eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
4.8هزار دنبال‌کننده
257 عکس
163 ویدیو
36 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian دوستان سوالات خود را می توانند در آی دی استاد ارسال کنند. @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
. ۲۱۴ شهر کوفه از نوا افتاده ام کن تماشا من ز پا افتاده ام اینکه من از عالمی تنهاترم اوّلین مظلوم عالم حیدرم همچو زهرایم غریب و بی معین مثل او دستم به دیواری ببین گرچه خون می ریزد از فرق سرم یاد خون سینه و میخ درم تاکه زهرا بود یاری داشتم هم بهار ولاله زاری داشتم کِی رود از خاطر من بین دود یاورم در موج خون افتاده بود اشک من جاری بود از هر دوعین شهر غم،جان تو و جان حسین شهر کوفه گرشنیدی نای نی کن مدارا با سر بالای نی با سرِنیزه به رخ چنگش مزن شهر کوفه تو دگر سنگش مزن با تو گویم می رود هستش ز دست بین سرها یک سر ششماهه است قلب من از ماتمش در پیچ و تاب گر بیفتد بر زمین،وایِ رباب شهر کوفه گرچه جانم بر لب است اشک من جاری برای زینب است شائق ار خواهی خدا بخشد تورا گریه کن بهر حسین و کربلا .
. کفر است از امیر دو عالم جدا شدن یارب روا مدار چنین بی حیا شدن ما از ازل گدای در خانه‌اش شدیم عشق است در جوار علی بی نوا شدن دست خدا و چشم خدا مرتضی علی‌ست یعنی سزاست شیر خدا را خدا شدن شاهِ جهان شده که به عالم نشان دهد دنیا فراهم است برای گدا شدن مردانگی و معرفت از او بها گرفت شایسته ی علی‌ست شَهِ لافتی شدن شب های قدر ذکر لب من فقط علی‌ست یک یاعلی بس است به حاجت روا شدن شرط ادب وفای به عهد است تا ابد دور از رفاقت است بر او بی وفا شدن در کشتی جهان که اسیر بلا شده است در شأن مرتضی است فقط ناخدا شدن ما خاکیان فانی و او هم ابوتراب عشق است در مسیر علی خاکِ پا شدن ماه مبارک است، خوشا با ملائکه مشغول ذکر یا علی و ربنا شدن سعی صفا و مروه چنین است، از نجف هرسال راهی سفر کربلا شدن از خوشه‌های تاک ضریح مطهرش یک بوسه است فاصله تا مبتلا شدن بی شک اذان به نام علی با صفا شده قطعا علیست لایقِ مدح و ثنا شدن تنها دلیل محکم معراج احمد است با رتبه‌ی خدای علی آشنا شدن حُبِّ ولایتش فقط باب رحمت است یعنی علیست شرط پسند و سوا شدن شیرِ خدا چو هم سخن اژدها شده موسی کجا و هم سخن اژدها شدن تفسیر لافتی نبُوَد غیر یاعلی چون نیست کار هر بشری مرتضی شدن حتی اگر تمام جهان دشمنش شوند نامردی است لحظه‌ای از او جدا شدن ما را خدا برای همین آفریده است تنها برای حضرت حیدر فدا شدن در روز حشر خاصیت ذکر یا علیست مُهر جواز نوکری شیعه‌ها شدن .
. با داغ مولا علی علیه السلام داغت شکست پشت زمین را علی علی درهم شکست قامت دین را علی علی دست نفاق تیغ جفا را به کف گرفت در خون نشاند از تو جبین را علی علی بودی نگین خاتم قرآن که دشمنت از کین دو نیم کرده نگین را علی علی مولای من ، تمامت دین مبین تویی دشمن چه کرد دین مبین را علی علی طفلی یتیم دامن مادر گرفته است پاسخ دهید طفل غمین را علی علی در انتظار پیر خرابه نشین بیا نانی به بر خرابه نشین را علی علی زینب ز داغ سر به گریبان فرو نهاد دارد به دیده اشک حزین را علی علی آتش گرفت قلب حسین عزیز تو باور نداشت داغ چنین را علی علی در سینه نیز بغض سکوت حسن شکست بر لب نشاند شور طنین را علی علی طفلان دل شکسته تو را جستجو کنند خواهند جمله یار و معین را علی علی چشم قلم گریست چو «یاسر» ز داغ تو گریان ببین تو اهل یقین را علی علی ** حاج محمود تاری «یاسر»✍ .
. قرآنِ زینب! سوره ات کوتاه تر شد بابا چرا افطارت امشب مختصر شد نان و نمک خوردی به زخم من نمک خورد دختر شدن خیلی برایم دردسر شد من دختری بابایی ام دلشوره دارم در خواب دیدم که سرت شَقّ القمر شد امشب زمین و آسمان کرد التماست امشب دعاهایم تماماً بی اثر شد حتی همین نعلین پُر از وصله پینه گفتند آقا جان نرو مسجد اگر شد اصلاً خبر داری دلم خیلی گرفته دیدی که سردردم از امشب بیشتر شد یادم نرفته خانه ای که در مدینه آتش گرفت و معبر آن چِل نفر شد یادم نرفته کوچه دستان تو را بست مادر زمین خورد و شهیدِ میخ در شد یک وقت دیدی کوفه هم شد دشمن ما یک وقت دیدی ناله هایم پر شرر شد یک وقت دیدی که سرِ دروازه شهر خیرات این مردم به اطفالِ تو شَر شد یک وقت دیدی که اراذل سر رسیدند صدها جسارت از حرامی ها به سر شد چه فکرهایی که نکردم از سر شب بازار و چوبِ محملِ خونی زینب ✍ .
. عمریست گرچه خواندم، با گریه ربنّا را هم توبه را شکستم، هم حرمت خدا را با اینکه جاهلانه مهمانی اش بهم خورد پیش همه نگه داشت، او حرمت گدا را نگذاشت آبرویم پیش کسی بریزد هرچند که گناهم، بد بود و آشکارا بالا نشسته بودم، کبرم مرا زمین زد یکبار هم نبردم، فرمان کبریا را غفار بود و بخشید ... ستار بود و پوشاند جایش چکار کردیم؟ ... بی عفتی ما را! باید بترسم از آن گنجی که یاغی ام کرد از لقمه ای که بلعید، قارون بینوا را تا کی خطا و لغزش؟ تا کی حیا و سازش؟ یکبار هم غضب کن، اینکه نشد مُدارا "در کوی نیکنامان، ما را گذر ندادند گر تو نمی پسندی، تغییر ده قضا را" انگور تو نجف را میخانه کرده ساقی قدری قدح بچرخان، مستان آشنا را دست مرا بکش بر خاک ضریح حیدر یکبار قسمتم کن، دیدار مرتضا را در وادی السلامش من حاضرم بمیرم ختمِ به حیدرش کن پایان ماجرا را یکبار روزه ام را، بی روضه وا نکردم پس باز کن به رویم، آغوش کربلا را رسوا مکن مرا در، نزد "رئوس الاشهاد" یا رب بحق زینب، دفعش کن این بلا را خواهر که در دهانِ ارباب نیزه دیده بر روی نیزه هم دید قاری دلربا را کوفه شلوغ بود و معجر نداشت زینب بردند دور محمل، صد دفعه نیزه ها را با آستین پاره، پوشاند صورتش را پیش همه عیان کرد، این درد نخ نما را ✍ .
. گناه آورده ام بسیار یا غفار ارحم بپوشان هر چه را می‌بینی ای ستار ارحم کنار این همه گل آمدم چون خار ارحم تمنا میکنم همواره پُر تکرار ارحم نبخشی میروم سر به بیابان می‌گذارم طلب کن هر چه خواهی تو بگو جان می‌گذارم شب قدر آمد و من همچنان پشت درم وای شکسته از گناه و معصیت بال و پرم وای به دست غم چه خاکی پس بریزم بر سرم وای اگر با دست لطف خود نگیری در برم وای حسابم را نده دست کسی غیر از امیرم اگر چه از خجالت پیش مولایم بمیرم من از دست امام مهربانم مطمئنم که از همدردی صاحب زمانم مطمئنم خودش یک عمر داده آب و نانم مطمئنم نمیاندازد آتش را به جانم مطمئنم میان سینه طرح آه میاندازد امشب دعایش کار ما را راه میاندازد امشب ✍ آسمان و قمر پریشان است چقدر این سحر پریشان است صحن این خانه مثل هر شب نیست مثل دیوار و در پریشان است در نگاه پدر چنین دیدیم مژه چشم تر پریشان است منتظر بوده سالها انگار غصه دارد اگر پریشان است دست بر دامنش اگر زد میخ از همه بیشتر پریشان است محکم از خانه رفت تا مسجد مرد و مردانه رفت تا مسجد ماذنه خاک بوس مولا شد بعد از آن روز قامتش تا شد داشت محراب بر سرش میزد آتش از جان به منبرش میزد ناگهان اشقی الاشقیا برخواست قاتل نفس مصطفی برخواست آبرو از تمام دنیا برد تیغ را با دو دست بالا برد آنچنان ضربه زد که سر وا شد در جنان قد فاطمه تا شد قامت دین به خاک افتاده حیدر است این به خاک افتاده مثل دستار خونی بابا چشم های پسر پریشان است چشم های حسین کاسه خون چشمهای قمر پریشان است از دل کوچه بوی خون آمد زینب از این خبر پریشان است ام کلثوم می‌زند بر سر بر روی شانه سر پریشان است ✍ یکشنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۲ ........................................................ کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af کانال باب الحسین (ع) https://t.me/Babolhusein گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. (علیه السلام) دنیا به حال آل علی غبطه می خورد بر آن همه کمال علی غبطه می خورد دنیای فانی من و تو ای مرید عشق بر روح بی زوال علی غبطه می خورد یوسف که در جلالت صورت نمونه بود هر لحظه بر جمال علی غبطه می خورد عالم همه فدای نخ شال سبز او حبل المتین به شال علی غبطه می خورد باغ و چمن به جای خودش، در تمام فصل جنّت به سیب کال علی غبطه می خورد تنها نه هر سخنور و راوی و کاتبی حتی نبی، به قال علی:غبطه می خورد عاشق هماره در پی معشوق گفته است بر عشق بی مثال علی غبطه می خورد بالاترین مدال شجاعت از آن اوست مرحب بر این مدال علی غبطه می خورد رنگ سفید و سرخ و طلائی و زرد و سبز بر آن سیاه خال علی غبطه می خورد با اینکه او به مال کمش کرد اکتفا اما جهان به مال علی غبطه می خورد حقش نبود خانه نشینی و بی کسی حقانیت به حال علی غبطه می خورد گرچه که او به شصت و سه سالی بسنده کرد تاریخ ما به سال علی غبطه می خورد .
. در فراق دوست‌ ز هجران تو دارم چشم بارانی در این شب ها تو را می جویمت ای ماه نورانی در این شب ها به شوق وصل می مانم فقط آقا بیا بنگر روم از هجر رویت رو به ویرانی در این شب ها زدم لاف محبت لیک چون دارم خطا مولا خودم را کرده ام در خویش زندانی در این شب ها تو می آیی به دلجویی ز یارانت ، بدین خاطر نشستم من به نجواهای طولانی در این شب پریشانی فتاده در میان دوستدارانت رها کن دوستان را از پریشانی در این شب ها اگرچه نیستم لایق ، کرامت کن ولی مولا به پابوست رسم یک شب به مهمانی در این شب ها به سمت عاشقانت یک نفس جاری کن ای مولا مناجات جگر سوزی که می خوانی در این شب ها تو با یاد شهید کربلا می سوزی و ای کاش مرا هم با نفس هایت بسوزانی در این شب ها به دامان غم انگیزی که گلگون می شود از خون مرا چون گوهر اشکت به غلتانی در این شب ها گذشت آب از سر «یاسر» درین دریا، مکن غیبش که دارد دیده ای از اشک توفانی در این شب ها ** حاج محمود تاری «یاسر»✍ .
. با (عج) در شهادت مولا علی (ع) ای به سویت دل هجران زده ی ما نگران کوی وصل تو بود مقصد خونین جگران در شب قدر، شب راز و نیاز ملکوت ناله دارند به درگاه خدا منتظران این همه سوخته دل در سفر کوی تواند شوق دیدار تو دارند همه همسفران جاده در جاده نشستیم که هنگام عبور بنشیند ز تو گردی به رخ رهگذران بگذارید رقیبان همگی طعنه زنند حال ما را که ندانند، ز ما بی خبران باکی از دیده ی غفلت زده ی دشمن نیست چون به جایی نرسد دیده ی کوته نظران با تو ما همسفر کوفه ی دردیم همه تا بسوزیم به حال همه خونین جگران شد دوتا فرق علی در دل محراب دعا می رود ناله ی هستی ز کران تا به کران می کشد آه ز اندوه پدر دختر او آه او شعله زند، شعله به جان دگران یک طرف ناله زنان در غم او دخترهاش یک طرف اشک فشانند ز ماتم پسران «یاسر» از چشم مخواه این که نجوشد اشکش می شود داغ در اندوه علی پرده دران . . . . . . . «یاسر»✍ ‌.
. شب رسید و سکوت سنگینی به هیاهوی شهر حاکم شد با کمی نان به سمت نخلستان مردی از جنس نور عازم شد می‌رود تا به پیرمردی که در خرابه‌ست باز سر بزند کودکان یتیم منتظرند تا که مرد غریبه در بزند پادشاه کدام مملکتی در غم مردمش سهیم شده؟ چه کسی جز علی در اوج مقام مرکب کودک یتیم شده؟ خیلی از بچه‌ها نمی‌دانند نام این مرد آسمانی را ولی او هدیه می‌دهد به همه نان و خرما و مهربانی را کوله‌بارش همین که خالی شد شکر کرد و به کار خود برگشت یک نفر مانده بود و او حالا به محل قرار خود برگشت خلوتی داشت در سیاهی شب با خودش رو به ماه زمزمه کرد دردهای فراق فاطمه را باز در گوش چاه زمزمه کرد تو بگو دست جهل مردم شهر به کجا می‌برد مرا ای چاه... تا سحر با دل شکسته گرفت زیر لب نغمه‌ی " الا ای چاه... " مسجد کوفه آخرین روز است که علی را امام می‌بیند نانجیبی به تیغ زهرآلود کار او را تمام می‌بیند سر او را شکسته‌اند، اما دل او از همه شکسته‌تر است خسته از عدل اوست کوفه ولی علی از روزگار خسته‌تر است همه دیدند در کنار علی خون محراب باغ لاله شده وسط روضه با همین تصویر روضه‌ی دیگری حواله شده ناگهان در غروب روز دهم در دل اهل‌خیمه غوغا شد وسط جنگ بین زجر و سنان سر یک گوشواره دعوا شد سر اصغر به نیزه بند نشد فرق عباس با عمود شکست بدن اکبر ارباً اربا شد شمر بر سینه‌ی حسین نشست... .
. علیه‌السلام؛ فراق اگرچه مدح تو پیچیده در معانی نیست ولی سرودن تو شأن هر زبانی نیست تمام خلق خدا ریزه‌خوار خوان تواند ولی غذای خودت غیر قرص نانی نیست عجیب نیست که غیر از بلا به تو نرسید زمین مناسب مردان آسمانی نیست به این سوال فقط "عَمروْ" می‌دهد پاسخ که در مبارزه غیر از تو پهلوانی نیست هزارویک شب اگر لیلةُالمَبیت شوند کسی بجز تو مهیای جان‌فشانی نیست هرآن طرف که تو هستی "فَثمَّ وجهُ‌الله" بجز مسیر تو سمت خدا نشانی نیست به "مَن یَمُت یَرَنی" تو دلخوشم مولا که پاسخ "أَرِنی" غیر "لَن‌تَرانی" نیست محبت تو تمام امید ماست علی برای هر در بسته کلید ماست، علی خداست مست جمال تو و تو مست خدا به جلوه آمده در تو تمام هست خدا رسیده عشق تو از روز اول خلقت به بندگان خداجو و حق‌پرست خدا به‌جز تو که همه‌ی عمر در "بلا" بودی کسی برآمده از عهده‌ی الست خدا؟ به شوق این که دوباره نماز می‌خوانی به انتظار تو در عرش خود نشسته خدا تلاش کرده بفهمند حق فقط با توست به‌غیر باب تو ابواب را که بسته خدا به روز معرکه از تو شکست خواهد خورد هر آن که آمده با نیّت شکست خدا بریده باد دودست ابولهب‌صفتی که دست‌های تو را بسته است، "دست‌خدا" نوشته شد به تمام جهان و مافیهم؛ علی‌ست شان " یدالله فوق ایدیهم " اگرچه در همه عمر از غم علی گفتیم ولی هنوز کمی از کم علی گفتیم تمام شهر خریدار دار عشق شدند همین که جمله‌ای از میثم علی گفتیم به مرز شرک رسیدند مردم عالم اگرچه شمه‌ای از عالم علی گفتیم سوال کردم از او که: چگونه خوشبختیم؟ به خنده گفت پدر؛ چون دم علی گفتیم به جرم بردن نام علی شهید شدیم ولی به کوری چشم همه علی گفتیم شکست از کمر و عاقبت به خاک افتاد به کوه ذره‌ای از ماتم علی گفتیم غم علی غم زهراست، ما نمی‌فهمیم اگرچه در همه عمر از غم علی گفتیم علی که رفت جهان خالی از عدالت شد تمام سهم بشر از علی خجالت شد جهان بدون تو از هر بهار خالی ماند همیشه جای تو در روزگار خالی ماند قرار خسته‌دلان بوده‌ای و بعد از تو دل زمین و زمان از قرار خالی ماند کجایی ای همه‌ی فخر دین، که دین خدا بدون نام تو از افتخار خالی ماند تو رفتی و همه‌ی گردوخاک‌ها خوابید تمام معرکه‌ها از سوار خالی ماند کجاست حیدر کرار خیبر و احزاب که جان معرکه از ذوالفقار خالی ماند ندیده چشم زمانه به خاطر فقرا که شانه‌های تو از حمل بار خالی ماند صدای پای تو امشب نیامد از کوچه پیاله‌های پر از انتظار خالی ماند فقط علی درِ هر خانه رفت و در می‌زد به هر یتیم و اسیر و فقیر سر می‌زد شد از مصیبت تو قد چرخ مینو خم ولی هنوز نیاورده‌ای به ابرو خم تمام عدل جهان یک‌طرف اگر باشد هنوز هست به سمت علی ترازو خم کسی که سمت علی نیست، هرکجاست، خطاست. درخت بی‌ریشه می‌شود به هر سو خم اگرچه شانه‌ی او کوه استواری بود که چشم عالم و آدم ندید از او خم غمی عجیب دلش را دوباره می‌گیرد همین که فاطمه‌اش می‌شود به پهلو خم چگونه قد بکشد مرتضی؟ که شد کمرش به یاد دیدن قدّ کمان بانو خم فراق فاطمه از پا نشاند مردی را که در برابر عالم نکرد زانو خم نخورد در همه‌ی جنگ‌ها شکست، علی به داغ فاطمه آخر زمین نشست، علی... .
. محراب و تیغ می زند خصم دنی بر فرق حیدر تیغ را می کند گلگون ز خون از پایْ تا سر تیغ را مرتضی نَفْسِ پیمبر بود و ایمان تمام می کِشد ابلیس بر نَفْسِ پیمبر تیغ را می شود سجّاده و محراب هر دو غرقِ خون می زند بر فرق حیدر خصم کافر تیغ را قبل از آن هم در مدینه ، در میان کوچه ها دیده بر فرق علی زهرای اطهر تیغ را کوفه بر پیشانی حیدر زنَد شمشیر خصم کربلا دشمن نَهد بر روی حنجر تیغ را کوفه زینب روی گلگون دیده و ، شمشیر نه دیده امّا روز عاشورا مکرّر تیغ را کوفه تنها روی گلگون را تماشا کرده است کربلا امّا به روی جسمِ بی سر تیغ را یا علی در کربلا ، در روز عاشورا ز غم دیده خواهر بر تن پاک برادر تیغ را می کند خواهر تماشا ، خصم امّا از گلو بر نمی دارد چرا در پیش خواهر تیغ را کس نبود آنجا که گوید قاتل بی رحم را بر گلوی او بِکَش ای خصم کمتر تیغ را یا علی یک ضربه زد بر فرق تو دشمن ولی زد فراوان بر تن گلگون اکبر تیغ را هر شهید از خون دهد "یاسر" به تیغ عشق آب شستشو کی می دهد از آبِ دیگر تیغ را oo حاج محمود تاری " یاسر"✍ .
. ویژه علیه السلام 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ در ظلمت شب چراغ راهم هستی ای حِصن حصینی که پناهم هستی من بنده روسیاه و درمانده ز خلق تو آن خط بطلان به گناهم هستی بر تشنگی کویر باران بفرست لطفی بنما گل به بیابان بفرست در حسرت روی یار، یعقوبِ غمم یوسف را لطف کن به کنعان بفرست از جوشن نام تو که دارو دارم مِهر تو زیاد است اگر رو دارم گفتم تو می‌آیی به دل خستهٔ من این شد که به دستم آب و جا رو دارم سرمایه من محبت و شور علی روشن شده صورت من از نور علی من مست عَلَی الدوام ایوان نجف مخمور ضریح پر ز انگور علی دست از طلبِ نگاه جانان نکشم من منت این و منت آن نکشم عمریست که زیر دِین شاه نجفم فریاد بجز ذکر "علی جان" نکشم باران که گرفت گفتم: این رحمت اوست عالم همه‌اش گوشه‌ای از دولت اوست رزق همه خلق به دستان علی است حتی نفسی که می‌کشم منت اوست .......................................................... کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af کانال باب الحسین (ع) https://t.me/Babolhusein گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
وقتی از تیغ غمت حکم مماتم دادند شهد شیرین تو را با صلواتم دادند با اذان لب تو اذن صلاتم دادند "دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند" در شب قدر قرین برکاتم کردند فکری از راه وفا بهر نجاتم کردند ساکن بارگه صبر و ثباتم کردند "بی خود از شعشعه پرتو ذاتم کردند باده از جام تجلّی صفاتم دادند" آمد از جانب گل جلوه تابنده شبی سحر از چهره او ساخته زیبنده شبی بود بر عاشق دلباخته بالنده شبی "چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی آن شب قدر که این تازه براتم دادند" می برد نام تو از دیده و دل گرد ملال چکد از لعل لبت در همه جا آب زلال پرده از چهره بینداز که شد وقت وصال "بعد ازین روی من و آینه وصف جمال که در آنجا خبر از جلوه ذاتم دادند" ای که دادی به جگر سوخته منزل چه عجب برده ای جان مرا جانب ساحل چه عجب شده ای راهبر گم شده محمل چه عجب "من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند" کرم و لطف تو ای دوست مرا خجلت داد عشق تو آمد و بر عاشق تو عزت داد جلوه ات باز مرا جرأت این صحبت داد "هاتف آن روز به من مژده این دولت داد که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند" شبنم از دیده ی تو در چمنم می ریزد شمعم و شعله ز افروختنم می ریزد عطر از مهر تو بر جان و تنم می ریزد "این همه شهد و شکر کز سخنم می ریزد اجر صبری ست کزان شاخ نباتم دادند" ای حرمخانه وصلت همه جا رشک جنان آمدم جانب درگاه تو جاروب کشان تا کنم بنده گی کوی تو را از دل و جان "کیمیایی ست عجب بنده گی پیر مغان خاک او گشتم و چندین درجاتم دادند" ماه و خورشید در آیینه او پنهان بود هر سخن با نفسش آیه ای از قرآن بود آنچه «یاسر» ز طلوع رخ او بر جان بود "همت «حافظ» و انفاس سحرخیزان بود که ز بند غم ایّام نجاتم دادند" ** «یاسر»✍ .
. تب گرفته تمام جسم مرا همه جا را سیاه میبینم کاش زهرا عیادتم بکند او بیاید برای تسکینم گرچه بستند، باز می‌ریزد خونِ دل از شکافِ زخمِ سرم زخم شمشیر قاتل من نیست داغِ ناموس مانده بر جگرم من که مَردِ نبردها بودم یک جراحت مرا ز پا انداخت وای از فاطمه که حوریه بود پنجه بر گونه‌هاش جا انداخت سهم من از تمام این دنیا غُصه و حسرت و بد اقبالی‌ست دور بستر حسین هست و حسن جای محسن کنارشان خالیست برو قنبر میان هرکوچه بگو از حال و روز غم‌بارم کودکان یتیم کوفی را با خبر کن که کارشان دارم این حسین است، چهره ی او را ای پسربچه‌ها نگاه کنید سرِ رَخت و لباس او نَکنَد! کشمکش بین قتلگاه کنید ای یتیمان کوفه که عمری سرتان بوده روی دامن من مهربان با یتیم‌ها باشید با یتیمِ سه ساله مخصوصاً سنگ از روی بام‌ها نزنید هر زمان که اسیر آوردید صدقه دست زینبم ندهید کودکانی که شیر آوردید آه و نفرین من به کوفه اگر از سری معجری ربوده شود وسط ازدحام جمعیت نکند دختری ربوده شود صاحبان تنور بعد از این به سر آفتاب رحم کنید اهل کوفه وصیتم این است به عروسم رباب رحم کنید گروه شعری یا مظلوم✍ السلام .
شب قدر آمده و آمده ام محضر تو به امید کرمت آمده ام در بَرِ تو از کرمخانه ی تو لطف و کرم می ریزد در سحر بنده به امید تو بر می خیزد من کجا و شب قدرِ تو کجا خالق من سرِ خوان تو نشستن نَبُوَد لایق من خواب غفلت همه ی عمر ، زمین گیرم کرد به تباهی سپری گشت و مرا پیرم کرد من زمین خورده ام و عبد پریشان هستم شب قدر است ببین خسته ز عصیان هستم کن نگاهی تو به این حال گدای خسته رو سیاهم ز گناهان و دلم بشکسته در شب قدر که خواندی تو مرا وقت سحر پیش زهرا مادرم تو آبرویم را بخر ای کریم و مهربان جز تو ندارم هیچ کس جان اربابم حسین امشب به فریادم برس به غبار حرم و روضه ی شاهِ شُهدا گنهم عفو نِما و بِبَرم کرب و بلا ✍ .
. جهان اگر بشود زیر و رو هزاران بار فقط علی است که دیگر نمی شود تکرار علی است معجزه ی خلقت و به اذن خدا شکافت کعبه که دُر از دلش کند اظهار علی است آنکه فقط داده بر رسالت عشق شهادت علنی در سکوت «یوم الدار» میان «شِعب» و سپس «لیلة المبیت» آخر به جز علی چه کسی کرده اینچنین ایثار همانکه اول صف بوده در همه غزوات سزاست لشکر دین را به نام پرچمدار علی است فاتح خیبر نه هر بنی بشری عمل ملاک جهان است تا ابد نه شعار «حدیث منزلت» از «غزوه ی تبوک» شکفت علی وصی رسول است و باز هم انکار!؟ بر آیه های برائت علی مبلغ شد به جانشینی او می کند همین اقرار مراد از «اَنفُسَنا» در «مباهله» غیر از علی نبوده بفهمید ای در و دیوار غدیر امر خدا بود و ترک واجب شد بدا به حال پلیدان مست خود مختار سقیفه غیر خلافت گرفت جان علی میان فاجعه ی آتش و در و مسمار همیشه فکر یتیمان کوفه بود و ندید از این بلاد بلاخیز جز غم و آزار جمل ،خوارج و یک روز قاسطین بودند دلیل خونجگری های حیدر کرار گذشت از خود دائم به فکر جامعه بود و بود جامعه با او چقدر بد رفتار شکافت فرق علی را جهالتِ آن روز جهان بعد علی شد به درد و غصه دچار .
. از محراب تا قتلگاه روایت می کند اندوه داغی را بدین منوال نباشد هیچ گلگون پیکری را این چنین احوال دو تن با چهره گلگون نماز خویش را خواندند یکی در دامن محراب و آن یک در دل گودال یکی در کوفه رویش غرق در خون سرش باشد یکی در کربلا گردد تنش با اسب ها پامال یکی از بهر او شیر آورند ایتام در کوفه یکی لب تشنه خنجر روی رگهایش ، زبانم لال یکی دارد سرِ گلگون به روی بستر ماتم یکی اما سرش بر نیزه ی خصم ستم افعال کنار جسم بی جانی به کوفه دیده ها گریان یکی در کربلا بی سر کنارش خواهری بد حال یکی زهرا به دیدارش رسد با پهلوی خسته یکی زینب رود در پیش جسمش خسته خونین بال یکی آید به استقبال او پیغمبر خاتم یکی دشمن کند با تازیانه از وی استقبال در اینجا باغبان بشکسته فرق و کربلا امّا یکی دارد ز داغ خیل گلهایش قدی چون دال ز خاک کربلا تا کوفه و شام بلا زینب اسیر است و رود «یاسر» ولی با عزّت و اجلال ** «یاسر»✍ .
. ز جام نام تو دارد لبم تر می‌شود امشب خدا را شکر که با تو شبم سر می‌شود امشب بزرگی کن نیفتد طشت رسوایی من از بام که از فریاد آن گوش فلک کر می‌شود امشب تعارف نیست می‌دانم نبودم نوکر خوبی به دستان تو نوکر باز نوکر می‌شود امشب دعا کردم پر از کرب و بلا، مشهد، نجف باشد اگر تقدیر من دارد مقدر می‌شود امشب نمی‌ارزد دلم اندازه‌ی پول سیاه اما به عشق صاحب ایوان‌طلا زر می‌شود امشب من و آلوده دامانی، برایم روضه می‌خوانی؟ که بعد از روضه هر جانی مطهر می‌شود امشب ————————- برای 👇🏻 علی تا گفت یا زهرا، حسن در گوش زینب گفت: پدر آماده‌ی دیدار مادر می‌شود امشب بریده تیغ تا ابرو، ولی با دیدن پهلو دوباره زنده یاد آتش و در می‌شود امشب ————————- برای 👇🏻 تمام دست‌ها بر دامن باب الحوائج‌هاست یکی دارد دخیل موی اصغر می‌شود امشب یکی هم حاجتش را امشب از بی‌دست می‌گیرد یکی هم در خرابه دیده‌اش تر می‌شود امشب خرابه دختری دارد که بر دستان بی جانش سری دارد که با آن روضه‌ام سر می‌شود امشب ✍ ............................................................ کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af کانال باب الحسین (ع) https://t.me/Babolhusein گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. بسم الله الرحمن الرحیم حدود رها کرد از غم دنیا تمام تاروپودش را علی وقف ضعیفان کرد سرتاسر وجودش را... بجز مولای ما دیگر امیری نیست در تاریخ که خود زحمت کشید اما به مردم داد سودش را جهان چون شمع بیت‌المال شد خاموش، وقتی‌که نفهمید از مقامات علی حّد و حدودش را نه ملاها و عالم‌ها، نه سائل‌ها و مسکین‌ها ندانستند قدرش را، نفهمیدند جودش را زمین و آسمان و منبر و محراب دلتنگ‌اند رکوعش را، سجودش را، قیامش را، قعودش را فراز مطلق دنیاست وقتی در تمام عمر ندیده هیچکس جز لحظه‌ی سجده فرودش را خودش را مرکب طفل یتیمی می‌کند مردی که شمشیر آرزو دارد ببیند رنگ خودش را علی آن شب از این دنیای فانی رفته که دیده میان آسمان خانه‌اش ماه کبودش را کسی که حق او را ناجوانمردانه غاصب شد گناهی کرد و در چشم دوعالم کرد دودش را زمین هرآینه چشم‌انتظار دیدن روزی‌ست که در آیینه‌ی موعود می‌بیند نمودش را . ............................................................ کانال اشعار ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af کانال باب الحسین (ع) https://t.me/Babolhusein گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. به احترام مناجاتِ نیمه‌شب‌هایش خدا گذشت ز ما شیعیانِ رسوایش علی اجازه نداد آبروی ما برود! چه دِین‌ها که ندارد گدا به مولایش... چگونه حاکم کوفه "نمک" غذایش بود؟! چگونه پی ببرد عقل بر معمایش؟! برای نوکر خود کفشِ نو خرید ولی همیشه کفش پُر از وصله داشت بر پایش علی که قامت یَل‌های شام را خم کرد شکست گریه‌ی اطفال، قد طوبایش طلاق داد خوشی‌های پوچ دنیارا خوشی آخرتش بود حزن دنیایش... کسی که باعلی امروزِ خویش را گذراند خوشا به روز قیامت، خوشا به فردایش! خدا گواه به نامرد و مرد، رو نزند هرآن‌کسی که فقط حیدرست آقایش کریمی پسران از کریمی پدرست چه خوب ارث گرفته حسن ز بابایش نشاند قاتل خودرا به سفره‌ی کرمش چه رحمتی‌ست دراین سفره‌ی مُصفایش سرش شکسته ولی عاشقانه می‌خندد نمانده فاصله‌ای تا وصال زهرایش ✍ .
. سلام الله در دلم آتشی از داغِ تو برپا شده است بيشتر از سرِ شب زخمِ سَرَت وا شده است لَخته‌خون بسته ببين چادرِ مادر امشب قامتت سرخ شده ، قامتِ من تا شده است قاتل از شيرِ تو نوشيده به من ميخندد يعنی ای كوفه نشين نوبتِ بابا شده است باز يك گوشه حسن گرم زبان ميگيرد باز اين خانه پُر از روضه‌یِ زهرا شده است ديدم آن روز در آن كوچه‌یِ باريك چه شد ديدم آن روز كه يك مُشت مُهَيّا شده است   وای از آن چهره که دیوار غمش را حِس کرد آه از آن گونه که زخمی به رویَش جا شده است ✍ .
. بستر برای زینب کبری یادآور غم های بسیاری است زخم سر بابای مظلومش یک زخم سی ساله است که کاری است زینب فراوان لاله برمی‌داشت سی سال پیش از بستر زهرا حالا همان بستر پر از لاله است از خون جاری از سر مولا خون دل است اینها نه خون زخم سر باز کرده زخم دیرینه امروز جاری از سر و دیروز می آمد از پهلو و از سینه این روزها حال و هوای او حال و هوای حضرت زهراست پیشانی مولا اگر باز است شرح عزای حضرت زهراست هر روز پیش چشم مولا بود آن لحظه ای که فاطمه افتاد سخت است ، ناموس علی آن روز در پیش چشمان همه افتاد . جان دادم آن لحظه که نامردان انسیه ، حورا را نمی‌دیدند بر چادرش پا می‌نهادند و انگار زهرا را نمی‌دیدند نه اتفاقا خوب می‌دیدند آن کوچه را از عمد سد کردند نه اتفاقا خوب می‌دیدند از عمد پهلو را لگد کردند نه اتفاقا خوب می‌دیدند که بین دیوار و در افتاده یک لحظه دیدم دومین ابلیس با پا به جان کوثر افتاده اشک خجالت بود در چشمم خون شهادت بر روی زهرا خون می‌چکید از چشمهای من خون می‌چکید از بازوی زهرا حالا در آغوش پر از دردم محسن پس از سی سال می‌آید بار سفر بستم خدا را شکر زهرا به استقبال می‌آید سه شنبه ۲۲ فروردین ۱۴۰۲ .
تمام‌ دین علی است و به غیر از این هم‌ نیست ز ما هرآنچه بگیرند جز علی غم‌نیست درون سینه ی من ، قلب  یا علی گوید دلم اسیر علی گشته این خبر کم‌ نیست به جز زمان رسیدن به محضر مولا مقابل احدی لحظه ای سرم خم نیست همه پناه بگیرند در زمان بلا مرا پناه به غیر از علی در عالم نیست گدای یک نظر از چشم حضرتش هستم خدا گواه است که چشمم اسیر خاتم نیست شنیده ام که علی میرسد دم مرگم تمام عمر به شیرینی همان دم نیست همیشه گریه مرا سوق داده تا نجفش چه دارد اشک که فیضش در آب زمزم نیست همین که پلک رطوبت گرفت خیر آمد هزار دریا را برکت همین نم نیست نبی برای علی گریه کرد مثل حسین بیا که گریه برایش کم‌ از محرم نیست . سرش به یک طرف افتاده بر روی شانه سرش اگر چه روی شانه هست محکم نیست برای امر مراعات حال قاتل خود به قدر شیر خدا هیچکس مصمم نیست ببار در غمش اما بدان که قتل علی اگر چه هست ولی ‌کار ابن ملجم نیست تمام عمر عزادار همسرش بوده است سر دو تا شده نزد علی که ماتم نیست دوشنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۲ .
. بعد از علی ای کوفه حالا می‌چشی طعم یتیمی را از دست خواهی‌داد بابایی صمیمی را از رحمت حق بعد از او بی‌بهره خواهی‌ماند حتی نمی‌بینی به خود دیگر نسیمی را شمشیر زهرآلود جهل و کینه می‌کارد بر روی دل‌ها تا ابد داغ عظیمی را یک‌عمر از دست شما خون جگر خورده‌ست با این که بر دل داشته زخمی قدیمی را حکم علی حکم خدا بود و نفهمیدید محکوم کرده حکمتان حکم حکیمی را این چشم‌های خیره بر در تا سحر مانده باید کجا پیدا کند مرد کریمی را؟ از دست و پا افتاده کوه صبر در محراب تا حس کند دنیا کمی حال وخیمی را غیر از غمی جانکاه و زجرآور چه‌خواهد داشت؟ آه! این جهان بعد از علی دیگر چه‌خواهد داشت؟ ارکان دین با رفتن این مرد ویران شد محراب مسجد قتلگاه شاه‌مردان شد دیگر صدا از چاه نخلستان نمی‌آید از‌بس‌که شب‌هایش پر از آه یتیمان شد حالا جهان بی‌علی دنیای بی‌دین‌هاست دست بشر کوتاه از دامان ایمان شد دل‌های ما با رفتن او چون کویری خشک در آرزوی دیدن یک‌قطره باران شد مولای مظلومان همین که بار رفتن بست جولان ظالم‌ها در این عالم فراوان شد "فُزتُ وَرَبِّ الکَعبه" را وقتی که سر می‌داد تا روز حشر از محضرش شرمنده انسان شد خون دلی که از فراق فاطمه می‌خورد امروز از زخم سرش لعل نمایان شد لعنت به آن که با مرادش نامرادی کرد لعنت به آن که تا تو را کشتند، شادی کرد! دنیا پس از تو می‌شود آیینه‌ی غم‌ها رنگ عدالت را نمی‌بینند آدم‌ها دیگر فقیران مانده‌اند و خاطرات تو هر نیمه‌شب دارند با یاد تو عالم‌ها کار خلافت می‌رسد در دست نااهلان دار محبت می‌شود معراج میثم‌ها راه نجات این است که یار علی باشیم وقتی که دنیا پر شود از ابن‌ملجَم‌ها روزی که از نسل علی یک مرد می‌آید بر زخم‌های کهنه می‌بارند مرهم‌ها او عاقبت با ذوالفقار از راه می‌آید تا سرنگون گردند در هر گوشه پرچم‌ها پر می‌شود از دوستان او بهشت، اما پر می‌شود از دشمنان او جهنم‌ها ما چشم‌مان کور است، بین ما ولی هستی عین علی، عین علی، عین علی هستی ای منتقم ما شوق دیدار تو را داریم ما نیز مانند علی مشتاق دیداریم تو در لباس و سیره مانند علی هستی ما هم برایت قنبر و سلمان و عماریم هر روز ما روز قیامت می‌شود بی‌تو هرشب شب قدر است و با یاد تو بیداریم در سینه‌ی ما هیچ‌ترسی از شهادت نیست تا در رکاب یک نفر از نسل کراریم یا با تو باید بود یا با دشمنان تو این حرف سنگین است و ما آن روز مختاریم آن‌جا مشخص می‌شود هر دوست از دشمن ما دوستان از دشمنانت سخت بیزاریم حاشا که از این باور خود دست برداریم ما از سقیفه داغ "مادرکُشتگی" داریم وقتی بیایی مرهم این درد خواهی شد راه تمیز مرد از نامرد خواهی شد. .