eitaa logo
🇮🇷رمان مذهبی امنیتی🇵🇸
6هزار دنبال‌کننده
4هزار عکس
299 ویدیو
37 فایل
✨️﷽✨️ . 💚ازاین‌لیست‌کپی‌ #حرومه!❌️ https://eitaa.com/asheghane_mazhabii/32342 . 🤍ن‍اشناس‌بم‍ون https://daigo.ir/secret/9932746571 . ❤️همه‌ی‌فعالیت‌ها،نذرظهورامام‌غریبمون‌مهدی‌موعود‌ عجل‌الله‌تعالی‌ فرجه‌الشریف . . ✍️رمان‌شماره ♡۱۶۳♡ هم تمام شد.....
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 🕊رمان جذاب و تلنگری 🕊قسمت ۵۲ 🍀راوی عطیه🍀 روبروی آینه نشسته بودم و به خودم نگاه میکردم.. موهای بلوند شده، لباس عروس صدای گوشی بلند شد سید بود سید:سلام عروس نازم -سلام آقای داماد من کجایی؟عروس خسته شد سید:نیم ساعت دیگه پیشتم نازگلم کتم رو پوشیدم به یک سال و سه ماه پیش فکر میکردم زمانی که تو خواب ابراهیم هادی منت برد کربلای زمان اباعبدالله اونجا که دیدم بی بی زینب حسین،عباس و علی اکبر رو داد ولی چادرش نداد و محجبه شدم به حال برگشتم و شنلم رو پوشیدم -خانم آرایشگر میشه کمکم کنید چادرم رو سر کنم آرایشگر: حیف نیست این خوشگلی رو بذاری زیر چادر؟ -حیف اینکه به جز شوهرم کس دیگه از این خوشگلی بهره ببره سید که اومد منو با چادر دید سرش رو آورد زیر گوشم و گفت : تمام دنیام رو به پات میمونم عاشقتم عطیه که منی دستم رو به دست مرد غیرتمندم دادم و سوار ماشین عروس شدیم -سیدم سید :وای عطیه رحم کن پشت فرمانم به جون خودت رحم کن خانم گلم -خب باشه..میخواستم بگم بریم پیش شهید میر دوستی و شهید هادی سید:محمد فدای لپ آویزانت بشه چشم خیلی حس خوبی بود با لباس عروس و کت و شلوار دامادی رفتیم پیش شهدا بهترین جای عروسیم اونجا بود که زینب دو تا بلیط کربلا بهمون داد و گفت هدیه از طرف حسین یه جایی من میخواستم سرخودانه زندگی کنم ولی شهدا به حرمت دعای مادرم و لقمه حلال مادرم دستم رو گرفتن و هدایتم کردن سید:خانم گلم به خونه خودت خوش اومدی عروس مادرم 🕊ادامه دارد.... 🕊 نویسنده؛ بانو مینودری https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊