🕊﷽🕊
شب_هفت_امام حسین(ع) دشتی
فدای چشم چون دریای زینب
بمیرم واسه ی غمهای زینب
شب هفتم سر قبر حسینش
چقدر خالیه امشب جای زینب
شب هفتم شده زینب کجایی
سر قبر حسین خود بیایی
شب هفتم کنار قبر سقا
بگو ام البنین داد از جدایی
یه گوشه زار و تنهایی رقیه
گرفته ذکر بابایی رقیه
به یاد اصغر شیرین زبونش
داره میخونه لالایی رقیه
بگو پس نور چشمای ترت کو
بگو شبه پیمبر اکبرت کو
نه حر موند و نه عبدالله و قاسم
ابالفضل ،ساقی آب آورت کو
شب هفتم شد و قلبم کبابه
همه دنیا به چشم ما سرابه
امون از داغ طفل شیرخواره
که حالش از همه بدتر ربابه
میسوزونه غمت از ما پر وبال
چه سخته همسفر با قوم دجال
تو بیداری که پیش شمر و زجرم
تو خوابم میرم هرشب بین گودال
شب هفتم گرفتم روضه ی سر
امان از ناله ی پر سوز خواهر
اسیر شمر بودم من اگر که
نبودم مجلس ختمت برادر
بنال ای دل از این غم بی شماره
ندارد اسمانم یک ستاره
شب هفتم شده شیون کن ای دل
به یاد آن گلوی پاره پاره
#نوحه_شب_هفتم_
❁﷽❁
─═༅࿇༅❃༅࿇༅═─
ا#گه_دلت_پر_از_غمه_دلت_گرفته_از_همه
اگه گره به کارته / بیا به اذن فاطمه
با یه دل شکسته ای/رو کن به سمت علقمه
حرف بزن با کسی که / گره گشای عالَمه
بریم سراغ آقایی/ که میر بحر کَرَمه
پناه لشکر حسین /صاحب مَشک و عَلَمه
باب الحوائجی که شد/ پشت و پناه عالمین
قوت قلب زینب و / میر و علمدار حسین
تا اینکه راه آب رو/ بستن رو لشکر حسین
سخت شد آوردن آب / برا برادر حسین
روز دهم آبی نبود / توی تموم خیمه ها
واعطشا واعطشا / افتاد میوون بچه ها
مشک و رو دوش خود گذاشت/ ساقی طفلان حسین
اومد به محضر داداش /بگیره فرمان حسین
راهی دریا شده بود / میر وعلمدار جوان
حسین و زینب ،روی تَلّ / ایستاده بودن نگران
تا اینکه عباس رسید / نشست بر لب فرات
دست به زیر آب برد / شروع شد تب فرات
مشکشو پر کرد وسپس /دستشو زیر آب برد
دستشو پر کرد ولی /قطره ای ازآب نخورد
یادش اومد تشنگی و/گریه کودک رباب
آب کف دستشو ریخت/ با خجالت به روی آب
نهیب زد به آب که / وقتی که تشنه ان همه
میخوای که آبروی من/ بره به نزد فاطمه
شیر وفا شیر ادب /گرفته از اُمّ بنین
تا که بشه فداییِ /حسین زهرا، شَه دین
دور شد ازآب فرات /تا بره سمت خیمه ها
یه وقتی از پشت کمین /اومد هجوم نیزه ها
به تنهایی افتاده بود /میوون چند صد نفر
بین اونا کسی نبود /حریف این قرص قمر
دیدن توو جنگ تن به تن /حریف عباس نمیشن
کمین گرفتن بتونن /دستاشو ازتن بگیرن
باضرب شمشیر عدو /دست یَلِ شیر خدا
جدا شد ازپیکر او / افتاد رو دشت نینوا
مشک و به دندونش گرفت/ زیر بغل زد علمو
اما نذاشتن که بره / سقای اهل حرمو
تا تیرهای بی امان /به مشک عباس رسید
آب زمین ریخت وشد /امید سقا نا امید
حال دیگه نه مشکی و/ نه دستی مونده به بدن
آب وبه خیمه ببره /تا همه سیراب بشن
دیگه علمدار حسین /تنها و بی پناه بود
دور و برش یه لشکر از /گرگای روسیاه بود
می بارید از دور وبرش /بارون تیر و نیزه ها
می زدن ازهر جهتی /برتن او تیر جفا
امان از اون لحظه ای که /حرمله زانو زد زمین
سه شعبه شد رها وخورد /به چشم ماه بی قرین
هرچی تکون داد سرشو /تیر ولی جدانشد
بدون دست ،حریف اون / ضربه ی بی هوا نشد
توو اوج غربتش زدن /عمود آهنین به سر
به یاد غربت حسین /کشید آه پر شرر
باصورت افتاد رو زمین /ماه منیر علقمه
رسیده بود بالا سرش/ پهلو شکسته فاطمه
زدشت پاک علقمه /عطر گل یاس رسید
مادر قدخمیده ای /به داد عباس رسید
گفت به سقا، پسرم /منتظره برادرت
صدا بزن تا برسه /برادرت بالا سرت
پیچید صدای یا اَخا /به گوش زینب وحسین
رسوند به نهر علقمه /خودش رو شاه عالمین
پیکر عباسشو دید /گم شده زیر نیزه ها
دو دستای برادرش /شده ز پیکرش جدا
یکی یکی روی زمین /دستای عباسشو دید
اون دستای بریده رو /به روی صورتش کشید
بوسه میزد به دستایی /که می گرفتن علمو
چطور به خیمه ببره /این آقای با کَرَمو
سر برادر و گذاشت /غریبونه رو زانوها
صدای غربت حسین/ پیچید توو دشت کربلا
چشماتو واکن اومدم /بالا سرت ،پناه من
ای تکیه گاه بچه هام /دلخوشی سپاه من
هنوز دارم می سوزم از/ داغ علی اکبرم
برادرم ،با رفتنت /شکسته شد این کمرم
پاشو نذار خنده کنن /به غربت برادرت
الهی من فدای این / زخمای روی پیکرت
پاشو دیگه آب نمیخوان /همه میگن عمو بیاد
دیگه صدای ناله ی / اصغرم هم در نمیاد
چاره کار من تویی /نمونده چاره ای برام
الهی طاقتم بده /رفتن همه برادرام
با هر اذیتی که بود/ یه حرفی رو زد به حسین
برای اولین دفعه / باحیا رو زد به حسین
تو رو به جان مادرت / منو نبر سمت حرم
که خیلی شرمنده ام از/ لبای خشک اصغر
─═༅࿇༅❃༅࿇༅═─
✍رقیه سعیدی (کیمیا)
#زینب_و_کوچه_و_بازار_امان_از_کوفه_
بین جمعیت و انظار ، امان از کوفه
حجة بن الحسن آقا دمِ دروازه ببین
عمه ات گشت گرفتار ، امان از کوفه
آبرو داشت در اینجا به چه روزی افتاد
دختر حیدر کرار ، امان از کوفه
نشنود کاش پیمبر ، صدقه میدادند
همه بر عترت اطهار ، امان از کوفه
وسط خطبه او همهمه در شهر افتاد
دید بر نیزه سرِ یار ، امان از کوفه
چه سری خونی و خاکستری و خاک آلود
وای از لحظه دیدار ، امان از کوفه
تا رسید امّ حبیبه زخجالت شد آب
هیچ عزیزی نشود خار ، امان از کوفه
کاروان وارد کوفه شد دیدن یه عده ای دارن از بام خانه ها خاکستر میریزن .. یه عده هم کنار این اسرا دارن پای کوبی میکنن .. ای بمیرم برات بی بی جان .. یه وقتی زینب سلام الله علیه یه نگاه کرد به دروازه شهر یادش افتاد باباش اینجا حکومت میکرده .. یه خانمی آمد یه مقدار نان و خرما بده بی بی فرمود برش گردانید به خدا صدقه به ما حرامه .. گفتن خانم صدقه فقط به بچه های پیغمبر حرام هست !! فرمود ام حبیبه من زینبم .. به خدا ما بچه های پیغمبریم .. ای حسین...
به سبک نسیمی جانفزا می آید...
#شد_خزان_گلشن_یاسَمَن_
تسلیت حجت بن الحسن
واویلا واویلا واویلا
بسوزی ای غریب صحرا ز داغ نور چشم زهرا(س)
آن که قربانیِ جانان شد جانفدا با لبِ
عطشان شد
بعدِ این مصائب یا مولا روز و شب ناله داری آقا
به یاد عترتت غمدیده اهل بیتی که ماتم دیده
رسانده جان به روی لبت اسیریِ عمه زینبت
هر کجا ناله ای بر پا بود تازیانه در آن غوغا بود
شد خجالت زده سر نیزه سرِ خون خدا بر نیزه
او که کهف و رقیم میخواند از لب خود گوهر افشاند
قامت مادران خم گشته غذای کودکان غم گشته
غصه از حد فزون گردیده اشکشان رنگ خون گردیده
ز فط خستگی بی تابند اکثراً گرسنه میخوابند
#یا_اِلهي_بِحَقّ_الْحسین_
نظر کن بر دل بیتابم
دهم جان به راهِ اربابم
یا اِلهي بِحَقّ الْحسین...
دلم خواهد فدایش گردم
ساکنِ کربلایش گردم
یا اِلهي بِحَقّ الْحسین...
ای خد کن خدایی ما را
لاله اي کربلایی ما را
یا اِلهي بِحَقّ الْحسین...
به حقّ گل یاسِ پرپر
به حقّ آن امامِ بی سر
یا اِلهي بِحَقّ الْحسین...
به حقّ شهیدِ علقمه
به حقّ ذکرِ یا فاطمه
یا اِلهي بِحَقّ الْحسین...
به حقّ ناله های لیلا
به حقّ جسمِ اِرباً اِرباً
یا اِلهي بِحَقّ الْحسین...
#هر_کجا_بزمِ_عزای_یا_حسین_بر_پا_شود_
اندر آنجا نوحه خوان آن مادرش زهرا شود
او که از داغِ پسر بر سینه وُ سر می زند
زین مصیبت تا ابد در ماتمِ عظمی شود
گوشِ دل گر وا کنی وا یا حسینش می رسد
از دلِ مجلس نوایِ شور و شینش می رسد
بی کس و بی اقربا اندر میانِ قتلگاه
گو هنوز آن ناله ی نورِ دو عینش می رسد
در عزای نازنینش شور و بلوی می کند
با سرِ خونین نشست و دردِ دلها می کند
نخلِ شمشادم چرا در خاک و خون افتاده ای؟
اینچنین با حنجرِ بُبریده نجوا می کند
گوید ای جانِ پسر ای نورِ چشمانِ ترم
بعدِ تو ای مَه جبین شد خاکِ عالم بر سرم
زاده ی زهرا کجا وُ کار زارِ کربلا
خیز و جدّت را صدا کن ای شهِ بی یاورم
کی بگفتا اینچنین آواره ی صحرا شوی؟
در میانِ قتلگه بی یاور و تنها شوی؟
کی بگفتا ای گلِ باغِ جنانِ فاطمه
با لبانِ خشک و سوزان کشته ی اعدا شوی؟
سینه ی عالم بسوزد از نگاهِ غربتت
گو عدو شرمش نبود آیا ز روی مادرت؟
رأسِ تو بر نیزه وُ جسمت فتاده آفَتاب
زلفِ مشکینت همی با خونِ فرقت شد خضاب
هر کجای پیکرِ تو مانده زخمِ بی حساب
قلبِ مادر ای پسر از زخمِ رویت شد کباب
من به قربانِ تنِ صد چاکِ چاکت ای پسر
کشتند از چه نکردندت به خاکت ای پسر؟
بسترِ خارا فتاده جسمِ پاکت ای پسر
تا به جولانِ بلا دیدم هلاکت ای پسر
گو بمیرد مادرت ای شاهِ بی یار و معین
در تنت جا مانده زخمِ دشنه یِ جلادِ کین
#مناجات_امام_حسین
لطف حسین ما را تنها نمیگذارد
گر خلق وا گذارد، او وا نمیگذارد
او کشتی نجات و کشتی شکسته ماییم
مولا به کام غرقاب مارا نمیگذارد
هل من معین او را باید جواب دادن
شیعه امام خود را تنها نمیگذارد
زهرا به دوستانش قول بهشت داده است
بر روی گفته خویش او پا نمیگذارد
ما و فسرده حالی مولا نمیپسندد
مسکین و دست خالی مولا نمیگذارد
از بس گناهکاریم ما مستحق ناریم
باید که سوخت مارا زهرا نمیگذارد
رضا مؤید
_______