eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
4.8هزار دنبال‌کننده
259 عکس
163 ویدیو
36 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian دوستان سوالات خود را می توانند در آی دی استاد ارسال کنند. @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
با سلام بر وجود مقدس حضرت رقیه س 🌴🌴 جلسه ی دهم تذکرات مجلس 🌺 تذکرات برای استفاده از کتاب مذبوح فرات و هشتکهای حضرت رقیه س در کانال تلگرام و ایتا @zameneashk1 ضامن اشک بر امام حسین ع مادرش فاطمه س است., [۰۸.۰۷.۲۴ ۰۹:۱۷] با سلام و صلوات بر بنت الحسین س سه ساله ی ابا عبد الله انتقال اهل بیت^ به خرابه‌ی شام 763 «شهادت بنت الحسین‘ حضرت رقیه÷» 763 نبش قبر حضرت رقیه÷ و سالم بودن بدن مطهر 770 بیدار شدن مردم شام و عزاداری برای امام حسین× 773 سخنان یزید با امام سجاد× جهت خروج ایشان از شهر شام 775 کتاب مذبوح فرات @zameneashk1 ضامن اشک بر امام حسین ع مادرش فاطمه س است., [۰۸.۰۷.۲۴ ۰۹:۱۹] هشتکهای حضرت رقیه س در تلگرام و ایتا در کانالهای ضامن اشک،نوای مقتل،اشعار حسینی، و باب الحسین ع @zameneashk1
. علیهاالسلام 🔹شب قدر من🔹 امشب که با تو انس به ویران گرفته‌ام ویرانه را به جای گلستان گرفته‌ام امشب شب مبارک قدر است و من تو را بر روی دست خویش چو قرآن گرفته‌ام پاداش تشنه‌کامی و اجر گرسنگی گل بوسه‌ای‌ست کز لب عطشان گرفته‌ام از بس که پا برهنه به صحرا دویده‌ام یک باغ گل ز خار مغیلان گرفته‌ام... بر داغ‌دیده شاخۀ گل هدیه می‌برند من جای گل، سرِ تو به دامان گرفته‌ام... ✍ .
. تکامل دلِ زار من از کمال گذشت سه سال طفل تو بودن هزار سال گذشت محال بود که آن خارها مرا نکشند ولی به شوق تو جان من از محال گذشت پس از تو آب نخوردم به اصغر تو قسم لبم به یاد تو از جرعه‌ی زلال گذشت لبت به چوب حراج از بها نمی‌افتد لبم خرید و پسندید و بی‌سؤال گذشت دهان تنگ تو اینقدرها محیط نداشت جمالت از اثر سنگ، از جلال گذشت به غارت حرم تو عروسکم گم شد پس از تو بازی من بین قیل و قال گذشت گدای قرص مَه‌ام قرص نان نمی‌خواهم دلم به عشق هِلال تو از حلال گذشت مرا همیشه دم خواب بوسه می‌دادی تو وام دار منی، وعده رفت و مال گذشت چو رنگ صورت خود می‌پرم به اوج فلک و بال زخمی من امشب از وبال گذشت .
. لیله ی قدرم و تنها سحرش را دارم پدرم نیست در آغوش و سرش را دارم دختر شاهم و اما فقط از این دنیا پای زخمی شده و چشم ترش را دارم خواستم پر بزنم زود به یادم آمد من از آن بال فقط چند پرش را دارم بزند یا نزند فرق ندارد شلاق طاقت سختی هر درد سرش را دارم شهر را یک تنه با گریه به هم می ریزم نوه ی فاطمه هستم جگرش را دارم سرزده آمده مهمان و در این استقبال گیسویی تا که شود فرش سرش را دارم زیر قولش نزده عمه ببین بالَش را گفت باشد تو برو! دور و برش را دارم آن همه حامی من بود ولی از این راه به تنم ضربه ی چندین نفرش را دارم من نگویم چه شده چون خبرش را داری تو نگو از لب خونین خبرش را دارم عمه باید بروم وقت خداحافظی است نگرانم نشوی! همسفرش را دارم ✍ .
. امشب مرا بیا ز خرابه ببر خودت رویا بس است بیا ای پدر خودت خوش آمدی به دیدن این نیمه جان پدر با سر رسیده ای سر آسیمه سر خودت از من گرفته اند عروسک یادگاری ترا یک هدیه ی تولد دیگر بخر خودت عمه صداش گرفته ، سکینه ، رباب هم قصه بخوان برای من ای همسفر خودت من رو گرفته ام که نبینی ، تو هم نبین مجروح تری ز دختر خود بیشتر خودت چسبیده است تکه ی معجر به موی من دیدی چه شد میانه ی کوی و گذر خودت ناز مرا کشید ، نه ! موی مرا کشید بابا بده جواب شمر را دگر خودت بابا بگو به زجر که مرا زجر می دهد دختر نداری ای سنگدل مگر خودت    ✍ ۱۴۰۳/۴/۱۸ .
. بنا نبود که از یاد او جدا باشیم هزار سال به مظلومی اش رضا باشیم بنا نبود که باشیم عبد این و آن فقط به فکر رضای ولیجه ها باشیم بنا نبود در این عشق های دنیایی به عشق حضرت دلدار، بی وفا باشیم بنا نبود که باشیم غرق در غفلت و غافل از پدر  ِ غرق در بلا باشیم بنا نبود که جای دعا برای او برای حاجت خود تشنه ی دعا باشیم بنا نبود که ما آتش دلش گردیم دلیل گریه ی هر صبح و هر مساء باشیم بنا نبود بگیریم روضه، بی مهدی و بی خیال غم  ِصاحب  ِعزا باشیم بنا نبود رقیّه بگوید ای عمّه چگونه ما وسط قوم بی حیا باشیم بناد نبود که زیر شکنجه های شام پر از کبودی و مجروح؛ از جفا باشیم بنا نبود که با شمر همسفر گردیم به زیر سایه ی هجده سر  ِجدا باشیم بنا نبود که در مجلس شراب شام چنین شکسته دل از سبّ مرتضی باشیم ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. السلام علیکِ یا مولاتی یا رقیه از سرخی خورشید شفق آوردند از صبح و سپیدی اش فلق آوردند در نیمه شبِ خرابه ی شام سیاه یک رأس بریده در طبَق آوردند ✍ .
هدایت شده از  کلیپ و تصاویر کربلاء
. السلام علیک یا اباعبدالله ببین که دوباره ، هوای تو دارم به چشمم ستاره ، برای تو دارم تو و یک اشاره ، مرا راه چاره به دهلیز قلبم ، نوای تو دارم نظر کن دل من ، همه حاصل من مه کامل من ، ثنای تو دارم همه رمز و رازم ، قنوت نمازم به راز و نیازم ، دعای تو دارم تو هستی قرارم ، چو باشی کنارم هر آن چه که دارم ، برای تو دارم ز نام تو خوانم ، به راهت بمانم که در گوش جانم ، ندای تو دارم چو این دل شکسته ، دلی بر تو بسته که چشمی به دستِ ، عطای تو دارم شده عقل و هوشم ، که حلقه به گوشم غمت کی فروشم ، صلای تو دارم اگر چه خموشم ، ولی در خروشم ببین روی دوشم ، لوای تو دارم الا یابن زهرا ، سلاله ی طه همه هستی ام را ، به پای تو دارم الا جسم بی سر ، گل سرخ پرپر ببین مثل مادر ، عزای تو دارم من و جان سپردن ، من و غصه خوردن غم رأسِ از تن ، جدای تو دارم یکشنبه ۱۷ تیر ماه ۱۴۰۳ ✍ شب دوم محرم ۱۴۴۶ .
سلام علیکم لطفا جهت ترویج کلاس مقتل امام حسین ع و تفسیر زیارت عاشورا بنر را در کانال خودتان قرار دهید با تشکر
ای دی برای سوالات مقتل @m_h_tabemanes1 @m_h_tabemanesh2 لینک مقتل ضامن اشک     پاسخ به شبهات و سوالات مقتل امام حسین ع @zameneashk گروه مقتل متضمن البکاء https://t.me/joinchat/FRbuyTy-YrDO5c-2tlaFAA در ایتا @zameneashk1 ضامن اشک واتساپ https://chat.whatsapp.com/LaqKPBkqNQlEenYvGztVu1
. امشب که محفلم زحضورت منّوراست روی منّور تو مرا مهر انور است ای باغبان که سر زده ای باسرت به من از عطر تو خرابه بهشتی معطّر است من تشنه ی وصال توبودم ، خدا گواست دیدار چهرۀ تو مرا آب کوثر است در آیه های مصحف روی توخوانده ام زخم سرت زداغ دل من فزون تراست برچهره ومحاسن غرقه به خون تو هم خون اکبر تو و هم خون اصغر است ای داده بوسه برلب تومصطفی، چرا روی لبت نشانه زچوب ستمگر است روی کبود مادر خود راکه دیده ای روی کبود دختر تو مثل مادر است اشکم وضو وقبله تو و مُهرمن لبت وقت نماز آخر والله واکبر است کردم سجودونیست قیامی پس از سجود هنگام رفتن است ونفس های آخراست با اشک خودسرود«وفایی» که ای حسین ازماتم رقیّه دلم درد پرور است ✍ .
. علیه‌السلام 🔸أینَ الحبیب؟🔸 دست در دستِ باد می‌ریزد به روی شانه گیسوان سپید موج در موج می‌تراود نور از دو چشمش، دو چشمۀ خورشید همدم روزگار دلتنگی آشنای قدیمی مولا دل او از ازل گره خورده به سر زلف سیدالشهدا ساحل چشم‌های بارانی‌ست با نگاهی صمیمی و مأنوس مثل عباس، کاشف الکرب است چشم‌هایش شبیه اقیانوس وسعت دشت نینوا آن شب گرمِ نجوای عاشقانۀ او پیر روشن‌دل سپاه حسین بیرق کربلا به شانۀ او موعد جان فشاندنی شیرین تشنۀ كوثر شهادت بود می‌خروشید و لشکر دشمن مُتحیّر از آن شهامت بود سنگ‌ها گرم سجده‌ای خونین بین محراب سرخ ابرویش زخم تیر و جراحت شمشیر لاله لاله دمیده بر رویش لحظه‌ای بعد ناگهان دیدند پیش چشمانِ سرخِ عاشورا دست در دست کوفیان می‌گشت سرِ خونین سیدالقُرّا از لبِ تشنۀ امام غریب داشت أمن یجیب می‌بارید می‌شکست و از عمق چشمانش آه! «أین الحبیب» می‌بارید ✍ .
اشعار حسینی و آموزش مداحی
. #اصحاب_شهداء_کربلاء #شب_چهارم_محرم #حضرت_زهیر ✅جناب زهیر بن قین علیه الرحمه یکباره از تعلق
. گودال قتلگاه، پر از بوی سیب بود تنهاتر از مسیح، کسی بر صلیب بود سرها رسید از پی هم، مثل سیب سرخ اول سری که رفت به کوفه، حبیب بود! مولا نوشته بود: بیا ای حبیب ما تنها همین، چقدر پیامش غریب بود مولا نوشته بود: بیا، دیر می‌‌شود آخر حبیب را ز شهادت نصیب بود مکتوب می‌‌رسید فراوان، ولی دریغ خطش تمام، کوفی و مهرش فریب بود اما حبیب، رنگ خدا داشت نامه‌اش اما حبیب، جوهرش «امّن یجیب» بود یک دشت، سیب سرخ، به چیدن رسیده بود باغ شهادتش، به رسیدن رسیده بود ✍ .
. خرابه و ناله های سه ساله ---------- دارد آوای دگر دختری بهر پدر ناله دارد ز جگر دختری بهر پدر دیده اش مانده به ره تا دمد باز چو مَه ریزدش اشکِ بَصر دختری بهر پدر گشته ویرانه سرا همچنان کرب و بلا دوخته چشم به دَر دختری بهر پدر دارد او قامت خم در وجودش همه غم در دلش شور و شرر دختری بهر پدر ارغوان روی مهش لاله گون شد نگهش باشد‌ش دیده ی تر دختری بهر پدر در غم هجر پدر داغ دارد به جگر می کند ناله اگر دختری بهر پدر تاوَلش بر کف پا سینه اش غرقِ بلا در دلش رنج سفر ، دختری بهر پدر بگذرد در غم و آه دیده ی ماه گواه هر شبش تا به سحر دختری بهر پدر بنویسید کنون نخل افتاده به خون دارد از ناله ثمر دختری بهر پدر «یاسر» اکنون به سفر دارد از داغ پدر دیده لبریز گهر دختری بهر پدر ** محمود تاری «یاسر»✍ .
. صلی الله علیک یا اباعبدالله قالَ امام الرضا ، تا دم آخر حسین گفت به اِبن شبیب ، گریه فقط بر حسین با همه ، رَیّان بگو ، از شه عطشان بگو ذکر فراوان بگو ، ای سر و سرور حسین تشنه لب کربلا ، کشته ی تیغ بلا کعبه ی اهل ولا ، شافع محشر حسین روح پیمبر حسین ، ثانی حیدر حسین هستی کوثر حسین ، بر همه محور حسین ماه شبم تا سحر ، هستی اهل نظر ای به قضا و قدَر ، عشق مقدّر حسین " عشق فقط یک کلام ، حسین علیه السلام " ذکر لب ما مدام ، تا دم آخر حسین کشتی اهل نجات ، چشمه ی آب حیات بعد سلامِ صلات ، ذکر مکرر حسین مظهر عقل و ذُکا ، بر تو کنم اتّکا روزی اهل بُکا ، رزق مقرر حسین ای که دمادم مدد ، از تو به عالم رسد مانده غمت تا ابد ، در دل مادر حسین قبله ی عشق و وفا ، سر ز تنت شد جدا ای به سرِ نیزه ها ، قبله ی خواهر حسین ای سر و افسر حسین ، عشق ، سراسر حسین قربِ میسر حسین ، ای گل پرپر حسین مذهب و باور حسین ، کشته ی خنجر حسین گریه فقط بر حسین ، ای شه بی سر حسین ✍ .
. سلام الله علیها می‌رود دست به دامان برادر زینب شده هر لحظه به قربان برادر زینب غم تنها شدن از لحن برادر خوانده می برد شمع وجودی که برایش مانده دو گل خرمن جان نذر برادر آورد تا پذیرد قسم حضرت مادر آورد گفت بعد از تو وجودم به جهان اینهایند این دو با عشق فدایی شدنت اینجایند این دو از کودکی از عشق شما دم بزنند کوفه را با رجز نام تو بر هم بزنند عشق را از ادب درس من آموخته اند عمری از خاطره ی مادرمان سوخته اند انتقام است فقط در نظر این هر دو یاد حیدر برسد از جگر این هر دو حرف آتش بشود مثل حسن می سوزند برسد خاک روی چادر من می سوزند غیرتی آخته بر معجر مادر دارند این دو جنگ آور من ارث ز حیدر دارند هر دو یک کوچه غم از واژه ی سیلی دارند اسم کوچه بشود صورت نیلی دارند بگذار عشق من اینگونه به اثبات رسد من نباشم که غباری به سر و پات رسد تکیه بر نیزه غربت بزنی میمیرم حرفی از این دو امانت بزنی میمیرم به فدای سر تو حنجره ی این دو پسر هم به دنبال تو آیند روی نی دو سپر بپذیر از منِ مادر همه ی هستم را رد نکن ای پسر فاطمه ام دستم را .
. زینت پنج تن آل ولایت زینب کربلا از قدمت یافت شرافت زینب با تو در کرببلا عشق به پایان نرسید ناجی مرحله ی سخت امامت زینب عصمت از بردن نام تو به عصمت برسد چیست عصمت به خدا خاک سرایت زینب امتحانی ز ازل بود که الله گرفت با شهادت ز حسین و به اسارت زینب ما کجا شرح یکی از همه اوصاف شما شرح اوصاف تو باشد به قیامت زینب سایه انداخته بر دین نخی از چادر تو مریم از درس تو آموخت نجابت زینب کوفه در عمر خودش مثل تو زن دید؟ ندید آفرین بر جگر کوه بلاغت زینب مثل چشمان پر از خون تو در عصر دهم که چنان رفته به دنبال زیارت، زینب؟ یافتی در دل آن دشت به خون آکنده آن پراکنده تن غرق جراحت زینب ✍ .
. سلام_الله_علیها کربلا چشم به راه زینب آمده وقت سپاه زینب مثل خورشید به تابندگی اش این دو هستند همه زندگی اش می چکد عشق ز آه زینب این دو طفل اند سپاه زینب عشق را تا که تک و تنها دید تکیه بر نیزه ی غربت را دید گفت غم را به دلت راه مده به لبت فرصت یک آه مده دو نفر دل به هوایی داری تو هنوز عشق فدایی داری عهد و پیمان من از یادت رفت؟ نوجوانان من از یادت رفت؟ نوجوانند ولی دلداده به حسین بن علی دلداده پیش عباس سیاهی لشکر هر دو قربان علیِ اکبر هر دو تا حیدری و کرارند از دلت کاش غمی بردارند هر دو از عشق سبک بار شدند جلوه ی جعفر طیار شدند وای اگر پس بزنی هدیه ی من تویی و آه من و گریه ی من من و وابستگی غیری نیست زندگی بی تو در آن خیری نیست بهتر این است پس از تو مردن پسر بی تو نمی خواهم من جسم را فارغِ از جان می کرد عشق را راهیِ میدان میکرد باز در دل هیجان ها افتاد نام حیدر به زبان ها افتاد نفس کوفه شماره افتاد پرچم شام دوباره افتاد از هیاهوی دو آقازاده ترس بر کوفه و شام افتاده کینه اما ز علی اوج گرفت تیرها سمت گلو موج گرفت نیزه افتاد به جان هر دو ضرب شد پیکر هر دو بر دو سنگ ها پر زده بر دامن شان نیزه ها کاشته شد در تن شان تا حسین آن دو گل پر پر برد زینب از خیمه تکان خورد نخورد در دل عرش مقرّب شده است اینچنین است که زینب شده است ✍ .
. ابن الحسن علیه السلام این نفس ها فدای هر نفسش من بمیرم برای هر نفسش با نفس هاش خون زند بیرون از تنش روی صفحه ی هامون به کدامین گناه کشته شود؟ اینقدر بی پناه کشته شود؟ یک نفر یک سپاه عدالت نیست عمه بگذر ز من که مهلت نیست او که امید لحظه هایم بود هم عمو هم پدر برایم بود نفسش در تلاطم افتاده زیر شمشیر مردم افتاده زخم هایش ستاره باران است نه یکی نه دو تا هزاران است بدنش نیزه زار گردیده زیر پا چند دست چرخیده پنجه ای می رسد به گیسویش خنجری می رود به پهلویش سهمش از هر کرانه شمشیر است از زمین نیزه از هوا تیر است من یتیمم ولی جگر دارم غیرت از حضرت پدر دارم می شوم چون پسر، عمویم را پیش کش میکنم گلویم را آمدم من ولی نگو دیر است چقدر قتله گاه دلگیر است سنگ ها وحشیانه می بارند با عمویم چه دشمنی دارند؟ صبر کن مهربان که در راهم تو نباشی نفس نمی خواهم ای که دست تو بوده مأمن من دست بی تو وبال گردن من قتله گاهت شبیه کوچه و من سپرت می شوم به جای حسن قامتم مثل قاسمت گر نیست از علی اصغرت که کمتر نیست ✍ .
. ابن الحسن علیه السلام پرچم سبز افتخار حسن نور در نور یادگار حسن روح بی باک ذولفقار حسن مردِ رزمِ جملْ شکار حسن چون پدر از سقیفه بی زار است یازده ساله مرد پیکار است عزت مجتبی ست عبدلله روح قالو بلاست عبدلله سپر نیزه هاست عبدلله غرق خون خداست عبدلله از لبش یا حسین می بارد دست از این عشق بر نمی دارد ناگهان دید کربلا لرزید عمو افتاد خیمه ها لرزید دست عمه که بی هوا لرزید تن فرزند مجتبی لرزید عمو از صدر زین غریب افتاد گیر یک عده نا نجیب افتاد خسته از زخم ها عمویش شد نیزه ای تشنه ی گلویش شد هر چه شمشیر روبه رویش شد وای من پنجه پنجه مویش شد داد زد لا اُفارِقُ عَمي تا ابد لا اُفارِقُ عَمي گفت بر نسل خویش می نازم جملی از دوباره می سازم نیزه ها، من هنوز سربازم دست ها را سپر می اندازم تا عمو لحظه ای بیاساید یا ز گودال پا شود شاید سنگ ها بگذرید از سر او نیزه ها پاشوید از بر او جای سالم بود به پیکر او؟ رفته از حال،عمه خواهر او بدنش را به خاک ها نکشید رمقی نیست در تنش بروید من یتیمم پسر نمی خواهی؟ من که هستم سپر نمی خواهی؟ دست من را مگر نمی خواهی؟ عکسی از پشت در نمی خواهی؟ پدرم بغض های خود را برد حسرت کوچه را فقط می خورد استخوان های دست وا اُمّا لحظه اي كه شكست وا اُمّا تنش از هم گسست وا اُمّا حرمله حاضرست وا اُمّا هدف تیر سهمگین گردید با عمو نقش بر زمین گردید ✍ .
. ابن الحسن علیه السلام ماه را در ته گودال به خون غلتان دید تیرها دور سر غربت او چرخان دید دید از چشم و دل سوخته اش خون جاری ست خون مظلومی او در دل هامون جاری ست نه علی اکبر و عباس و نه عابس مانده عمو از زخم سنان خسته و بی حس مانده تیغ ها راه گلویش همگی سد کردند نیزه ها با تن تنهای عمو بد کردند شانه اش دید که آماج بلا گردیده چند باری ست تنش روی زمین چرخیده رفت با ناله ی لا اُفارقِ از عمویش تا که با دست سپر گشته به راه گلویش آفتاب است که بر زخم تنش می تابد هر که با هر چه که می خواست عمو را میزد متل یک رود پر احساس به دریا افتاد دست او پیش نگاه غم مولا افتاد حرمله باز مهیای شکاری تازه ست روضه اش روضه ی بازِ غمِ بی اندازه ست ذبح شد در بغل ذبح عظیمِ الله سخت شد لحظه ی ذبحش به اباعبدلله .
. سلام_الله_علیها تو آسمانی و توصیف تو هنر می خواست سرودن از تو فقط ،شاعری قدر می خواست کبوتری که گرفتار بازی دنیاست برای پر زدن تا دمشق پر می خواست شکست بغض غزل تا نوشت یا زینب(س) برای وصف تو شاعر دو چشم تر می خواست بزرگ مرتبه ای دختر علی (ع)که حسین(ع) به احترام تو از جای خویش بر می خاست گذشتی از همه دنیا برای عشق حسین برادری که تو را تاج روی سر می خواست برای دیدن داغ عظیم زاده شدی شکسته کشتی بحر بلا سپر می خواست صبور بودن در داغ کربلا هنر است شکست دادنتان را اگرچه شر می خواست میان آن همه بی رحم ای سلاله ی نور شکستن جبروت ستم جگر می خواست تو خطبه خواندی و آوار شد بنای ستم خلیل آل علی(ع) اینچنین تبر می خواست نبود قسمت من در مدافعین حرم شهید راه تو بودم خدا اگر می خواست .
. با هر غمی شبیه و برابر نمی شود هر روضه ای که روضه ی اصغر(ع) نمی شود زخمی گذاشت حرمله بر قلب اهل بیت زخمی که بسته تا صف محشر نمی شود شش ماهه را ز شیر مگر می شود گرفت!!!؟ باشد، به دست تیر که دیگر نمی شود اصلا به فرض جرم پدر، هیچ کودکی با حکم هیچ محکمه کیفر نمی شود آخر جواب اشک و تلظی ،سه شعبه نیست آنهم روانه سوی کبوتر نمی شود ظلمت به روی پیکر خورشید اگر چه تاخت بر روی جسم غنچه ی پر پر نمی شود! باب الحوائجی است که جز با نگاه او احوال شهر غم زده بهتر نمی شود هرکس گرفت حاجت از او غرق اشک گفت: هر روضه ای که روضه ی اصغر(ع)نمی شود .
. با سیلی و زور هرچه زیور بردند... از روی سرش به زور معجر بردند... از خار مغیلان و بیابان که گذشت آغوش پدر خواست ولی سر بردند... .