eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
4.8هزار دنبال‌کننده
259 عکس
163 ویدیو
36 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian دوستان سوالات خود را می توانند در آی دی استاد ارسال کنند. @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
. (س) تضمین از استاد علی اکبر لطیفیان امشب شب ولادت خاتون محشراست یعنی که نور دیده ی زهرای اطهر است از وصف هرچه مادح و شاعر فراتر است مانند مادر و پدرش ذره پرور است نامش به غیر خالق اکبر نمی دهد شاگرد مکتبش همه شب زنده دارها دادند دست او همه ی اختیارها معنای واقعیِّ حیا و وقارها درخطبه ها شبیه همان ذوالفقارها تکیه به غیر شانه ی حیدر نمی دهد* زینب همین بس است به مدحش که زَینِ اَب زینت گرفته از ادبش عفت و ادب هم فاطمی خصائل و هم حیدری نسب بی شک به دشمنان علی می کند غضب یعنی به راحتی به کسی سر نمی دهد* هرقطره ای که وصل به دریا نمی شود هر دختری تجلی بابا نمی شود جایش میان دامن زهرا نمی شود هر زینبی که زینب کبری نمی شود بیخود خدا به فاطمه دختر نمی دهد* درس وفا ز مکتب زهرا گرفته است نطق و بیان زحضرت بابا گرفته است در حنجرش صدای علی جا گرفته است از خطبه اش حقیقت حق پا گرفته است میدان به هیچ کافر ابتر نمی دهد* اصلا بیان نگشته تمام فضیلتش خواهر چنین ندیده به خود بار محنتش می بوسم آن لبی که چنین گفته مدحتش زینب همان کسی است که در راه عفتش* عباس می دهد نخ معجر نمی دهد* ✍ *ابیات استاد لطیفیان .
. شاید حضرت مادر ؛ اینگونه در گوشِ زینبش نجوا میکرده: خوش آمدی ای زینت زیباترین زیبا ای دختر خیر النسا انسیه ی حورا خوش آمدی اما بدان باید قوی باشی گاهی شبیه فاطمه گاهی چنان بابا باید نمایی بر پدر هم مادری زینب چون مادرت ام ابیها حضرت زهرا باید ولیت را چو زهرا جان فدا باشی تا هر که غش باشد در او گردد سیه سیما باید علی گون باشی و در خطبه ای قرا با اسکتوا ساکت کنی شبه الرجلها را باید که باشی لشکری، یعنی که باشی خود فرمانده و سرباز علم بر دوش و هم سقا لشکر کشی کن تا درون کاخ اهریمن آن سان که تا دنیاست دنیا باشد او رسوا ای عسکری از مدح زینب شکر ایزد کن یک قطره آوردی و خواهی برد دریاها ✍ ۲۷آبان ۱۴۰۲ تخلص شاعر . ...┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ کانال اشعار حسینی ایتا http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af گروه اشعار حسینی https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
. حسین گفتم و دل باز در کمندِ شماست که بند بندِ وجودم به بند بندِ شماست پدر به تربت تو باز کرده کامِ مرا دلم زِ بدوِ تولد، علاقه‌مندِ شماست دو چشمِ هر چه گرفتار بعدِ هر روضه پیِ شفا و تبرک به چای و قندِ شماست کسی که مادرتان فاطمه پسندش کرد به صبحگاه جزا موردِ پسندِ شماست به اهل روضه بگویید روز رستاخیز به زیر سایه‌ای از پرچمِ بلندِ شماست دلم به ساکنِ کرببلا حسودی کرد خوشا به حال محبی که شهروندِ شماست همیشه معتقدم وقت مرگ می‌آیی مبر زِ یاد، کسی را که مستمندِ شماست شاعر: ✍ .
. قدومت نور باران کرده بانو وسعت شب را به تحسین تو وا کردند اهل آسمان لب را شدی آئینه ای از جلوه های حیدر و کوثر خدا رو کرد در شان مقامت نام زینب را حسین آرام جانت بود و لبخندت در آغوشش ادا کرده است در روز ولادت حق مطلب را به دنیا آمدی بانو که بر دوش تو بگذارند به حکم صبر و نطق باشکوهت حفظ مکتب را کنار لولو و مرجان،تو را کم داشت این دنیا خدا در خانه ی شمس و قمر آورد کوکب را .
. السلام‌علیک یا ابوالمساکین یا جعفر طیار ذوالجناحین عزیز مُلک حجاز و مدینه یا جعفر برای خُلق  پیمبر،قرینه یا جعفر میان بحر سعادت، سفینه یا جعفر شده ست نام تو حک روی سینه یا جعفر برای از تو نوشتن، دلم وضو دارد و با سرودن حُسن تو آبرو دارد تو دُرّ ِ بحر ابوطالب و اسد هستی مسیر عرش خداوند را بلد هستی تو بال آن که به عرش خدا رسد هستی کلیددار دل شیعه تا ابد هستی عموی حضرت ارباب، جان جانانی دَرون سینه ی شیعه همیشه می مانی تو را خدا عَلَم ِ آیه های قرآن کرد چرا که نطق تو یک نسل را مسلمان کرد شکوه بتکده ها را دم تو ویران کرد قدوم تو وطن خار را گلستان کرد به هرکجا که تو رفتی سرای رحمت شد نتیجه ی زحماتت، خدا عبادت شد کنار حضرت حمزه تو حامی دینی میان دفتر اسلام، برگ زرّینی همیشه لایق تعریف و مدح و تحسینی نماد جود کریمان، ابوالمساکینی به لطف خوان عطایت فقیر ،دیگر نیست کنار بحر سخایت کویر، دیگر نیست کسی که خوانده نماز تو را چه والا شد و از تمام‌ گناهان خود مبرّا شد گدای خانه تو سرور دو دنیا شد در ِ بهشت به روی محبّ تو وا شد تو روز حشر، شفیع پیمبران هستی و با دو بال، کریمانه سایبان هستی برای مدح تو از این چه هست بالاتر که شد عروس تو زینب، عقیله ی کوثر برادری تو شد از فضائل حیدر و هم شدی تو برادر برای پیغمبر تو رفتی و شده قلب نبی زمستانی و چشم های علی بعد توست بارانی میان کوچه غربت نبودی ای سردار که بند وا کنی از دست حیدر کرار علی و فاطمه بودند بی کس و بی یار زدند فاطمه را پیش مرتضی،اغیار میان جنگ دو دستت جدا شده اما شکسته در وسط کوچه بازوی زهرا ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. ششم جمادی‌الاولی جنگ موته و شهادت جناب علیه‌السلام از کار تو تا که سر درآورد بهشت خون از مژگان تر درآورد بهشت گفتند که در بهشت، پرواز کنی این مژده شنید و پر درآورد بهشت ✍ .
. آن روز که روز غربت حیدر بود خون بر جگر دختر پیغمبر بود یارانِ علی به یک دگر میگفتند ای کاش که زنده حمزه و جعفر بود ✍ .
. امیر المومنین را در کنارش چون نگین دارد شباهت خَلقا و خُلقا به خیر المرسلین دارد در اوج شرک ورزی و شرارت های بد اهلان به اسلام محمد اعتقاد راستین دارد نجاشی در کلاس عشق و ایمانش مشرف شد به آئینی که نور از جلوه ی حبل المتین دارد مدثر مانده از خیبر گشایی شادمان باشد و یا از دیدن مردی که جان در آستین دارد دو دستش در نبرد موته از تن رفت اما باز برای حفظ پرچم همتی شور آفرین دارد به وصف جعفر طیار زیبا گفته روح الحق به جای دست هایش بال در خلد برین دارد ‌.
. آنانکه بی ثباتیِ خود را محک زدند بعد از نبی به زخم ولایت نمک زدند آتش به جان مالکِ مُلکِ فدک زدند پیشِ علی، کنیزِ خدا را کتک زدند زهرا زدن، که باب شد از بعدِ مصطفی دیگر امان نماند، به ناموسِ مرتضی تنها به یک هجوم نه، چندین هجومِ شد یکبار با توافقِ ننگین هجوم شد یکبار با حضور شیاطین هجوم شد یکبار با تهاجمِ سنگین هجوم شد هیزم بیارِ صحنه، به خونسردیِ تمام میزد به قصدِ کشت، به نامردیِ تمام اصلاً به قلبِ خویش، ترحم نداشتند با دخترِ رسول، تکلم نداشتند جز حرفِ زشت و غیرِ تبسم نداشتند جز حمله، هیچ حقِ تقدم نداشتند بود آن زمان، فقط و فقط، فاطمه کُشی قصدِ همه به قهر و سَخَط، فاطمه کُشی آتش بیارِ معرکه، زد اولین لگد تا دربِ نیم سوخته، افتاد زین لگد پس باب شد، میانِ همه بعد از این لگد رد شد ز روی فاطمه، پنجاهمین لگد حالا صدای یااَبَتا بود و بیت وحی آه و نوای واعلیا بود و بیت وحی وقتی که بر گلوی ولایت کمند شد زهرا نوای فضه بیایش بلند شد کارِ منافقان که بهم، نیش خند شد راحت خیالشان دگر از هر گزند شد خیبرشکن، به واقعه دستورِ صبر داشت مولای سربزیر، دو چشمی پر ابر داشت یادش فتاد امرِ نبی را، امامِ ما روزیکه گفت: مانده پس از این قیام ما آید زمانِ مطلعِ فجر و سلام ما صبر و بصیرت است، دوام و قوام ما ذکری که داشتند، علی و فاطمه نهان یا منتقم، بیا که شود انتقام عیان ✍ .
. هرآنکه غوطه ورت نیست، عبدِ داور نیست یمی، بزرگتر از آیه های کوثر نیست جهان به معرفتِ حضرتت، کجا برسد جنان کفافِ شناسائیِ تو سروَر نیست کجاست شیعه، که فرزندی اَت کند زهرا بصیر نیست، دلی که غمینِ مادر نیست تو مادرِ همه‌ای، مادرِ پدر حتی بجز تو، اُمّ اَبیها که بر پیمبر نیست چه فایده به کسی که فدائی ات نشود چو محسنت، اَحدی در رهِ تو پرپر نیست قسم به دیدۀ گریان و سینۀ زخمت هرآنکه بر تو نگِرید، دلش مطهر نیست خدا نکرده اگر، لقمه شُبهه ناک شود میانِ روضۀ تو، چشمِ مستمع تر نیست چه نعمتی است قیامِ تو، بر مریدانت که وقت یاریِ مظلوم، گوشِ من کَر نیست کسی که پَرسه زنَد، بی هدف به هر طرفی هزار در که زنَد، در میانِ سنگر نیست نه محرم است، کسی که جدا از این در شد نه آدم است، کسی که غلامِ حیدر نیست غلامِ حیدر کرار، خادمُ الزَّهراست بدونِ فاطمه حتی، غلامِ قنبر نیست بدونِ فاطمه، عمار فاطمی نشود بدونِ فاطمه، سلمان گدای این در نیست بیا و از رطبِ خود، ز من دریغ مدار مگو که دانۀ خرما نسیب نوکر نیست چو از قنوتِ تو مادر، دعا به من نرسد مرا نجات، ز موجِ بلیه دیگر نیست تو مادر شهدائی و هیچ مادر نیز... بدونِ گوشۀ چشمت، شهید پرور نیست قسم به روی کبودت، تقاصِ آن سیلی... بدونِ منتقمِ ضارِبَت، میسر نیست همه بهوش! که فرمانده امر خواهد کرد اگر بخواب بمانیم، حکمِ لشکر نیست اگر بخواب بمانیم، می‌رسد روزی... که وقت طاعتی از امر و نهیِ رهبر نیست ✍ .
. سلام الله علیها ای کاش فاطمه غم حیدر علاج داشت ای کاش زخم کهنه بستر علاج داشت ام یجیب هم گره از کاروانکرد ایکاش ناله دل مضطر علاج داشت تو می روی ولرزه تنم را فرا گرفت ایکاش لرزه شه خیبر علاج داشت بیمار من شفای خودت خواستی زمرگ شاید غمت به چاره دیگر علاج داشت سینه سپر نمودی وگفتی میان خلق دیدید درد غربت یاور علاج داشت باشد برو قضاوت من با توبا خدا اما نگو که لاله پرپرعلاج داشت گیرم که شانه سخت به دست تو می نشست دنیا که بهر گیسوی دختر علاج داشت رفتی ولی چه می شد اگر در عزای تو آه یتیم در غم مادر علاج داشت آخر چه شد که جوش نخورده ست دنده ات زخم سه ماهه نیز در آخر علاج داشت سُر خورد بسکه پا به تنت جان بلب شدی حتی اگر که لطمه به پیکر علاج دادی کفن به زینب و گفتم بخود خدا ایکاش رنج غارت معجر علاج داشت ✍ .
. چاره ای بر این غم سربار کن بعداً برو یک دعا در این شب دشوار کن بعداً برو تو که روی حرف من حرفی نداری فاطمه راه مرگم را خودت هموار کن بعداً برو آخرش بی اذن تو پوشیه را برداشتم شکوه ای از مُشتِ ناهنجار کن بعداً برو آخر این ویرانه را خانه تکانی بهر چه؟ فکر خون مانده بر دیوار کن بعداً برو با دعای تو دل همسایه ها راضی شده لااقل نفرین به این مسمار کن بعداً برو بازویت که پر ورم... هر دنده ات که جابجا... هرچه را که دیده ام، انکار کن بعداً برو روزه نذرت کرده ام یک بار دیگر پا شوی لا اقل پیشم بمان افطار کن بعداً برو ناسزاهایی شنیدم از همه وقت سلام فکر داغ حیدر کرار کن بعداً برو هرچه گفتم گوشواره کو! حسن چیزی نگفت جان من! یک بار، تو اصرار کن بعداً برو کاسه ی آب از کسی دیگر نمی گیرد حسین عشق خود را نیمه شب بیدار کن بعداً برو پیرهن را بافتی، اما یکی کافی نبود باز هم روی کفن ها کار کن بعداً برو زینبت بوسه بجای تو به حنجر می زند چاره ای بر نیزه ی اشرار کن بعداً برو دخترت دق می کند وقتی اسارت می رود فکر معجر، بر سر بازار کن بعداً برو ✍ .
. السلام ای سوره کوثر چطوری؟ بهتری؟ السلام ای یاس پیغمبر چطوری؟ بهتری؟ السلام ای لاله ی پرپر چطوری؟ بهتری؟ السلام ای بهترین مادر چطوری؟ بهتری؟ ای چراغ خانه ی حیدر چنین سو سو نزن پیش چشمان امیرالمؤمنین سو سو نزن چند وقتی هست اینجا هم نشین بستری مثل من لبریز از درد دل و درد سری گاه بهتر می شوی و گاه گاهی بدتری با علی حرفی بزن این روزهای آخری با صدای گریه ات هر بار هق هق می کنم خوب شو جان علی، با رفتنت دق می کنم چند وقتی هست که حال و هوایت خوب نیست گریه کمتر کن گلم، گریه برایت خوب نیست باز حال بازوی مشکل گشایت خوب نیست فاطمه برخیز… حال بچه هایت خوب نیست باز با یک خنده ات این خانه را آباد کن حیدرت را از غم و رنج و محن آزاد کن فاطمه بی خوابیِ بسیار پیرت کرده است کنج بستر این تن تب دار پیرت کرده است آتش و میخ و در و دیوار پیرت کرده است تیزی و داغی آن مسمار پیرت کرده است هیچ کس باری ز روی شانه هایت برنداشت فاطمه، ای کاش اصلاً خانه ی ما «در» نداشت بس که اشک از دیده ی کم سو گرفتی فاطمه، چند روزی هست با غم خو گرفتی فاطمه زیر چادر دست بر پهلو گرفتی فاطمه از علی هم چند باری رو گرفتی فاطمه *زیر چادر دست بر پهلو بگیر اما بمان باشد اصلا دست بر زانو بگیر اما بمان* این غمِ همواره همراهت عذابم می دهد دردهای سخت و جانکاهت عذابم می دهد سرفه های گاه و بی گاهت عذابم می دهد این سیاهی بر روی ماهت عذابم می دهد چند روزی بیشتر مهمان این ویرانه باش باز هم نانی بپز، گرمای این کاشانه باش محور هر پنج تن، حال تو بهتر می شود ای به قربان تو من، حال تو بهتر می شود با حسین و با حسن، حال تو بهتر می شود پس نزن حرف از کفن، حال تو بهتر می شود استراحت کن عزیزم که تنت تب می کند کارهای خانه را امروز زینب می کند با دل سوزانِ تو هم سوختم هم ساختم با نفس های پُر از آهِ تو هر دم ساختم من برای زخم هایت نیز مرهم ساختم تا نیفتد… درب را این بار محکم ساختم تو زمین خوردی، علی افتاد از پا ناگهان جان حیدر راه اگر دارد بمانی، پس بمان بعدِ احمد حق تو انکار شد یا فاطمه غربت و غم بر سرت آوار شد یا فاطمه میخ در هم مایه ی آزار شد یا فاطمه “هرچه شد بین در و دیوار شد” یا فاطمه شاعر: .
. شعر 3 السلام علیک یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف باز هم روضه گرفتی در کجا آقای من در مدینه یا نجف یا کربلا آقای من باز شاید در خیال انتقام مادری بر ظهورت می کنی دائم دعا آقای من در سکوت خیمه ات تنها صدای آه توست نیست در دور وبرت یک آشنا آقای من رسم هر بزم عزا این است که در پیش در خیر ِمقدم گو شود صاحب عزا آقای من پس کجای روضه ی ما بی قرار مادری تا پیام تسلیت گویم تو را آقای من دق نکردم من اگر در این عزا شرمنده ام کی شود این روضه ها حقّش ادا آقای من با چه جرمی روبروی چشم‌گریان حسن شد به روی مادرت سیلی روا آقای من؟ مادرت را بین کوچه از سرکینه زدند روبروی همسرش چل بی حیا آقای من کوچه آغاز جسارت در زمین نینواست شد دوشنبه مطلع کرب و بلا آقای من شد تأسّی بر جفای کوچه و درکربلا شد به جدّ بی کَسَت صدها جفا آقای من زد یکی او را به نیزه دیگری با خنجرش پیرمردی آمد و زد با عصا آقای من روبروی عمه ی مظلومه ات رأس حسين شد جدا و رفت روی نیزه ها آقای من ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
کلاسهای شرح و تفسیر زیارت عاشوراء را در کانال ضامن اشک مشاهده بفرمایید 👇👇👇 کانال ضامن اشک https://eitaa.com/zameneashk1
. واژه‌ای ناب و دل‌رباست بسیج پیـــــرو راه اولیـــــاست بسیج و چه زیبــا امــامِ راحــل گفت‌: لشکر مخلـص خـــداست بسیج سید محمدرضا شمس (ساقی)✍ ا─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─ا بسیجی کیست؟ از عالم بریده پی امداد محرومان دویده بسیجی رستم پا در رکاب است بسیجی پهلوان انقلاب است مرام هر بسیجی این چنین است : که عاشق هست و عشقش راستین است بدون مُزد و منت کار کردن گذشتن از خود و ایثار کردن به وقت رنج و غم، غمخوار گشتن به وقت غصه‌ها ، دلدار گشت بسیجی تکیه‌گاهی استوار است بوَد کوه وقار و بردبار است به هر کاری به نفع میهن خویش بوَد خودجوش و پا را می‌نهد پیش بسیجی نیست اهل مفتخواری بسیجی کی کند کار شعاری؟!  بسیجی عاری از ریو و ریا هست بسیجی بنده‌ی خاص خدا هست نباشد در سرش فکر ریاست کُند از کشورش با جان حراست مبادا دست اهریمن بیفتد خزان بر پیکر گلشن بیفتد پیام هر بسیجی این چنین است : که باش آگاه! دشمن در کمین است بسیجی بود و جنگ و جان‌نثاری بسیجی بود و عزم پایداری بسیجی و سلحشوری و رادی به وقت مشکلات اقتصادی بسیجی حامی مستضعفان است بسیجی قهرمانی بی‌ نشان است بسیجی شیر میدان نبرد است بسیجی غمگسار اهل درد است بسیجی فاتح دل‌های خسته‌ست بسیجی با خدایش عهد بسته‌ست بسیجی عاری از هر انحراف است نماد الفت است و ائتلاف است بسیجی (ساقی) بزم وجود است شراب معرفت ‌زای شهود است بسیجی را من این‌سان می‌شناسم اگر مدحش نگویم ناسپاسم اگر دیدی بسیجی، نیست این‌سان بسیجی‌اش مخوان هرگز به‌دوران سید محمدرضا شمس (ساقی)✍ .
‌. در میان خلق با او بوده هم‌سر فاطمه از ازل ساقی علی بوده‌ست، کوثر فاطمه نام زهرا می‌درخشد در میان اهل‌بیت سیزده معصوم ما دُرّند، گوهر فاطمه چون کلام‌ِحق که با«هُم فاطِمَه»آغاز شد در میان پنج‌تن هم بوده محور فاطمه در مقام آفرینش از نبی و از علی با حدیث قدسی «لولاک» شد سر فاطمه هردو یک روحند اما در دوتن، با این حساب فاطمه شد حیدر کرّار و حیدر فاطمه سیب در معراج با دست پیمبر شد دونیم نیم آن شد ذوالفقار و نیم دیگر فاطمه مرتضی با ذوالفقار انگار جولان می‌دهد خطبه‌خوانی می‌کند تا روی منبر فاطمه هر خطیبی روضه‌خواند از غربت مولا علی انتهای منبر او ختم شد بر فاطمه هرکسی در روضه‌های اهل‌بیتش کار کرد پاسخش را می‌دهد چندین برابر فاطمه بر قلوب شیعیان مهر شفاعت می‌زند می‌تکاند چادرش را روز محشر فاطمه .
. غربت... خوابیده بر پهلوی خود با درد اما حیدر صدازد فاطمه برگرد اما پهلو به پهلو شد صدای خس خس آمد وقت خسوف ماه در این مجلس آمد تا قصه ی پر غصه ی دیدن سر آمد دیگر صدای گریه ی هر دو در آمد زهرا صدا زد ای پناه خستگی ها همراز من ای غایت دلبستگی ها قربان این احساس زخمی ات عزیزم راضی شدی از یاس زخمی ات؟ عزیزم اصلا تو باور میکنی ؟ زهرا بیفتد یک مادر کم سن و سال از پا بیفتد چیزی که نیست چندتا خراش ساده خوردم احساس غربت می کنی؟ من که نمردم میخواهم ای مولا که غم سویت نیاید جان میدهم تا خم به ابرویت نیاید مانند خورشیدم که در حال غروبم گریه نکن دق میکنم آقای خوبم با درد بی همدردی ات تا کن علی جان حلوای ختمم را مهیا کن علی جان فکری به حال غربت طفلان من کن راهی اگر دارد مرا در شب کفن کن ✍ .
. رو کرد خدا قدرت پنهانی خود را تا خلق کند حوری انسانی خود را ابلیس بهشتی بشود گر بگذارد بر خاک قدم های تو پیشانی خود را هفتاد یهودی نه، که سلمان و ابوذر مدیون تو هستند مسلمانی خود را در بند غمت هر که اسیر است عزیز است آزاد مکن یوسف زندانی خود را چون مور اگر ریزه خور خوان تو باشیم یک روز ببینیم سلیمانی خود را ترسی ز اجل نیست به این شرط که باشیم در روضه تو لحظه پایانی خود را محشر همه فاطمیون چشم به راهند از یاد مبر این همه قربانی خود را ✍ .
. اصلا حواسم نیست که فرصت ندارم خیلی برای بندگی همت ندارم اینقدر زیر خاک خوابیده اند مردم چشمی برای دیدن عبرت ندارم امروز و فردا می کنم هنگام توبه حالی برای ترک معصیّت ندارم ارزان خودم را باختم در دار دنیا اما حواسم نیست من قیمت ندارم افتادم اما باز دستم را گرفتی جایی به جز این خانه من عزت ندارم وای از شبی که صورتم بر خاک قبر است چیزی برای خانه ی غربت ندارم باب نجات شیعه ی زهرا، حسین است چشم امیدی جز به این رحمت ندارم وقتی حسین بن علی را دوست دارم از هیچ چیز دیگری وحشت ندارم شب های جمعه مادری قامت خمیده هی بوسه می گیرد ز رگ های بریده .
. رسید از وسط شعله ها صدای دلت جگر خراش شد آن لحظه ناله های دلت نسوخت غیر در خانه ی امید علی میان آن همه مردم دلی برای دلت مسافرت که غریبانه روی خاک افتاد دل غریب علی سوخت پا به پای دلت کشید پنجه به رخسار آفتابِ علی کسی که کینه به دل داشت از وفای دلت مرا صدا نزدی بین آن در و دیوار _دلیل گریه_فدای تو و حیای دلت چه خوب شهر نبی با تو ساخت بعد نبی چه هیزمی که نسوزانده در عزای دلت صبور باش تو ای زخم سرخ غربت من فقط اذان فرج می شود شفای دلت ✍ .
. تویی مادرانه هوادار ما طبیب نفس های بیمار ما فقیر و یتیم و اسیر آمدیم ببین حالت سخت غمبار ما به جایی به جز آستان شما الهی نیافتد سر و کار ما نباشد در این تنگنای درد به غیر از توسل در افکار ما در این روزگار پُر از بی کسی کسی غیر یادت نشد یار ما کسی جز دل مهربانت نخورد غم زندگانی دشوار ما الا فاطمه فاطمه فاطمه شده نام تو حُسنِ تکرار ما فقط دست پر مهر تو وا کند گره های پیچیده در کار ما بیا مادری کن ببخشای اگر که در شأن تو نیست رفتار ما چه ها می کند نام دیوار و در در این روضه ها با دل زار ما فدای غم روضه ی کوچه ات تپش های قلب عزادار ما غم کوچه تا خون به رگ های ماست صدای بلند تبرّای ماست ✍ .
. همیشه بین سرها من اگر سر داشتم بانو علی بودم که با خود جام کوثر داشتم بانو حریف من غم عالم نمی شد با وجود تو یکی بودی ولی انگار لشکر داشتم بانو که باور می کند در یورش شر ،صبر حیدر را !؟ منی که در توانم فتح خیبر داشتم بانو پریدی بال و پر زخمی، ولی ای کاش من چون تو برای رفتن از ماتم سرا پر داشتم بانو شب غسل تو دیدم آنچه پنهان بوده از چشمم از آن شب حال یک سردار مضطر داشتم بانو به در گفتم همیشه شکوه را تا بشنود دیوار اگرچه تا شهادت ،داغ از در داشتم بانو هوای چشمم ابری شد دلم ترکید و غم خوردم غبار از خاطراتت هر زمان برداشتم بانو .
. ز صبح ازل شرح غم فاطمه ست کسی که ندارد عدم فاطمه ست خدا را فقط یک قسم کافی است به حق علی، آن قسم فاطمه ست خدا طالعم را سعید آفرید نوشته بر آن، مادرم فاطمه ست نفس های من آسمانی شده دمم یا علی، باز دم فاطمه ست فقط یک نفر مثل حیدر شده به قران که آن شخص هم فاطمه ست زنان بزرگ جهان روز حشر همه قطره هستند و یم فاطمه ست حرم در نجف دارد و قلب ما به ظاهر اگر بی حرم فاطمه ست کجا سائلی را ز در رانده است نشان خدا در کرم فاطمه ست ✍ ‌.
. السلام علیک ایتها الصدیقه الشهیده یا فاطمه الزهرا طوبای مرتضی که زمانی رشیده بود دیگر زتندباد بلا قد خمیده بود غرق سکوت خسته و مجروح و بی نفس شمعی که قطره قطره به آخر رسیده بود حتی برای حرف زدن هم توان نداشت طوفان شعله ها نفسش را بریده بود تنها شراره دلش این بود که چرا کار علی به خانه نشینی کشیده بود؟ جای رسول در عوض لیلة المبیت با جان خویش جان علی را خریده بود آن روز درد غنچه خود را به خاک سرخ بعد از جسارت در و دیوار دیده بود داغ عظیم ناحلة الجسم را علی تنها به شانه در شب دفنش کشیده بود ✍ .