eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
4.8هزار دنبال‌کننده
257 عکس
163 ویدیو
36 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian دوستان سوالات خود را می توانند در آی دی استاد ارسال کنند. @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
سوگند به خدا بنده‏اى نمى‏تواند به خدا نزديك گردد مگر به فرمانبردارى از اوامر او، و با ما چنين قدرت و اختيارى نيست كه كسى را از آتش برى سازيم، و هيچ بنده‏اى بر خدا نمى‏تواند حجتى اقامه كند.كسى كه مطيع خدا ص 88 باشد او دوست ماست، و كسى كه گناه كند او دشمن ماست، و كسى را قدرتى نيست كه به ولايت ما برسد مگر به عمل صالح و اجتناب از افعال ناپسند». و از «امالى‏» شيخ طوسى روايت است‏با سند متصل خود از سليمان بن مهران قال: دخلت على الصادق جعفر بن محمد و عنده نفر من الشيعة و هو يقول: معاشر الشيعة كونوا لنا زينا و لا تكونوا علينا شينا، قولوا للناس حسنا و احفظوا السنتكم و كفوها عن الفضول و قبح القول.[127] سليمان بن مهران اعمش گويد: «من بر حضرت جعفر بن محمد امام صادق عليه السلام وارد شدم و در نزد آن حضرت جماعتى از شيعيان بودند و آن حضرت به آنها مى‏فرمود: اى جماعت‏شيعه! شما هميشه با كردار پسنديده و افعال شايسته زينت ما باشيد به طورى كه هر كس شما را ببيند و اخلاق ستوده شما را مشاهده كند به ما نزديك گردد، و تحسين و تمجيد نمايد.و هيچگاه موجب بدنامى ما نشويد كه به كردار زشت‏خود، مردم، ما را هم كه معلم شما هستيم بد بدانند، و از دين خدا منحرف شوند.زبانهاى خود را از گفتار بيجا و بى‏فائده حفظ كنيد، و از افشاى سر خوددارى نمائيد، و از زياده‏گوئى و كلام زشت و طعن و سب و شتم و لمز و همز جلوگيرى كنيد». و از كتاب «مشكاة‏» با سند خود از مهزم روايت است كه مى‏گويد: دخلت على ابى عبد الله عليه السلام فذكرت الشيعة فقال: يا مهزم انما الشيعة من لا يعدو سمعه صوته، و لا شجنه بدنه، و لا يحب لنا مبغضا، و لا يبغض لنا محبا، و لا يجالس لنا غاليا، و لا يهر هرير الكلب، و لا يطمع طمع الغراب، و لا يسال الناس و ان مات جوعا، المتنحى عن الناس، الخفى عنهم، و ان اختلفت‏بهم الدار لم تختلف اقاويلهم، ان غابوا لم يفقدوا[128]، و ان حضروا لم يؤبه بهم، و ان خطبوا لم يزوجوا، يخرجون من الدنيا و حوائجهم فى صدورهم، ان لقوا مؤمنا اكرموه، و ان لقوا كافرا هجروه، و ان اتاهم ذو حاجة رحموه، و فى اموالهم يتواسون. ثم قال: يا مهزم قال جدى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم لعلى رضوان الله عليه: يا على كذب من ص 89 زعم انه يحبنى و لا يحبك، انا مدينة العلم و انت الباب، و من اين تؤتى المدينة الا من بابها[129]. مهزم مى‏گويد: «بر حضرت امام جعفر صادق عليه السلام وارد شدم و سخن از شيعه به ميان آوردم حضرت فرمود: اى مهزم شيعه آن كسى است كه صدايش از گوشش تجاوز نكند (كنايه از آنكه با مردم به تندى و خشونت‏سخن نگويد)، و غصه و تعب او از بدنش نگذرد، (كنايه از آنكه بار و اندوه خود را بر ديگران تحميل نكند)، و دشمن ما را دوست و دوست ما را دشمن نگيرد، و با افرادى كه درباره ما غلو مى‏كنند مجالست ننمايد، و مانند سگ صداى خود را بلند نكند، و مانند كلاغ در جمع‏آورى مال طمع نورزد، و از مردم چيزى نطلبد گرچه از گرسنگى بميرد، و از مردم غافل و دنياپسند دورى كند، و گفتار همه آنان يكى باشد گرچه در مكان‏هاى مختلف زندگى كنند، (و مردمى بى‏سر و صدا و بى‏هوا و آشوب به طورى كه) اگر غائب شوند كسى سراغ آنها را نگيرد، و اگر حضور داشته باشند كسى به آنها التفات نكند، و چون زن خواهند به آنها ندهند، از دنيا خارج شوند و حاجتهاى آنان در سينه‏هاشان باشد، اگر با مؤمنى برخورد كنند او را گرامى دارند، و اگر با كافرى ملاقات كنند از او دورى گزينند، و اگر حاجتمندى بدانها روى آورد او را مورد رحمت‏خود قرار دهند، و در اموال خود بين برادران ايمانى خود مواسات كنند. سپس حضرت فرمود: اى مهزم جد من رسول خدا به على بن ابى طالب - عليه السلام فرمود: اى على دروغ مى‏گويد كسى كه مى‏پندارد مرا دوست دارد و تو را دوست نداشته باشد.من شهر علم هستم و تو در آن شهرى، و از كجا مى‏توان داخل در شهر شد بدون ورود از در آن؟!». و نظير اين روايت را با مختصر اختلافى در لفظ در كتاب «كافى‏»[130] بيان مى‏كند. و از «كافى‏» با سند خود از مفضل روايت است كه: قال قال ابو عبد الله عليه السلام: اياك و السفلة فانما شيعة على من عف بطنه و فرجه، و اشتد جهاده، و عمل لخالقه، و رجا ثوابه، ص 90 و خاف عقابه، فاذا رايت اولئك فاولئك شيعة جعفر[131]. مفضل مى‏گويد كه: حضرت صادق عليه السلام به من گفتند: «با مردم پست و رذل منشين، شيعه على كسى است كه شكم و فرج خود را حفظ كند و از عفت‏خارج نشود، و جهادش در راه خدا شديد باشد، و كارهاى خود را براى خدا انجام دهد، و به ثواب او اميدوار، و از عذاب او ترسان باشد.اگر جماعتى را ديدى كه اين صفات در آنها بود بدان كه آنها شيعه جعفر بن محمد هستند». و از «امالى‏» شيخ طوسى از حضرت رضا از پدرانش از حضرت امام محمد باقر عليه السلام روايت است كه به خيثمه فرمودند:
ابلغ شيعتنا انا لا نغنى عن الله شيئا، و ابلغ شيعتنا انه لا ينال ما عند الله الا بالعمل، و ابلغ شيعتنا ان اعظم الناس حسرة يوم القيامة من وصف عدلا ثم خالفه الى غيره، و ابلغ شيعتنا انهم اذا قاموا بما امروا انهم هم الفائزون يوم القيامة[132]. «به شيعيان ما ابلاغ كن كه ما نمى‏توانيم شما را از طاعت‏خدا بى‏نياز نموده در رحمت داخل كنيم، و به شيعيان ما برسان كه درجات و مقاماتى كه در نزد خداست‏به دست نمى‏آيد مگر با عمل صالح، و به شيعيان ما برسان كه حسرت‏مندترين مردم در روز بازپسين كسى است كه وصف عدل و نيكى را كرده لكن خودش عمل ننموده و غير آنرا بجا آورده است، و به شيعيان ما برسان كه اگر به آنچه به آنها امر شده است عمل كنند رستگاران در روز قيامت‏خواهند بود». و از «كافى‏» با سند خود از حضرت على بن الحسين عليهما السلام روايت است كه فرمود: وددت و الله انى افتديت‏خصلتين فى الشيعة لنا ببعض لحم ساعدى: النزق و قلة الكتمان.[133] حضرت سجاد فرمودند: «سوگند به خدا راضى هستم كه از شيعيان ما دو صفت زشت‏بيرون شود: يكى سبكى و زود به غضب آمدن، و ديگرى كم سر نگاهداشتن، و در مقابل مقدارى از گوشتهاى بازوى خود را فدا بدهم‏». چون در ص 91 سابق معمول بود كه اسير چيزى را فدا مى‏داد و در مقابل آن آزاد مى‏شد، و اگر هيچ نداشت مقدارى از گوشت‏خود يا استخوان، و اگر هيچ راضى نمى‏شد كشته مى‏شد.حضرت مى‏فرمايد: اين دو صفت‏به قدرى بر من ناگوار است و بر ضرر من و شيعيان ماست كه براى آنكه شيعيان را از اين دو صفت مبرى سازم حاضرم و دوست دارم در مقابل، مقدارى از گوشتهاى ست‏خود را بدهم. و از «كافى‏» با اسناد متصل خود روايت است از عمرو بن ابى مقدام قال: سمعت ابا عبد الله عليه السلام يقول: خرجت انا و ابى حتى اذا كنا بين القبر و المنبر اذا هو باناس من الشيعة فسلم عليهم ثم قال: انى و الله لاحب رياحكم و ارواحكم فاعينونى على ذلك بورع و اجتهاد، و اعلموا ان ولايتنا لا تنال الا بالورع و الاجتهاد، من ائتم منكم بعبد فليعمل بعمله، انتم شيعة الله و انتم انصار الله و انتم السابقون الاولون و السابقون الآخرون و السابقون فى الدنيا و السابقون فى الآخرة، قد ضمنا لكم الجنة بضمان الله عز و جل و ضمان رسول الله، و الله ما على درجة الجنة اكثر ارواحا منكم، فتنافسوا فى فضائل الدرجات، انتم الطيبون و يساؤكم الطيبات، كل مؤمنة حوراء عيناء، و كل مؤمن صديق، و لقد قال امير المؤمنين لقنبر: يا قنبر ابشر و بشر و استبشر فوالله لقد مات رسول الله و هو على امته ساخط الا الشيعة.الا و ان لكل شى‏ء عزا و عزا لاسلام الشيعة، الا و ان لكل شى‏ء دعامة و دعامة الاسلام الشيعة، الا و ان لكل شى‏ء ذروة و ذروة الاسلام الشيعة، الا و ان لكل شى‏ء سيدا و سيد المجالس مجالس الشيعة، الا و ان لكل شى‏ء شرفا و شرف الاسلام الشيعة، الا و ان لكل شى‏ء اماما و امام الارض ارض تسكنها الشيعة[134] الحديث. «عمرو بن ابى مقدام گويد كه: شنيدم حضرت صادق عليه السلام مى‏فرمود: من با پدرم براى رفتن به مسجد رسول خدا از منزل خارج شديم و وقتى كه در بين قبر و منبر بوديم جماعتى از شيعيان در آنجا مجتمع بودند.پدرم بر آنها سلام كرد و پس از آن فرمود: سوگند به خدا من بوى شما را و روح شما را دوست دارم، شما در اين امر مرا با ورع و اجتهاد خود يارى كنيد.بدانيد كه به ولايت ما كسى نمى‏رسد مگر با ورع و اجتهاد.اگر فردى از شما به بنده‏اى اقتدا كند بايد طبق روش او رفتار كند. ص 92 شما شيعه خدا هستيد، شما ياران خدا هستيد، شما سابقون اولين هستيد، شما سابقون آخرين هستيد، شما سابقون در دنيا و سابقون در آخرت به سوى بهشت هستيد.ما براى شما بهشت را به ضمان خدا و ضمان رسول خدا ضمانت كرديم.سوگند به خدا كه هيچ ارواحى بيشتر از شما در درجات بهشتى نيست، پس در كسب فضائل و مكارم از ديگران سبقت گيريد، و گوى مسابقه را بربائيد.شما پاكانيد، و زنان شما پاكانند، هر زن مؤمنه‏اى حوريه‏اى است زيبا و داراى چشمان درشت، و هر مرد مؤمنى صديقى است در اين امت. امير المؤمنين عليه السلام به قنبر فرمود: اى قنبر بشارت باد تو را و خوشحالى و سرور، سوگند به خدا كه رسول خدا از دنيا رفت و بر امتش غضبناك بود مگر بر شيعيان، آگاه باش براى هر چيزى عزتى است و عزت اسلام شيعه است، و براى هر چيزى ستون و تكيه‏گاهى است و تكيه‏گاه اسلام شيعه است، و براى هر چيزى نقطه اوج و بلندى‏اى است و اوج اسلام شيعه است، و از براى هر چيزى آقا و رئيسى است و رئيس مجالس مجالس شيعه است، و براى هر چيزى شرفى است و شرف اسلام شيعه است، و براى هر چيزى پيشوائى است و پيشواى زمين‏ها زمينى است كه در آن شيعه زيست مى‏كند». و از «خصال‏» صدوق با سند خود از ابو مقدام از حضرت امام محمد باقر روايت‏شده است كه فرمود:
يا ابا المقدام انما شيعة علىٍّ الشاحبون الناحلون الذابلون، ذابلة شفاههم، خميصة بطونهم، متغيره الوانهم، مصفره وجوههم، اذا جهنم الليل اتخذوا الارض فراشا، و استقبلوا الارض بجباههم، كثير سجودهم، كثير دموعهم، كثير دعاؤهم، كثير بكاؤهم، يفرح الناس و هم محزونون[135]. حضرت فرمودند: «اى ابو مقدام حقا مطلب از اين قرار است كه شيعيان ما كسانى هستند كه رنگ چهره آنان از بسيارى روزه و عبادت خدا زرد شده و لاغر و ضعيف شده‏اند، و طراوت و شادابى رخسار آنان از بين رفته، لبهاى آنان از بسيارى ذكر و فكر خشكيده، شكم‏هاى آنان خالى، رنگهاى آنان پريده، سيماى آنان زرد ص 93 شده.چون شب فرا رسد و سياهى جهان را بپوشاند زمين را فراش خود قرار مى‏دهند، و با پيشانى به روى زمين در مقابل حضرت معبود به سجده مى‏افتند، سجده آنان بسيار است، قطرات اشك آنان ريزان است، دعاى آنان بسيار است، گريه آنان فراوان است، مردم همگى در خوشى و مسرت و غفلت‏بسر مى‏برند ولى آنها در دل حزن و اندوه (از عدم وصول به مطلوب و لقاى خدا) دارند». و از «امالى‏» شيخ طوسى و «ارشاد» مفيد با سندهاى متصل خودشان روايت است كه: روى ان امير المؤمنين عليه السلام خرج ذات ليلة من المسجد و كانت ليلة قمرآء فام الجبانة و لحقه جماعة يقفون اثره، فوقف عليهم ثم قال: ما انتم؟ قالوا: شيعتك يا امير المؤمنين، فتفرس فى وجوههم ثم قال: فمالى لا ارى عليكم سيمآء الشيعة؟ قالوا: و ما سيماء الشيعة يا امير المؤمنين؟ قال: صفر الوجوه من السهر، عمش العيون من البكاء، حدب الظهور من القيام، خمص البطون من الصيام، ذبل الشفاه من الدعاء، عليهم غبرة الخاشعين[136]. امير المؤمنين عليه السلام شبى از مسجد خارج شدند و قصد كردند كه به جبانه (كه محلى است) بروند.آن شب شب ماهتابى بود، جماعتى از مردم به دنبال آن حضرت حركت كرده و به آن حضرت رسيدند.حضرت ايستادند و سئوال كردند: شما چه كسانيد؟ عرض كردند: از شيعيان تو هستيم اى امير المؤمنين.حضرت يك نگاه عميقى در صورت آنها انداخت و فرمود: پس چرا در صورتهاى شما علامت‏شيعيان را نمى‏بينم؟ گفتند: اى امير المؤمنين نشانه‏هاى شيعه چيست؟ حضرت فرمود: شيعيان زرد چهره‏اند از زيادى بيدارى شبها براى عبادت خداوند عز و جل، از شدت گريه از چشمهايشان ريزش آب و اشك مشهود است پشت‏هايشان از زيادى قيام و نماز خميده، شكم‏هايشان از بسيارى روزه به پشت چسبيده، لبهايشان از كثرت دعا خشكيده، و بر سيما و صورت آنان گرد و غبار خشوع و تذلل نشسته است‏». از كتاب «صفات الشيعه‏» صدوق نقل است كه او روايت مى‏كند از پدرش با اسناد متصل خود از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام كه: ص 94 قال: كان على بن الحسين قاعدا فى بيته اذ قرع قوم عليهم الباب فقال: يا جارية انظرى من بالباب؟ فقالوا: قوم من شيعتك، فوثب عجلا حتى كاد ان يقع فلما فتح الباب و نظر اليهم رجع فقال: كذبوا فاين السمت فى الوجوه، اين اثر العبادة، اين سيمآء السجود؟ انما شيعتنا يعرفون بعبادتهم و شعتهم، قد قرحت العبادة منهم الآناف و دثرت الجباه و المساجد، خمص البطون، ذبل الشفاه، قد هيجت العبادة وجوههم، و اخلق سهر الليالى و قطع الهواجر جثثهم، المسبحون اذا سكت الناس، و المصلون اذا نام الناس، و المحزونون اذا فرح الناس[137]. «حضرت امام زين العابدين عليه السلام در اطاق خود نشسته بودند كه ناگهان جماعتى در خانه را زدند، حضرت به كنيز خود فرمودند: اى جاريه ببين در پشت در كيست؟ آن جماعت گفتند: طايفه‏اى از شيعيان تو هستيم، حضرت به طورى با عجله و سرعت‏براى باز كردن در از جاى خود برخاستند كه نزديك بود به زمين پرت شوند.چون حضرت در را باز كردند و به آنها نظر نمودند برگشتند و گفتند: اين جماعت دروغ مى‏گويند، چرا علائم تشيع در صورت آنها نيست؟ آثار عبادت كجاست؟ و آن علامت و نشانه عبوديت در چهره‏هاى آنان كجاست؟ شيعيان ما به عبادتشان شناخته مى‏شوند، و به تغيير رنگ صورت، بينى‏هاى آنان در اثر سجده و اشك قرحه‏دار شده، و صورتهاى آنان كهنه و خراب گشته، و پيشانى‏هاى آنها نيز از حال و وضع اصلى خارج شده، شكم‏هاى آنان به پشت چسبيده، لبانشان خشكيده، آثار عبادت صورتهاى آنها را متغير كرده، و آثار كهنگى و فتور بدن در اثر شب زنده‏دارى و پيمودن روزهاى گرم (به روزه‏دارى و عبادت) در آنان پديدار گشته، آنها مشغول تسبيح‏اند زمانى كه مردم اكت‏باشند، و نمازگزارند وقتى كه مردم درخواب باشند، و در دل غم و غصه دارند وقتى كه مردم خوشحالند». بازگشت به فهرست طرد حضرت رضا عليه السلام جماعتي را كه ادعاي تشيع نمودند و تعليم آنها از «احتجاج‏» شيخ طبرسى از حضرت امام حسن عسگرى عليه السلام روايت كرده كه فرمود:
هدايا و تحف و صله به آنان اعطاء كن، و در رفع گرفتارى‏هاى آنان بكوش‏».[141]
قدم جماعة فاستاذنوا على الرضا عليه السلام و قالوا: نحن من شيعة على عليه السلام فمنعهم اياما ثم دخلوا، قال لهم: ويحكم انما شيعة امير المؤمنين عليه السلام الحسن و الحسين و سلمان و ابوذر و المقداد و عمار و محمد بن ابى بكر الذين لم يخالفوا ص 95 شيئا من اوامره[138]. «جماعتى بر حضرت رضا عليه السلام وارد شدند و گفتند: ما شيعيان على هستيم، حضرت چند روز آنها را نپذيرفتند و اجازه ورود ندادند، و سپس داخل شدند.حضرت فرمود: واى بر شما، شيعيان امير المؤمنين عليه السلام حسن و حسين و سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و محمد بن ابى بكر هستند كه ابدا مخالفت اوامر آن حضرت را ننموده ‏اند». و اين روايت را به طور مشروح در «تفسير امام‏»[139] آورده است.و مرحوم مجلسى در باب صفات الشيعه مرقوم داشته كه حضرت ابى محمد الحسن العسكرى عليه السلام فرمايد: «در وقتى كه مامون ولايت عهدى را به حضرت رضا سپرد دربان بر آن حضرت داخل شده و عرض كرد كه: جماعتى در خانه ايستاده و از شما اذن دخول مى‏طلبد و مى‏گويند: ما شيعه على هستيم.حضرت فرمودند: من مشغولم آنها را از دخول منصرف نما، آنها را منصرف كرد.فرداى آنروز آمدند و عين كلمات ديروز را بيان كردند، باز آنها را منصرف نموده اجازه دخول نداد، و همين طور مى‏آمدند و حضرت اجازه ورود نمى‏فرمود تا آنكه دو ماه طول كشيد و سپس از ملاقات با حضرت مايوس شدند و به دربان گفتند: به مولاى خود بگو: ما شيعيان پدر تو على بن ابيطالب هستيم و دشمنان، ما را در اين مدت دراز كه ما را راه ندادى شماتت كردند، و ما آماده‏ايم كه برگرديم لكن ديگر در شهر خود نمى‏توانيم زندگى كنيم از شدت خجلت و شرمندگى و شكستگى‏اى كه به ما وارد شده است، چون تحمل و صبر بر شماتت دشمنان و زخم زبان آنها را نداريم. حضرت به حاجب فرمود: اجازه بده وارد شوند، آنها داخل شده و سلام كردند، حضرت پاسخ نفرمود و اذن نشستن نداد، و به حال وقوف متوقف بودند.عرض كردند: اى فرزند رسول خدا اين جفاى بزرگ و ص 96 استخفاف چيست كه بر ما روا مى‏دارى؟ بعد از آنكه در اين مدت طولانى ما را از لقاى خود محروم نمودى ديگر براى ما چه آبروئى خواهد بود؟ حضرت فرمود: بخوانيد اين آيه را كه: و ما اصابكم من مصيبة فبما كسبت ايديكم و يعفو عن كثير[140]. «آنچه از مصائب به شما رسيده از ناحيه خود شما بوده و خداوند از بسيارى از آنها چشم‏پوشى كرده است‏». من در اين امر اقتدا به پروردگار خود عز و جل نموده‏ام، و به رسولخدا، و به امير المؤمنين و امامان بعد از آن حضرت، بنابر اين شما را مورد عتاب خود قرار دادم.عرض كردند: به چه علت اى فرزند رسول خدا؟ حضرت فرمود: چون شما ادعا كرديد كه ما شيعيان امير المؤمنين على بن ابيطالب عليه السلام هستيم، واى بر شما، شيعه امير المؤمنين حسن است و حسين و ابوذر و سلمان و مقداد و عمار و محمد بن ابى‏بكر، آن كسانى كه ابدا در موردى از موارد مخالفت امر آن حضرت را نكردند و هيچ كارى كه موجب ملالت آن حضرت بوده و نهى فرموده بود به جاى نياوردند، و شما مى‏گوئيد: ما شيعه هستيم، و در اكثر از كردار خود مخالفت مى‏كنيد، در بسيارى از واجبات كوتاهى مى‏نمائيد، در اداى قسمت مهمى از حقوق برادران دينى خود كه اخوان فى الله هستند كوتاهى مى‏كنيد، و جائى كه نبايد تقيه كنيد تقيه مى‏كنيد، و جائى كه بايد تقيه كنيد تقيه را ترك مى‏نمائيد.اگر مى‏گفتيد: ما از مواليان و دوستان امير المؤمنين هستيم و از دوستان دوستان آن حضرت و از دشمنان دشمنان آن حضرت، من گفتار شما را رد نمى‏كردم و شما را به حضور خود مى‏پذيرفتم، و لكن ادعاى مقام و منزلت عظيمى نموديد كه اگر هر آينه افعال شما با اين گفتارتان تطبيق نكند هلاك خواهيد شد مگر آنكه خداى رحيم با رحمت‏خود شما را عفو كند و از اين گناه بگذرد. عرض كردند: يابن رسول الله، به سوى خدا استغفار مى‏كنيم و از اين ادعاى مهم توبه مى‏نمائيم بلكه فقط مى‏گوئيم همچنانكه مولاى ما حضرت رضا به ما تعليم نموده است: ما از دوستان شما و دوستان اولياى شما، و از دشمنان دشمنان شما هستيم.حضرت فرمود: مرحبا بكم يا اخوانى و اهل ودى، ارتفعوا، ارتفعوا، ارتفعوا، فما زال يرفعهم حتى الصقهم بنفسه. «آفرين بر شما، خوش آمديد اى برادران من، و ص 97 اى اهل محبت و دوستى من، برخيزيد بيائيد، بيائيد، بيائيد، و همين طور حضرت آنها را به سوى خود كشيد تا آنكه آنها را پهلوى خود بدون فاصله نشانيد، و سپس به حاجب فرمود: چند مرتبه آنها را از آمدن و داخل شدن بازداشتى؟ عرض كرد: شصت مرتبه، فرمود: حال شصت مرتبه متوالى و پى در پى به سوى آنها رفت و آمد كن و در هر مرتبه به آنها سلام كن و سلام مرا نيز برسان، بدرستى كه آنها به واسطه توجه و استغفارى كه نمودند تمام گناهان خود را درباره اين ادعاى بزرگ محو و نابود كردند، و مستحق مراتب كرامت‏شدند چون از محبين و مواليان ما هستند، اينك از حال آنها و حال عيالات آنها پرسان شو، و آنچه سزاوار است از نفقات و
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☑️نخستین باری که حضرت آقا شعر"علی ای همای رحمت" را شنیدند 🔹۲۷شهریور سالروز درگذشت شهریار، روز ملی شعر و ادب نامیده شده است. ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian دوستان سوالات خود را می توانند در آی دی استاد ارسال کنند. @m_h_tabemanesh
. (ص) باید تو را بالاتر از بالا صدا کرد باید تو را والای بی همتا صدا کرد ای رحمه للعالمین ما محمد ای بی کران باید تو را دریا صدا کرد ثبت است بر طاق فلک نام بلندت مثل خدا باید تو را یکتا صدا کرد ما حلقه بر گوشیم پس یعنی همیشه مولای من باید تو را مولا صدا کرد نام تو نقش خاتم پیغمبران بود باید تو را یس، تو را طه صدا کرد از بین لب هایت هزاران ماه بارید هر بار که زهرا تو را بابا صدا کرد بر موج غم نوح نبی، موسی به دریا نام تو را وقت عروج عیسی صدا کرد نام تو حلال تمام مشکلات است راه نجات مؤمنین و مؤمنات است از جمله ی پیغمبران سر می شوی تو یعنی که از خلقت فراتر می شوی تو تو خاتم پیغمبرانی یا محمد با حاصل آن ها برابر می شوی تو وقتی خدا زهرا به تو بخشید یعنی سر رشته ی آیات کوثر می شوی تو «معراج تازه ابتدای راهتان است» بین حرا وقتی پیمبر می شوی تو در کوچه های قلب ما با خنده هایت پرواز تا خورشید را پر می شوی تو آقا هنوز عطرت میان شهر جاری است با سیب زهرایی معطر می شوی تو جان تو و جان علی نفسی است واحد وقتی که با حیدر برادر می شوی تو نام علی وقتی که از نامت جدا نیست گاهی محمد را علی گفتن خطا نیست همتایت ای والای بی همتا علی بود مولای مولا تو، به ما مولا علی بود بالاتر از بالاتر از بالا تو بودی بالاتر از بالاتر از بالا علی بود زیباتر از زیباتر از زیبا تو بودی زیباتر از زیباتر از زیبا علی بود ما از لب حق گوی تو این را شنیدیم چرخیده حق دور علی، هر جا علی بود این نور را بعد از تو حتی کور هم دید حق با علی حق با علی حق با علی بود وقت جدایی در شب معراج حتی ذکر خدا هم با رسولش یا علی بود در چین پیشانیت غم پیدا نمی شد در لشکر تو یا محمد، تا علی بود شکر خدا نام علی ذکر لب ماست عشق علی و فاطمه نان شب ماست عشق تو در جان علی، در جان زهراست عشق تو ایمان علی، ایمان زهراست ای سر لولا بین لبخند تو مستور مستور لبخند تو در رضوان زهراست نور خدا جاریست در پیشانی تو روی تو بدر کامل تابان زهراست یک قطره از آب وضویت را گرفتیم دیدیم آری، کوثر قرآن زهراست خیلی گرفتارم ولی این بار را هم آقا قبولم کن، بگو مهمان زهراست وقتی شما مهمان زهرایید یعنی امید عالم سفره احسان زهراست قبر شهید بی پلاک خفته در رمل پائین پای تربت پنهان زهراست باید که بر بالای هر منبر بگوئیم تو یادمان دادی به او مادر بگوئیم ص .
. ترکیب بند مدح میلاد حضرت رسول اکرم (ص)... باید نگاره ای بنویسم زِ رويتان تا عالمی شود همه درگیر مویتان ما باده ی حلال تورا نوش می کنیم مستىِ جام آدمیان از سبویتان هر صبح و ظهر و شب سر تعظیم آورند خیل ملک زِ عشق و وفا رو به سویتان از اصل و ریشه اهل کرامات و رحمتید گرچه که بَد در آمده از کار عمویتان آنکه بَدی به حق تو کرد، عاقبت شده ست مبهوت و ماتِ شمه ای از خُلق و خویتان در طول عمر شصت و سه سال تو گفته اند جز حرف حق نیامده دَر از گلویتان با روی و موی و کوی تو دل خو گرفته است دنیای ما زِ عطر شما بو گرفته است تو آمدی که طبع دل ما عوض شود با دیدن تو جلوه ی دنیا عوض شود تو آمدی که با دَم عیسایی شما احمد مسیح و جای مسیحا عوض شود تو آمدی که معجزه های مکررت غوغا کند، وَ معنی غوغا عوض شود تو آمدی که نورِ رُخ دلربای تو باعث شود که شمس و قمرها عوض شود تو آمدی که سبزی روی مطهرت کاری کند که حالت صحرا عوض شود تو آمدی که دین الهی بپا شود مسجد بنا شود، وَ كليسا عوض شود تو آمدی و آمدنت انفجار کرد فصلِ خزانِ خطه ی مارا بهار کرد ای جان ما فدای تو و اهلبیت تو عالم همه گدای تو و اهلبیت تو دنیا به این بزرگی و هرچه درون اوست خورده سَند برای تو و اهلبیت تو دارم دوباره در سرِ خود شوق دیدنت دارد دلم هوای تو و اهلبیت تو عرش خدا سرای خداوند باری و.. باشد جهان سرای تو و اهلبیت تو در آسمان و، در همه ی قُلّه های نور بالا بُوَد لوای تو و اهلبیت تو راه هدایتی و، هدایت گر بشر.. ..گشته نوشته های تو و اهلبیت تو گفتی سفارشم همه قرآن و اهلبیت.. ..باشد دلیل مَحكمه قرآن و اهلبیت خود دلبری و دلبر تو مرتضی علی ست یکتا ترین برادر تو مرتضی علی ست از کودکی به دست خودت تربیت شده ست از کودکی به محضر تو مرتضی علی ست در معرکه کنارِ تو پیکار می کند همواره یار و یاور تو مرتضی علی ست هم عاشقِ خدا و نبیِ خدا بُوَد هم بی قرار کوثر تو مرتضی علی ست او جانشین حق تو، والی مطلق است بعد از تو مرد سنگر تو مرتضی علی ست با دست او تمام جهان فتح می شود تا رمز فتح خیبر تو مرتضی علی ست من شیعه ی علی و مسلمان اَحمدم شکر خدا که نوکرِ آل محمدم .
سلام علیکم تا دقایق دیگر کلاس مقتل بر اساس ( کتاب مذبوح فرات ) شروع می شود دوستان خود را مطلع سازید. موضوع جلسه : شرح صحیفه ی ملعونه به نقل از کتاب مذبوح فرات صفحه ی 874 https://eitaa.com/zameneashk1
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
مجلس چهل و هفتم صوت اول 🌺🌴 شرح صحیفه ی ملعونه 🌺🌴 چرا تشیع تا کنون جهانی نشده است؟ 🌺🌴 موانع جهانی نشدن تشیع و مهدویت 🌺🌴 آیا لعن و برائت به معنی توهین و فحاشی است؟ 🌺🌴 دشمن معانی قرآنی را برای بهم زدن وحدت قرآنی بهم زده است. 🌺🌴 همانطور که ما از میکرب و.. دوری می کنیم از اعمالی چون ظلم و غضب و قتل و هوا داری از این موارد دوری می کنیم و این معنی واقعی لعن است و ارتباطی به تو هین ندارد. 🌺🌴 عزیزان حتما صوت را گوش کنید و برای دوستان ارسال کنید تا خدمت عظیمی به امیر المومنین علیه السلام کرده باشیم.❤️ ❤️🌴 من خادم حرمم 🌴❤️ السلام علیک یاابا عبدالله کانال ویژه مقتل امام حسین ع با متن عربی و ترجمه از منابع معتبر و پاسخ به شبهات مقتل است ایتا @zameneashk1 تلگرام @zameneashk باب الحسین ع ، کلاس های غیر حضوری https://t.me/Babolhusein آی دی پاسخ به سوالات @m_h_tabemanesh
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
مجلس چهل و هفتم صوت دوم 🌺🌴 شرح اطاق فکری دشمنان امیر المومنین 🌺🌴 پیمان نامه ی ملعونه چیست و توسط چه کسانی و در کجا نوشته شد و چه هدفی را دنبال می کرد. 🌺🌴 سقیفه کجاست و در زمان جاهلیت چه عملی در آنجا صورت می گرفت؟ 🌺🌴 منافقین سقیفه در کلام مقدس قمر بنی هاشم 🌺🌴 ادامه ی نفاق تا ظهور امام مهدی عج و بر خورد حضرت با منافین ❤️ به دقت گوش کنیم و ریشه ی ظلم و غضب و قتل و هوادارانشان را بدانیم. ❤️ من خادم حرمم ❤️ السلام علیک یاابا عبدالله کانال ویژه مقتل امام حسین ع با متن عربی و ترجمه از منابع معتبر و پاسخ به شبهات مقتل است ایتا @zameneashk1 تلگرام @zameneashk باب الحسین ع ، کلاس های غیر حضوری https://t.me/Babolhusein آی دی پاسخ به سوالات @m_h_tabemanesh
آی دی دریافت کتاب مذبوح فرات @m_h_tabemanesh
. به زخم پیکر زیتون، به بغض لیموها به داغ لاله، به خونِ گلوی شب‌بوها به بال‌های کبوتر که غرقه در خون است به زخم‌های نشسته به پیکر قوها به یال‌های پریشان و زخمی اسبان به ردّ جاری خون در نگاه آهوها به گونه‌های به خون‌سرخ از جراحت عشق به زخم تیغِ نشسته میان ابروها به فرق‌های حنابسته در عروسی خون قسم به طرّۀ در خون‌خضاب گیسوها به بغض شیعه که دیری‌ست در گلو مانده به بازوان کبود شکسته‌پهلوها که تیغ حیدر اگر در نیام خود جنبد اثر نماند از این برج‌ها و باروها نشان خیبر صهیون به جا نخواهد ماند چنان‌که نام و نشان نتانیاهوها! ✍🏻 🏷 .
. برای وصف تو باید قلم صاحب قدم باشد همیشه نام تو بر سر در خانه علم باشد جهان ما را به نامت می شناسد وای بر ما که تو‌ را «شیخ الائمه» شیعه نشناسد، ستم باشد «حنیفه» می کند شاگردیت را چون «مفضَّل» ها هنر آموز درگاهت ،«هشام بن حکم» باشد علی با ذوالفقارش حافظ اسلام احمد شد و مکتب خانه ات مثل همان تیغ دو دم باشد شدی صادق که از کذاب ها باشی جدا مولا برای حفظ دین اما دلت لبریز غم باشد چه می ترسند بعضی ها ز قال الباقر و صادق و می خواهند نسل پر فروغ شیعه کم باشد تویی فرزند ابراهیم و در آتش نمی سوزی اگر نمرود های این زمان صدها رقم باشد به کوری دو چشم دشمنان اثنی عشر هستیم اگرچه مرقد «شیخ الائمه» بی حرم باشد .
. وقتی که آمنه به محمد سلام گفت یعنی در آینه به محمد سلام گفت آن دم گشود دست و پسر را بغل گرفت یعنی ستاره بود و سحر را بغل گرفت اسمش روی کتیبه‌ی دلها منبت است آن که عقیده داشت خدا در محبت است عالم «حجاز وحشی زیبا ندیده» بود با آن همه نشانه خدا را ندیده بود عالم چموش بود و فقط شیهه میکشید از دست جهل ، دست به سر صیحه میکشید عالم مریض بود و بدون طبیب بود عالم غریبه بود و بدون حبیب بود عالم ضمخت بود تبسم بلد نبود بر دختران خویش ترحم بلد نبود حالا خدا دوباره نفس تازه میکند قرآن خطی است که شیرازه میکند حالا خدا میاید و خیرات میکند چشم حجاز را به گلی مات میکند میخواست حق که این گره اینگونه وا شود تا یک یتیم «قَیّم» ام القرا شود پا بر زمین گذاشت چنان که به مغز ، هوش آتشکده به پای قدم رنجه اش خموش با حیرت ایستاد عوالم به پای او قبله نیاز داشت به قبله نمای او زد با تبر شکست دل بت پرست ما آورد و داد دست علی را به دست ما ✍ .
. السلام علیک یا رسول الله صلوات الله علیه وآله وسلم السلام علیک یا جعفربن محمد یا صادق الائمه علیه السلام هفده ماه ربیع الاول است و آسمان شد به یمن مقدم نور محمد دُرفشان  عرش حق شد خاک پای خاتم پیغمبران پر شد از فریاد ِ جاء الحق تمامی جهان ‌بر تن هر دشمن ایزد لباس ماتم است اهل عالم جشن میلاد رسول اکرم است خورده با صورت همه بت های مکه بر زمین شد دگر از آسمان اخراج، ابلیس لعین جای آن افلاک شد لبریز از نور یقین مژده بر اهل زمین آمد نبی ِ آخرین دوره کفر ونفاق و بت پرستی سر رسید کلّ عالم را امیر و هادی و رهبر رسید آمده تا که کند ابلیس را خار و ذلیل او شود از جانب حق مقتدای بی بدیل تا که گردد بر بشر هم رهنمای سلسبیل هم شود سرچشمه ی یک نسل والا و جلیل او برای کلّ هستی باب رحمت می شود آسمان ِ سیزده خورشید عصمت می شود در کنار عید احمد روز جشن دیگر است روز عید صادق آل پیمبر ،جعفر است او برای مذهب شیعه رئیس و رهبر است کوری عباسیان بر اهل عالم سرور است اوست دُرّ بحر باقر، لاله ی باغ علی با قدوم انورش شد شهر یثرب منجلی روی دست امّ فَروِه قبله ی جانان رسید در همان نوزادی خود تالی قرآن رسید با کمالات و جلالش جلوه ی یزدان رسید با روایات جلیلش معنی ایمان رسید آمده در آسمان ها همزمان خورشید و ماه می شود در محفل میلادشان دل رو به راه باز شد درب جنان از مقدم پُربارشان آمد از عرش معلّی' هر ملک دیدارشان زیر پای آن دو شد عرش خدا گلزارشان اسوه ی هر شیعه ای شد سیره و رفتارشان آمده دو آینه، دو مظهر ِ پروردگار مِهر آن دو می کند هر شیعه ای را رستگار یک نفر روی زمین اول سفیر ِ خالق است دیگری هشتم مه عصمت امام صادق است هر کسی که نیست شاد از عید آن دو فاسق است بر مقام نوکری آن دو شیعه لایق است باز شد بر روی کلّ شیعه ابواب نجات می شود بخشیده در میلاد آن دو سیئات آن دو شاه عالم و ما نوکر باعزّتیم با برائت از عدوی آن دو اهل جنّتیم در قیامت از حساب روز محشر راحتیم چون که اهل بیت را داریم غرق نعمتیم شکر ایزد منصب ما شد گدای اهل بیت جان ما،هستی ما گردد فدای اهل بیت ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. سیاهی بود و ایمان در دل ظلمت عصا می زد جهالت راهبر می شد خودش را نور جا می زد نمی بارید غیر از غم،نمی رویید غیر از یأس گل ریحانه در گور حماقت دست و پا می زد زمین تا مرز عصیان رفته بود از جرم آدم ها زمان در خواب بود و فتنه ناقوس عزا می زد خدا از سنگ بود و داشت شیطان در دل دنیا به شادی دست در خلق هزاران ماجرا می زد برای ختم این کابوس جانفرسای مرد افکن زمین دست توسل رو به درگاه خدا می زد خدا آورد ابراهیم را در هیبتی دیگر نسیم نور و رحمت را برای امتی دیگر زمین خوردند بتها با قدومش تا جهان فهمید زمین افتادن بتهاست دست قدرتی دیگر زبان پادشاهان لال شد کسری ترک برداشت به سردی رفت آتشگاه و رو شد آیتی دیگر خدا در عرش با خود داشت احمد را ولی بخشید به دنیا بهترینش را که باشد رحمتی دیگر بساط ظلم را برچید و شیطان غرق ماتم شد محمد آمد و آورد با خود دولتی دیگر رسول دین رحمت شد جهان غرق سعادت شد به ما بخشید با قرآن و عترت شوکتی دیگر زمین جای قشنگی شد برای زندگی وقتی که او با آل خود بخشید بر آن قیمتی دیگر .
. شادیم که «رحمت» رحیم آمده است از عرش «صراط مستقیم» آمده است بر «خاتم انبیا» محمد صلوات عطر گل اوست با نسیم آمده است .
. ای چشمه ی مهتاب چه ذاتی چه جلالی آئینه ی ذاتت نگرفته است ، زوالی ای صاحب کُرسّی فقاهت نفست گرم تا روز قیامت ، دم ِ علمت متعالی از دایره ی شبهـه و تشکیـک درآید یک ذره یقینت برسد گر به « غزالی » بی جلوه ی چشمت ، نبرد راه به جایی هم دشمن مبغوض تو،هم شیعه ی غالی ( ما افقهَ مِن جعفر ِ) دشمن سندی شد در مدح تو از ، جانب اشباح ِ رجالی ای مدرسه و منبر و محراب و مراجع افتاده به پای تو ، چنان میوه ی کالی شد صاحب فیض از دم تو جابر حیان شاگرد کلاس تو ، « ابو حمزه ثمالی » بی فیض تو علامه شدن کار محالی است ای مَشی ِ بلندت ، به جهان رو به تعالی ای پاسخ آماده ی هر پرسش دشوار در ذهن فقیهانه نمانده است سئوالی در رگ رگ هر مأذنه هر روز سه دفعه با لطف تو ، جاری شده ، آواز بلالی باران شده سرمست تو ای ابر کرامت ای کاش ببارید ، بر این کاسه ی خالی صد شکر که در پای تو یکریز زبان ریخت طبـع ِمـن دلــسوختـه ، بـا ایـن کـر و لالـی ✍ .
. وقتی بیانجامد به وصل یار مقصد دیدنی ست در محضر محبوب دیدار مجدد دیدنی ست هر شب تمام عرشیان او را زیارت می کنند هفت آسمان حور و ملک در رفت و آمد دیدنی ست در جسم و جان او خدا بهتر مجسم میشود در او تجلی صفات حی سرمد دیدنی ست با حسن روی یوسفی از یوسفان فاطمه خال سیاه ابروی خم زلف مجعد دیدنی ست با مطلع الفجر رخش جبرییل حیرت میکند بسکه ظهور صادق ال محمد دیدنی ست هر کس که از ذریه ی زهراست اقای من است تنها به زیر پای این اولاد مسند دیدنی ست با چشم دل باید مزار ساده اش را بنگریم قطعا بقیع خاکی اش مانند مشهد دیدنی ست فردا که ایوان و شبستان و رواقی ساختیم طوف کبوترهای عاشق دور گنبد دیدنی ست قصد زیارت می کنیم از دور قطعا زائریم از عاشقان بی قرار صادق بن باقریم خورشید دارد ارتزاق از فیض نور خانه اش موسا اقامت کرده در وادی طور خانه اش پیر و مراد انبیاست سرچشمه ی آب بقاست خضر نبی نوشیده از جام طهور خانه اش اهل زمین شایسته ی خدمت به او هم نیستند بر عهده ی کروبیان باشد امور خانه اش از برکت اعجازش ابراهیم بیرون می زند با شوق هر کس پا گذارد در تنور خانه اش جای غرور افتادگی جای تجمل سادگی شب تا سحر میبارد از سقف نمور خانه اش طیّ طریقم بی گمان اغاز معراج من است نزدیک عرشم میبرد این راه دور خانه اش بار سرم را میکشد بر روی شانه شب به شب خیلی بدهکارم به دیوار صبور خانه اش موسی بن جعفر نه دمش عیسی بن جعفر پرور است دستم به دامان مسیح نوظهور خانه اش در مشهد و در کاظمین از عمق جان سر میدهم اولاد من قربان اولاد ذکور خانه اش آئینه دار پنج تن بر خلق عالم حاکم است جانم فدایش پنجمین جد امام قائم است عرض ارادت میکنم اما به شکل دیگری تقدیم حضرت میکنم با جان و دل شعر تری جمع نبوت با امامت میشود کنه امام آئین او پیغمبری سیر و سلوکش حیدری در ما رایت افقه من جعفر نعمان ببین حتی ندارد دشمنش از او فقیه بهتری کار کسی جز او نباشد ابن حیان ساختن از غیر آقا بر نمی آید زُراره پروری از برکت انفاس او کرسی درس خاص او پیچیده ست آوازه ی فقه و کلام جعفری بر صدق گفتارم شهادت میدهد اِبنِ حَکَم در گفتگوهایش نمایان است فتح خیبری ممنون قال الباقر و مدیون قال الصادق اند از مرجع و از سینه زن تا روضه خوان و منبری دیدند با چشمان خود هم شافعی هم مالکی ... ✍ .
. به جای تیغ خون آلود، تیغی جوهری داری نه از مردان جنگ، از اهل دانش لشکری داری کلاس درس نه، دکان عشق است این که می بینم چه آوردی که از هفتاد ملت مشتری داری؟ زمان خطبه ات چرخِ فلک از کار می افتد نه تنها از زمین از عرش هم پامنبری داری به ظن دوستان گویی غریب افتاده ای هرچند به زعم دشمنان آوازه ای سرتاسری داری غلام ات مثل ابراهیم آتش را گلستان کرد و این تازه غلامت بود و بر او سروری داری چه توصیفش کنم هارون مکی را؟ خدا را شکر کنار دست خود مانند حیدر قنبری داری دمیدی در تن اسلام جان تازه ای دیگر به باغ آفت زدند اما برایش نوبری داری .
. از قضا ما را خدا از اهل ایمان می نویسد ما أطیعوالله می دانیم ، قرآن می نویسد قُل تَعالَو نَدعُ می خوانیم ، ثابت می کند ما مومنِ عشقیم ، آری آلِ عمران می نویسد در مسلمانی قدم برداشتیم آنجا که حیدر ما مسلمانِ علی هستیم ، سلمان می نویسد سختی از دین نیست -لا اِکراهَ فِی الدّین- شیعه هستیم مذهبِ ما را امامِ صادق آسان می نویسد صادقُ الوَعدیم ، ما را عشق اینسان می پسندد صادقُ القَولیم اگر از راستگویان می نویسد حرف از ابراهیم از آتش می شود ، کو یارِ صادق؟ از تنورِ خانه می پرسم ، گلستان می نویسد سرّ تبیاناً لِکلِّ شیء یعنی او که حتی طفلِ مکتب خانه اش تفسیر تبیان می نویسد آفرینش در نگاهش شرحِ توحیدِ مُفضَّل علم یعنی قالَ صادق ، اِبنِ حیّان می نویسد خیل عشاقش فراوانند شاهد دارم از عشق عاقبت ما را هم از خیل شهیدان می نویسد ✍ .
. به پریشانی هر زلف پریشان سوگند به نفس‌های لب خشک بیابان سوگند به تب خاکِ ترک‌خورده‌ی سوزان سوگند به نمک زار  به هر تشنه‌ی باران سوگند صبر دنیا به سر آمد که سرامد آمد چارده بار نوشتند محمد آمد او تجلی ازل بر جبروت است که هست؟ او صراط است و ثبات است و ثبوت است که هست ؟ او سوالی است جوابش که سکوت است که هست ؟ آدم ! او فلسفه‌ی سر هبوط است که هست؟ ما ندانیم که هست آنکه ندانیم که بود باید او خود بنویسد که بخوانیم که بود ناگهان پرده برانداخته است از رویش تا که کس‌را شکند از شکن گیسویش قبله آرام بگیرد به خم ابرویش که هیاهو بکند زمزمه‌ی یا هویش جلوه در جلوه جمال ازلی را دیدند قبل میلاد علی بود علی را دیدند تشنه لب بود زمین حضرت باران را دید خار در خار پُر از خار... گلستان را دید تیره جان بود و جهان بود که جانان را دید پس از آن بود که آدم خودِ انسان را دید رحمت واسعه‌اش روی سر فاطمه است او نفس‌های علی و جگر فاطمه است او فقط بود و فقط بود  مسلمان خودش مومن خویش شد و غرقه‌ی ایمان خودش جلوه‌ای بود دو تا گشت دوچندان خودش دید با چشم خودش عین خودش جان خودش در کمالات خودش نورِ جلی را می‌دید او در آیینه‌ی خود روی علی را می‌دید ای که قبل از همه معمار دو دنیا شده‌ای قبل خود آمده  این گونه معما شده‌ای آدم و یوسف و یعقوب و مسیحا شده‌ای هرچه خوبان همه دارند تو یکجا شده‌ای از ازل تا به ابد جیره خور خان تواند لات و عُزّی و هُبل نیز مسلمان تواند آمدی با نفس عشق پیمبر بشوی تا که تکثیر شوی تا که مکرر بشوی فاطمه فاطمه هِی حیدر و حیدر بشوی تا حسین و حسن و باقر و جعفر بشوی تا رضا و علی و هادی و موسی باشی آمدی تا نفس حضرت زهرا باشی لب تو غرق تمنای حسین و حسن است چشم تو مات تماشای حسین و حسن است خیره بر مادر و بابای حسین و حسن است که فقط سینه تو جای حسین و حسن است کیستی کعبه‌ی ما ای همه  آمال علی ای حسین و حسن و ای سلسله آل علی تو جلو داری و شمشیر خدا پیش تو است چه غمی هست تو را شیر خدا پیش تو است خیبر و بدر و اُحد تیر خدا پیش تو است که علی نعره‌ی تکبیر خدا پیش تو است همه حیرت زده‌ی ضربه‌ی کاری شده‌اند چه خیالیست اگر آن دو فراری شده‌اند نسب ماست که از آل شقایق باشیم و کمی جرعه کش بحر حقایق باشیم این کریمی شما بود که عاشق باشیم قسمت این بود که از لطف تو لایق باشیم تا بگویند به ما قبله‌ی دنیا آمد که علی مژده بده صادق زهرا آمد مذهب ماست به تاسیس اباعبدالله مکتب ماست به تدریس اباعبدالله ما همه مست احادیث اباعبدالله نفس ماست به تقدیس اباعبدالله کُنیه‌ات کُنیه‌ی عشق است همانند حسین ای به قربان دلت ای دل در بند حسین غزه امروز بمان از دل ویران برخیز راه کم مانده ببین، جبهه‌ی جولان برخیز همتی مانده فقط غیرت لبنان برخیز فتح نزدیک شده لطف شهیدان، برخیز مرگ صهیون و یهودا چقدر نزدیک است به تو سوگند که هنگام سحر نزدیک است... ( ۴۰۳/۰۶/۳۰)✍ .