eitaa logo
کانال مداحی باسبک عاشقان حضرت زینب(س)
26.9هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
975 ویدیو
638 فایل
ارائه متن و صوت نوحه، روضه، مرثیه و،،،، مدیریت کانال:شعبانپور @Haram75 ─⊱✾♡✾⊰─ https://eitaa.com/joinchat/2115895304C4149e19122 @Asheghane_hazrat_zeynab 💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠 تعرفه تبلیغات این آیدی👇🏼 @kianatv ─┅─⊱✾♡✾⊰─┅─
مشاهده در ایتا
دانلود
. ای اهل تولّا پرِ پرواز، گشایید تا عرشِ خدا بال و پری باز، گشایید با حیّ توانا دری از راز، گشایید شکر است، زبانی که به آواز گشایید الحمد که شد مادرمان، مادرِ هستی زهرا به جهان دیده گشود، از چه نشستی؟ تبریک بگوئید، گهِ عید رسیده آئینه بیارید، که خورشید رسیده از خلدِ برین، مَظهر توحید رسیده در بیتِ نبی، شادی و امید رسیده شد کوثرِ قرآنِ محمد، متولّد ریحانه‌ی دردانه‌ی احمد، متولّد تبریک پس از سیدِ بطحا، به علی گو حاجاتِ خود از خالقِ یکتا به علی گو هر خواسته از حضرت زهرا به علی گو لاحَولَ و‌َلا قُوَّةَ اِلّا بِعَلی، گو حیدر که شده فاتحِ خیبر، همه این است یافاطمه‌اَش در همه جا، نقشِ نگین است آنگاه که منصوره به لب، زمزمه‌ دارد دشمن ز جهادِ من و تو واهمه دارد شیعه، علوی بودنَش از فاطمه دارد والله که زهراست، هوای همه دارد یا فاطمه‌ی شیعه‌، همان نَصرُ مِنَ الله ست بر اهلِ ولا، تاب و توان، نَصرُ مِنَ الله ست فیضی است، به تَمجیدِ جلال و جبروتش لبخندِ خدا هست، طعامِ ملکوتش بس آیه و سورَه‌ست به فریاد و سکوتش هر فتح نهفته‌ست، به دستانِ قنوتش او هرچه دعا کرد، به آمینِ علی بود از روزِ ازل دینِ خدا، دینِ علی بود او مریم کبراست، نه از جنس من و ما معصومه‌ی عظماست، نه از جنس من و ما اِنسیه‌ی حوراست، نه از جنس من و ما منصوره‌ی بالاست، نه از جنس‌ من و ما این سیبِ بهشتی است، که یک عمر شنیدی تُفّاحَةُ فِردوس، که در دهر ندیدی حنّانه ترین مادرمان، مادر صبر است صد جا مددِ او، ز شبِ اولِ قبر است در چشمِ علی، فاطمه ماهِ شبِ بدر است هم سوره‌ی قدر است، وَ هم لیله‌ی قدر است با اُمِّ اَحِبّاء، اگر رابطه‌ داری با آل علی قُرب، به این واسطه داری هر کس که دلش، بر سرِ راهِ سحر افتاد بر دردِ دلِ صاحبِ چاهش، گذر افتاد امروز ولی، خصمِ علی، در خطر افتاد با آل علی هر که درافتاد ورافتاد امروز شده منطقِ زهرا، سپرِ ما چون فاطمه آماده‌ی میدان، جگرِ ما تا محورِ مجموعِ کسا، حضرت زهراست غم نیست، که او بابِ نجات از همه غمهاست چشمانِ امیدِ همگان، حضرت مولاست خود چشم امیدِ علوی، دخترِ طاهاست در علم و عمل، تابعِ زهراست ولایت او حجتِ هر، حجتِ حقّ است به طاعت تا دستِ تَمسُّک، به نخِ چادر زهراست پیروزیِ انصارِ بنی فاطمه امضاست هر فتح و ظفر، با علَمِ رهبری ماست راه شهدا، راه حرم، راه تولاست صَنعا و دمشق و نجف و غزه و تهران شد جبهه‌ی جمهوری اسلامیِ ایران رَزماورِ صِفِّینی و بدری و حنینی! این عیدیِ زهراست ز دربارِ حسینی بر یارِ خراسانی و یارانِ خمینی تا قدس رسد، لشکرِ بین الحرمینی آنجاست نماز من و تو، هدیه‌ی مولا تکبیرزنان، پشتِ سرِ مهدیِ زهرا صبحِ فرجِ حضرت حجت شده نزدیک با منتقمِ فاطمه، نصرت شده نزدیک بینِ شهدا، موسمِ رجعت شده نزدیک جان دادنِ ما، بهرِ ولایت شده نزدیک با نامِ رقیه ست، که آغاز مصاف است گِردِ حرمِ زینبیه، وقتِ طواف است امروز ندای همه، یافاطمه لبیک داریم به لب زمزمه، یافاطمه لبیک مانندِ شَهِ علقمه، یافاطمه لبیک ای لشکرِ بی‌واهمه، یافاطمه لبیک سربندِ شهیدان همه، لبیک حسین است حتی به لبِ فاطمه، لبیک حسین است ✍ .
. سِرّ خداست قصه‌ی خواهر برادری پر ماجراست قصه‌ی خواهر برداری دانی کجاست قصه‌ی خواهر برادری در کربلاست قصه‌ی خواهر برادری شد بر حسین، زینب اگر بی‌قرار تر کلثوم بود، بهرِ غمش ناله دار تر او جانشینِ دومِ زهرای اطهر است چون زینب آتشین، نفَسِ دخت حیدر است او روضه‌خوان مقتل داغ برادر است نوحه سرای قافله، بانوی مضطر است آهش نفیرِ زخمیِ گودالِ قتلگاه شعرش سفیرِ حنجرِ پامالِ قتلگاه این‌گونه کس معینِ برادر نمی‌شود با شعر خود رسانه‌ی لشکر نمی‌شود مانند او، شبیه به مادر نمی‌شود چون او کسی قرینه‌ی خواهر نمی‌شود تنها نه خواهر است، که همراه زینب است همراه اشک و ناله‌ی جانکاه زینب است اول چکامه‌های غمِ کربلا از اوست دادِ سخن به وقتِ غم و ابتلا از اوست روح امید، بر دلِ هر مبتلا از اوست تصویرِ نینواییِ رنج و بلا از اوست وقتِ وداعِ یک یکِ یاران چکار کرد! با هر رجز، سپاه عدو را شکار کرد! وقتِ وداعِ هر یک از آن لشکرِ دلیر می‌گفت شعر تازه‌ای آن، دخترِ امیر نِعم الامیر، بر لبِ هر شیر و بچه شیر با هر رجز نمود روانه، هزار تیر دشمن کلافه بود ز تیغِ شعارها تیغی که آفرید، دوصد افتخارها اما بمیرم از غمِ وقتِ وداعِ یار خواهر سرود، با دلِ پر سوز و اشکبار مهلاً اَخا، غریب مرو سوی کارزار رحمی به حال زینب و این اشکِ زار زار برگرد ای امیدِ حرم، هستیِ حرم از آخرین وداعِ تو، غَش کرده خواهرم بار دگر سرود ز جانش، چکامه‌ای وقتی که دید بر سرِ یک نیزه، جامه‌ای افتاد زیرِ پای ستوران، عِمامه‌ای هان! ای حرامیان که نوشتید نامه‌ای رحمی کنید ای سپهِ نیزه دارها! شد قطعه قطعه جسمِ حسینم، سوارها! فریادِ ذوالجناح که بر خیمه‌ها رسید خون از نوای زخمیِ کلثوم می‌چکید وقتی که دید، رنگ ز رخساره‌ها پرید با شعر خویش روحیه‌ی تازه می‌دمید برگشت اسبِ خسته و بی صاحبِ حسین خون میگریست، مرکبِ بی راکب حسین شد آشکار شیون و فریاد ممکنات لرزید عرش و فرش، ز نِسوانِ بارزات شورِ نشور شد، ز نوای مخدرات بینِ غبار، ریخت بهم حالِ کائنات خیلِ مخدرات، سرازیرِ مقتَلَند اما هنوز شمر و سنانها مُعَطَّلَند اعرابِ بادیه که به گودال ریختند بر آن تنِ برهنه و پامال ریختند خونِ عزیز فاطمه و آل ریختند سر را ز پشتِ سر، به چه منوال ریختند فریادِ یابُنَیَّ ز گودال می‌رسید برگرد یااُخَیَّ ز گودال می‌رسید ✍ .
. باز داغ تازه‌ای کرد، آهِ زهرا را بلند صوتِ جانسوزش کند فریاد دل‌ها را بلند کربلای دیگری خورده رقم در سامرا از نوایش بشنوید آوای طاها را بلند این حسینِ هفتم شاه شهیدان، هادی است کز میان حجره‌اش کرده‌است آوا را بلند عاقبت با زهر کینه چون پدر مسموم شد آنکه با عِلمش نموده، نام مولا را بلند اوست تا روز ابد، نام علی را زنده کرد تا کنیم اینک، صدای مأذنه‌ها را بلند او که چون جدش، زمین افتاد بینِ مقتلش همچنان ارباب، کرده از زمین ما را بلند با همه بی‌احترامی که به ‌او کردند باز کرد در عالم، مدارِ خُلقِ زیبا را بلند با ستم جنگید، با تیغ زبانِ فاطمی با جهاد علمی‌اش، کرد عِلمِ اَعلا را بلند خانه‌ی ظلمِ بنی‌عباس را ویرانه کرد ساخت در دلها، بنای آل زهرا را بلند بارها او را، ز خانه دشمنش آواره کرد لیک در کاخِ ستم، می‌خواند یکتا را بلند بعد از آن تخریبِ قبرِ جدّ مظلومش حسین هر سحر کرده نوای واحسینا را بلند تازیانه خوردنِ زینب، اَمانش را برید وای از دستی که شد، سیلیِ حَورا را بلند با ستم بردند در بزم شراب او را، ولی کرد با شمشیرِ شعرش، دادِ اعدا را بلند یادِ جد بی‌سرِ خود کرد، در آن بزم شوم خیزران انگار می‌شد، بر لب آقا بلند اهل‌ِبیتش را نیاوردند همراهش ،ولی یاد کرد از دستِ شومی که، شد آنها را بلند چشمِ هیزِ سرخ مویی، بیشتر از نیزه‌ها تا ابد کرده، صدای آل طاها را بلند ✍ .
بگوش دل رسد این نغمه بر ما که شد در خاک جبهه شور و غوغا شبی یاران درون خیمه بودند همه آهنگ حمله می سرودند که فرمان آمد ای یاران بیایید برای حمله ای آماده باشید به سر دوران هجر و رنج آمد زمان کربلای پنج آمد همه با اشک شوق و روی خندان شدند آمادة دیدار جانان عجب شوری درون خیمه ها بود که ذکر حضرت زهرا بپا بود یکی می گفت یا رب کن عنایت دهم این جان ناقابل برایت ره دشت و ره صحرا بگیرم تقاص سیلیِ زهرا بگیرم یکی می گفت با آوای خسته کجایی مادر پهلو شکسته قسم بر حیدر و بر کودکانت بگیرم انتقام از دشمنانت شب حمله شب معراج یاران شب آزادیِ چابک سواران همه خوشحال و خندان می دویدند تو گویی سوی جانان می دویدند در آن لحظه رخ دلدار دیدند صدای مادرش زهرا شنیدند بیائید ای عزیزانم بیائید شما یاران و فرزندان مایید شما شمع جهان افروز هستید بحق محسنم پیروز هستید .
بگوش دل رسد این نغمه بر ما که شد در خاک جبهه شور و غوغا شبی یاران درون خیمه بودند همه آهنگ حمله می سرودند که فرمان آمد ای یاران بیایید برای حمله ای آماده باشید به سر دوران هجر و رنج آمد زمان کربلای پنج آمد همه با اشک شوق و روی خندان شدند آمادة دیدار جانان عجب شوری درون خیمه ها بود که ذکر حضرت زهرا بپا بود یکی می گفت یا رب کن عنایت دهم این جان ناقابل برایت ره دشت و ره صحرا بگیرم تقاص سیلیِ زهرا بگیرم یکی می گفت با آوای خسته کجایی مادر پهلو شکسته قسم بر حیدر و بر کودکانت بگیرم انتقام از دشمنانت شب حمله شب معراج یاران شب آزادیِ چابک سواران همه خوشحال و خندان می دویدند تو گویی سوی جانان می دویدند در آن لحظه رخ دلدار دیدند صدای مادرش زهرا شنیدند بیائید ای عزیزانم بیائید شما یاران و فرزندان مایید شما شمع جهان افروز هستید بحق محسنم پیروز هستید .
. ز حمد و شکرِ خدا، شَهد و شِکَّرَم بر لب که ابرِ رحمتِ حق، نازل است در دل شب جهان جوان شده باز از، بهارِ ماه رجب بشارتِ ازلی می‌رسد به گوشِ طلب جواد آل علی زد قدم در این دنیا نهم امام مبین آمده ز بیتِ رضا خدا به کوری چشم تمام بدخواهان دمید در حرم فاطمه سحرگاهان رسید تاج سرِ برترین شهنشاهان فرشتگانِ بهشتی شدند همراهان ز شور و شوق و شعف، حضرت رضا خرسند خدا بخاطر لبخندِ او زنَد لبخند گلی که بعدِ چهل سال، عِدلِ کوثر شد ز بیتِ وحی، شکوفا شد و معطر شد چقدر باعث خشنودیِ پیمبر شد به حلم و علم و عمل، جانشین حیدر شد امامِ مُفترَضُ الطّاعۀ جهان آمد میِ جوادالائمه به کامِ جان آمد میِ جواد بنوشید، جامِ سرشار است که میلِ جانِ جهانی به جامِ دلدار است جهان و هر چه در آن است، مستِ این یار است بهشتِ جود و کرامات و بحرِ اَسرار است ولایتِ علوی را به سینه‌اش دادند رضا نوشت که ماه مدینه‌اش دادند کسی که نام خوشش سومین محمد شد ز روز آمدنش، احمدی مجدد شد به علمِ غیب، ز میلادِ خود موید شد ز ابتدای ظهورش، مطیعِ سرمد شد شهادتین به لب داشت از ولادتِ خود و عبدِ صالحِ حق بود، تا شهادت خود ز کودکی چو به کامش میِ فراتش بود به روز حَرب سلاحش، مناظراتش بود معارفِ علوی، چشمه‌ی حیاتش بود علومِ فاطمی اَش، کشتی نجاتش بود مبارزان، ز حدیث علومِ او سیراب مخالفان، ز شگِرد هجومِ او بی‌تاب همه قیافه شناسان، بکارِ خود ناکام منافقانِ ز سعایت علیهِ او بدنام خواص، ننگ خریدند و عده‌ای ز عوام فقط جوانِ رضا ماند و عشق و حسنِ ختام به امتحانِ ولایت، بصیر باید بود و طوقِ بندگی اَش را، اسیر باید بود جوان و پیر ندارد، جهاد باید کرد به وَعده‌های ولی، اعتماد باید کرد هَماره اَرزشِ خود را، زیاد باید کرد چنان جواد، کرم بر عِباد باید کرد جوادِ آل علی، با فقیر بنشیند گهی کنارِ یتیم و اسیر بنشیند جوادِ آل علی، چون علی وفا دارد به عاشقانِ علی، روز و شب عطا دارد ببین هوای گرفتار، تا کجا دارد که دردِ غربتِ زخم مدینه را دارد به گریه گفت که حق را تمام میگیرم ز خصمِ فاطمه من انتقام میگیرم میان کوچه، که سیلی بروی زهرا زد؟ غلاف تیغ، به او پیشِ چشم مولا زد چرا به پهلوی مظلومه ضربه، با پا زد؟ ز کوچه بود، که تا کربلا حرم را زد اگر شراره به دربِ حرم، نمی‌افروخت کجا خیامِ حسینی، به شعله‌ها می‌سوخت؟ ✍ .
. ز حمد و شکرِ خدا، شَهد و شِکَّرَم بر لب که ابرِ رحمتِ حق، نازل است در دل شب جهان جوان شده باز از، بهارِ ماه رجب بشارتِ ازلی می‌رسد به گوشِ طلب جواد آل علی زد قدم در این دنیا نهم امام مبین آمده ز بیتِ رضا خدا به کوری چشم تمام بدخواهان دمید در حرم فاطمه سحرگاهان رسید تاج سرِ برترین شهنشاهان فرشتگانِ بهشتی شدند همراهان ز شور و شوق و شعف، حضرت رضا خرسند خدا بخاطر لبخندِ او زنَد لبخند گلی که بعدِ چهل سال، عِدلِ کوثر شد ز بیتِ وحی، شکوفا شد و معطر شد چقدر باعث خشنودیِ پیمبر شد به حلم و علم و عمل، جانشین حیدر شد امامِ مُفترَضُ الطّاعۀ جهان آمد میِ جوادالائمه به کامِ جان آمد میِ جواد بنوشید، جامِ سرشار است که میلِ جانِ جهانی به جامِ دلدار است جهان و هر چه در آن است، مستِ این یار است بهشتِ جود و کرامات و بحرِ اَسرار است ولایتِ علوی را به سینه‌اش دادند رضا نوشت که ماه مدینه‌اش دادند کسی که نام خوشش سومین محمد شد ز روز آمدنش، احمدی مجدد شد به علمِ غیب، ز میلادِ خود موید شد ز ابتدای ظهورش، مطیعِ سرمد شد شهادتین به لب داشت از ولادتِ خود و عبدِ صالحِ حق بود، تا شهادت خود ز کودکی چو به کامش میِ فراتش بود به روز حَرب سلاحش، مناظراتش بود معارفِ علوی، چشمه‌ی حیاتش بود علومِ فاطمی اَش، کشتی نجاتش بود مبارزان، ز حدیث علومِ او سیراب مخالفان، ز شگِرد هجومِ او بی‌تاب همه قیافه شناسان، بکارِ خود ناکام منافقانِ ز سعایت علیهِ او بدنام خواص، ننگ خریدند و عده‌ای ز عوام فقط جوانِ رضا ماند و عشق و حسنِ ختام به امتحانِ ولایت، بصیر باید بود و طوقِ بندگی اَش را، اسیر باید بود جوان و پیر ندارد، جهاد باید کرد به وَعده‌های ولی، اعتماد باید کرد هَماره اَرزشِ خود را، زیاد باید کرد چنان جواد، کرم بر عِباد باید کرد جوادِ آل علی، با فقیر بنشیند گهی کنارِ یتیم و اسیر بنشیند جوادِ آل علی، چون علی وفا دارد به عاشقانِ علی، روز و شب عطا دارد ببین هوای گرفتار، تا کجا دارد که دردِ غربتِ زخم مدینه را دارد به گریه گفت که حق را تمام میگیرم ز خصمِ فاطمه من انتقام میگیرم میان کوچه، که سیلی بروی زهرا زد؟ غلاف تیغ، به او پیشِ چشم مولا زد چرا به پهلوی مظلومه ضربه، با پا زد؟ ز کوچه بود، که تا کربلا حرم را زد اگر شراره به دربِ حرم، نمی‌افروخت کجا خیامِ حسینی، به شعله‌ها می‌سوخت؟ ✍ .
. قسم بر تو ای نورِ یکتا، علی به حمدِ خدا، می‌رسم تا علی که حمدَش، هَدانا لِهذا علی فقط کرده حمدِ خدا را علی منم عاجز از مدحِ مولا علی دمادم بگویم مدد یاعلی اگر وصفِ تو، وصفِ سبحانِ توست تو را مدح و ممدوح، مَنّانِ توست همه کارِ تو، کارِ یزدانِ توست که فرمانِ او نیز، فرمان توست تویی بر خدا، مست و شیدا علی دمادم بگویم مدد یاعلی تو مَمسوسِ در ذاتِ اَللهی و تو مَبسوطِ اَمرِ یَداللهی و تو مَسئولِ سِیرِ اِلیَ اللهی و تو وَالله و بِالله و تَاللهی و ترا از تو دارم تمنا علی دمادم بگویم مدد یاعلی رهِ مستقیمِ هدایت تویی به دلها، نَفیرِ محبت تویی به جان‌ها، امیرِ ولایت تویی شفیعِ محبان، قیامت تویی به میزانِ ما هست، امضا علی دمادم بگویم مدد یاعلی اگر عالَم آباد گردد، ز توست اگر شیعه دلشاد گردد، ز توست اگر خصم ناشاد گردد، ز توست در آتش به مرصاد گردد، ز توست بجز تو ندارم کسی را علی دمادم بگویم مدد یاعلی تویی شیرِ پیغمبر و شیرِ حق به میدانِ پیکار، شمشیرِ حق به هر فتنه، مأمورِ تدبیرِ حق شَهِ لافتایی و تکبیرِ حق همین‌که مرا هست دل، با علی دمادم بگویم مدد یاعلی به غزّه، به لبنان، به فکّه قسم به قدس و دمشق و به مکّه قسم به هر کس که شد، تِکّه تِکّه قسم به اشکت، به هر چِکّه چِکّه قسم که دلهاست، بر تو مهیّا علی دمادم بگویم مدد یاعلی عراق و یمن، زیر پای تواَند خراسان و ایران، سَرای تواَند بزرگانِ اُمّت، گدای تواَند همه شیعیان، بچّه‌های تواَند تو بر رهبر امداد بنما علی دمادم بگویم مدد یاعلی تویی شاهِ کرّارِ خیبر شکن به لب‌ها، مهمّاتِ سنگر شکن به هر جنگِ احزاب، لشکر شکن عدالت‌مدار و ستمگر شکن به دشمن، نکردی مدارا علی دمادم بگویم مدد یاعلی ترا صاحبِ عصر، می‌خوانَدَت ترا کشته‌ی نصر، می‌خوانَدَت غمِ مانده در حصر، می‌خوانَدَت فَلَق، فجر، وَالعصر، می‌خوانَدَت تویی وعده‌ی صادقِ ما علی دمادم بگویم مدد یاعلی به میدانِ جنگ و رجزخوانی‌اَت به سلمان و نسلِ سلیمانی‌اَت به زهرا که شد، نقش پیشانی‌اَت به سربندِ زرد و پریشانی‌اَت که شیعه‌ست، حِرزَش سراپا علی دمادم بگویم مدد یاعلی همه چاره‌ی دردِ کوثر علی است غمِ زخمیِ پاره معجر علی است همه مرهمِ زخمِ حنجر علی است گناهِ شَهَنشاهِ بی‌سر علی است به گودال هم گفت: حق با علی دمادم بگویم مدد یاعلی ✍ دی۱۴۰۳/رجب۱۴۴۶ .
. صلی الله علیه وآله وسلم حمدِ ذاتِ لایزالی می‌کنم شکر، بر حیِ تعالی می‌کنم مِدحتِ مولی الموالی می‌کنم وصفِ آن، اَعلای عالی می‌کنم عشقِ احمد را اسیرم، یاعلی بنده‌ی نِعمَ الامیرم، یاعلی بنده‌ی مولا، اسیرِ ایزد است عبد حیدر، عبد حیِ سرمد است اولین مجنونِ مولا، احمد است بعثتِ احمد، سُرور مُمتد است مِدحتِ حق، با نبی بِشنیدنی است با علی، وصفِ محمد دیدنی است قبلِ بعثت، بود احمد با علی قبلِ خلقت، گقت با حق یاعلی تا که شد بر حضرتش اِعطا علی آنچه احمد گفت، کرد اجرا علی بی علی، اصلِ عدالت منتفی است بی ولای او، رسالت منتفی است آن خدایی که دم از خاتم زند بی علی، کِی از رسولش دم زند بی علی، بر او صلا محکم زند دستِ رد، بر عالَم و آدم زند بر جمیع انبیا، مولا علی است بر تمام اولیا بابا علی است حق امیرُالمؤمنین، حق با علی است حق امامُ المتقین، حق با علی است حق علی حبلُ المتین، حق با علی است حق محمد را امین، حق با علی است حق نمی‌گنجد بجز نام علی عالمی مستِ میِ جام علی حق اگر خواهی، رُخِ داور ببین بر فرازِ دستِ پیغمبر ببین سوره‌ی توحید با کوثر ببین با علی، نابودیِ ابتر ببین دین و قرآن بی علی معنا نشد غیر زهرا کس به او همتا نشد جان و روح مصطفی یعنی علی عشقِ ختم الانبیا یعنی علی حافظ دین خدا یعنی علی تالیِ خیرالنسا یعنی علی مصحفِ قرآن، کتاب مصطفاست ناطقِ قرآن، علیِ مرتضاست در دلِ کعبه، رسولِ حق پرست با علی، بت‌های باطل را شکست هر که با مولا نباشد کافر است با پیمبر، کافری پیمان نبست قالعِ شرک و نفاق و کفر کیست؟ جز امیرالمؤمنین، فاروق نیست عشق یعنی، عشقِ یکتای علی علم یعنی، علمِ والای علی نطق یعنی، نطقِ غرای علی زهد یعنی، زهدِ زیبای علی سَروِ تقوا، با علی رعنا شود شکر، تنها با علی معنا شود کیست حیدر آنکه جز او یار نیست بر پیمبر غیر او دلدار نیست آنکه جز او آگه از اسرار نیست غیرِ او، کس حیدر کرار نیست راسِ مرحب، می‌شود از او جدا فرقِ عَمرِ عَبدوُد، سازد دوتا حیدر کرار، یعنی شیر حق در غبارِ فتنه‌ها، تدبیر حق در صفوفِ معرکه، تکبیر حق روی دستِ مصطفی، تصویر حق با علی، دنیا بهشت فاطمه ست دولتِ حق، سرنوشت فاطمه ست اوست میزان همه تقدیس‌ها می‌شود تبیین از او تدریس‌ها دور سازد از بشر ابلیس‌ها برنمی‌تابد علی تبلیس‌ها هرچه دین اعجاز دارد از علی است ابرِ رحمت، هرچه بارد از علی است ابرِ بی باران، از او باران شود موجِ هر دریا، از او طوفان شود عمرِ بی‌سامان، از او سامان شود مرگِ رنج آور، از او آسان شود محتضر! یک لحظه صبر، آید علی در سرازیری قبر، آید علی ما که جان، با اذنِ داور می‌دهیم در حقیقت، جان به حیدر می‌دهیم در رهَش، جان و تن و سر می‌دهیم دست، با ساقی کوثر می‌دهیم روز محشر در سپاه صاحبیم از خدا روی علی را طالبیم علیه_السلام ✍ .
. اَلا یاایهالساقی، پناهم باش یاعباس شَها! مثلِ همیشه پیرِ راهم باش یاعباس بده ساغر به دستم، بود و هستم را بگیر از من جوابِ التماسِ هر نگاهم باش یاعباس به نورت روسفیدم کن، براه خود شهیدم کن به لطفت، ضامنِ روی سیاهم باش یاعباس به طاووسِ جنان، ای روحِ خوش پرواز پر، واکُن شفای زخمه‌ی بالِ گناهم باش یاعباس دخیلم یاابوفاضل، به تارِ زلفِ مِشکینَت خود ای بابَ الحوائج، قبله گاهم باش یاعباس قمر در عقربم، حالم عوض کن، تیره و تارم اَلا ماه بنی‌هاشم، تو ماهم باش یاعباس ترا دارم، چه غم دارم، یلِ اُمُ البنین، حاشا که رو گردانی از من، خود گواهم باش یاعباس بیا ای نازنین، نازِ قدم‌هایت قبولم کن به یُمنِ مقدمِ آن قدّ رعنایت قبولم کن بگَردم سالروزت را، که دل از هَل اَتا برده فدای روی زیبایت که اِرث از مرتضا برده علی شیر خدا و حضرتت شیر علی، یعنی جمالت، هیبتت، رویت، دل از شیر خدا برده نگاهِ خندنوشِ حضرتِ ارباب حیرانت قدِ سَروَت، رخِ سبزت، نمک از مجتبا برده قدِ سَروِ سپهسالار، هوش از سر بَرَد آری دوتا دستِ بلندَت، از دلِ زینب نوا برده همیشه خوش خبر باشی، که اخبار سجایایت تو گویی جلوه‌ای از جلوه‌های مصطفا برده قدِ مردانه ای داری، رخِ شاهانه ای داری حرم را قدّ و بالایت به فکرِ کربلا برده سِتَبرِ سینه‌ات، ای چارشانه پهلوان، غوغاست نگاهت، زَهرِه‌ها از دشمنِ خیرالنسا برده وقار و اقتدارت، صد نشانِ بت شکن دارد چو حیدر قُطرِ بازویت، توانِ بت شکن دارد ز نوزادی، خدا را شُکرگویانی، ابوفاضل عجَب داری کمالاتِ درخشانی ابوفاضل فقط جای نبی خالیست در ایام میلادت ز خالِ او نشان داری، چه جانانی ابوفاضل چه می‌آید به اَبرویت عبوسی، حضرت عباس چنان مولا گِره داری به پیشانی ابوفاضل تو بر عهدِ خدا مُلزم، متین و قاطع و محکم که هستی چون علی در ذاتِ حق فانی ابوفاضل چو قابِ قوسِ اَو اَدنا، نگاهِ نافِذَت بُرنا بصیرت حُسنِ چشمانت، چه چشمانی ابوفاضل تولّا را تبرّا را، گرفتی درس از زهرا چو حضرت، خطبه می‌خوانی چه طوفانی ابوفاضل ادب، طاعت، علَم داری، وفا داری، سخا داری توسلطانی توسلطانی توسلطانی ابوفاضل به عِلم و عشق والایی، قرینِ حلم و تقوایی مقاماتت شبیهِ عصمتِ معصوم و یکتایی تو در میدانِ جنگ از کودکی داری دوصد آیت به یک آن، لشکرِ صِفّین، بهم ریزد ز غوغایت تو گویی، ذوالفقار حیدر کرار در دستت نشد هرگز سری آنجا، رها از تیغ بُرّایت اگر اَمرِ ولی باشد، سر از تیغ تو می‌ریزد غلاف از دست می‌اندازی از فرمانِ مولایت به روزِ حَرب می‌جنگی، به روزِ صلح دلتنگی و در زهد و وَرَع، ضربُ المثل، اخلاق والایت به هنگامِ سکوتت پیشِ مولا، سیره‌اَت مشهور و در هنگامِ تبیین، خطبه‌ی معروف و غَرّایت ولایت را شناساندی، هدایت را تو افشاندی چو بذری در ضمیرِ عاشقان، با خُلقِ زیبایت نشد شمشیر برداری، به عصر روزِ عاشورا نشد دشمن ببیند، انتقامِ داغِ زهرایت دو دستت شد جدا، فرقت دوتا، مَشکِ تو صدپاره تو رفتی و به شام و کوفه زینب گشت آواره ✍ .
. دوستدار و عاشق و مجنونِ آلِ عترتم عاشقِ دیرینه‌ی، سجادِ آلِ عصمتم از ازل دلده‌ام، بر حبِّ زین العابدین مِهرِ او گشته عَجین، از ابتدا با طینتم طالبِ شمسِ جمالِ حضرتِ دوم علی کشته مرده، بهرِ آن، دلدارِ حیدر طلعتم هر که می‌گردد پسردار، از قدیم این رسم هست می‌دهد قربانی، آقا خویش دانَد نیّتم دوست دارم، پیشِ پای دوست، قربانی شوم تا چه تقدیرِ من است و تا چه باشد قسمتم داد، هفتاد و دو کشته، تا بماند این پسر آنکه خود، شد کشته‌ی دین، این دلیل و حکمتم آن امامی که، زبورِ آل پیغمبر، از اوست با دعاهای صحیفه، داده درسِ عبرتم مکتبِ سجاد یعنی، ترجمانِ کربلا مقتلِ او، با زبان ادعیه، شد حجَّتم هر فرازی از دعایش، گوشه‌ای از کربلاست تا چه فهمی می‌کنم من، از بیانِ حضرتم با بیانی ساده، لفظی مردمی، متنی روان می‌دهد تعلیمِ عاشورا و من، در غفلتم درسِ فریاد و سکوتش همزمان، خود حکمتی است هر کدام از این روش‌ها هست، حول و قوتم خطبه‌های آتشینش، هم به کوفه، هم به شام جلوه‌ای از خطبه‌های، مادرِ با غیرتم بر فرازِ چوب‌های، مجلسِ بیگانگان روضه‌ی گودال خواند، آن سَرورِ خوش سیرتم گفت: فرزندِ منا و مکه و زمزم، منم سبطِ احمد، نجلِ حیدر، پورِ آلِ عصمتم حمزه و جعفر ز ما، معراجِ پیغمبر ز ما ناطقِ قرآن منم، یعنی امامِ اُمَّتم وارثِ پیغمبرانم، رهبرِ دنیا و دین هست، مَسجودِ ملائک، تخت و تاج دولتم چون علی، سلطانِ دینم، چون حسن فخرِ مبین پیشوای اهلِ تقوا، صاحبِ حُرّیَتَم عالِمِ غیب و شهودم، آگه از تُخفِی الصُّدور هیچ آگه نیست، مخلوقی ز شَان و شوکتم کوه و دریا، دشت و صحرا، آسمان و عرش و فرش تحتِ فرمانِ مُطاعم، کیست داند مِکنتم؟ کلِّ مخلوقات، دارند از ولایم اِرتزاق انقلابِ اشک باشد، گوشه‌ای از هیبتم گاه در زندان و ویران، گاه در بزمِ ستم اولین بنیانگذارِ روضه‌های هیئتم من ولیِّ داورم، من یادگارِ کوثرم زاده‌ی شاهِ شهیدان، خود اسیرِ غربتم در دلِ اُردوی دشمن، با وجودِ اَهرُمَن چون حسین بن علی، صاحب لوای عزتم پرچمِ دین را نگهدارم، به دوشِ خویشتن با خطاب و صبر و شکر و علم و حلم و قدرتم آنکه دیده قتلِ صبرِ کشته‌ی لب تشنه را آن ذبیحِ بِالقَفا، بابای غرقِ محنتم گفت زیرِ تیر و شمشیر و سنان و نیزه‌ها ای ستمکاران که کردید از دو روئی دعوتم میزبانانِ بدی هستید، ای نامحرمان دست بردارید، از اهل و عیال و عترتم زود دریابید ای شمشیرها، ای نیزه‌ها این تنم، این پیکرم، این حنجرم، این صورتم این لباسِ پاره‌اَم را، از تنم بیرون مکن مادرم دارد تماشا می‌کند، با حسرتم غارتِ انگشت و انگشتر، دگر رسمِ کجاست؟ لحظه‌ای، ای ساربان آهسته، قَدری فرصتم غارتِ خیمه دگر رسمِ کدامین جنگ هاست؟ از چه دیگر بِشکَنید، ای اهل کوفه حرمتم آه، یاربّاه، تَسلیمَاً لِاَمرِک، این من و... این تن و این پیکر و این خواهرِ با همتم ✍ .
. يادواره_شهدای_عزیزمان یادش بخیر ایام فجر آسمانی نوری درخشید از امام جمکرانی با انفجار نور شد آتش‌فشانی پیر جماران داد درسِ سرگِرانی پیر و جوانِ این وطن، شد نینوایی بی‌سر شدن رسم شهیدان خدایی روزیکه شد خونجامه‌ها تن‌پوش مردم با طبل جنگ آغاز شد چاووش مردم اعزام شد صد لشکر از آغوش مردم هر دم هزاران کشته شد، بر دوش مردم شد جبهه عاشورا و ایران کربلایی بی‌سر شدن رسم شهیدان خدایی با قطعنامه، قطع شد آیا شهادت؟ یا باز شد، بابِ جدیدی تا شهادت؟ ماندیم پای کارِ رهبر، با شهادت با جام زهر انشا شد: عشقِ ما شهادت خواندیم از مرصاد، هر قالوا بلایی بی‌سر شدن رسم شهیدان خدایی پیر جماران رفت، مسموم از جفاها یار خراسانی رسید، از آل طاها صدها سلیمانی ز اولاد شماها اعزام شد از کشور ما تا کجاها!... قدرت گرفت ایران، ز اسلام ولایی بی‌سر شدن رسم شهیدان خدایی باب شهادت باز شد، باز از حرم‌ها نسلی دگر برداشت، از هر سو علم‌ها لبنان و شامات و یمن، پُشتِ عجم‌ها لبیک بر سید علی، سر تا قدم‌ها شد چشم فتنه کور، از این هم‌گرایی بی‌سر شدن رسم شهیدان خدایی باب فرج شد، باز از اینجا تا فلسطین از فکه شد تا مکه، فتحِ جبهه‌ی دین ایران مُبدّل شد، به قطبِ دین و آئین شد عمق جبهه، تا به آمریکای لاتین خون در رگ عالَم بجوش آمد، کجایی؟ بی‌سر شدن رسم شهیدان خدایی امروز مائیم و خبرهای جهانی دارد به پایان می‌رسد، شام خزانی صبحِ بهار آید یقین از غَزّه، آنی از کربلا، از قدس، از مهدی نمانی! با طشتی از خونِ گلو، باید بیایی بی‌سر شدن رسم شهیدان خدایی هرچند دشمن در هجومش، بی‌امان است مَحوِ ستم، با خونِ پاکِ کودکان است زنده به گور از بمب، جسمِ دختران است اما جوابِ خصم، آهِ مادران است پرتابِ موشک، هَمرهِ دستِ دعایی بی‌سر شدن رسم شهیدان خدایی □ □ □ دانی چرا خونِ رفیقان بر زمین ریخت چون خون سالار شهیدان بر زمین ریخت از تن، سرِ اصحاب و یاران بر زمین ریخت یک یک تنِ پاکِ غریبان بر زمین ریخت هر کس حسینی شد، شود آخر فدایی بی‌سر شدن رسم شهیدان خدایی وقتی به نوکر، نوکری کردن بیاید از جانب زهرا، براتِ من بیاید با دست‌بافش، کهنه پیراهن بیاید بر من هم این عریان بدن، ماندن بیاید مادر دهد یک یک عزيزان را صَلایی بی‌سر شدن رسم شهیدان خدایی وقتی که از دل، عقده‌ها بیرون بریزد در روضه باید اشک‌ها، افزون بریزد حالا که اشکِ فاطمه، گلگون بریزد بایست خونِ ما، به جوی خون بریزد در روضه امضا می‌شود این سرجدایی بی‌سر شدن رسم شهیدان خدایی در کربلا آقای ما، دور از وطن ماند سرها به نیزه رفت، تن‌ها بی‌کفن ماند تنها پس از هَل مِن معین، اِبنُ الحسن ماند حتی ز شش‌ماهه جدا، سر از بدن ماند هَل مِن معینِ من، رسد آیا بجایی؟ بی‌سر شدن رسم شهیدان خدایی ✍ .