eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.7هزار دنبال‌کننده
20.7هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
「💚」◦ ◦「 🕗」 . . یک گوشه از رواق تو جا داشتن بس است ..💓 مارا همین امام رضا داشتن بس است ..🙃 . . ◦「🕊」 حتما قرارِشـــاه‌وگدا، هست‌یادتان👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 「💚」◦
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . . #رمان_ضحی #قسمت_سی‌وهشتم _اه توام شورشو درآوردی یه کلمه بگو زنگ میزنی یا
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . . باز چند ثانیه سکوت شد و بعد گفت: آخه من... چی باید به شما بگم... من و پدرش سر به دنیا آوردنش اختلاف داشتیم اون بچه نمیخواست میگفت باید سقط کنی ولی من قبول نکردم و به دنیا آوردمش... گوشم به حرفاش بود و چشمم به کتایون که از تعجب حرفهای جدیدی که میشنید چشمهاش گرد شده بود _... وقتی کتایون به دنیا اومد کم کم دلش بهش نرم شد ولی از من کینه به دل گرفته بود و به گمونم تاریخ مصرفمم براش تموم شده بود که کم کم به هر بهونه ای دعواها شروع شد و تهشم این بود که منو بزور از خونه بیرون کرد و گفت برو... دوباره بغضش شکست: بدون بچه! _خب... خب چرا شکایت نکردید؟ _تهدیدم کرد که اگر شکایت کنی سر خانواده ت تو ایران بلا میارم میدونستم تو مملکت غریب دستم به جایی بند نیست و نمیتونم با آدم با نفوذی مثل اون در بیفتم تهش من هیچ وقت به بچه م نمیرسیدم فقط جون مادر و خواهر بیچارم به خطر می افتاد میدونستم که تو ایران آدم داره... ولی بازم من یه ماه بدون پول تو نیویورک موندم و هرروز در خونشون التماس کردم که بچه م رو بهم بده تا برم ولی تمام هدفش همین بود که داغ بچه رو به دل من بذاره و اخرشم همین کارو کرد یه ماه بعدش از زور بی پولی و ناامیدی برگشتم ایران تو ایرانم برام پیغام فرستاد در خونه مامانم که من حتی آدرس مدرسه خواهر زاده ت رو هم دارم و اگر سراغ کتایون رو بگیری باید فاتحه اعضای خانواده ت رو بخونی... شما بگید اگر جای من بودید چکار میکردید همین الانشم از زور دلتنگیه که سراغشو میگیرم وگرنه اگر بفهمه خودمو به کتایون نشون دادم همون آشه و همون کاسه کتایون با اخم غلیظی پاش رو تکون میداد و روی سرامیک با نوک کفش خط فرضی میکشید گفتم: _نگران نباشید نمی فهمه... فقط چیزی که هست ماجرا برای کتایون یه جور دیگه ای تعریف شده به کتایون گفتن که شما البته ببخشیدا به تحریک مادرتون و به قصد ازدواج با پسرخاله تون اونا رو ترک کردید و خودتون کتایون رو نخواستید... _دروغ میگه مردک عوضی دروغ میگه... کافر همه را به کیش خود پندارد فکر کرده همه مثل خودش خائن و بی شرفن... چند ثانیه سکوت کرد و بعد پرسید: کتایون که باور نکرده؟ دلم نیومد چیزی بگم فقط گفتم: نمیدونم فقط گفت که باباش اینطوری بهش گفته مظلوم گفت: حالا بهش میگید که بهم زنگ بزنه؟ _گفتنش رو که حتما میگم ولی دیگه تصمیم با خودشه که چکار کنه... فوری گفت: خب شماره ش رو بهم بدید من خودم بهش زنگ میزنم همه چیز رو بهش میگم... نگاهم رفت سمت کتایون ابروهاش رو به علامت نفی بلند کرد حرصی از دست کتایون با شرمندگی گفتم: ببخشید همچین اجازه ای ندارم... من شماره شما رو بهش میدم که اگر خواست باهاتون تماس بگیره دلشکسته گفت: دختر جون من 25 سال بود به درد خودم مرده بودم و آروم گرفته بودم حالا تو با یه تلفن دوباره آتیش زیر خاکستر منو روشن کردی حالا میخوای بذاری بری؟ _من جایی نمیرم خانم کمالی من با کتایون حرف میزنم تمام تلاشم رو میکنم که قانعش کنم خیالتون راحت باشه شما رو بی خبر نمیذارم شما هم که شماره منو دارید هر امری بود پیام بدید نفس عمیقی کشید: ممنونم ازت... _پس فعلا خداحافظتون _صبر کن یه لحظه... یه سوال بپرسم؟ _جانم؟ _کتایون... چه شکلی شده؟ شبیه منه یا شبیه پدرش؟ نگاهی به چهره کتایون که حالا جمع شده بود انداختم و گفت: _نمیدونم من عکسی از شما یا پدرش ندیدم تا حالا... یعنی بعید میدونم خود کتایون هم عکسی از شما داشته باشه فوری گفت: خب من یه عکس از خودم میفرستم نشونش بده شاید دلش به رحم اومد نمیتونی یه عکس ازش بگیری برام بفرستی؟ شرمنده تر از قبل گفتم: شرمنده ام واقعا فعلا اجازه ندارم ولی سعی میکنم اجازه بگیرم و بفرستم... و همزمان چشم غره ای هم متوجه کتایون کردم: _... حالا شما عکس خودتونو بفرستید... _باشه دستت درد نکنه فقط یه خواهشی ازت دارم اگر زیاد میبینیش مواظبش باش ببین چی میخوره چیکار میکنه من که دستم کوتاهه کاری از دستم برنمی آد فقط میتونم دعات کنم... آهم رو فرودادم: _ممنونم لطف بزرگی میکنید خیلی محتاجم به دعاتون خیالتون راحت باشه من حواسم بهش هست فعلا خداحافظتون... تلفن رو که قطع کردم کتایون توی خودش مچاله شد و سرش رو روی زانوهاش گذاشت از دست بی رحمیش حرصی بودم اما خب حالش نزار تر از اون بود که تحمل موعظه داشته باشه خوب که دقت کردم ژانت هم نبود نفهمیدم کجای مکالمه بلند شده و رفته... بلند شدم و کنارش روی دونفره نشستم دستی به شونه ش کشیدم... سر بلند کرد و با بغضی که سعی میکرد صداش رو نلرزونه و البته موفق هم نبود، گفت: _من نمیتونم باور کنم هیچ کدوم حرفاش رو نمیتونم باور کنم چطور حرف کسی که بیست و پنج سال بزرگم کرده رو بزارم کنار و حرف کسی که هیچ وقت نبوده رو قبول کنم؟ . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . . #رمان_ضحی #قسمت_سی‌ونهم باز چند ثانیه سکوت شد و بعد گفت: آخه من... چی باید
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . . _کاری با راست و دروغ حرفش ندارم ولی الان بالاخره یه چیز مهم برات روشن شد تو فکر میکردی که مادرت تو رو گذاشته و رفته و اصلا هم براش مهم نبودی و هیچ وقت بهت فکر نکرده ولی الان دیدی که اینطور نیست و خیلی هم دوستت داره این خودش کشف بزرگیه نیست؟ کمی با دقت نگاهم کرد و بعد سر تکون داد و تکیه داد به پشتی مبل... فکرم پیش ژانت بود که لابد اونم الان داشت توی اتاقش نوحه میکرد سه یتیم دور از مادر در یک قاب! یکی باید به حال خود من گریه میکرد که وضعم از همه شون بدتر بود و به روی خودم نمی آوردم! صدای کتایون از فکر بیرونم کشید: تو اگر جای من بودی چکار میکردی؟ _خب معلومه باهاش حرف میزدم ازش توضیح میخواستم میگشتم دنبال حقیقت خیلی هم کار سختی نیست همونطور که مادرتو تونستی پیدا کنی راست و دروغ ماجرا رو هم میتونی پیدا کنی! فقط اگر منطقی باشی و خوب بگردی اولین قدمش هم حرف زدن با مادرته... تازه فقط این نیست تو وظیفه ی اخلاقی داری نمیتونی زنگ بزنی زندگی اونو زیر و رو کنی و بعد قایم شی اون دلتنگته! مادرته... _نه الان نمیتونم... فعلا نه... اینهمه سال من سختی دیدم و انتظار کشیدم یکمم اون تجربه کنه _اینهمه سال اونم پا به پای تو انتظار کشیده دیدی که اگر براش مهم نبود حالش اونطور عوض نمیشد بعدم تو اصلا حق نداری خودتو با اون مقایسه کنی اون... صدای پیام گوشیم بلند شد پیام رو باز کردم یه عکس از یه خانم میانسال که... به شدت شبیه کتایون بود... بالبخند بین عکس و کتایون چشم چرخوندم کلافه گفت: کی بود؟ گفتم: اگه مشتلق میدی بگم _اذیت نکن تو ام حوصله ندارم... _باشه پس هیچی _باشه بگو... مشتلق چی میخوای؟ دلم سوخت: نخواستم بابا... مامانت عکسشو فرستاده گوشی رو از دستم قاپید و به عکس چشم دوخت... دوباره اشکهاش راه باز کردن بعد از چند ثانیه سرش رو تکون داد که اشکها از جلوی چشمش کنار برن و همزمان لبخندی زد: چقدر شبیه منه... خندیدم: تو شبیه اونی دیوونه نه اون شبیه تو... لبخندش عمیقتر شد: خب همون... زدم روی شونه ش: تا تو مشغولی من یه سر به ژانت بزنم... بلند شدم و رفتم سمت اتاق ژانت پشت در ایستادم و در زدم بعد از چند ثانیه گفت: بله؟! در رو باز کردم:اجازه هست؟ _بیا تو چشمهاش کاملا سرخ بود ولی دیگه خبری از اشک نبود پرسیدم: تو دیگه چت شد آخه؟ _کتایون... حداقل میتونه صدای مادرش رو بشنوه ولی من دیگه نمیتونم... خیلی دلم براش تنگ شده! کاش یه معجزه اتفاق می افتاد و میتونستم یه بار دیگه صداش رو بشنوم! دستش رو گرفتم و کمرش رو نوازش کردم: _زندگی توی این دنیا با از دست دادن عجین شده... با رنج! ذات ماده همینه بهتره دلخوشی اصلی آدم چیزی باشه که هیچ وقت از بین نره! از جام بلند شدم: یکم استراحت کن منم نمازمو بخونم ولی بعدش باهاتون کاردارم! ضمنا یادت نره امشب شام با توئه اونم شام فرانسوی راستی اسمش چی بود؟ لبخندی زد: کسوله! . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
«🍼» «      👼🏻» شلااام موهامو مامان‌ژونیم عَلدوشی بَشتَن حالاهم اومدیم عَعاط اونه بابابُدُرد🤩 تُُلییی عوش میدزَله با بَشه‌ها باژی تونیم🛴🏓 🏷● ↓ عَلدوشی: خرگوشی🐰 عَعاط: حیاط🚲 بابابُدُرد: بابابزرگ👴🏻 عوش: خوش💓 ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــ تا زمانی که توجه فرزندتان را جلب نکردید، شروع به صحبت نکنید❗️ قبل از این‌که شروع به صحبت کردن کنید، با او ارتباط برقرار کنید.💕 شما نمی‌توانید از آن سمت اتاق فریاد بکشید و او دستورات شما را اجرا کند.😐 به او نزدیک شوید، خود را هم قدش کنید. ببینید مشغول انجام چه کاریست و با نظر دادن در مورد آن کار با او ارتباط برقرار کنید؛👇🏻 "وای، چه قطار خوشگلی!" تحقیقات نشان داده که وقتی ما با فردی ارتباط برقرار می‌کنیم، امکان تأثیر پذیری‌مان از او بیشتر است و به حرف او بیش‌تر گوش می‌کنیم. شما با این کار او را فریب نمی‌دهید، بلکه اعتراف می‌کنید که به آنچه برای او مهم است احترام می‌گذراید.😁👌🏻 صبر کنید تا سرش را بالا بگیرد، به چشمانش نگاه کنید و سپس شروع به صحبت کردن کنید. اگر به شما نگاه نکرد، مطمئن شوید که با پرسیدن یک سؤال توجه او را جلب کنید:👇🏻 "آیا می‌توانم یک چیزی بهت بگم؟" وقتی سرش را بالا آورد، آن‌وقت حرف بزنید. اگر فرزندتان قبل از پاسخ دادن به شما از این تکنیک برای سوال کردن از شما استفاده کرد تعجب نکنید،🤔 اگر می‌خواهید به حرفتان گوش دهد، باید به حرفش گوش کنید!😍 «🍭» گـــــردانِ‌زره‌پوشڪے‌👇🏻 «🍼»  Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◖┋💍┋◗ ◗┋ 💑┋◖ . . . پیش من حسن همانست که تو پیش منی ...(:🫀✨ . . ◗┋😋┋◖ چنان‌ ، در دلِ‌من‌رفتہ،ڪہ‌جان‌، در بدنۍ👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◖┋💍┋◗
𓆩🌸𓆪 |' .| . ﮼𖡼 من ذره👌 و خورشید لقائی تو مرا🥰 ﮼𖡼 بیمار غمم😔 عین دوائی تو، مرا🌱 /✍ |✋🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌|💛 |🔄 بازنشر: |🖼 «1802» . |'😌.| عشق یعني، یڪ رهبر شده👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 𓆩🌸𓆪
∫°🌸.∫ ∫° .∫ ؛ فقط این و بگم اردیبهشته ، اردیبعشقه 💕 بلند شید برید توی کوچه پس کوچه ها توی خیابون ها آلوچه (گوجه سبز) بخورید شیره ی گل های یاسِ امین الدوله رو بخورید از کنار میوه فروشی ها رد شید و عطرِ طالبی ها رو عمیق نفس بکشید صدای پرنده ها رو بشنوید اردیبهشت رو زندگی کنید کنارِ همه غم هاتون کنار همه گرفتاری هاتون کنار همه دردهاتون... 🌱🥺 ∫°🌤.∫ یعنے ، تو بخندے و،دلم باز شود👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ∫°🌸.∫
≈|🌸|≈ ≈| |≈ . . 🌼 امام علی علیه السلام: اندڪ ، همراهِ حساب‌ اندیشے‌ ، پابرجاتر از بسیارے‌ است ڪہ ریخت و پاش شود💡 ✍🏻 عيون الحكم والمواعظ - صفحهٔ ۵۸ 📚 . . ≈|💓|≈ جانے‌دوباره‌بردار، با ما بیا بہ پابــوس👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ≈|🌸|≈
•‌<💌> •< > . . 💕| بهم توجه داشتند، حجاب منو دوست داشتند و میگفت حجابت رو با لباس و پوشش بندری دوست دارم. 💖| به تربیت بچه‌ها خیلی اهمیت می‌داد میگفت دوست دارم بچه‌هام روی پای خودشون بایستند ،می‌خوام اونا از همه لحاظ تک باشند، هم از نظر اخلاق و رفتار و هم از نظر درس و مدرسه. 💓| پسرم محمدامین مداحی یادگرفته و توی مجالس مداحی میکنه؛ اون توی دیدار با رهبر درحضور ایشان مداحی کرد که مورد تشویق آقا قرار گرفت. 💝| دخترم زهرا هم علاوه بر درس خواندن تکواندو کار میکنه، اون به دوستاش خیلی کمک می کرد مثلا اگر بیمارستان بودند یا جایی نیاز داشتند به کمکشون می‌رفت. به فعالیت‌های اجتماعی هم علاقه داشت. ❣| من و امید(عبدالحمید) به اتفاق بچه‌هامون توی راهپیمایی روز قدس و بیست و دوم بهمن شرکت می‌کردیم؛ نماز جمعه هم اغلب با محمد امین می‌رفت. 💜| لحظه تحویل سال نو بدون استثناء توی گلزار شهدای بندرعباس سر مزار شهدا بودیم، به شهید علی سالاری اعتقاد خاصی داشت، این شهید بزرگوار عموی منه. 🌷شـهـیـد مدافع حرم •<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش ڪـاسه‌ےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻 •<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
شهید حمید رضا الداغی.mp3
3.54M
‡🎀‡ ‡ ‡ 🎧 🔻 ⛔️ مقصران شهادت الداغی 🌷 🔥 بی حجاب ها 🔥 مسئول کم کار 🔥 افراد بی خیال 🔺 امیر المومنین علیه السلام: 📜 الرّاضي بِفِعلِ قومٍ كالدّاخِلِ فيهِ مَعَهُم؛ هر كه به كردار عده اى راضى باشد، مانند كسى است كه همراه آنان، آن كار را انجام داده باشد ... ┄┅┅┅❀🔹🔸💠🔸🔹❀┅┅┅┄ 📲 روشنگری در فضای مجازی 🕊 حداقل کار ممکن برای بهبود وضع حجاب🔻 ‡💎‡چادرت، ارزش‌است، باورڪن👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◗ 🧩 (History) ◖ . 🎯 ‏ سنگ‌های دره مرگ! 🌄 سنگ‌های دره مرگ در آمریکا خودبخود و بدون دخالت عامل انسانی و غیر انسانی به طور مرموزی حرکت می کنند. عامل این حرکت اسرارآمیز پدیده های ژئولوژیکی است که هنوز برای دانشمندان ناشناخته است! . چه برایمان آورده ای، مارکووو⁉️😬 ◖🧳◗ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
∫°🍊.∫ ∫° .∫ . . 🚫عواقب ظلم به همسر😱 . . ∫°🧡.∫ بہ غیر از نداریم، تمناے دگر👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ∫°🍊.∫
‌ °✾͜͡👀 🙊 💬 ‌‌سوتی که میخوام بگم برای چندسال پیش برای عممه که تعریف میکرد برامون آقا جونم براتون بگه من این عمم درسش ضعیف بوده بعد یه روز معلمشون میاد از اینا امتحان املا بگیره بعد عمه ما هم چند تا غلط داشته و امتحانش رو ۵ شده بوده بعد میگفت چون میترسیده دعواش کنن میاد با خودکار اونم یه رنگ دیگه مثلا نمره رو ۱۵ کنه که نوشته بوده ۵۱😂😂😂 بعدم بابای من اینو دیده فهمیده به مامان بزرگ و بابا بزرگم گفته این عمه ماهم یه کتک هایی خورده.. امیدوارم خنده به لب هاتون بیاد😍 ''📩'' [ 636 ] سوتےِ قابل نشر و بفرستین 🆔| @Daricheh_Khadem •‌⊰خاڪے باش تو خندیدنـ‌ـ😅✋⊱• °✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
Navahang 7 sanie.mp3
5.4M
↓🎧↓ •| |• . 🎙 . . ‌وَقُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِي مُدْخَلَ صِدْقٍ وَأَخْرِجْنِي مُخْرَجَ صِدْقٍ وَاجْعَلْ لِي مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَانًا نَصِيرًا...♥️ . . •|💚| •صد مُــرده زنده مےشود، از ذڪرِ ( ؏)👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ↑🎧↑
「💚」◦ ◦「 🕗」 . امام رضا(ع) دربارۀ معنی توکل می‌فرمودند: توکل یعنی جز خدا از کسی نترسی💚 . ◦「🕊」 حتما قرارِشـــاه‌وگدا، هست‌یادتان👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 「💚」◦
«🍼» «      👼🏻» شلام عوابَم می‌عاد😴 سَب بِعِر🎈 🏷● ↓ بِعِر: بخیر ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــ چیکار کنیم نوجوان دچار انحراف جنسی نشه؟ 🔻این‌که بچه‌ها سمت جست‌ و جوی مسائل غیر اخلاقی در فضای مجازی می‌روند، تنها تحت تاثیر محیط و دوست نیست. بلکه بخشی از آن اقتضای فیزیولوژی بدن در آن سن است. یعنی در سن بلوغ یک نیاز جدید در بدن نوجوان در حال آشکار شدن است که باید مدیریت شود. 🔹برای مدیریت در این سن لازم است تغذیه مناسب داشته باشد و غذاهای پرکالری مصرف نکند، پدر و مادر پوشش مناسب در برابر بچه‌ها داشته باشند و ساعات تنهایی بچه‌ها زیاد نباشد. باید بچه‌ها را کمک کرد که انرژی‌های مازاد بدن‌شان را تخلیه کنند. به خصوص در شرایط آموزش مجازی، حتما باید برنامه طراحی کرد و به صورت منظم همراه بچه‌ها به کوه رفت. «🍭» گـــــردانِ‌زره‌پوشڪے‌👇🏻 «🍼»  Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . . #رمان_ضحی #قسمت_چهلم _کاری با راست و دروغ حرفش ندارم ولی الان بالاخره یه چ
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . . بعد از نماز دو ساعتی به کارهام رسیدم تا کمی خلوت کنن وقتی برگشتم هر دو توی پذیرایی بودن نشستم و پرسیدم: _خب بهترید؟ کتایون انگار دنبال فرار از فکر و خیالاتش بود که فوری گفت: _آره... تو حرفت رو بزن من هم ادامه ندادم: _خب فکر میکنم دیگه میتونیم درباره حرف بزنیم لبخند خسته ای روی لبهاش نشست: خبر خوبی بود! بفرمایید بسم الله الرحمن الرحیم رو زیر لب گفتم و شروع کردم: _خب حالا که ما میخوایم درباره اسلام صحبت کنیم، اول میخوام چند تا سوال ازت بپرسم به عنوان کسی که اسلام رو به عنوان دین قبول نداره با اعتماد به نفس گفت: بپرس _خب میدونی که محمد بن عبدالله از قبیله قریش از اعراب موزری حجاز که گره نسبی با حضرت ابراهیم از شاخه ی اسماعیل دارن پیامبر این دینه و یک کتاب به نام قرآن رو آورده درسته؟ _بله _پس حالا برای تویی که این شخص رو تکذیب و دینش رو نفی میکنی دو چیز باید بررسی بشه اول شخصیت و حوادث زندگی این شخص و دوم کتابش که اثرشه و حی و حاضره حالا که این دین الهی نیست و این شخص هم پیغمبر نیست پس این کتاب دست نوشته ی خودشه دیگه درسته؟ _بله معلومه _خب ما دو کار میکنیم یکی بحث تاریخی و مستدل درباره خود پیغمبر و یکی قرآن اول اولی؛ درباره پیامبر اسلام چند تا سوال دارم... اول اینکه یه آدم برای اینکه بی دلیل خودش رو پیغمبر معرفی کنه و از خودش دین و شریعت بیاره چه انگیزه هایی میتونه داشته باشه؟ _خیلی چیزا ثروت، موقعیت اجتماعی، شهرت... قدرت هم مهمترینش این طور آدما دنبال برتری جویی بر دیگران هستن به نظر من _درسته حالا یکم درباره شرایط اجتماعی مکه و حجاز در اون سالها حرف بزنیم حتما میدونید که ساختار اجتماعی اعراب قبیله ای و عشیره ایه و همینطور هم اداره میشه گفتم که پیغمبر اسلام از قریشه و قریش هم از واضحات تاریخیه که تنها قبیله متمدن و شهر نشین حجازه باقی قبایل بیابانگرد و صحرا نشین بودن اصطلاحا میگفتن عرب بادیه یعنی برای عربهایی که کلا نژاد و عشیره یکی از امتیازات فردی و ملاک تفاخرشون بود از قریش بودن خودش بزرگترین ملاک تفاخره تازه خاندان بنی هاشم در بین قریش هم باز محبوبیت اجتماعی عجیب غریبی داشت حالا به دلایل مختلفی یکی سفره داری این خاندان بود که آدمای سخاوت مند و غریب نوازی بودن یکی جوانمردی و سلحشوری و... که همه جزء ملاک های مهم شخصیت عربیه الانم همینطورن مهمان نوازی سلحشوری شجاعت براشون خیلی اهمیت داره... مثلا همین "هاشم" جد بنی هاشم اسمش این نبود هاشم اصلا کلمه عربی نیست عبریه و اصلا اسم نیست لقبه ها+شم به معنای خورد کننده چون خودش نانی که تهیه میکرد و به فقرا میداد رو با دست خودش براشون خورد میکرد و توی کاسه هاشون میریخت این لقب رو بهش دادن یعنی نه که فقط کمک کنه با فقرا قرین بود... پس این پیغمبر به لحاظ نسبی در خانواده و قبیله ای به دنیا اومده که خود به خود در اون جامعه کلی عزت و احترام داشته یعنی اینطور نبوده که عطش دیده شدن داشته باشه و سرکوب شده باشه برعکس بسیار هم مورد توجه بود تواریخ میگه چون ظاهر زیبا و شخصیت کاریزماتیکی هم داشت خیلی بیشتر هم بهش توجه میکردن اصلا پدربزرگش عبدالمطلب کلیددار کعبه بود که جایگاه خیلی خاصیه و عضو دارالندوه که شورای شهر مکه محسوب میشد هم بوده یعنی واقعا به اندازه ای که در اون اجتماع قبیله ای نیاز بود توی چشم بود و جایگاه اجتماعی داشت و اصلا نمیصرفید خودش رو توی چنین دردسری بندازه چون تاریخ گواهی میده بعدا همه اینا به سبب ادعای پیامبری زایل شد و از شهر خودش بیرونش کردن که قطعا هم قابل پیش بینی بود... _خب بیشتر از چیزی که داشته میخواسته آدم بلند پروازی بوده نقشه های بزرگی داشته ریسکش رو هم پذیرفته _هرچند منطقی نیست ولی اصلا فرض رو بر همین میگذاریم اصلا میگیم برای ثروت و قدرت اینکارو کرده و این شهرت و موقعیت اجتماعیش رو هم دست مایه همین کار کرده یعنی دیده مردم خودش و خانواده ش رو قبول دارن گفته بذار شانسمو امتحان کنم خوبه؟ _خب؟ _خب حالا تو داری راجع به یک آدمی حرف میزنی که خیلی زیرکه نشسته نقشه کشیده که چطور با این سرمایه اجتماعی که داره میتونه قدرت یک شهر یا حتی یک پهنه رو به دست بگیره. درسته؟ _خب آره... _خب حالا تو اگر جای این آدم زیرک باشی، برای راه انداختن این دین جدیدت که میخوای به واسطه ی اون آدما رو دور و برت جمع کنی چیکار میکی؟ _چه بدونم تابحال تجربشو نداشتم!! خندیدم: _ خب معلومه باید اول با قشر متنفذ و مَلّاک قومت ببندی و هرطوری که هست اونا رو بکشونی سمت خودت _خب سلیقه ایه سیاست پیامبرا همیشه سرمایه گذاری روی جمعیت بوده! . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . . #رمان_ضحی #قسمت_چهل‌ویکم بعد از نماز دو ساعتی به کارهام رسیدم تا کمی خلوت
❢💞❢ ❢ 💌❢ . . . _خب مگه به توافق رسیدن با بزرگان قوم تضادی داره با جذب طبقات پایین اجتماع؟ تازه اعراب که عشیره گران شیخ عشیره بیعت کنه کل عشیره بیعت میکنن! یعنی رشد تساعدی! _خب اونا باهاش توافق نمیکردن _اوایل شاید سعی میکردن جدی نگیرنش ولی کم کم که دیدن مردم دارن دورش جمع میشن خیلی علاقه پیدا کردن باهاش مذاکره کنن و ببرنش سمت خودشون حتی گفتن ما که الله رو قبول داریم، چون اینا اصلا حنیف بودن دین حضرت ابراهیم دینشون بود حج رو از ابراهیم و اسماعیل گرفته بودن دیگه منتها دینشون رو به مرور به بت پرستی منحرف کرده بودن خلاصه گفتن ما که الله رو قبول دادیم فقط میگیم این بت ها الهه های خدان فرزندان خدا هستن خداهای کوچک هستن ما اینا رو در پیشگاه خدا واسطه قرار میدیم تو بیا اینا رو هم به عنوان فرزندان خدا قبول کن ما بهت ایمان میاریم قطعا بهترین موقعیت بود که اعتقادات خودش رو با اونا ادغام کنه و راحت وصل بشه ولی اینکارو نکرد! خب چرا پافشاری میکنه روی یکتا پرستی چه سودی براش داره؟ چرا دست رد به سینه همچین موقعیت فوق العاده ای میزنه و خودش رو به بلای شعب ابی طالب و نفی بلد دچار میکنه؟ ژانت_منظورت از اینی که گفتی چیه؟ _شعب ابی طالب جاییه که مشرکین مکه پیامبر و مسلمونها رو سه سال اونجا حبس و تحریم کردن با شرایط خیلی سخت همسر و عموی پیامبر اونجا از دنیا رفتن بخاطر مشکلات قحطی و عدم امکانات ژانت_خب به چه جرمی؟ _همین تغییر دین اما همه مسلمون ها این سه سال رو مقاومت کردن تا اینکه معجزه خداوند به دادشون رسید پیامبر برای مشرکین پیغام فرستاد که اون سند توافقی که برای تبعید ما توی شورا نوشتید و الان توی کعبه نگه داری میشه دیگه وجود نداره پس چون توافقی نیست تحریمی هم نیست اونها هم اونقدر مطمئن بودن که این خبرا نیست که برای اینکه به زعم خودشون پیامبر رو خراب کنن خودشون این خبر رو رسانه ای میکنن اعلام میکنن محمد همچین ادعایی کرده و ما در ملا عام این توافق نامه رو باز میکنیم و اگر چنین چیزی صحت داشت محاصره ی شعب رو لغو میکنیم همین کار رو هم میکنن و همه مردم میبینن که خط به خط توافق نامه رو موریانه زده این اشتباه بزرگی بود که در اثر هیجان زدگی و به طمع خراب کردن پیامبر مرتکب شدن اما چون متعهد شده بودن بالاخره بعد از سه سال محاصره شعب به پایان رسید و مسلمون ها آزاد شدن اما خب قطعا رها نمیکردن قصد داشتن پیامبر رو ترور کنن که یبارکی شیرازه دین از هم بپاشه و تمام... بدون نخ تسبیح این دونه ها رو کی میخواد جمع کنه اما خب پیامبر خبر داشت و برنامه ریزی کردن که مخفیانه همه مسلمون ها از مکه کوچ کنن برن مدینه یعنی مجبور به جلای وطن شدن بیشتر مومنین مکه هم باهاش کوچ کردن و شدن مهاجرین اونجا تو مدینه هم مردم ازشون استقبال کردن و باهاش بیعت کردن و اونا هم شدن انصار... حالا نگفتی با چه منطقی قبول نمیکنه؟ ممکن بود توی محاصره شعب کشته بشه تازه ما میگیم سه سال اون که نمیدونست سه ساله ممکن بود هرچقدر طول بکشه! چون معصوم که نبود وحی هم بهش نمیرسید و از آینده هم خبر نداشت درسته؟ رفاه حال حاضرش رو قربانی چی کنه؟ نقد رو ول کنه نسیه رو بچسبه؟ کمی مکث کردم و چون جواب نداد سوال بعدی رو پرسیدم: _یا مثلا درباره یهودی ها و مسیحی ها چرا پته انحرافات اونها رو روی آب میریزه و در قرآنش اونها رو مذمت میکنه در حالی که باید تلاش کنه اونها رو جذب کنه چون اونها اهل کتاب خطاب میشن یعنی در بین مردم دانشمند حساب میشن کلی رو مردم تاثیرگذارن باسوادای حجازن اگر جذب یک کلام بشن تبلیغ خوبیه براش _خب اول سعی میکنه بعد که میبینه نمیشه بهشون حمله میکنه که خرابشون کنه _حالا که میخواد خرابشون کنه چرا پیغمبرانشون رو میپذیره و بهشون ایمان میاره؟!! اصلا کسانی که خود یهودیا به پیامبری قبول ندارن رو هم میگه پیامبرن!(داوود و سلیمان) کلی هم ازشون تعریف میکنه درحالی که در کتاب مقدس یهود بدترین چیزها رو به پیامبرانشون نسبت میدن که حالا میگم براتون ولی قرآن میاد از اونا هم رفع اتهام میکنه و با عزت و احترام معرفی شون میکنه! آخه چرا؟ اگرم بخواد پیروان ادیان دیگه رو جذب کنه باید همون تصویری که اونا خودشون از پیامبرانشون دارن رو تصدیق کنه دیگه نه یه چیز جدید این دیگه چه کاریه!! چه حسنی داره براش؟ اصولا در طول تاریخ آموزه های بت پرستانه هر قومی بر قوم دیگری قالب میشد خدای قبلی قوم مغلوب رو اهریمن خطاب میکرد و خدای خودش رو به عنوان خدا معرفی میکرد یعنی با تکذیب قبلی خودش رو تثبیت میکرد اما پیامبران الهی دقیقا عکس این روند رو پیش گرفتن و به ترتیب هم رو تایید و تصدیق کردن هیچ پیامبری نیومد بگه پیامبر قبلی شیاد بوده من برحقم و به من ایمان بیارید همه همدیگه رو در طول تاریخ تصدیق کردن! . . ❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◖┋💍┋◗ ◗┋ 💑┋◖ . . . ‌ ⟮ جانان منC᭄‌ ⇠ ٺو نهایٺ‌ِ عشقے ⇢ نهایٺ‌ِ دوسٺ‌ داشٺن👫🏻 ، و در لابلای این بے نهایٺ‌ ها ⤿ چقدر‌ خوشبختم ڪہ‌ ؛ ٺو سهم قلب منے♥️💍 ⟯ . . ◗┋😋┋◖ چنان‌ ، در دلِ‌من‌رفتہ،ڪہ‌جان‌، در بدنۍ👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ◖┋💍┋◗
𓆩🌸𓆪 |' .| . ﮼𖡼 کتاب حافظم📖 از دست من👤 کلافه شده است👌 ﮼𖡼 چقدر💫 آمدنت را…🦋 چقدر فال زدم😌 /✍ |✋🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌|💛 |🔄 بازنشر: |🖼 «1803» . |'😌.| عشق یعني، یڪ رهبر شده👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal 𓆩🌸𓆪
∫°🌸.∫ ∫° .∫ ↲ اول صبح 🌥 •❥• فداے تو شدن را عشق اسٺ ؛ •❥• غـزلے نـاب •❥• براے تو شدن را عشق اسٺ ؛ •❥• خواب آلوده ام امّا ؛ •❥• مست در حال و هواے تو شدن را •❥• عشق است... ࿔ 🧡☘࿔ ↳ ⦙صبح‌بہ‌خیرعشق‌جانم🫶🏻⦙ ∫°🌤.∫ یعنے ، تو بخندے و،دلم باز شود👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ∫°🌸.∫
≈|🌸|≈ ≈| |≈ . . ما گـداییم ولے شاه ڪریمے داریـم :)💚 . . ≈|💓|≈جانے‌دوباره‌بردار، با ما بیا بہ پابــوس👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal ≈|🌸|≈
•‌<💌> •< > . . رابطه‌اش بسیار خوب بود اعتقاد خاصی به ائمه (ع) داشت.🌱 ده روز محرم رو توی مسجد روستایمان می‌رفت، اونجا غلامی و خادمی آقا (امام حسین علیه السلام ) رو می‌کرد.💚 با آب و چای و... از مهمانان امام حسین (ع) پذیرایی می‌کرد.☕️ به دلیل عشق و علاقه‌ای که به ائمه (ع) داشت، بهم میگفت که اگه قبول کنند برم سوریه حتما میرم برای مبارزه با داعشی‌ها و دفاع از حرم حضرت زینب (س).🌷 منم مخالف رفتنش نبودم ولی از شکنجه‌های داعشی‌ها می‌ترسیدم بهش گفتم اگه اسیر داعشی‌ها بشی شکنجه‌ات می‌کنند!😔 اون جبهه می‌گرفت و میگفت: مگه میتونن منو اسیر کنند و شکنجه‌ام بدند؟!😅 من هم همیشه آرزو داشتم همسر شهید بشم. فکر نمی‌کردم دفعه اول رفتنش شهید بشه.🕊 🌷شـهـیـد مدافع حرم •<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش ڪـاسه‌ےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻 •<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‡🎀‡ ‡ ‡ 🎥 😳🙄😮 باورتون میشه 👇 🎤 ⚠️🛑 این مصاحبه چندسال پیش خانم ‎افسانه بایگان- درس اخلاق‼️ 🤲 اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً ┄┅┅┅❀🔹🔸💠🔸🔹❀┅┅┅┄ 📲 روشنگری در فضای مجازی 🕊 حداقل کار ممکن برای بهبود وضع حجاب🔻 🌐 انتخاب سعادت ‡💎‡چادرت، ارزش‌است، باورڪن👇🏻 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◗ 🧩 (History) ◖ . 🎯 ‏ دیوار تاریخی گرگان(مار سرخ)! 📜 طولانی‌ ترین اثر معماری ايران باستان که در زمان پیروز اول ساسانی برای جلوگیری از هجوم هپتالیان کشیده شد، بزرگترين دیوار دفاعى جهان بعد از ديوار چين است! 📌در زمان پيروز اول ساسانى خشکسالی و قحطی بزرگى در ایران روی داد كه هفت سال طول كشيد. پيروز براى حفاظت از مردمش فرمان داد تا ماليات را كاهش دهند، از کشور های همسایه غله و آذوقه وارد كرد و با نظارت در توزیع خواربار برای رفاه مردم کوشید و كشور را نجات داد. 📚تاريخ ايران باستان/عبدالحسين زرينكوب . چه برایمان آورده ای، مارکووو⁉️😬 ◖🧳◗ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal