eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.7هزار دنبال‌کننده
20.7هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
◉❲‌🌹❳◉ ◉❲‌ 💌❳◉ . . و عمق عشق هیچگاه شناخته نمی شود مگر در زمان فراق..💓 جبران خلیل جبران . . ◉❲😌‌❳ ◉ چــون ماتِ ، دگر چہ بازم؟!👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◉❲‌🌹❳ ◉
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت_پنجاه‌و‌چهارم ] نمیدانم چرا تا به حال انقد
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ مادرم در را برایم گشود ، بعد دو ماه به خانه برگشته بودم . تمام طول راه بغضم گرفته بود و صدای نواب در ذهنم پژواک میشد تا خود تهران ، هی لب به دندان گرفتم که حق گریه نداشته باشم! حالا در آغوش مادرم بودم کاش می توانستم ، در آغوشش ساعت ها اشک بریزم و گلایه کنم و بعد اعتراف کنم. در این نقطه از مکان دلم فقط آغوشی می خواست برای گریه ! با رخوت خودم را به اتاقم رساندم ، دلم برای پناهگاه کوچکم تنگ شده بود ، مادرم قبل آمدنم مرتبش کرده بود و همه جا برق می زد ، چمدان را همانطور وسط اتاق رها کردم و خودم را بدون مکثی روی تختم پرت کردم ، نگاه دوختم به سقف ساده اتاقم . آدم ها گاهی اوقات عجیب احتیاج دارند به یک فراموشی مقطعی! برای اینکه حداقل چند ساعتی هم که شده بی خیال هیاهوی اطراف و افکار درهم و غم های سنگین قلبشان ،چشم روی هم بگذارند! حالا من به این فراموشی نیاز داشتم ! نمیدانم نیم ساعت شد یا یک ساعت ولی خوابیدم ! چشمانم روی هم سقوط کرد و خیال دیدم. سرم را که بلند کردم شب شده بود ، با لبخند ایستادم ، زندگی هنوز هم دلیل داشت برای خنده ! به سوی حمام رفتم ، صدای آب آرامم می کرد ! بعد هم سراغ چمدانم رفتم ، لباس های تمیز را در کمد چیدم و بقیه را در سبد حمام گذاشتم . موهای بلندم را شانه زدم و برای خوردن شام به پذیرایی رفتم ! خوشحال بودم که فعلا از سعید خبری نیست و من فرصت دارم برای فکر کردن! بعد خوردن شام کمی کنارشان نشستم و حرف زدیم هر چند نمی خواستم دیگر از بیش مله چیزی بگویم ، چون بیش مله مساوی بود با نواب و این ابدا خوب نبود ! به طرف اتاق که رفتم با کتاب ها مواجه شدم. صفحه اول نهج البلاغه را باز کردم ، یادداشت کوچکی بود. *ای علی (ع) اگر بگویم تو از مسیح بالاتری دینم نمی پذیرد! و اگر بگویم او از تو بالاتر است وجدانم نمی پذیرد! نمی گویم تو خدا هستی ! پس خودت به ما بگو : ای علی؛ تو کیستی؟! .. جرج جرداق ، دانشمند مسیحی * بعد هم با خطی زیبا نوشته بود : برای شناخت امیر المومنین یک عمر کم هست ، خواندن نهج البلاغه میتواند ما را با قطره ای از این دریای بیکران معرفت آشنا کند! اول از حکمت ها شروع کنید! دستم را روی دست خطش گذاشتم ، برای من نوشته بود یا از قبل اینجا جا مانده ؟! جمله هایش دلنشین بود با زمزمه جمله آخر متن ، حکمت ها را شروع کردم . ♡ای علی (ع) ، تو کیستی؟! ♡ [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت_پنجاه‌وپنجم ] ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . [📖] رمان:《 》 [ ] ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ با صدای زنگ گوشیم غلتی روی تخت زدم ، شب ،نهج البلاغه به بغل نمیدانم کی به خواب رفته بودم؟! نهج البلاغه را کنار گذاشتم و گوشیم را برداشتم ، با دستم چشمانم را مالیدم و بعد به صفحه چشم دوختم . نام سعید روی گوشی افتاده بود ، بعد تماس بی پاسخش برایم پیام فرستاده بود : سلام ، صبحت به خیر ، عصر بیا کافه میخوام ببینمت بعد هم میریم کمی می گردیم ! نفسم را آه مانند بیرون دادم ، پدرم سرکار بود و مادرم دفترش ،برای خودم صبحانه مختصری درست کردم ، بدون فکر به پیامش،سراغ تلفن خانه رفتم ، برای رهایی از بیکاری مخابرات باز کردم در خانه،به سارا و نورا و فاطمه زنگ زدم و با هر کدام نیم ساعتی حرف زدم ، مادر نورا ، خاله ام تماس گرفت و برای ناهار دعوتم کرد ، کلی اصرار کرد و در آخر تسلیمش شدم. کمی پروژه ام را راست و ریس کردم و بعد هم جلوی آینه برای خودم رقصیدم ، تمام این کار ها دو ساعت بیشتر وقتم را نگرفت این ساعت لعنتی چرا جلو نمی رفت؟! هم می خواستم زودتر تمام بشود و هم نمی خواستم عصر برسد کاش میشد از عقربه ها آویزان شد و برای یک روز هم شده نگهشان داشت!خودمانیم زمان و ساعت اختراع مزخرفی بودند ! بیکار به تصویر خودم در آینه چشم دوخته بودم که گوشیم زنگ خورد نام خانم دکتر که روی گوشی افتاد ذوق کردم ، به کل یادم رفته بود: جانم خانم دکتر ! صدای ناز و شادش گوش هایم را انرژی بخشید : جونت بی بلا خوشگل ، سلام به روی ماهت خوبی؟؟ لبخند زدم به تصویر خودم : شما خوبی آراگل جان؟! _ مگه میشه بد بود اصلا؟! خیلی بی معرفت شدی، نمیگی من تنهام ؟! بعد هم خودش خندید : تنها کجا بود ! شما دو تا وروجک دارین! آه خنده داری کشید: دست رو دلم نزار ، بچه ها رو از خونه عموش نمیتونم بیارم ایستادم و به طرف کمدم رفتم : چه بهتر ! _ نگو تو رو خدا، دل آدم میگیره ، هر چند مجردی اساسی حال میده ! درِ کشویی کمد را کشیدم: مگه آقای دکتر هم نیستن ؟ صدای به هم زدن در آمد : هست منظورم از مجردی دو نفره بودنمونه! حالش خوب بود و این حالش ، حال مرا هم خوب می کرد : اوهوم ، مرسی که زنگ زدی انرژی گرفتم _ ای جاانم! پاشو بیا خونه ما امروز چه خبر بود که همه قصد مهمان کردن مرا داشتند؟! : لطف داری ، بعدا حتما سر میزنم کمی صحبت کردیم و خندیدیم، آقای دکتر با این دختر پیر نمیشد! [⛔️] ڪپے تنها‌باذڪرمنبع‌موردرضایت‌است. . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
「💚」◦ ◦「 🕗」 . در هـر کـجاے عـالـم کـه قلـبا حضـرت رضـا علیـه‌الـسلام را صـدا بـزنید و ناحیـه مقدسـه ایشـان توجـه کنیـد😌 آن بـزرگـوار سـریعا نظـر مے کننـد و ایـن معـناے حقـیقے کلمـه انیـس النـفوس است✨ _لالـه اے از ملـکوت،ج2،ص‌290 🌿 . ◦「🕊」 حتما قرارِشـــاه‌وگدا، هست‌یادتان👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 「💚」◦
«🍼» « 👼🏻» باباحاج داشِمِ مهلبونم منو بوشیدن گَرگِ مهلبونی‌شون شدم. اوووم.🤩 باباحاج داشِم باباعه هَمَمونَن، باید شعی تُنیم شبیه‌شون بشیم و باشیم.💛 🏷● ↓ 🌻داشم: قاسم گرگ: غرق🌻 ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــ امام صادق'عليه‌السلام' فرمودند: فرزندان خود را بسيار ببوسيد زيرا برای شما در هر بوسيدن درجه‌ای است. ♥ «🍭» گـــــردانِ‌زره‌پوشڪے‌👇🏻 «🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|. ❄️'| |' .| . . •⋞ ‏ما بویِ پیرهن را🌱 در جان ذخیره داریم❤️ شاید نیاید از مصر🏢 هر روز کاروانی👥 ⋟• ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ /✍ |🌷 |✋🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌|💛 |🔄 بازنشر: |🖼 «1672» . . |'😌.| عشق یعني، یڪ رهبر شده👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal |.❄️'|
kesa-hadadiyan_0.mp3
2.09M
🖤' | شب بیست‌وهشتم چلھ‌ے حدیث ڪساء • - در حدیث کساء نور هدایت و صراط مستقیم وجود دارد.🌱 حدیث کساء حاجات بزرگی می‌دهد.💙 +درد و دل و حاجت‌روایی‌هاتون: @Daricheh_khadem 💚 - عالَم‌بھ‌فَداےچادرخاڪےتو، یازهرا👇 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 🖤'
∫°⛄️.∫ ∫° .∫ 🕊❤ای نسیم سحری بوی نگارم به من آر تا من از شوق قفس را همه درهم شکنم خنک آن روز که پرواز کنم تا ور یار به هوای سر کویش پر و بالی بزنم...🌿🌼 ∫°🌤.∫ یعنے ، تو بخندے و،دلم باز شود👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ∫°⛄️.∫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
≈|🌸|≈ ≈| |≈ . . •تـ‌و کریمِ‌اهل‌بیتی، مـَن تهیدسـت‌‌و‌فقیـر• •ای‌عصای‌ِ دسـتِ‌مادر، دسـت‌ماراهـَم بگیر• 💚 . . ≈|💓|≈جانے‌دوباره‌بردار، با ما بیا بہ پابــوس👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ≈|🌸|≈
◦≼☔️≽◦ ◦≼ 💜≽◦ . . دِل گفـت : وصالش بہ دعا باز توان یافت °•🤲🏻🌿•° عمـرے ست ڪہ عمـرم همہ در ڪارِ دعـا رفـت ... °•📿🚶🏻‍♀•° . . ◦≼🍬≽◦ زنده دل‌ها میشوند از ؏شق، مست👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◦≼☔️≽◦
•‌<💌> •< > . . 🦋•\ اصلا تحمــل دور؎ مهد؎ را نداشتم. وقتی می‌دیدم ڪه برا؎ رفتن به صحنه نبــرد بی‌قرار؎ می‌ڪند، شرو؏ می‌ڪردم به گِلــه ڪردن. 🔮•\ از اداره محـل ڪارش فشار می‌آوردند ڪه بماند تهــران؛ اما مهد؎ استخاره ڪرد و تصمیم گرفت ڪه برود. خیلـی ناراحت شدم. 🦋•\ با این ڪه مـادر و خواهـرش خانه ما بودند، همان‌طور ڪه داشتم ظــرف‌ها را می‌شستم شرو؏ ڪردم به گِلــه گذار؎: «یا نرو یا ما را با خودت ببر. وقتی نیستی دلـم خیلی برات تنـگ میشه، دلشوره می‌گیرم، اذیت میشم. خسته شدم…». 🔮•\ بعد انــار دانه می‌ڪرد و ڪنارش می‌نشستم و عـذرخواهی می‌ڪردم. 🌷شـهـیـد مدافع حرم •<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش ڪـاسه‌ےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻 •<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
هدایت شده از رصدنما 🚩
⚜بـسـم‌الله‌الـقـاصـم‌الـجـبـاریـن⚜ | عقربه‌های ساعتـی ڪه روی دیوارهـ.. | یـادآوری ڪرده دل ما تنگه سردارهـ.. | دعـای عاقبـت بخیـرے ڪن براۍ مـا | دعـای تو حتـمـا به حـال مـا اثـر دارهـ.. ⚫️ ادامه دهندگان راه حاجی و زنده نگہ‌دارندگان یـاد و نـام سـردار بـسـم‌الله بگید برای: چـالـش ♥️ در ڪانال 🔎 پویشی با رویڪرد ڪار نیابتی به نیت سردار دلهـا😇 از همین لحظه تا فردا شب آماده دریافت تصاویر و پیام های شمـا به عشق قهرمان مردم هستیم🖤✋🏻 یه ڪار ڪوچیک اما مـهـم و اثرگذار؛ به نیت سردارِ مخـلص و بامـرام‌مون انجام بده و گزارش‌شو برامون بفرست. 📬📲 [تصاویر‌وباز‌کنین]👆🏻 منتظرتونیم👇🏻 خدمت می‌رسانیم در: 🆔 @Daricheh_khadem منتشر می‌کنیم در: 🌐 eitaa.com/rasad_nama
هدایت شده از رصدنما 🚩
هدایت شده از رصدنما 🚩
هدایت شده از رصدنما 🚩
هدایت شده از رصدنما 🚩
هدایت شده از رصدنما 🚩
هدایت شده از رصدنما 🚩
هدایت شده از رصدنما 🚩
|•👒.| |• 😇.| . . 📌بعضیا از وقتی به هم قول میدن به قولشون عمل نمیکنن؛ بعد جالبه وقتی ازشون میپرسی چرا به خانمت یا همسرت قول دادی و عمل نکردی؟!!! ⬅️ میگه ما باهم این حرفا رو نداریم یعنی میزارن پای صمیمیتشون!!!! 💬شاید ندونید اما اگر بد قول باشید‌؛ جذابیتتون رو از دست میدین و کم کم صمیمیت بینتون کم میشه😒 پس خوش‌قول باشید❤️ . . |•🦋.|بہ دنبال ڪسے، جامانده از پرواز مےگردم👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal |•👒.|
∫°🍊.∫ ∫° .∫ . . ⛔️خانم می‌پرسه: "تا این وقت شب کجا بودی؟" و شما میگید: "خونه دومی". 📝 بعد هم غش غش می‌خندید و در پاسخ ناراحتی همسرتان می‌گویید : "بابا شوخی کردم، چقدر بی‌جنبه ای❗️" 📝 بدانید، او بی‌جنبه نیست، بلکه شوخی شما زشت و جنجال به پا کن است. . . ∫°🧡.∫ بہ غیر از نداریم، تمناے دگر👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ∫°🍊.∫
‌ °✾͜͡👀 🙊 . . 💬 ‌‌سوتی مال چند سال پیش هستش؛ عروسی دختر عمو و پسر عموی شوهرم بود؛ یکی از زن‌عموهای همسرم (مادر عروس) زنگ زد خونه ی مادرشوهرم. منم تلفنو جواب دادم گفت ناهار بیاین اینجا، منم گفتم باشه مزاحم میشیم☺️ ظهر آماده شدیم رفتیم... دیدیم انگار شوکه شدن ما رو دیدن بعد سریع رفتن آشپزخونه غذا درست کنن😐 مادر شوهرمم ناراحت شد گفت: نگاه زنگ زدن ناهار بیا! بعد هیچی درست نکردن😏 تازه اونجا بود فهمیدم که چه خرابکاری کردم؛ ما اشتباهی اومدیم خونه مادر داماد🙈 من فک کردم مادر داماد ما رو دعوت کرده... هنوز که هنوزه بعد ده سال کسی خبر نداره وقتی یادم میاد کلی میخندم😂😂😂😂 . . ''📩'' [ 514 ] سوتےِ قابل نشر و بفرستین •‌⊰خاڪے باش تو خندیدنـ‌ـ😅✋⊱• °✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
enc_16328301995126465402822.mp3
1.72M
↓🎧↓ •| |• . . 🎙 و سلام بر او که می گفت: «اگر تمام علمای جهان یک طرف باشند و مقام معظم رهبری یک طرف، مطمئناً من طرفِ امام سیدعلی خامنه ای می‌روم» شهید سپهبد قاسم سلیمانی . . •|💚| •صد مُــرده زنده مےشود، از ذڪرِ ( ؏)👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ↑🎧↑