هدایت شده از اشعار زیبا
کانال اشعار زیبا
اشعار و مطالب زیبا و دو بیتی های ناب را در کانال ما دنبال کنید
کانال ما را به دوستان خود معرفی کنید
https://eitaa.com/asharziba
🖤💔🖤💔🖤💔🖤💔🖤
▪️اربعین
به هم رسانده خدا، عراق و ایران را
فدائیان اباالفضل، فدائیان حسینیم
ز فتنه ها نهراسیم، که در امان حسینیم
به هم رسیده دل ما، کنار پرچم مولا
عدو به خواب ببیند، دگر جدایی ما را
بگو به آل سعود، بگو به آمریکا
که زیر بیرق عشق، به هم رسانده خدا
عراق و ایران را
حُبُّ الحُسَينِ يَجمَعُنا
عشق حسین ما را گردهم جمع میکند
* * *** ***
چه قم چه بصره چه اهواز، چه کربلا و چه مشهد
برادریم و هم آواز، محب آل محمد
به چشم خود همه دیدیم، شکست داعشیان را
شکوه غیرت شیعه، نجات داده جهان را
بگو به آل سعود، بگو به آمریکا
که زیر بیرق عشق، به هم رسانده خدا
عراق و ایران را
حُبُّ الحُسَينِ يَجمَعُنا
عشق حسین ما را گردهم جمع میکند
* * *** ***
عَلَى الوِلاءِ نَشَأنا، وَ بِالوَفاءِ نَهَضنا
با ولایت بزرگ شدیم و با وفاداری برپا خواستیم
حَمَلنا رايَةَ عِزٍّ، وَ لِلحُسَينِ رَكَضنا
پرچم عزت بر دوش گرفتیم ... و به سوی حسین دویدیم
مِن اَهلِ قُمَ وَ الاَهواز، وَ بَصرَةٍ وَ خُراسان
ما مردم قم و اهواز و بصره و خراسان
نُحِبُّ آلَ مُحمّد، وَ بِالخِدامَةِ إخوان
آل محمد را دوست داریم و در خدمتشان با هم برادریم
فَقُل لِأمريكان، وَ قُل لِآلِ سُعود
به آمریکاییها و آل سعود بگو
مِنَ العِراقِ وَ ايران، بِوَحدَةٍ وَ إخاء
ما از عراق و ایران، با اتحاد و برادری
اِلى الحُسَينِ نَعود
به سوی حسین (ع) باز میگردیم
حُبُّ الحُسَينِ يَجمَعُنا
عشق حسین ما را گردهم جمع میکند
* * *** ***
نُحامي عَن حَرَمِ الله؛ وَ کَربَلاءُ سَمانا
از حرم خداوند دفاع می کنیم، کربلا آسمان ماست
بِمَکَّةَ وَ بِقُدسٍ، غَداً یَرِفُّ لِوانا
فردا، پرچم ما در مکه و قدس به اهتزاز در خواهد آمد
لِمَحوِ داعِشَ قُمنا، وَ فینا عَزمُ مُحَمّد
برای نابودی داعش به پا خواستیم، اراده محمد داریم
وَ لایُفَرَّقُ شَملٌ ، عَلَی الوِلاءِ ی تَوَحَّد
جمعی که دور ولایت گرد آمده، پریشان نخواهد شد
فَقُل لِأمريكان، وَ قُل لِآلِ سُعود
به آمریکائی ها و آل سعود بگو
مِنَ العِراقِ وَ ايران، بِوَحدَةٍ وَ إخاء
ما از عراق و ایران، با اتحاد و برادری
اِلى الحُسَينِ نَعود
به سوی حسین (ع) باز میگردیم
حُبُّ الحُسَينِ يَجمَعُنا
عشق حسین ما را گردهم جمع میکند
شاعر فارسی: محمدمهدی سیار
شاعر عربی: مرتضی حیدری آل کثیر
🖤💔🖤💔🖤💔🖤💔🖤
⛱کانال اشعار زیبا
https://eitaa.com/asharziba
▪️شهید
با خنده ای که عکس تو در بر گرفته است
دیوار خانه چهره ی دیگر گرفته است
بعد از تو برق شور و شعف را هجوم اشک
از چشم های خسته ی مادر گرفته است
بی شک شبیه کوچه ی ما، کوچه های عرش
از نام پر شکوه تو زیور گرفته است
حالا منم، کنار تو، اینجا که پر زدی
اینجا که خاک، بوی کبوتر گرفته است
ای انعکاس دست علی! برق ذوالفقار!
افلاک، پشت نام تو سنگر گرفته است
اینجا، نماز چلچله ها رو به دست توست
دستی که رنگ غیرت حیدر گرفته است
چشمان من همیشه همین جا کنار توست
اینجا که خاک، بوی کبوتر گرفته است
⛱کانال اشعار زیبا
https://eitaa.com/asharziba
هدایت شده از اشعار زیبا
▪️اربعین
کوله بار عاشقان دارد مهیا می شود
دارد آن مهمانی ارباب برپا می شود
این قدم ها، خستگی ها در مسیر
گر شود نذر فرج ،بسیار زیبا می شود
⛱کانال اشعار زیبا
https://eitaa.com/asharziba
🖤💔🖤💔🖤💔🖤💔🖤
▪️شهید
در وقت مرگ ، روی لبش خنده ای شکفت با خون خود نوشت:
"آخر فتاد مرغ سعادت به دام ما"
"زد روزگار ، سکه ی عزت به نام ما."
"مادر" چنان عقاب به بالین او رسید
"فرزند" را به سینه ی پر مهر خود فشرد
دستی میان اشک ، به موی پسر کشید
بر روی "خون گرفته ی" او بوسه ای نهاد
در موج اشک گفت:
رویت سپید باد ، "شهادت" مبارکت!
از ما ببر به شهیدان سلام ما
با کشتگان بگو:
با ننگ ظلم ، زیستن ما ، حرام ما.
فرزند پاکزاد
مغرور و سربلند
لبخند زد به مادر و در "آخرین وداع"
با دیدگان سرخ شهادت نگاه کرد
گفتا که: ای عزیزترین تکیه گاه من!
بشنو پیام ما:
ما کشتگان راه خداییم ،غم مدار
پاینده ایم و این بود آخر کلام ما:
"هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق"
"ثبت است بر جریده علم دوام ما"
🖤💔🖤💔🖤💔🖤💔🖤
⛱کانال اشعار زیبا
https://eitaa.com/asharziba
هدایت شده از اشعار زیبا
بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد
دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد
⛱کانال اشعار زیبا
https://eitaa.com/asharziba
🍃🍂🌺🍂🍃🌺🍃🍂🌺🍂🍃
▪️حضرت علی(ع)
شب همان شب که سفر مبداء دوران می شد
خط به خط باور تقویم مسلمان می شد
شب همان شب که جهانی نگران بود آن شب
صحبت از جان پیمبر به میان بود آن شب
در شب فتنه شب فتنه شب خنجرها
باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها
مرد؛ مردی که کمر بسته به پیکار دگر
بی زره آمده در معرکه یک بار دگر
تا خود صبح خطر دور و برش می رقصید
تیغ عریان شده بالای سرش می رقصید
مرد آن است که تا لحظه ی آخر مانده
در شب خوف و خطر جای پیمبر مانده
گر چه باران به سبو بود و نفهمید کسی
و محمد خود او بود و نفهمید کسی
در شب فتنه شب فتنه شب خنجرها
باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها
دیگرانی که به هنگامه تمرّد کردند
جان پیغمبر خود را سپر خود کردند
بگذارید بگویم چه غمی حاصل شد
آیه ی ترس برای چه کسی نازل شد
بگذارید بگویم خطر عشق مکن
جگر شیر نداری سفر عشق مکن
عنکبوت آیه ای از معجزه بر سر در دوخت
تاری از رشته ایمان تو محکم تر دوخت
از شب ترس و تبانی چه بگویم دیگر؟!
از فلانی و فلانی چه بگویم دیگر؟!
یازده قرن به دل سوخته ام می دانی
مُهر وحدت به لبم دوخته ام می دانی
باز هم یک نفر از درد به من می گوید
من زبان دوختم و خواجه سخن می گوید:
"من که از آتش دل چون خُم مِی در جوشم
مُهر بر لب زده خون می خورم و خاموشم"
طاقت آوردن این درد نهان آسان نیست
شِقْشقِیّه است و سخن گفتن از آن آسان نیست
می رود قصه ی ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام
چشم وا کن احد آیینه ی عبرت شد و رفت
دشمن باخته بر جنگ مسلط شد و رفت
آن که انگیزه اش از جنگ غنیمت باشد
با خبر نیست که طاعت به اطاعت باشد
داد و بیداد که در بطن طلا آهن بود
چه بگویم که غنیمت رکب دشمن بود
داد و بیداد برادر که برادر تنهاست
جنگ را وا مگذارید پیمبر تنهاست
یک به یک در ملاء عام و نهانی رفتند
همه دنبال فلانی و فلانی رفتند
همه رفتند غمی نیست علی می ماند
جای سالم به تنش نیست ولی می ماند
مرد مولاست که تا لحظه ی آخر مانده
دشمن از کشتن او خسته شده درمانده
در دل جنگ نه هر خار و خسی می ماند
جگر حمزه اگر داشت کسی می ماند
مرد آن است که سر تا به قدم غرق به خون
آن چنانی که علی از اُحد آمد بیرون
می رود قصه ی ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام
می رسد قصه به آن جا که علی دل تنگ است
می فروشد زرهی را که رفیق جنگ است
چه نیازی دگر این مرد به جوشن دارد
اِن یَکاد از نفس فاطمه بر تن دارد
کوچه آذین شده در همهمه آرام آرام
تا قدم رنجه کند فاطمه آرام آرام
فاطمه فاطمه با رایحه ی گل آمد
ناگهان شعر حماسی به تغزّل آمد
می رود قصه ی ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام
می رسد قصه به آن جا که جهان زیبا شد
با جهاز شتران کوه اُحد بر پا شد
و از آن آینه با آینه بالا می رفت
دست در دست خودش یک تنه بالا می رفت
تا که از غار حرا بعثت دیگر آرد
پیش چشم همه از دامنه بالا می رفت
تا شهادت بدهد عشق ولی الله است
پله در پله از آن ماذنه بالا می رفت
پیش چشم همه دست پسر بنت اسد
بین دست پسر آمنه بالا می رفت
گفت: این بار به پایان سفر می گویم
«بارها گفته ام و بار دگر می گویم»
راز خلقت همه پنهان شده در عین علی ست
کهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی ست
گفت ساقیِ من این مرد و سبویم دستش
بگذارید که یک شمّه بگویم، دستش
هر چه در عالم بالاست تصرف کرده
شب معراج به من سیب تعارف کرده
گفتنی ها همگی گفته شد آن جا اما
واژه در واژه شنیدند صدا را اما...
سوخت در آتش و بر آتش خود دامن زد
آن که فهمید و خودش را به نفهمیدن زد
می رود قصه ی ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام
شهر این بار کمر بسته به انکار علی
ریسمان هم گره انداخته در کار علی
بگذارید نگویم که اُحد می لرزد
در و دیوار ازین قصه به خود می لرزد
می رود قصه ی ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام
می نویسم که "شب تار سحر می گردد"
یک نفر مانده ازین قوم که برمی گردد
سیدحمیدرضا برقعی
🍃🍂🌺🍂🍃🌺🍃🍂🌺🍂🍃
⛱کانال اشعار زیبا
https://eitaa.com/asharziba
🍃🍂🌺🍂🍃🌺🍃🍂🌺🍂🍃
▪️دوبیتی
▪️پندانه
کم گوی و بجز مصلحت خویش مگوی
چیزی که نپرسند، تو از پیش مگوی
دادند دو گوش و یک زبانت زآغاز
یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگوی
خواجه نصیر الدین طوسی
🍃🍂🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃
⛱کانال اشعار زیبا
https://eitaa.com/asharziba
🖤💔🖤💔🖤💔🖤💔🖤
▪️شهید
سراپا وسعت دریا گرفتند
همان مردان كه در دل جا گرفتند
تمام خاطرات سبزشان ماند
به بام آسمان مأوا گرفتند
به دوش ما چه ماند اى دل، كه وقتی
خدا را شاهدى تنها گرفتند
چه شد اى دل، كه در این راه رفته
جواز وصل را بى ما گرفتند
مگر مردان غریبى میپسندند
غریبانه ره دریا گرفتند
🖤💔🖤💔🖤💔🖤💔🖤
⛱کانال اشعار زیبا
https://eitaa.com/asharziba
▪️امام زمان(عج)
دیدن روی شما کاش میسّر می شد
شام هجران شما کاش که آخر می شد
بین ما فاصله ها فاصله انداخته اند
کاش این فاصله با آمدنت سر می شد
شهر ما بوی خدا داشت، دوباره ای کاش
با ظهورت نفس شهر معطّر می شد
پاک می شد دل تاریک به لطفت ای کاش
مالک خانهء دل ساقی کوثر می شد
طاقتم طاق شد از دوری دلگیر شما
جمعهء آمدنت کاش مقدّر می شد
صبح و شب اهل دلی زمزمه می کرد ای کاش
پسری منتقم سینهء مادر می شد
کاش می شد حرم از دست تو سیراب شود
دست تو یاور عبّاس دلاور می شد
⛱کانال اشعار زیبا
https://eitaa.com/asharziba
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
▪️جامانده های اربعین
باز در بين حسرت و شادي
دلِ آشفته در به در شده است
خبر خوبِ تازه ام اين است:
دوستم عازم سفر شده است
هيجاني غريب دارد او
حق ندارم كه غرق غم باشم
_"كربلايي شدم حلالم كن...
ميروم اربعين حرم باشم"
ميدهم با كنايه و شوخي
ضمن خنديدنم جوابش را:
_"من حلالت كنم؟ نخواهم كرد!
مگر اينكه ببيني خوابش را!
شرط دارد رفيق! آسان نيست
كه حلالت كنم به اين زودي!
بايد اي دوست مطمئن باشم
به منِ ساده ميرسد سودي!"
_"شرط دارد؟ ولي... بگو! باشد!
چاره ام چيست؟ عازمم فردا"
بغض و خنده چقدر قاطي شد:
_"به خدا گريه لازمم فردا"
از نگاهش سوال ميبارد
گرم توضيح ميشوم حالا:
_"ميروي كربلا به يادم باش
زائر اربعينيِ آقا...
جاي من گريه كن كمي لطفا
اگر آبي به دستتان دادند
يا اگر دختري زمين افتاد
يا اگر ظهر شد اذان دادند
جاي من گريه كن اگر در راه
تازه شد درد زخم پاهايت...
روضه خوان از رقيه حرفي زد...
بين فرياد وا حسينايت...
آخرش هم... بايست رو به حرم
جاي من مدتي نگاهش كن
بگو آقا رفيق من بد نيست
يا اباالفضل! سر به راهش كن
بگو از كاروان كه جا مانده
ناخوش است و عجيب دلتنگ است
حسرت كربلا به دل دارد
گرچه حتما كمي دلش سنگ است
اذن ميخواهد از شما آقا
تا بيايد به كربلا يكبار
حرمت را نديده تا امروز
همه ي غصه هاي او به كنار
باقي صحبتم بماند چون
وقت تنگ است و حرف ها بسيار
قول دادي كه ياد من باشي!"
_"چشم! هستم سر قرار و مدار"
🔹كوله اش را به دوش ميگيرد
ميشود سمت كربلا راهي
زير لب با گلايه ميگويم:
چه خداحافظي جانكاهي!
🔹برو اي زائر! اي رفيق شفيق!
كه دعا ميكنم من از امشب
به سلامت به مقصدت برسي
رهرو راه حضرت زينب
🔹كه در آن راه باورم اين است
ماه آبان بهار خواهد بود
و براي قدم زدن هايت
جاده چشم انتظار خواهد بود...
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
⛱کانال اشعار زیبا
https://eitaa.com/asharziba
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
آفرینش همه تنبیه خداوند دلست
دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار
این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود
هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
⛱کانال اشعار زیبا
https://eitaa.com/asharziba
هدایت شده از اشعار زیبا
آغاز سخن یاد خدا باید کرد
خود را به امید او رها باید کرد
ای با تو شروع کارها زیباتر
آغاز سخن تو را صدا باید کرد
⛱کانال اشعار زیبا
https://eitaa.com/asharziba