگ های غزّه را مشکل گشا کرده است شاید دلیل گردش اوضاع این باشد روزی پیمبر سمت این وادی، دعا کرده است چندی است اخباری می آید از کنار قدس که مثل موشک در همه دنیا صدا کرده است سنگی که دست نوجوانان فلسطین بود موشک شده امروز و طوفانی به پا کرده است رمز سرود شیر مردان فلسطینی مرز زمین غاصبین را جابجا کرده است هرکس حمایت کرد از افکار اسرائیل قطعا به زودی خوب می فهمد خطا کرده است آل سعودی هم خودش برگشته و فهمید بی خود طرفداری از آن یک لاقبا کرده است آخر چرا تاریخ با دنیا نمی گوید عمری است صهیون با فلسطینی چه ها کرده است ای وای بر آنکه حقیقت را نمی جوید تنها به اخبار دروغین اکتفا کرده است احسنت بر آنکس که با نطق بصیرت ساز اهداف شوم دشمنان را برملا کرده است ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
تا که دل را آه سینه راهی قم می کند با نگاهی بر ضریحت دست و پا گم می کند آه چون از دل برآید کار آتش می کند بی محابا رخنه ایی در جان هیزم می کند آن ضریحی که بود گرم طوافش جبرییل حضرت حق قبله ی حاجات مردم می کند هرکه دارد عقده در دل یاد قبری گمشده هر سه شنبه در حریمت نذر گندم می کند با سلامی نم نم اشک از دو دیده می چکد کاسه ی خالی ما لبریز از خم می کند نیمه شبها در حرم تا صحن گردی می کنم ناگهان دل یاد قبله گاه هفتم می کند لفظ خواهر گوییا مانوس گشته با بلا خون زینب در رگان تو تلاطم می کند کس ندیده تا به حالا خواهری گیسو پریش جستجوی یار زیر نیزه و سم می کند با وجودی که حدود مقتلش را دیده بود بازهم جسم عزیز مادرش گم می کند ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
چه سال‌ها در انتظار ذوالفقار حیدری تویی که در احاطۀ یهودیان خیبری چو قلعه‌ای چو قلّه‌ای که حتمی است فتح آن همیشه فکر و‌ ذکر ما، همیشه در برابری کبوتران صلح در هوای تو فدا شدند تو در همیشۀ جهان، برای عشق سنگری رواق توست سجده‌گاه خلوت پیمبران و از گلاب اشک‌های انبیا معطری تو دیده‌ای شکوه بی‌مثال مُلک عشق را ولی بر آن شکوه هم، تو زینتی، تو زیوری چه منزلی! چه خانه‌ای! چه بیت عاشقانه‌ای! که دم به دم، نفس نفس دل از مسیح می‌بری میان طعنه‌های خلق، جان‌پناه مریمی برای هجرتی عظیم، تکیه‌گاه هاجری نماز روی فرش تو عروج می‌کند به عرش بُراق شاهد است از تمام آسمان سری خدا به جبهۀ زمین نوشته‌: «ارث صالحین» تو از زبور قصه را شنیده‌ای و از بری تو حسن مطلعی چنین، تو حسن مقطعی چنان تو قبله‌گاه اولی، تویی که فتح آخری ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
کیست الله؟ بیا از ولی‌الله بپرس مقصد قافله را از بلد راه بپرس پاسخی می‌دهدت بی‌حد و اندازه، فقط به رکوعی برس و پرسش کوتاه بپرس... راز مقبولیت بندگی حق را از «اَشهَدُ اَنَّ عَلِیّاً وَلِیُ الله» بپرس یازده آینه تفسیر کرامات علی‌ست آخرین آینه پنهان شده، از آه بپرس چارده قرن گذشت و غم مولا جاری‌ست در دلش بغض عمیقی‌ست که از چاه بپرس یوسف فاطمه زندانی بی‌مهری ماست ابر را پس بزن ای منتظر! از ماه بپرس ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
سر می‌گذارد آسمان بر آستانت غرقیم در دریای لطف بی‌کرانت محبوب‌تر از هر کسی نزد رسولی آغوش او همواره می‌شد میزبانت چون مادری دلسوز، مرهم می‌نشاندی بر زخم او با دست‌های مهربانت نور پدر وقتی که شد خاموش دیگر، تاریک شد، تاریکِ تاریک آسمانت حق علی را غصب کردند و پس از آن انداختند آتش به جان آشیانت می‌سوختی در شعله‌های کینه‌هاشان آه از دلت آه از دل آتشفشانت... با دست‌های بسته حیدر را که بردند با چشم خود انگار دیدی رفت جانت پشت سر حیدر خودت را می‌کشاندی آه از تن مجروح و از اشک روانت هجده بهار از عمر تو تنها گذشت آه ناگاه دیدی می‌رسد فصل خزانت پیچید در خانه برای آخرین بار بوی تنور داغ و بوی عطر نانت بانو تو حتی بعد از این‌که پر کشیدی بودی به فکر کودکان نیمه‌جانت بند کفن وا شد تو با مهری فراوان آغوش وا کردی به روی کودکانت آن کودکانی که پس از تو رنج دیدند ای کاش پایان داشت اینجا داستانت یا لااقل بانو نمی‌رفتی تو ای کاش آن روز در گودال با قدّ کمانت دیدی حسینت را که تنها و غریب است دیدی که غرق خون شده اینک جوانت با ناله تا گفتی بُنَیَّ عرش لرزید عالم همه حیران شد از صبر و توانت گفتی که آبت هم ندادند، آسمان سوخت وقتی شنید این واژه‌ها را از زبانت ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
خودش را وارث أرض مقدس خوانده، این قابیل جهان وارونه شد؛ این‌بار با سنگ آمده هابیل نِگین،‌ دست شیاطین و سلیمان اشک می‌ریزد و با فرعون می‌خندند فرزندان اسرائیل لب خاخام‌ها تورات را وارونه می‌خامد! کلیسا با دعا، رد می‌شود از غیرت انجیل درون آتش نمرودها این‌بار می‌سوزد گلوی «الخلیل» از ذبح فرزندان اسماعیل بیا ای تک‌سوار سبز! ای پایان این پاییز! بیا ای صبح پیدا در شب چشم انتظار ایل و «سبحان الذی اسری» بخوان تا «مسجد الاقصی» بخوان! ای خواندنت شیرین‌تر از تنزیل جبرائیل بیا ای منتقم! با ذوالفقار بی‌قرارت تا نماند روی نقشه لکه‌ای بین فرات و نیل فلسطین جوجه‌های کوچکش حالا ابابیل‌اند و خواب آخر پاییز می‌بیند سپاه فیل ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
کنون که صاحب مژگان شوخ و چشم سیاهی نگاه دار دلی را که برده‌ای به نگاهی مقیم کوی تو تشویش صبح و شام ندارد که در بهشت نه سالی معین است و نه ماهی مده به دست سپاه فراق ملک دلم را به شکر آن که در اقلیم حسن بر همه شاهی بدین صفت که ز هر سو کشیده‌ای صف مژگان تو یک سوار توانی زدن به قلب سپاهی چگونه بر سر آتش سپندوار نسوزم که شوق خال تو دارد مرا به حال تباهی به غیر سینهٔ صد چاک خویش در صف محشر شهید عشق نخواهد نه شاهدی، نه گواهی اگر صباح قیامت ببینی آن رخ و قامت جمال حور نجویی، وصال سدره نخواهی رواست گر همه عمرش به انتظار سرآید کسی که جان به ارادت نداده بر سر راهی تسلی دل خود می‌دهم به ملک محبت گهی به دانهٔ اشکی، گهی به شعله آهی فتاد تابش مهر مهی به جان فروغی چنان که برق تجلی فتد به خرمن کاهی ✍️: 🔸🔹اشعار آیینی🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
در آستانش شمس می‌آید به استقبال ماه و زمین و زهره و ناهید در دنبال سردرگریبانند ارباب قلم، آری  تاریخ حق دارد اگر باشد پریشان‌حال تا ابتدای جادهٔ قدرش نخواهد رفت هر قدر باشد ذهن جولان دیده و سیال گر کعبه شد کعبه به روی او تبسم کرد عشق یدالله است شرط صحت اعمال هر کس هواخواه علی باشد فرود آید بر دامگاه شانهٔ او طایر اقبال جهل عرب راز ولایت را ز خاطر برد زنده به گور اسلام را دیدیم چندین سال می‌گفت جا دارد اگر جان بسپرد اسلام وقتی درآوردند از پای زنی خلخال نقشی نمی‌بست آه بر آیینهٔ عدلش تنها شنید آه دلش را شمع بیت‌المال فرق زبیر و مالک است افتادگی در عشق در فتنه می‌گردد سره از ناسره غربال برگشت تیغ صبر مالک در نیام آرام راهی نبود از خشم او تا خیمهٔ دجال دار مکافات است دنیا بی‌علی مردم! خرما فروش کوفه را این بود استدلال در پنجه‌اش حق بود چونان موم و می‌فرمود: «اُنظُر اِلی ما قال، لا تَنظُر اِلی مَن قال...» فُزتُ و رَبّ الکعبه، تَسلیما لِاَمرِک بود فرقی ندارد سجده در محراب یا گودال ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
هر آب که جاری اَست چون خون سرخ است هر شاخه که سبز بود، اکنون سرخ است با این همه خون که بر زمین ریخته است محصول درخت‌های زیتون سرخ است ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
خورشید هم در آسمان رؤیت نمی‌شد دیگر کسی با ماه، هم‌صحبت نمی‌شد چشم ستاره لحظه‌ای سوسو نمی‌زد رنگین‌کمان در محفلی دعوت نمی‌شد خاک از وجود تیرۀ خود دست می‌شست باد از سکون خویش بی‌طاقت نمی‌شد آتش مجال شعله‌ور بودن نمی‌یافت رود از نبود موج ناراحت نمی‌شد غنچه به خواب مرگ می‌رفت و پس از آن از خلوت خود وارد جَلوَت نمی‌شد ارکان هستی را خدا میزان نمی‌کرد دار و ندار ما به جز ظلمت نمی‌شد منظومه‌ای در کهکشان باقی نمی‌ماند اصلا خدا آمادۀ خلقت نمی‌شد این سرنوشت شوم ارکان جهان بود عالم اگر که صاحب حُجّت نمی‌شد ای کاش در هر محفل اُنسی که داریم از هیچ‌کس غیر از شما صحبت نمی‌شد ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
هنوز می‌چکد از چشم‌ها بهانۀ تو بیا که سر بگذارد جهان به شانۀ تو برای گریۀ این ابرهای سرگردان کجاست بهتر از آغوش بی‌کرانۀ تو؟... سحر سحر همه جا بادها سراسیمه نفس نفس همه در جست‌وجوی خانۀ تو... و بین باغ خزان‌خیز چارفصل هنوز به انتظار تو قد می‌کشد جوانۀ تو به صبح جمعه قسم! عصر، عصر دلتنگی‌ست بخواه تا بشوم لایق زمانۀ تو ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
برای مسجد الاقصی: چقدر ها کند این دست‌های لرزان را؟ چقدر؟ تا که کمی سردی زمستان را... به سینه و سر خود می‌زنند پنجره‌ها کسی نواخته انگار طبل طوفان را به پشت پنجره‌های شکسته می‌بیند تمام روز تگرگ و گلوله‌باران را... به دوش خسته کشیده‌ست سالیان زیاد شبیه گنبد خود درد و رنج انسان را به لطف هُرم نفس‌های انبیاست، اگر رسانده تا به چنین روز نیمۀ جان را اگر صدای گلوله امان دهد شاید به گوشمان برساند نوای ایمان را کنار منبر گوشه‌نشین خود دیده‌ست نفس نفس زدنِ آیه‌های قرآن را شریک گریۀ محراب می‌شود گاهی مگر کمی ببرد غربت شبستان را... نماز جمعۀ این هفته هم اقامه نشد کجای دل بگذارد غم فراوان را؟ هنوز حسرت یک عید بی عزا دارند مناره‌ها که ندیدند ریسه‌بندان را... به حُسن یوسف خود آب می‌دهد با اشک و مرهمی شده این‌گونه زخم گلدان را... به گریه‌های جگرسوز حضرت یعقوب که قطره قطره به غم بُرد شهر کنعان را به آن عزیز که از چاه آمد و با آه کشید در بر خود میله‌های زندان را... به الخلیل که در سوگ لاله‌ها دیده‌ست به کوچه کوچۀ خود حجلۀ شهیدان را... هنوز منتظر است و...، هنوز منتظریم چقدر صبر کند سردی زمستان را؟ به سمت کعبه نگاهش نماز می‌خواند به این ‌امید که آن آفتاب پنهان را... ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
با زمزمی به وسعت چشم تر آمدم تا محضر زلال‌ترین کوثر آمدم قسمت نشد که بال و پری دست و پا کنم اما به شوق دیدن تو با سر آمدم گفتند زائر حرمت زائر خداست مُحرم‌تر از همیشه بر این باور آمدم اینک مدینةالنبی‌ام، مشهدالرضاست با نام تو به محضر پیغمبر آمدم از حس و حال روشن معراج پُر شدم وقتی به خاکبوسی «بالاسر» آمدم حسی کبوترانه گرفته‌ست جان من «پایین پای» تو شده هفت آسمان من در این حریم قدسی سرتاسر آینه روشن شده به نور تو چشمم هر آینه گرد و غبار صحن تو را می‌خرد به جان همواره بوده است بر این باور آینه پر می‌کشد از این همه قلب شکسته: آه سر می‌زند از این همه چشم تر: آینه عکس ضریح توست که در قاب چشم‌هاست یا عکسی از بهشت نشسته بر آینه گم کرده دارم، آمده‌ام با نگاه تو پیدا کنم تمام خودم را در آینه لبریز روشنی‌ست تمام رواق‌ها آیینگی‌ست جان کلام رواق‌ها شب‌های گریه تا به سحر حرف می‌زنم با واژه واژه خون جگر حرف می‌زنم شمعم که گریه می‌کنم و گریه می‌کنم با قطره قطره آتش تر حرف می‌زنم روح لطیف تو شده سنگ صبور من گویی که با نسیم سحر حرف می‌زنم گاهی کنار پنجره‌های ضریح تو گاهی در آستانهٔ در حرف می‌زنم شب‌های بارگاه تو را درک کرده‌ام از «لیلة الرغائب» اگر حرف می‌زنم بر لب رسیده از قفس سینه، آه من حرف دل است روی زبان نگاه من روی تو را ستارهٔ اشراق خوانده‌اند خوی تو را «مکارم الاخلاق» خوانده‌اند دست تو را که خالق لطف و کرامت است روزی‌رسان انفس و آفاق خوانده‌اند باران مهربانی بی‌وقفهٔ تو را شأن نزول سورهٔ انفاق خوانده‌اند در مذهب نگاه تو غم حرف اول است چشم تو را پیمبر عشاق خوانده‌اند هفت آسمان و رحمت شمس الشموسی‌ات ذرات خاک و لطف انیس النفوسی‌ات ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
آفتابی شدی و چشمانت آسمان آسمان درخشیدند علی و فاطمه، حسین و حسن از نگاهت ستاره می‌چیدند آیه‌های بلند تفسیرت واژه‌هایی همیشه محکم داشت خانۀ آسمانی زهرا دختری مثل تو فقط کم داشت گاه کامل شود، گهی غایب اَنتِ بدرٌ فلا الیکِ مَغیب گنبدت عین اشک روشن بود حین وجهُ الزمانِ کانَ تَریب روز اول حسین جلوه نمود عین آیینه‌ها تماشا شد خواستی عشق را نشان بدهی چشم تو رو به کربلا وا شد با عنایات مادرانۀ تو زائر جادۀ دمشق شدیم در حرم جمع شاعران جمع است ما در این صحن اهل عشق شدیم غیرتت کاخ ظلم را لرزاند خطبه‌هایت شبیه زهرا بود کلمات تو ذوالفقار علی اقتدار تو تیغ مولا بود تو پرستار عالمی زینب! مردم این روزها پر از دردند تو نبودی، مدافعان حرم وقت غربت چه‌کار می‌کردند؟ باید از راه زینبیّون گفت با زبان شکور و قلب صبور باید از صبح زینبیّه سرود ایستاده به سمت روز ظهور ✍: جمعی از شاعران 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
می طراود ز ساحل كوثر چشمه چشمه حقيقت زمزم مانده در كار خلقتش مبهوت چشم حق بين هاجر و مريم در تمامی عالم و آدم نسل آدم نديده مانندش چه كسی مثل اوست بي همتا هست حوا كجا همانندش همه دل بست روی پيغمبر مصطفی بسته دل به ديدارش به جلال و شكوه او سوگند هست مثل خديجه رخسارش آنقدر با كرامتش دانند كه رسولش عقيله می نامد همه پنج تن كه پر بكشند يك تنه در مسير می ماند رتبه بندگی او والاست لحظه اي جز خدا نمی جويد در جواب امام خود حتی چون كه يك گفت دو نمی گويد كيست اين آسمان عزّ و شرف كيست اين بانوی وفا يارب اين چه اعجوبه ايست كز عظمت نام او را گذاشتی زينب اين همان زينت علی زينب اين همان خواهر حسين من است اُمَتُّ اللهُ و آيتُ الكبریٰ فخر كونين و عالمين من است همه دين وجود اين بانوست اوست آئينه دار زهرايم يد و بيضای او يداللهی است اوست پيغمبر خطرهايم به نبی گر رسالتم دادم به علی گر ولايتم دادم هر نبی و وصی گواه من است كه به زينب هدايتم دادم او امام هدايتی خاصّ است از ازل تا ابد به هر منظر همه دلهاست در تصرف او كربلا كوفه شام تا محشر بر سرش هفت آسمان سايه زير پايش زمين كند تعظيم ابر و باد بهار سرمستش مهر و ماه و فلك پُر از تكريم او به اندازه همه عالم قد علم مي كند برابر ظلم هركه خيزد برابر علمش هركه باشد بُوَد برادر ظلم همتش كوخ را كند آباد دولتش كاخ را كند ويران مكتب او سه ساله ای دارد كه شود پير و مرشد پيران هركجا نام كربلا باشد نام او می درخشد از محمل می شود با سر برادر خود همسفر در خطر چهل منزل گاه جای علی ولی گردد گاه گردد سپر برای يتيم گه علي وار خطبه می خواند گه شود زير تازيانه مقيم به تهجّد كه مي رود دل شب نافله افتخار او دارد چشم گريان شيعه مرهم بر ديده اشكبار او دارد تا خدا را قسم دهد به حسين همه كائنات مي گريند چون قسم دهد به نام حسن جملة ممكنات می گريند تا بگويد : به پهلوی مادر لرزه ای بر مدينه می افتد آه از آندم كه در دل محراب ياد آن زخم سينه مي افتد به گمانم هنوز در چشمش كوچه ای مانده تيره و تاريك ذات حق را قسم به او بايد تا زمان فرج شود نزديك خون سرخ حسين مي گويد: زينبا روز راز می آيد انتقام امام در راه است تك سوار حجاز می آيد ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
امشب دلم به تاب و سرم گرم از تب است امشب که از نسیم حضوری لبالب است شمع است و شاهد است و شرابی که بر لب است شور و شگفتی است و شبی عشق مشرب است شامی که روشنایی روز است امشب است امشب شب ملیکه دادار زینب است این جلوه جلوه‌های شبی بیکرانه است این جذبه جذبه حرمی بی‌نشانه است این سجده سجده بر قدمی جاودانه است این شعله شعله نگهی عاشقانه است از هر لبی که می‌شنوی این ترانه است عالم محیط و نقطه پرگار زینب است سّری رسید و معنی ام ‌الکتاب شد نوری دمید و قبله هر آفتاب شد چشمی گشود و چشم شقایق بخواب شد زیباترین دعای علی مستجاب شد زهراست این که در دل گهواره قاب شد امشب تمام گرمی بازار زینب است بر عرش سبز دست نبی تا که جا گرفت نورش زمین و کل زمان را فرا گرفت حتی بهشت سرمه از آن خاک پا گرفت از عطر دامنش همه جا روشنا گرفت آئینه‌ای مقابل رویش خدا گرفت تصویر جلوه‌های خداوار زینب است این کیست این که سجده کند عشق در برش این کیست این که سینه درند در برابرش این کیست این که از جلوات مطهرش عالم نبود غیر غباری ز محضرش فرموده است از برکاتش برادرش آئینه‌دار حیدر کرار زینب است تا کوچه‌اش قبیله لیلا ادامه داشت تا خانه‌اش گدایی عیسی ادامه داشت در چشم او تلاطم دریا ادامه داشت بر قامتش قیامت مولا ادامه داشت زینب نبود حضرت زهر ادامه داشت خاتون خانه‌دار دو دلدار زینب است سرچشمه‌های پرطپش کوهسار از اوست دریا از اوست جذبه هر آبشار از اوست تیغ کلام فاطمی‌اش آب دار از اوست تفسیر آیه‌های غم و انتظار از اوست آری تمام هیمنه ذوالفقار از اوست از کربلا بپرس علمدار زینب است سوگند بر شکوه دل مرتضایی‌اش بر جلوه‌های حیدری‌اش مجتبایی‌اش سوگند بر تقدس کرب و بلایی‌اش بر ریشه‌های چادر سبز خدایی‌اش سوگند بر نماز شب کبریایی‌اش تا روز حشر کعبه ایثار زینب است شمس حجاب گنبد دوار زینب است بدر سپهر عصمت و ایثار زینب است محبوبه حبیه دادار زینب است مسطوره سلاله اطهار زینب است اذن دخول در حرم یار زینب است منصوره نرفته سر دار زینب است نون و قلم نبی است و ما یسطرون حسین طاق فلک علی است به عالم ستون حسین خلقت تمام حضرت زهراست خون حسین هستی تمام ظاهر و مافی البطون حسین با یک قیامت است هم الغالبون حسین در این قیام نقطه پرگار زینب است سردار سرسپرده جولان عشق کیست؟ تنها امیر فاتح میدان عشق کیست؟ عشق است حسین و گوش به فرمان عشق کیست؟ روح دمیده در تن بی‌جان عشق کیست؟ علامه مفسر قرآن عشق کیست؟ تفسیر آیه‌ها همه اسرار زینب است ققنوس وهم از پی او در توهم است فانوس وصف در صفت وصف او گم است قاموس اقتدار و وقار و تلاطم است پابوس او تمامی افلاک و انجم است کابوس شام و دولت نامرد مردم است بر فرق ظلم تیغ شرر بار زینب است پیداترین ستاره دیبای خلقت است زیباترین سروده لب‌های خلقت است زهراترین زهره زهرای خلقت است لیلاترین لیلی لیلای خلقت است شیواترین سئوال معمای خلقت است گنجینه جزیره اسرار زینب است ذرات و کائنات همه مرده یا خموش در احتجاج بود زنی یک علم به دوش قلب جهان به عمق زمین غرق جنب و جوش آتشفشان قهر خداوند در خروش هوهوی ذوالفقار علی می‌رسد به گوش این رعد و برق نیست که انگار زینب است خورشید روی قله نی آشکار شد کوچکترین ستاره سر شیرخوار شد ناموس حق به ناقه عریان سوار شد هشتاد و چهار خسته به هم هم‌قطار شد زیباترین ستاره دنباله‌دار شد در این مسیر نور جلودار زینب است چشم ستاره در به در جستجوی ماه بر روی نیزه دیده زینب گرفت راه مبهوت می‌نمود به سرنیزه‌ای نگاه آتش کشید شعله ز دل تا کشید آه کای جان پناه زینب و اطفال بی‌پناه راحت بخواب چونکه پرستار زینب است پشتش شکست بس که بر او آسمان گریست حتی به حال و روز دلش کاروان گریست از خنده‌های حرمله و ساربان گریست بر گیسوان شعله ور کودکان گریست از ضربه‌های دم به دم خیزران گریست بر خیل اشک قافله سالار زینب است آن شانه صبور صبوری زما ربود آن قامت غیور قیامت بپا نمود آن شیرزن حماسه عباس را سرود با دست خویش بیرق کرب و بلا گشود بر بال‌های زخمی‌اش ای وای جا نبود غم را بگو بیا که خریدار زینب است زینب اگر نبود اثر کربلا نبود شیرازه‌ای برای کتاب خدا نبود زینب اگر نبود علم حق به پا نبود این خیمه‌ها و پرچم و رخت عزا نبود یک یا حسین بر لب ما و شما نبود در کار عشق گرمی بازار زینب است با این که قد خمیده‌ام و داغ دیده‌ام فتح الفتوح کرده‌ام هرجا رسیده‌ام گر نیش کعب نی به وجودم خریده‌ام گر طعم تازیانه چو مادر چشیده‌ام چون کوه ایستاده‌ام ای سر بریده‌ام در اوج اقتدار جهاندار زینب است زینب کجا و خنده اشرار یا حسین زینب کجا و کوچه و بازار یا حسین زینب کجا و مجلس اغیار یا حسین زینب کجا و این همه آزار یا حسین زینب کجا و طشت و سر یار یا حسین در پنجه‌های بغض گرفتار زینب است
از نای من به ناله چو افتاد نای نی عالم شنید از پس آن های‌های نی تو بر فراز نیزه و من در قفای نی آنقدر سنگ خورده‌ام از لابه‌لای نی تا اینکه یافتم سرت از رد پای نی هجران توست آتش و نیزار زینب است قرآن بخوان که حفظ شود آبروی تو رنگین شده است ساقه نی از گلوی تو در حسرتم که نیزه کند شانه موی تو ای منتهای آرزویم گفت‌وگوی تو ای نازنین بناز خریدار زینب است ✍️: 🔸🔹اشعار آیینی🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
ای آرزوی عشق، تمنا کنم تو را در شاه بیت عاطفه انشا کنم تورا پرسند اگر تجلی حسن تو را ز من با آفتاب و آینه معنا کنم تورا تو راز سر به مهری و در سجده از خدا خواهم به آه و ندبه که افشا کنم تو را وقتی اسیر غربت دنیایی خودم در کنج دل بگردم و پیدا کنم تو را شرمنده ام که در اثر روسیاهیم خیمه نشین خلوت صحرا کنم تورا (این دیده نیست قابل دیدار روی تو چشمی دگر بده که تماشا کنم تورا) تا مست فیضتان شوم و مستفیض لطف دعوت به جشن (بزم) زینب کبری کنم تو را روشن ز نور عصمت او عالمین شد تفسیر شادی و غم زینب حسین شد حیدر که بوده زینت هستی عبادتش زینب ز عرش آمده گردیده زینتش زینب، چه زینبی؟ که شده در طفولیت آغوش پنج حجت حق مهد عصمتش زینب، چه زینبی؟ ز همان خردسالگی خواندند صابرین، جبل استقامتش جبریل خاکبوس اتاق جلالتش روح القدس ملازم روح قداستش جایی برای عالم دیگر نمانده است آنجا که هست زینب و علم و فقاهتش هرجا سخن به یاد حسین است لاجرم آید کلام زینب و عشق و محبتش چشمی به سمت سایه ی او هم نرفته است سوگند میخورم به حیا و نجابتش زیبا سروده شاعر دلداده ای که گفت: (زینب عفیفه ای است که در راه عفتش) (عباس می دهد نخ معجر نمی دهد) یک لحظه چادر شرف از سر نمی دهد جز مصطفی که نام علی بی وضو نگفت تفسیر نام او احدی مو به مو نگفت تفصیل شان زینب کبری نگفتنی است چون عارفی که قصه رازِمگو نگفت از چهار سالگی غم زینب شروع شد دنیا به جز حدیث جدایی به او نگفت می خواست از حکایت محسن کند سوال آمد میان حنجره بغض گلو نگفت مادر! دلیل روی کبودت چه بوده است؟ هر قدر کرد دخترکش پرس و جو، نگفت مادر دلش گرفت و زبان باز کرد و گفت: (می زد مرا مغیره و یک تن به او نگفت) (زن را کسی مقابل شوهر نمی زند) (مادر کسی مقابل دختر نمی زند) وقتی سخن ز گرمی فردای محشر است زینب به فرق فاطمیون سایه گستر است او ابر رحمت است به دریای کربلا ماییم قطره ای که به دریا شناور است در ماجرای زندگی زینب و حسین یک روح عاشقانه ولی در دو پیکر است رحمت به روح شاعر دلخسته ای که گفت: ابیات ناب را که چنان درّ و گوهر است (احکام ارث در همه جا چون بیان شود سهمی ز خواهر است و دو سهم از برادر است این امتیاز در خور زینب بود که او میراث عشق را به برادر برابر است) جان ها فدای زینب و قلب صبور او از صبر و از غریبی او دیده ها تر است زینب چه دید روز دهم بین قتلگاه کز گفتن و شنیدن آن قلب، مضطر است آن حنجری که بوسه بر آن داد مصطفی حالا نشان بوسه شمشیر و خنجر است آن سینه ای که مخزن اسرار عشق بود دردا که زیر چکمه شمر ستمگر است ( "والشمرُ جالسُُ" نفس مادرش گرفت) (سر را برید و روبروی خواهرش گرفت) ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
هر کس برای توبه مصمم نمی‌شود با صد هزار موعظه آدم نمی‌شود امروز اگر که فرصت توبه هدر دهیم فردا همین مجال فراهم نمی‌شود طاعات ما و حلقۀ پیوند با خدا خالص نبوده است که محکم نمی‌شود نامردی است بندگی لحظه‌ای ما شوق گناه و نافله با هم نمی‌شود باید برای خشکی چشم التماس کرد این چاه خشک یک شبه زمزم نمی‌شود ساکت نباش، حرف بزن با خدا، بگو: من‌ آمدم کنار تو باشم، نمی‌شود؟ شآید که از نگاه تو افتاده‌ام دگر وقتی دلم، شکسته و محرم نمی‌شود در بین خوب‌ها منِ آلوده هم بخر چیزی که از کریمی تو کم نمی‌شود حلوا نخواستم، تو خودت را به من بده حلوا برای غم زده مرهم نمی‌شود جای بهشت، کرب و بلا روزی‌ام کنید بی کربلا بهشت، مجسم نمی‌شود هرکس که‌ آمده قدمی سمت کربلا شرمندۀ رسول مکرم نمی‌شود نان علی و فاطمه را سائلی که خورد دیگر مقابل احدی خم نمی‌شود ✍️: 🔸🔹اشعار آیینی🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
هرچند، نامِ نیک، فراوان شنیده‌ایم نامی، به باشکوهیِ زینب، ندیده‌ایم ارث از دلِ شجاع تو برده‌ست، یا علی! نامش گره به نام تو خورده‌ست، یا علی! پیوندِ عقل روشن و بیداری دل است شاگردیِ تو کرده، که استادِ کامل است قانونِ عقل و عشقِ جهان را به هم زند وقتی عقیلة‌العرب از عشق دم زند زینب به بند، بندگی یار می‌کند گیراست زلف یار و گرفتار می‌کند از چشم یار، قامت دلدار، دیدنی‌ست نام حسین، از لب زینب شنیدنی‌ست آن شیرزن که زینت شیر خدا شود باید امیر قافلۀ کربلا شود در پایمردی از همۀ مردها سر است کوثردلی که در رگ او خون حیدر است... زن دیده‌اید در سخنش، برقِ ذوالفقار؟ دربند و سربلند، اسیر و امیروار... زن دیده‌اید اسوۀ هر مرد و زن شود؟ زن دیده‌اید مثل علی بت‌شکن شود؟ غیر از جمال، در دل خون و بلا ندید جز شوق یار، در عطش کربلا ندید شد پیش حق، دلیلِ مباهات اهل‌بیت وقتی که نور چشم علی گفت: «ما رَاَیت» با «ما رَاَیت»، بندگی‌اش را تمام کرد حمدی نشسته خواند و دو عالم قیام کرد... «از هرچه بگذری، سخن دوست خوشتر است» این دخترت، علی! چه‌قَدَر، شکل مادر است! هر بار، تا صدا زده‌ای نام زینبت انگار نام دیگر زهراست، بر لبت آن زهره‌ای که چادر زهراست بر سرش ناموس کبریاست، شبستانِ معجرش باغ حیاست؛ کوچ بیابانی‌اش مبین فخرُالنّساست؛ بی‌سر و سامانی‌اش مبین... بانوی صبر! صبر سواران سر آمده آه از نهاد مردم عالم، برآمده... «اَمَّن یُجیب» را تو بخوان، بانوی دمشق! ای مُضطری که پیش تو شد سربریده، عشق... بانو! دعا کن آن مه پنهان عیان شود روشن زمین، به جلوۀ صاحب‌زمان شود ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592