عاشقانه های حلال C᭄
•𓆩⚜𓆪• . . •• #عشقینه •• #یکسالونیمباتو #قسمت_چهارصدوچهلودوم دستگیره در ماشین را کشیدم و
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_چهارصدوچهلوسوم
به آستین کت آقاجان چنگ انداختم و گفتم:
نه آقاجان نرو خطرناکه اونا ذین و ایمون ندارن می ترسم بلایی سرتون بیاد
آقاجان آستینش را از دستم بیرون کشید و گفت:
نمیشه که حاجی رو ول کنیم بریم
تو همین جا بمون تا برگردم
از ماشین پیاده شد و گفت:
جایی نری تا برگردم باشه؟
زیر لب چشم گفتم که آقاجان در را بست و رفت.
به مسیر رفتنش نگاه کردم و در حالی که علیرضا را تکان می دادم تا آرام شود اشک ریختم و دعا کردم.
رفتن آقاجان آن قدر طولانی شد که خوابم برد.
با صدای گریه علیرضا از خواب بیدار شدم.
گیج و منگ بودم آن قدر که فراموش کردم کجا هستم و برای چند ثانیه وحشت کردم.
به خودم که آمدم شیشه علیرضا را در دهانش گذاشتم که تازه متوجه نم دار بودن پتوی علیرضا شدم.
از صبح عوضش نکرده بودم و خیس کرده بود.
کلافه گفتم:
آخه مادر الان چه وقت نم زدن بود؟ من چه جوری و کجا الان عوضت کنم؟
خدا را شکر ساک برایش برداشته بودم و یک دست لباس اضافه و یکی دو کهنه همراهم بود.
شیرش را که خورد پیاده شدم و روی صندلی عقب عوضش کردم.
پتویش نجس و خیس بود و نمی شد مجدد دورش بپیچم
با این که هوا به شدت سرد بود و با وجود لباس گرم بازهم به خودم می لرزیدم اما ژاکتم را در آوردم و دور علیرضا پیچیدم و از سرما در خودم فرو رفتم.
دست هایم نجس شد و آبی هم برای شستن دست هایم نداشتم.
حتی نایلونی هم نداشتم تا لباس های نجسش را در آن بپیچم.
در خیابان اطرافم چشم چرخاندم.
آقاجان روبروی یک بقالی پارک کرده بود.
تردید داشتم که پیاده شوم و طلب آب کنم که صدای اذان در گوشم پیچید.
🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید احمد رحیم پور صلوات🇮🇷
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_چهارصدوچهلوچهارم
احتمالا مسجدی در این نزدیکی بود که صدای موذن به این واضحی به گوش می رسید.
علیرضا را بغل گرفتم و خواستم از ماشین پیاده شوم که با خود گفتم اگر آقاجان برسد و من نباشم حتما نگران می شود.
چه باید می کردم؟
چه طور به او خبر می دادم مسجد رفته ام؟
چیزی همراهم نداشتم که با آن یادداشت بنویسم.
نگاه به بقالی روبرویم دوختم به ذهنم رسید به او بگویم تا اگر آقاجان آمد به او اطلاع بدهد.
از ماشین پیاده شدم و در ماشین را قفل کردم.
به سمت بقالی رفتم که دیدم صاحب بقالی بیرون آمد و کرکره اش را پایین کشید.
توجه بقال به سمتم جلب شد و گفت:
اگه خرید میخوای بکنی برو بعد نماز بیا
و سرش را انداخت و رفت.
با تردید و دو دلی بین ماشین و راهی که صاحب بقالی می رفت نگاه چرخاندم.
نمی دانستم بروم یا به ماشین برگردم.
از سرما هم تمام بدنم می لرزید و دندان هایم به هم می خورد.
آن قدر سردم بود که بی اختیار با این امید که به مسجد برسم دنبال مرد بقال به راه افتادم.
حدسم اشتباه نبود و به مسجد رسیدم.
صف های نماز تشکیل شده بود ولی من از سرما فقط به کنار بخاری نفتی کوچک مسجد پناه بردم و دست هایم را نزدیک بخاری گرفتم.
کمی گرما در جانم نشست و خواستم در صف نماز بایستم و به رکعت دوم خودم را برسانم که یادم آمد دست هایم نجس است و نشسته ام.
از جا برخاستم و به حیاط مسجد رفتم و با شیر آب حیاط دست هایم را شستم و وضو گرفتم.
برگشتم نماز ظهر تمام شده بود.
در صف آخر ایستادم و علیرضا را کنار مهرم خواباندم.
نماز که تمام شددوباره به بخاری پناه بردم.
انگار می خواستم کمی گرما در جانم ذخیره کنم تا بتوانم به ماشین برگردم و سرما را تحمل کنم.
🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید گوشه ای صلوات🇮🇷
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_چهارصدوچهلوپنجم
خادم مسجد که آمد بخاری را خاموش کرد علیرضا را بغل گرفتم و از مسجد بیرون آمدم.
چادرم را دور خودم پیچیدم ولی مگر با چادر می شد گرم شد؟
آهی از ته دل کشیدم و به راه افتادم.
دیگر نمی دانستم نگران چه باشم و غصه چه چیز را بخورم
غصه احمد را، حاج علی را، نیامدن آقاجان را، غصه آینده خودم و علیرضا را یا غصه الان که در این سرما در جایی که نمی دانستم کجاست باید منتظر می ماندم
انگار همه چیز به هم پیچیده بود.
آن قدر پیچیده بود که دیگر دلم می خواست به جای غصه خوردن و اشک ریختن به حالت گیجی و بی خیالی برسم.
به ماشین که رسیدم چادرم را به دندان گرفتم و علیرضا را با یک دست محکم گرفتم و سعی کردم با دست دیگرم که از سرما حس نداشت در ماشین را باز کنم.
در ماشین که نشستم علیرضا را روی صندلی بغلی ام گذاشتم و تلاش کردم با دمیدن نفسم دست هایم را گرم کنم.
باید برای علیرضا شیشه شیر هم درست می کردم ولی آب جوش همراهم نداشتم.
دوباره چشم به بقالی دوختم.
شاید می شد از او آب جوش بخواهم.
دوباره علیرضا را بغل گرفتم و به سمت بقالی رفتم.
در حالی که از سرما دندان هایم به هم می خورد سلام کردم و گفتم:
ببخشید شما آب جوش دارید؟
مرد بقال نگاهی به من انداخت و گفت:
این جا بقالیه آب جوشم کجاست.
نا امید سر به زیر انداختم. حالا با گرسنگی علیرضا چه می کردم؟
خواستم از بقالی ببرون بیایم که پرسید:
حالا آب جوش برای چی میخوای؟
شیشه علیرضا را نشانش دادم و گفتم:
اندازه همین شیشه میخوام که برای این بچه شیر خشک درست کنم
نگاهی به صورتم انداخت و گفت:
مال این محل نیستی درسته؟
به بیرون از بقالی و ماشین اشاره کرد و پرسید:
ماشین خودته؟ خراب شده؟
به علامت نه سر بالا انداختم و گفتم:
ماشین آقامه. یک کاری داشت منتظرم برگرده
دستش را به سمتم دراز کرد و گفت:
شیشه رو بده ببرم از خونه برات آبجوش کنم بیارم
با خوشحالی شیشه را به سمتش گرفتم و گفتم:
دست شما درد نکنه خدا خیرتون بده
از پشت دخل بیرون آمد و گفت:
همین جا باش تا برگردم.مرد بقال رفت و چند دقیقه بعد برگشت.
شیشه پر از آبجوش را به سمتم گرفت ولی هر چه اصرار کردم پولی قبول نکرد.
به ماشین برگشتم و برای این که گرم شوم کمی از آب جوش را خودم سر کشیدم.
برای علیرضا شیر درست کردم و شیشه را در دهانش گذاشتم.
شیشه را در دهانش گذاشتم و در حالی که به شدت می لرزیدم فقط دعا می کردم بلایی سر آقاجان و حاج علی نیامده باشد و زودتر برگردند.
🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید حبرانی صلوات🇮🇷
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
•𓆩⚜𓆪•
.
.
•• #عشقینه ••
#یکسالونیمباتو
#قسمت_چهارصدوچهلوششم
دوباره علیرضا گرسنه شده بود و دوباره نگاه من به روی بقالی خیره مانده بود.
نمی دانم چه اتفاقی افتاده بود که آقاجان هم بر نگشت.
رویم نمی شد دوباره به بقالی بروم و درخواست آب جوش کنم.
نمی دانستم چه کار کنم.
همه بدنم از سر ما کرخت و بی حس شده بود.
حتی صورت علیرضا هم یخ کرده بود.
بین این که به حرف آقاجان گوش کنم و هم چنان منتظر بمانم و این که سوار اتوبوس بشوم و بروم دو دل بودم.
پول زیادی هم نداشتم.
از آخرین پولی که احمد به عنوان پول تو جیبی به من داده بود و مبلغ کمی هم بود چیزی باقی نمانده بود.
هر چند در مدتی که خانه آقاجان بودم آقاجان همه جوره هوای من و علیرضا را داشت اما رویم نمی شد از او خرجی بگیرم و هر وقت می پرسید پول داری؟ می گفتم بله پول دارم تا بیش از این شرمنده الطاف و محبت هایش نشوم.
با تقه ای که به شیشه ماشین خورد از جا پریدم.
مرد بقال بود.
شیشه را پایین کشیدم که گفت:
هوا سرده داره برف می گیره تا کی میخوای این جا تو سرما منتظر بمونی؟
در جوابش گفتم:
هر جا باشن دیگه میان
_فکر خودت نیستی فکر اون طفل معصوم باش
پاشو بیا برو خونه ما پیش زنم منتظر بمون هر وقت آقات اومد میام خبرت می کنم.
نمی توانستم به او اعتماد کنم و به خانه شان بروم.
ترسیده گفتم:
دست شما درد نکنه مزاحم نمیشم. ممنون
مرد بقال برای چند ثانیه بدون هیچ حرفی نگاه به من دوخت و رفت.
به سختی شیشه را بالا دادم و نفسم را به دست هایم دمیدم تا گرم شود.
دانه های برف کم کم داشت روی زمین می نشست که مرد بقال همراه یک خانم که تقریبا هم سن و سال مادر به نظر می رسید به سمت ماشین آمدند.
علیرضا را بغل گرفتم و از ماشین پیاده شدم که آن خانم بعد از سلام و احوالپرسی گفت:
خانم هوا سرده اون بچه گناه داره بیا بریم خونه اون جا منتظر باش هر وقت آقات اومد حاج غلام میاد صدات می زنه.
سعی کردم لرزش فکم را کنترل کنم و گفتم:
نه ممنون مزاحم نمیشم.
آن خانم بازویم را از روی چادر گرفت و گفت:
مزاحم نیستی قدمت به روی چشم
با تعجب پرسید:
تو چرا تو این هوا لباس گرم نداری؟
به صورتم دست کشید و گفت:
چه قدر یخ کردی بیا بریم تا تو این هوا خودت و بچه ات قندیل نبستین.
هوا داره سرد ترم میشه بیا بریم
بازویم را کشید و بدن یخ زده ام انگار دیگر هشدار های مغزم را نمی شنید که ساک علیرضا را برداشتم و بعد از قفل کردن در ماشین دنبال او به راه افتادم و به خانه شان رفتم.
به محض ورودم یک پتو روی شانه ام انداخت و حرارت چراغ شان را زیاد کرد.
یک لیوان چای داغ برایم ریخت و برای علیرضا جا انداخت.
با آن که در خانه کنار چراغ و زیر پتو بودم اما هنوز گرم نشده بودم و به خودم می لرزیدم.
نمی دانستم چرا به آن ها اعتماد کردم و آمدم اما عکس امام خمینی را که روی طاقچه خانه شان دیدم انگار دلم آرام گرفت.
🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید علیرضا حسینی صلوات🇮🇷
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174
.
.
•🖌• بہقلم: #ز_سعدی
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩⚜𓆪•
•𓆩☀️𓆪•
.
.
•• #قرار_عاشقی••
امام رضا(ع) میفرمودند:
ادب، با رنج و سختی به دست
میآید و کسی، آن را به دست
میآورد که برایش زحمت بکشد🌸🍃
.
.
𓆩ماراهمینامامرضاداشتنبساست𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩☀️𓆪•
•𓆩🌙𓆪•
.
•• #آقامونه ••
﮼𖡼 همچو تندر⚡️
از دل آتشفشان فریاد کرد☄
﮼𖡼 مردم ایران زمین را🇮🇷
با قیام آزاد کرد❤️
.
•✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_اے
•🧡 #سلامتےامامخامنهاےصلوات
•🇮🇷 #جهش_تولید_با_مشارکت_مردم
•📲 بازنشر: #صدقهٔجاریه
•🖇 #نگارهٔ «1385»
.
𓆩خوشترازنقشتودرعالمتصویرنبود𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌙𓆪•
•𓆩🌤𓆪•
.
.
•• #صبحونه ••
🕰بیسـت سال بعـد
شما از کارهایـے کـہ انجـام ندادهاید ناراحـت میشوید
نـہ کارهایـے که انجام دادهایـد !🚀
پـس طناب قایـقتان را از ساحـل باز کنـید⛵️
و از ساحل امن خود به سـوی آبهای آزاد برانید و خطــر کنید 🏝
جستـجو کنید، رویا بـسازید و کشـف کنــید .🎉💛
{مــارک توایــن}
.
.
𓆩صُبْحیعنےحِسِخوبِعاشقے𓆪
http://Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌤𓆪•
•𓆩🌿𓆪•
.
.
•• #مجردانه ••
وقتی لبخَندش را
در گلدان خاک خورده ی دِلم کاشتم ..!
چه دوستت دارم هایی
که جوانه نَزد🤍
•فرشید عسکری
.
.
𓆩عاشقےباشڪهگویندبهدریازدورفت𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🌿𓆪•
🪞💕☁️🎀/
#پیامچه | #همسفرانه | #ویتامینه
تا سااعاتی دیگر رونمایی داریمم از چالشِ نـابِ :
#مختصِ_عشق_حلالم
چالشی متفاوت در پایتخت فرهنگی
ایتا😎🤫✌️
متاهلین و مزدوجین بشتـابیددد😍🤩🏃🏻
دیگھ نگم از جذااابی چااالش و
هدیههامووون🥺😍🌱
شماره معڪوس باشہ از همین الآن
تا ساعـت 14:00 . . .⏰
@asheghaneh_halal
🪞💕☁️🎀\
•𓆩🪴𓆪•
.
.
•• #همسفرانه ••
ادامهے چشم هاے تُ
مےشود دریــ🌊ــا
مےشود اقیانوس
و من قایق بےپارویے که
موج به موج
غرق توام! ❤️
#سوسن_درفش
.
.
𓆩خویشرادرعاشقےرسواےعالمساختم𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🪴𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🍭𓆪•
.
.
•• #چه_جالب ••
ڪیا عشقِ یخمکن؟! 🧐
بـا مـ🍒ـیوههاۍ تـ☀️ـابستونے
و خـ😋ـوشمزه خیلی راحـ😃ـت
تو خونه یخمـ🧃ـڪ درست کن!
تـو این گـ🥵ـرما میچسبھ . . .
𓆩حالِخونھباتوخوبھبآنوےِخونھ𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
.
.
•𓆩🍭𓆪•
•𓆩🙍♂𓆪•
.
.
•• #منو_مجردی ••
💬 این ترم خیلی از واحدام راضیم
احتمالاً ترم بعد هم همینا رو بردارم..!😂
.
•📨• #ارسالے_ڪاربران • 934 •
#سوتے_ندید "شما و مجردیتون" رو بفرستین
•📬• @Daricheh_Khadem
.
.
𓆩مجردییعنی،مجردی𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩🤦♂𓆪
💓'💍
#مختص_عشق_حلالم
.
یک دو سه
یک دو سه
دوستان صدا میاد ؟!👀
سلاااااامممم😍
خب خب
مخاطبینِ عزیزِ متاهل
بیاید که حسابی کارتون داریم🤓
از اونجایی که از هر چه بگذریم ،سخن چالش خوشتر است😁
طبق خبری که دقایقی قبل به دست بنده رسید
باید اعلام کنم که ...🥲👇🏻
کانال عاشقانههای حلال
قراره به مناسبت سالگرد ازدواج
حضرت علی؏ و حضرت زهرا'س'
چالش برگزار کنه😍
و قسمت جالب ماجرا اینه که . . .
برای
برنده چالشمون هدیه هم در نظر گرفتیمممم😌
که بهتون نشون میدیم🎈🎁
در ضمن ..
چالشمون فوق العاده ساده ست و به رررررررااااااحتیِ آب خوردن قابل انجامه✌️🏻
فقط کافیه بگید
اسم همسر یا نامزدتون رو
توی گوشیاتون چی سیو کردید🤨
و "عکس" برامـون ارسال کنید😍📱
پست هر فردی که بیشترین
بازدید(ویو) رو داشته باشه
برنده چالش اعلام میشه 😻🌸
برای شرکت توی چالش لطفا به آیدی زیر
پیام بدید👇🏻
.🍃. @Daricheh_Khadem
.
.
منتظر حضورِ سبزتان هستیمممم✋🤓
💓'💍http://Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
💓'💍 #مختص_عشق_حلالم . یک دو سه یک دو سه دوستان صدا میاد ؟!👀 سلاااااامممم😍 خب خب مخاطبینِ عزیزِ متا
🪞💕☁️🎀
#مختص_عشق_حلالم
شرکتکننده اول چالش ما
به به، یه تصدق ناب😍👌
↩️شرڪتڪنندهشمارهٔ:1⃣
همراه با جوایـز نفیس و ارزشمنـد😍🤩🎁
- برنده مسابقه کیه؟!
کسی که ویو و بازدیدِ پستش
بالاتر از بقیه باشه🪴
جهت شرڪت در این چالش خاص😍👇
https://eitaa.com/joinchat/2754019330C3ded5d8d29
بھ عاشقانھهاےحلال بپـیونـدید😉
🪞💕☁️🎀
🪞💕☁️🎀
#مختص_عشق_حلالم
🆚 عاشقانهای هست و
چشم بصیرت میخواد😜
و وقتی دخترا تموم زورشون رو
روی نام و تغییر پروفایل خالی میکنن
به روایت تصویر:😂
"همیشه خدای کوچکِ شما باشند☺️"
↩️شرڪتڪنندهشمارهٔ:2⃣
همراه با جوایـز نفیس و ارزشمنـد😍🤩🎁
- برنده مسابقه کیه؟!
کسی که ویو و بازدیدِ پستش
بالاتر از بقیه باشه🪴
جهت شرڪت در این چالش خاص😍👇
https://eitaa.com/joinchat/2754019330C3ded5d8d29
بھ عاشقانھهاےحلال بپـیونـدید😉
🪞💕☁️🎀
🪞💕☁️🎀
#مختص_عشق_حلالم
و سومین شرکت کننده ما💕👀
نیمهی گمشدهی خویش را
به این سبک نامگذاری میکند☺️😁
با این کارهای عاشقانهتون
دیگران رو هم مشتاق شرکت میکنیدا😍
شرکتکننده اول چالش ما
به به، یه تصدق ناب😍👌
↩️شرڪتڪنندهشمارهٔ:3⃣
همراه با جوایـز نفیس و ارزشمنـد😍🤩🎁
- برنده مسابقه کیه؟!
کسی که ویو و بازدیدِ پستش
بالاتر از بقیه باشه🪴
جهت شرڪت در این چالش خاص😍👇
https://eitaa.com/joinchat/2754019330C3ded5d8d29
بھ عاشقانھهاےحلال بپـیونـدید😉
🪞💕☁️🎀
.
شرکتکنندههاۍ عزیز!💕
افزایش ویوی شما مستلزمه بازارسال
یا فوروارد پستتون برای بقیه است
پس دریغ نکنید و تا میتونید بفرستید
برای بقیه😍👌
مهلت شرکت در چالش فقط تا ۱۹ ام🪴
.
🪞💕☁️🎀
#مختص_عشق_حلالم
و مَرا وصله بزن سمتِ چپِ پیرهَنَت...!❤️🖇
↩️شرڪتڪنندهشمارهٔ:4⃣
همراه با جوایـز نفیس و ارزشمنـد😍🤩🎁
- برنده مسابقه کیه؟!
کسی که ویو و بازدیدِ پستش
بالاتر از بقیه باشه🪴
جهت شرڪت در این چالش خاص😍👇
https://eitaa.com/joinchat/2754019330C3ded5d8d29
بھ عاشقانھهاےحلال بپـیونـدید😉
🪞💕☁️🎀
🪞💕☁️🎀
#مختص_عشق_حلالم
" عزیزدل " ساده ولی زیبا !
و اینجاست که زیبایی در سادگیست😍♥
↩️شرڪتڪنندهشمارهٔ:5⃣
همراه با جوایـز نفیس و ارزشمنـد😍🤩🎁
- برنده مسابقه کیه؟!
کسی که ویو و بازدیدِ پستش
بالاتر از بقیه باشه🪴
جهت شرڪت در این چالش خاص😍👇
https://eitaa.com/joinchat/2754019330C3ded5d8d29
بھ عاشقانھهاےحلال بپـیونـدید😉
🪞💕☁️🎀
🪞💕☁️🎀
#مختص_عشق_حلالم
پناه و معجزه✨
دو خط با دو نام متفاوت !
یک فرد برای کسی میتونه همه چیز باشه
ولی هیچ چیز نتونه توصیفش کنه !
↩️شرڪتڪنندهشمارهٔ:6⃣
همراه با جوایـز نفیس و ارزشمنـد😍🤩🎁
- برنده مسابقه کیه؟!
کسی که ویو و بازدیدِ پستش
بالاتر از بقیه باشه🪴
جهت شرڪت در این چالش خاص😍👇
https://eitaa.com/joinchat/2754019330C3ded5d8d29
بھ عاشقانھهاےحلال بپـیونـدید😉
🪞💕☁️🎀
•𓆩🪞𓆪•
.
.
•• #ویتامینه ••
هر حرف بیجایی که از روی عصبانیت به زبان میاد بی فایده و بی ارزش است😐
پس به این چیزا نپردازید😶❌
بجاش تلاش کنید عصبانیت همسرتون فروکش کنه 🫀
و به جای اینکه مقابل او بایستید کنارش باشید👩❤️👨
👈خانوم گل 🌸فراموش نکن که همیشه جوابِ های، هوی نیست👌☺️🌸
.
.
𓆩چشممستیارمنمیخانہمیریزدبهم𓆪
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•𓆩🪞𓆪•
عاشقانه های حلال C᭄
💓'💍 #مختص_عشق_حلالم . یک دو سه یک دو سه دوستان صدا میاد ؟!👀 سلاااااامممم😍 خب خب مخاطبینِ عزیزِ متا
🪞💕☁️🎀
#مختص_عشق_حلالم
دقیقا مصداقِ این شعرید که میگه:
مگذار که غصه در میانت گیرد❣
↩️شرڪتڪنندهشمارهٔ:7⃣
همراه با جوایـز نفیس و ارزشمنـد😍🤩🎁
- برنده مسابقه کیه؟!
کسی که ویو و بازدیدِ پستش
بالاتر از بقیه باشه🪴
جهت شرڪت در این چالش خاص😍👇
https://eitaa.com/joinchat/2754019330C3ded5d8d29
بھ عاشقانھهاےحلال بپـیونـدید😉
🪞💕☁️🎀
🪞💕☁️🎀
#مختص_عشق_حلالم
" My Refuge "
تو مرا امیدِ ماندن،
تو مرا پناهِ جانی🫂🤍
↩️شرڪتڪنندهشمارهٔ:8⃣
همراه با جوایـز نفیس و ارزشمنـد😍🤩🎁
- برنده مسابقه کیه؟!
کسی که ویو و بازدیدِ پستش
بالاتر از بقیه باشه🪴
جهت شرڪت در این چالش خاص😍👇
https://eitaa.com/joinchat/2754019330C3ded5d8d29
بھ عاشقانھهاےحلال بپـیونـدید😉
🪞💕☁️🎀
🪞💕☁️🎀
#مختص_عشق_حلالم
" هـناســ♡ــم "
من هر نفسم
بر نفسِ نازِ
تو بند است🫀♥️
↩️شرڪتڪنندهشمارهٔ:9⃣
همراه با جوایـز نفیس و ارزشمنـد😍🤩🎁
- برنده مسابقه کیه؟!
کسی که ویو و بازدیدِ پستش
بالاتر از بقیه باشه🪴
جهت شرڪت در این چالش خاص😍👇
https://eitaa.com/joinchat/2754019330C3ded5d8d29
بھ عاشقانھهاےحلال بپـیونـدید😉
🪞💕☁️🎀