.
#زائر_مشهد
عمریست که من دخیل این درگاهم
در مرقد تو زائر بیتاللّهم
با توشۀ اشک آمدم تا صحنت
لبخند رضایت تو را میخواهم
✍🏻 #یوسف_رحیمی
.
.
#زائر_مشهد
کنار ضریح #امام_رضا علیه السلام
در صحن تو زائرت مردّد نشود
حاجت به زبان بیاورد رد نشود
هرچند مقام عتبات ست زیاد
از بهر ثواب، قدر مشهد نشود
دربان تو شخص جبرئیل ست که او
هرگز جلوی زائر تو سد نشود
هر کس که به صحن امن تو سر بزند
با رأفت دیده ی تو مرتد نشود
هر شاعر خوش ذوق تو آخر فهمد
هم شأن تو هر شعر سراید نشود
از باب ادای حقّ داغت ولله
دریا اگر از دیده ببارد نشود
ای شیعه فرج بخواه، اصلاح جهان
بی منتقم آل محمد نشود
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
.
.
#امام_رضا
صلی الله علیک یا علی بن موسی الرضا
عمری به امید کَرَمت می مانم
چون خاک به زیر قَدَمت می مانم
باشم چو مخیّر به بهشت و حَرمت
واللهِ قسم در حَرمت می مانم
#محمدعلی_شهاب ✍
.
.
#مناجات_با_امام_زمان
ای مرهم شرار جگر یابن فاطمه
بر شام تار ِ شیعه سحر یابن فاطمه
هر جمعه در هوای ظهور تو مانده ایم
امّا نیامد از تو خبر یابن فاطمه
حق را شکست داده سپاه ِ نفاق وظلم
کی می رسد زمان ظَفَر یابن فاطمه
از دست ِما مقیم بیابان شدی،ببخش
برگرد بین شیعه دگر یابن فاطمه
بنگر که روبه روی حسن روی مادرت
نیلی شده ست بین گذر یابن فاطمه
در پشت درب خانه تو را می زند صدا
با سوز و آه و دیده ی تر یابن فاطمه
بین گدازه های در ِ نیمه سوخته
بر سینه اش نشسته شرر یابن فاطمه
روی ضریح ِ سینه ی او، میخ داغ ِدر
از خود به جا نهاده اثر یابن فاطمه
او شد سپر برای علی و برای او
محسن شده ست مثل سپر یابن فاطمه
بشکسته است شاخه ی طوبا و از برش
روی زمین فتاده ثمر یابن فاطمه
با دست بسته خوانده تو را مرتضی بیا
ای مرهم شرار جگر یابن فاطمه
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
.
.
#لیله_المبیت
#رباعی
تو جلوه نور سرمدی یا حیدر
آئينه ی ذات احدی یا حیدر
یک قطره زاوصاف تولیله المبیت
حقا که وصی احمدی یا حیدر
#اسلام_مولایی
.
هدایت شده از ضامن اشک بر امام حسین ع مادرش فاطمه س است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حجاب در اروپا
او خواهد امد
@zameneashk1
.
#امام_زمان
#مناجات
خبر آمدنت آمده از راه، بيا...
سربزن ازدل يک جمعهیناگاه، بيا!
ماه کامل نشود تا تو نيايی آقا
تا که کامل بشود نيمهی اينماه، بيا
عهد بستیم و شکستيم و گذشتی هربار
بازهم با دل آلودهی ما راه بيا
درد ما بیخبریهاست، خودت باخبری
ای تو از درد دل ما همه آگاه، بیا
خواب غفلت شده کار همهی ما بیتو
يوسف قافله يکسر به لب چاه بيا
جمعهها رفت، ولی جمعهی موعود نشد
جمعهها میرود ای جمعهی دلخواه بيا
زنده ماندیم که در روز ظهورش باشیم
آه! ای جان بهلبآمده، کوتاه بیا!
گفت شاعر؛ "خبر آمد، خبری در راه است"
خبر آمدنت آمده از راه، بیا...
#مناجات_با_امام_زمان
#مجتبی_خرسندی ✍
.
اشعار حسینی و آموزش مداحی
. #امام_زمان #مناجات خبر آمدنت آمده از راه، بيا... سربزن ازدل يک جمعهیناگاه، بيا! ماه کامل ن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢 غزل جدیدی از رهبر انقلاب با عنوان «شرح حال» منتشر شد
🟡در جریان دیدار رمضانی امسال شاعران با رهبر انقلاب، حجتالاسلام انصارینژاد از شعرای برجسته کشور که بهتازگی کتابی با عنوان «امین شعر انقلاب» تدوین و منتشر کرده، از حضرت آیتالله خامنهای درخواست کرد تا غزل منتشر نشدهای از سرودههایشان را برای انتشار در چاپ جدید این کتاب در اختیارش قرار دهند.
🔹رهبر انقلاب نیز با تقدیر از آقای انصارینژاد با این پیشنهاد موافقت و غزلی از سرودههای معظمله در اختیار این شاعر قرار گرفت.
«شرح حال»
گامی به راه و گامی در انتظار دارم
سرگشته روزگاری پَرگاروار دارم
دلبستهی امیدی در سنگلاخ گیتی
رَه بیشکیب پویم، دل بیقرار دارم
یک عمر میزدم لاف از اختیار و اینک
چون شمع، اشک و آهی بیاختیار دارم
گو ابرِ غم ببارد تا همنشین عشقم
از غم چه باک دارم کاین غمگسار دارم
نبود روا که گیرم جا در حضیض پَستی
سیلم که هستی خود از کوهسار دارم
سرشارم از جوانی هر چند پیر دهرم
چون سرو در خزان نیز رنگ بهار دارم
از خاک پاک مشهد نقشی است بر جبینم
شادم «امین» که از دوست، این یادگار دارم
سیدعلی خامنهای
🔹رهبر انقلاب در نوروز امسال و در جریان محفل شعرخوانی شاعران، یک بیت از این غزل را خوانده بودند.
ــــــــــــــــ
.
برای اولین شهید راه ولایت #حضرت_محسن بنعلی علیهالسلام
برای مادر خود تا سپر شدی دمِ در
گرفت جان تو را ضربههای محکم در
کسی هنوز نفهمیده داغ شیر خدا
غم تو بود؟ غم کوچه بود؟ یا غم در؟
عجب حکایت تلخی شد این که با شدت
به جان جسم تو افتاد بیمقدمه، در
سیاه شد همهی چوبها به این علت
که در عزای تو باشد لباس ماتم در
به شکل خون شده و قطرهقطره از آن میخ
به احترام تو میریخت اشک نمنم در
هزارسال گذشتهست و ماجرایی تلخ
هنوز هم که هنوز است مانده در خم در
به ذبح اعظم گودال سرخ عشق قسم
که تا ابد لقب توست: ذبح اعظم در
به انتقام تو یکروز میرسد از راه
کسی که مانده چنان راز بین عالم در.
#مجتبی_خرسندی ✍
.
.
#شهادت_امام_عسکری علیه السلام
از ابتدای گدا بودنم گدای توام
غلامزاده ام و نوکر سرای توام
ز کودکی فقط از کوچه تو رد شده ام
غریبگی نکن اینقدر! آشنای توام
مرا بزرگ نکن!کوچکت شدم کافیست
طلا برای چه وقتی که خاک پای توام؟!
به آفتاب قیامت چکار دارم من؟!
هزارشکر که در سایه ی عبای توام
دخیلمو به ضریح جدید بسته شدم.
برای هیچکسی نیستم برای توام
پرم شکسته پر دیگری تفضل کن
هوایی سحر گنبد طلای توام
به کربلا و مدینه به کاظمین قسم
گدای دربه در شهر سامرای توام
چقدر خوب که پای شماست نوکریم
خوشم که سفره نشین امام عسکریم
به آب خشکی لبهای تو شرر زده است
تمام حرف دلت را دو چشم تر زده است
شبیه فاطمه دستار بر سرت بستی
چه زهر بود که آتش به فرق سر زده است؟!
تمام صورت و دشداشه تو خاکی شد
زمانه بر رخت از کربلا اثر زده است
تمام حجره برایت گریز سوختن است
غمی به روی دلت سقف و فرش و در زده است
کسی به پیش نگاهت زن تو را که نزد؟!
درِ سرای تورا کِی چهل نفر زده است؟
نه چشمهای نوامیس تو به مردم خورد
نه هیچکس به نوامیس تو نظر زده است
نه تازیانه بدست کسی ست در کوچه
نه دختران تورا موقع گذر زده است
نه هیچکس به گلوی تو خنجری انداخت
نه هیچکس به سر دخترت سپر زده است
اگرچه شهر غریبی ولی کفن داری
نرفته ای ته گودال پیرهن داری
🔸شاعر: سید پوریا هاشمی
.
.
#وفات_حضرت_سکینه
#حضرت_سکینه علیهاالسلام
فرازی از یک #قصیده
ماهی که یادگار ز پنج آفتاب بود
بر چهرهاش ز عصمت و عفت نقاب بود
پیوسته داشت جلوه در او صبر فاطمه
آیینۀ تمامنمای رباب بود
نامش که بود آمنه مادر سکینه خواند
کآرام بخش جان و دل مام و باب بود...
این دختر حسین به میدان کربلا
با دختر بزرگ علی همرکاب بود
در کربلا حماسۀ اشک و پیام داشت
گلواژۀ قیام و گل انقلاب بود...
لبهای خشک و تشنۀ او را به هر سوال
یک مدّ آه، فاصله، وقت جواب بود...
در یاد، داشت آن شب و روزی که از عطش
طوفان خیمه زمزمۀ آب آب بود...
در یاد داشت آن که رخ شیرخواره را
آهسته بوسه میزد و او گرم خواب بود
در یاد داشت آن که به مقتل دوید و دید
خورشید پاره پاره به روی تراب بود
آن ناز پروریدۀ دامان افتخار
کی جای او خرابهٔ شام خراب بود
در آفتابِ گرمِ بیابانِ راه شام
سرهای روی نیزه سرش را سحاب بود
#سیدرضا_مؤید ✍
.
.
#امام_زمان علیهالسلام
#غزل
صبح فراقِ ما، شده از شام، تارتر
دل داغدار و، سینه از او داغدارتر
دل شد نشان تیر غم و، در مصاف عشق
پیدا نشد، حریفی از این کهنهکارتر
ای خنده! بر لبم منشین، یک نفس که هست
از عمرِ گل وفای تو بیاعتبارتر
ای اشک! با تو عهد وفا بستهام، چرا
چون گل شود ز گریۀ ابر بهار، تر
چندان که اُنس با غم هجران گرفتهایم
ترسم که روز وصل شود کار، زارتر
وقتی که هست، اَفضَل اعمال، انتظار
عاشقتر آنکه از همه چشمانتظارتر
یَابنَالحسن! به دیدن تو مستحقتر است
چشمی که شد به یاد تو گوهرنثارتر
هر دل که سوخت از غم هجران شب فراق
گردد به صبحِ وصلِ تو، امیدوارتر
چون ماهی جدا شده از آب، میشود
هر لحظه بیحضور تو دل بیقرارتر...
#محمدجواد_غفورزاده ✍
.
.
#احراق_البیت
#هجوم_به_بیت_وحی
هیزم رسید و آتشی از در بلند شد
ای وایِ من که نالهی مادر بلند شد
مامور شد به صبر علی ، از سکوت او
سو استفاده کرد ستمگر بلند شد
با جمعی از ارازل و اوباش ریخت و
پایش برایِ کُشتنِ مادر بلند شد
در را شکست او ، کمرِ شیعه را شکست
طوری که وای وایِ پیمبر بلند شد
طوری زدند خاطرشان جمع جمع شد
طوری زدند نالهی حیدر بلند شد
با این همه همینکه علی بین کوچه رفت
دیوار را گرفت از آن در بلند شد
دستش رسید دامن مولا ولی شکست
از بس قلاف تیغ مکرر بلند شد
زینب شنید گریهی در آه میخ را
زینب گریست دادِ برادر بلند شد
کُنج خرابه هم چقدر یاد مادر است
وقتی دوباره گریهی دختر بلند شد
* * *
این راه فاطمه است که سر بر ولی دهیم
اینگونه بود شیعه اگر سر بلند شد
#دکتر_حسن_لطفی
.
#حضرت_سکینه علیهاالسلام
#غزل
🔹دست نوازش🔹
از اسب فرود آی و ببین دختر خود را
بنشان روی دامن، گلِ نیلوفر خود را
تنها مرو ای همسفر، از خیمه به صحرا
همراه ببر، باغ گل پرپر خود را
تا قلب سکینه، کمی آرام بگیرد
بگذار روی شانهٔ گلها، سر خود را...
با رفتن خود، ای گل داودی زهرا
پاییز مکن، باغ بهارآور خود را
بگذار که تا روی تو را سیر ببینم
آرام کنم، خاطر غمپرور خود را
یوسف به تماشای تو آمد، که بپوشی
پیراهن دلبافتهٔ مادر خود را
در هیچ دلی، ذرّهای اندوه نماند
بگشاید اگر لطف تو بال و پر خود را
گر بر سر آنی، که به مهمانی خنجر
در باغ شهادت، بِبَری حنجر خود را
چون موج بکش، بر سَرِ این ساحل غمگین
یکبار دگر، دست نوازشگر خود را...
📝 #محمدجواد_غفورزاده
.
.
#شهادت_امام_عسکری
#غزل مهدوی (مناجاتی)
السلام علیکـَ یا بقیه الله
=========================
زهر آتش شده دارد جگرم میسوزد
بین این حجره خدا بال و پرم میسوزد
حجرهام مقتل و من ماندهام و تنهایی
بین بستر جگر شلعهورم میسوزد
ما بنیفاطمه درد دلمان مشترک است
از همین درد، دل نوحهگرم میسوزد
این دقایق منم و روضهی یک کوچه تنگ
کوچهای که ز غمش چشم ترم میسوزد
پسرم آمده و آب به دستش دارد
لب من تشنه و قلب پسرم میسوزد
تشنگی ارث من از واقعه کرببلاست
او که از غصهی او جان حرم میسوزد
ته گودال چهها بر سر او آوردند
از غمش سینهی پر از شررم میسوزد
#غزل_روضه
#شهادت_امام_حسن_عسکری
#نصیر_حسنی ✍
.
.
#حضرت_سكينه علیهاالسلام
#مسمط
تشنه بودم، خواستم لب وا کنم، آبی بنوشم
ناگهان کوه غمی احساس کردم روی دوشم
دیدم آشوبم، تلاطم دارد اشکم، در خروشم
میرسید از هر طرف فریاد جانکاهی به گوشم:
«شیعتی ما إن شَرِبْتُم ماء عَذْبٍ فاذکرونی»
راه را گم کرده بودم، آخر آیا میرسیدم؟
خسته و تنها در آن صحرا، چه غربتها که دیدم
هر غریبی را که دیدم، زیر لب آهی کشیدم
دشت ساکت بود، اما این صدا را میشنیدم:
«اِذ سَمِعْتُم بِغَریبٍ اَوْ شَهیدٍ فَانْدُبُونی»
آرزوها داشتم... راهی شدم تا در سپاهش...
کاش من هم میشدم از کشتگان یک نگاهش
آخر راه من و... او تازه بود آغاز راهش
راه او آغاز میشد از میان قتلگاهش...
«لَیْتَکُم فی یَوْمِ عاشورا جمیعاً تَنْظُرونی»
میزد آتش بر جهانی غربت بیانتهایش
کودک ششماهه هم میخواست تا گردد فدایش
ناگهان شد غرق خون با یک سهشعبه ربنایش
کاش آنجا آب میشد آب از هُرم صدایش:
«كَيْفَ أَسْتَسْقی لِطِفْلی فَأَبَوْا أَنْ يَرْحَمُونی»
بود آیات شگفتی از گلویی تشنه جاری
هر دلی بیتاب میشد با طنین سرخ قاری
دخترش راوی خون بود آن میان با بیقراری
میسرود این اشکها را تا بماند یادگاری:
«وَ انا السّبط الّذی مِن غَیر جُرم قَتَلونی»
#یوسف_رحیمی ✍
.
.
#حضرت_سکینه علیهاالسلام
#غزل
وقتی مرا سکینه لقب داد، مادرم
فهمیدم از تمام جهان رنج میبرم..
باید برای واقعه آمادهتر شوم
باید که از احاطۀ اندوه بگذرم
باید که کوه کوه، غم و التهاب را
در رستخیز فاجعه طاقت بیاورم
آهسته قد کشیده از انبوه داغها
هفتاد و دو مصیبت عظمی، برابرم
در من هزار خیمه صبوری به پا کنید
من سوگوار داغ بزرگ برادرم
من چارده بهار خزان میکشم به دوش
من لحظه لحظه، شاعر گلهای بیسرم
نامم سکینه است، قرار دل پدر
زین رو مرا «سکینه» لقب داده مادرم
#خدیجه_پنجی ✍
.
.
#حضرت_نرجس
«السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمَنْعُوتَةُ فِي الْإِنْجِيلِ
الْمَخْطُوبَةُ مِنْ رُوحِ اللَّهِ الْأَمِينِ
السَّلامُ عَلَيْكِ يَا شَبِيهَةَ أُمِّ مُوسىٰ.»
زدی پیوند «آلهاشم» و «آلیشوعا» را
کهتو ازسالهایقبل دیدی خواب حالا را
اگرچه جسم تو در بند کاخ روم بود، اما
دلت از شوق اقیانوس طی میکرد دریا را
کسی _غیر از تو_ از راز تو باید باخبر میشد
تو خود اما خبرداری دلیل این معما را
اگر ذکر تو «لاخَوفٌ عَلَیهم» شد در آنغربت
به هرآیینه میدیدی دم «لا هُم یَحزَنون»ها را
چنان از شوق «سُرَّ مَن رَءا» از قصر میرفتی
که انگاری شبیه کعبه دیدی هر کلیسا را
در آن شیرینترین رویا چهها رخ داد ایبانو؟
که بر دامان خود دیدی مسیحای مسیحا را
همین که نام «نرجس» را برای خود پسندیدی
از آن پس تا ابد نشناختی دیگر «ملیکا» را
عروس حضرت زهرا شدن آنقدر لذت داشت
که با سختی نمیرفتی مسیر دشتوصحرا را
زبان شاعران حقا که از وصف تو الکن ماند
چه باید گفت اوصاف «شبیهاُمِّموسی» را؟
جهان از ابجد نام بلند تو یقین دارد
که روزی فتح خواهد کرد فرزند تو دنیا را
«شفاعت کار مادرهاست، شاعرها خبر دارند»
بیا لطفی کن ای مادر شفاعت کن دل ما را
#مجتبی_خرسندی ✍
#حضرت_نرجس_خاتون_سلاماللهعلیها
.
.
#امام_عسکری
کیستم من از غلامانِ قدیم سامرا
کیستم جلدِ حریمش، یاکریمِ سامرا
شکر عمری رزقم از دستِ کریمان می رسد
از کریمِ در مدینه یا کلیمِ سامرا
مزهّ دارد با مَصابیحِ الدُّجی، کَهفِ الوَری
راه رفتن در صراطَ المستقیمِ سامرا
گرچه شد تخریب این گلدسته ها و گنبدش
کم نخواهد کرد از شانِ عظیمِ سامرا
نسل اندر نسلِ ما را هم کفایت می کُند
منصبِ کلبِ نگهبانِ حریمِ سامرا
عطر و بوی کربلا دارد تمامِ مرقدش
از نجف انگار می آید نسیمِ سامرا
کاش می شد ساکنِ این قطعه بودم از بهشت
کاش من هم می شدم عمری مقیمِ سامرا
#مهدی_شریف_زاده ✍
.
.
#امام_عسکری علیه السلام
به دنیا آمدی تا شیعیان را سروری باشد
جهان در سایه لطف عدالت گستری باشد
تو فرزند علی(ع)بودی و از ذریه ی زهرا(س)
نمی شد جز حسن(ع) نام تو نام دیگری باشد
جهان فهمید پشت ابر هم خورشید می تابد
اگرچه شهرتش در حصر بودن، عسکری باشد
جهان شد فتح با اندیشه ات بی آنکه در گردت
شبیه مجتبی (ع)غمخوار و حتی لشکری باشد
به تفسیر تو پیدا کرده عالم راه را از چاه
چگونه می شود فرزند کوثر، عسگری باشد؟
زمین از حجت حق لحظه ای خالی نمی ماند
و این یعنی که باید شاه بیت آخری، باشد
#محمدجواد_منوچهری ✍
#السلام_علیک_یا_ابالمهدی
#یا_حسن_بن_علی_العسکری
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
.
.
#امام_عسکری
سامرا یک حقیقت محض است
سامرا ریشه در عزا دارد
هیچ جای جهان نمی بینی
غربتی را که سامرا دارد
تو در این شهر بی وفا یک عمر
بغض کردی و خون دل خوردی
در بهار جوانیات آقا
داغها را به خانهات بردی
آسمان رنگ ارغوانی داشت
پشت دیوارهای لشگرگاه
سایهی غربتت چه طولانی ست
در همین زندگانی کوتاه
از نگاه پر از صلابت تو
لشگر کفر بی امان لرزید
لرزه بر کاخ کافران افتاد
معتمد بارها به خود پیچید
معتمد دید در حضور خودش
از بلندای راز میخواند
در قفس بین شیرها دارد
عاشقانه نماز میخواند
پسرش یادگار غربت اوست
پسرش سالهاست در سفر است
از غم و غربت شهادت او
چشمهایش همیشه شعلهور است
خسته و دل شکسته و تنها
سالها میهمان زندان بود
وارث غربت امام حسن
اشکهایش همیشه جوشان بود
پدرش در کمال بی همتا
مادرش عطر و بوی سوسن داشت
دوستانش همیشه کم بودند
خانهای در میان دشمن داشت
قسمت این است تا که فرزندش
در تمام هزارهها باشد
مثل خورشید پرتو افشاند
تا امام ستارهها باشد
#شهادت_امام_عسکری
#روحاللهگائینی
.
.
#شهادت_امام_عسکری
امشب دوباره در هوای سامراییم
پشت در ِ دارالشفای سامراییم
روضه به روضه ما گدای سامراییم
سینه زنان ِ مجتبای سامراییم
نام حسن آمد دوباره دیده تر شد
ماه ربیع ما خزانی چون صفر شد
دنیا نبود این مزد احسان ِ حسن ها
با بی کسی سرگشت هر آن ِ حسن ها
زهرای مرضیه است گریان حسن ها
ای زهر می خواهی چه از جان حسن ها
هر دو حسن پاره جگر رفتند ای وای
با قلب از غم شعله ور رفتند ای وای
امشب فلک ، جبریل را بی بال و پر دید
ریحانه را نوحه کنان ، بهر پسر دید
عالم امیدش را دوباره در سفر دید
تنها نه مهدی ، یک جهان داغ پدر دید
آه ای یتیمان ! رفت بابا در جوانی
با مهربانان باز شد نامهربانی
شکر خدا اصحاب ، تکفیرش نکردند
با یا مذل المومنین ، پیرش نکردند
در پیچ یک کوچه ، زمین گیرش نکردند
در کودکی از زندگی سیرش نکردند
صد شکر خانه قتلگاه این حسن نیست
بی شمع و زائر ، بارگاه این حسن نیست
ای سامرا ! مهمان مظلومت کجا رفت
ابن الرضای سومین ، پیش رضا رفت
آه از نهاد مهدی ِ او تا خدا رفت
دور از وطن چون کشته ی کرببلا رفت
خوب است که خار بیابان بسترش نیست
چشمی پی ِ عمامه و انگشترش نیست
شد سامرا کرببلایی واحسینا
مهدی کند نوحه سرایی ، واحسینا
ای تن که زیر دست و پایی واحسینا
تو زینت عرش خدایی ، واحسینا
تدفین تو شد ماجرایی واحسینا
جای کفن در بوریایی واحسینا
#محمد_حسین_رحیمیان ✍
#شهادت_امام_حسن_عسکری
.
.
#امام_زمان
#مناجات_مهدوی
#شهادت_امام_عسکری
صاحب عزای سامرا آجرک الله
مأنوس اشک و روضه ها آجرک الله
بودی تو در شهر مدینه داغدار ِ
شش ماهه ی شیر خدا آجرک الله
در پشت درب خانه بین آتش و میخ
مادر تو را می زد صدا آجرک الله
حالا تو سمت موطن خود رهسپاری
داری به لب سوز و نوا آجرک الله
داغ پدر آتش زده بر سینه ی تو
داری به تن رخت عزا آجرک الله
آخر شده بابای تو با زهر کینه
از بند زندان ها رها آجرک الله
کاری شده زهر جفا در پیکر او
می لرزد او سر تا به پا آجرک الله
بر دامنت سر می گذارد با دل خون
راحت شود از هر بلا آجرک الله
شکر خدا در زیر سایه جان سپارد
رأسش نمی گردد جدا آجرک الله
دیگر نمی گردد تن او پاره پاره
از مرکب ده بی حیا آجرک الله
آقا ندیدی بر تنش زخم ِ روی زخم
از نیزه و سنگ وعصا آجرک الله
در وقت تدفینش خدا را شکر دیگر
لازم نباشد بوریا آجرک الله
✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن)
.
.
#شهادت_امام_عسکری
#السلام_علیک_یا_ابالمهدی
از درد زهر سوخته جان مطهرش
محروم شد جهان ز جمال منورش
آثار تشنگی به لبانش رسیده است
می لرزد از شراره ی این درد پیکرش
دارد برای هر نفسش درد می کشد
تنها خداست با خبر از قلب مضطرش
مهدی مگر بیاید و این درد کم شود
مانده ست تا به شوقِ تماشای دلبرش
سر را به زانوی پسرش تا گذاشت رفت
تشویش و اضطراب ز سیمای انورش
دارد یتیم می شود آقای کائنات
در حال رفتن است_خدا_سایه ی سرش
آقا یتیم می شود اما قرار نیست
سیلی زند کسی به رخِ ماه منظرش
دیگر قرار نیست که بعد از پدر کسی
آتش زند به خیمه ی تنهای خواهرش
اینجا پسر ندیده تن بی سر پدر
اینجا پسر ندیده اسیری مادرش
#امام_عسکری_علیه_السلام
#امام_زمان_عجل_الله_تعالی_فرجه
#حسن_کردی ✍
.