eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.7هزار دنبال‌کننده
20.7هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
•𓆩💞𓆪• . . •• •• کت و دامن آجری ام را روی تخت میاندازم،عکسش را میگیرم و برای فاطمه میفرستم. ... 💙fateme💙 is typing..... مینویسد: (نه رنگش خوب نیست)... شماره اش را میگیرم،بلافاصله جواب میدهد +:الو؟ :_پس چی بپوشم؟ +:ببین،یه پیراهن سبز داشتی،اونو بپوش میپرسم: :_خوبه اون؟ با اطمینان میگوید: +:آره اون قشنگه. ************* لباس هایم را عوض میکنم. از شدت اضطراب،کف دست هایم عرق کرده است. روی تخت مینشینم. طاقت نمیآورم. بلند میشوم و در طول اتاق راه میروم. صدای موبایل میآید،به خیال اینکه فاطمه است، پیام را باز میکنم،اما عمو وحید است... (بی معرفت نباید یه خبر به من بدی؟) آب دهانم را قورت میدهم،از بعدازظهر هربار خواستم با او صحبت کنم،شرم و حیا مانع شد. مینویسم: (ببخشید عمو،شرمنده،روم نشد).. تماس میگیرد،رد تماس میدهم. مینویسد: (حالا چرا حرف نمیزنی؟) مینویسم: (نمیتونم عمو،حالم خوب نیست... فک کنم الان بدحال ترین آدم روی زمین باشم). مینویسد: ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩💞𓆪•
•𓆩🌙𓆪• . •• •• * حاج قاسم سلیمانی: خامنه‌ای عزیز را عزیزتر از جان خود بدانید💚 . •✋🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•🧡 •🚩 •📲 بازنشر: •🖇 «1473» . 𓆩خوش‌ترازنقش‌تودرعالم‌تصویرنبود𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🌙𓆪•
•𓆩🌤𓆪• . . •• •• شب رفت صبوح آمد غم رفت فتوح آمد🌼 خورشید درخشان شد تا باد چنین بادا ..💕✨ . 𓆩صُبْح‌یعنےحِسِ‌خوبِ‌عاشقے𓆪 http://Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🌤𓆪•
•𓆩📿𓆪• . . •• •• إنَّ أهْلَ الاْ رْضِ مَرْحُومُونَ ما یخافُونَ، وَ أدُّوا الاْمانَةَ، وَ عَمِلُوا بِالْحَقِّ❤️ امام كاظم(ع):اهل زمین مورد رحمت ـ و بركت الهی ـ هستند، مادامی كه خوف و ترس (از گناه و معصیت داشته باشند)، ادای امانت نمایند و حقّ را دریابند و مورد عمل قرار دهند.🫀 تهذیب الا حكام: ج ۶، ص ۳۵۰، ح ۹۹۱✍ . . 𓆩خوانده‌ويانَخوانده‌به‌پٰابوسْ‌آمده‌ام𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩📿𓆪•
•𓆩🌿𓆪• . . •• •• من را ببخش گاهش چنان دوست دارمت کزیادمی‌برم‌که‌مرا برده‌ای ز یاد ...🚶‍♀ . . 𓆩عاشقےباش‌ڪه‌گویندبه‌دریازدورفت𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🌿𓆪•
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•𓆩🪴𓆪• . . •• •• حاشا که مرا جز در دیده کسی باشد.. 🤲🏻 . . 𓆩خویش‌رادرعاشقےرسواےعالم‌ساختم𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🪴𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🍳𓆪• . . •• •• رژیمـــے نیسـت ولـے پروتئیـنِ خوبی مـی‌رسونـہ :) مـواد لـازم : فیـلـہ مرغ نوارے🍗 زرده تخـم مرغ ۱ عدد🍳 نمڪــ ، فلفل سیاه🧂 آرد حـدود ۲ ق مواد سس : ڪـچاپ ۳ ق غ🍅 سرکه سفید ⅓ لیوان آب نشاسته ⅔ لیوان شڪـر حدود ۱ ق م ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. 𓆩حالِ‌خونھ‌با‌توخوبھ‌بآنوےِ‌خونھ𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal . . •𓆩🍳𓆪•
•𓆩🙍‍♂𓆪• . . •• •• 💬 ‏دختر خاله ام برا گزينش دانشگاه رفته، ازش پرسيدن سردار جنگل كي بود؟ جواب داده: شير ردش كردن😢 یعنی اشتباه گفته🧐 . •📨• • 1011 • "شما و مجردی‌تون" رو بفرستین •📬• @Daricheh_Khadem . . 𓆩مجردی‌یعنی،مجردی𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🤦‍♂𓆪
•𓆩🪁𓆪• . . •• •• و قسم به نگاهت... که خستگی را ز یاد می‌برد...♥️ . . 𓆩رنگ‌و روےتازه‌بگیـر𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🪁𓆪•
•𓆩🪞𓆪• . . •• •• آقایون عاشق اینن ک از استایل و قیافه و بازوهاشون تعریف کنین💪😉 حتی اگر هم آنچنان بازویی ندارن شما باز تعریف کنین😜🤌 و اینکه هرکسی فرق تعریف الکی با واقعی رو متوجه میشه💁‍♀ سعی کنین از چیزاییش تعریف کنین که هیچکس تعریف نکرده باشه 🙃 مثلا 👇 ✖️ نگید چ پیرهن قشنگی گرفتی ✔️بگید واقعا سلیقت بی نظیره (البته اگه سلیقت خوب نبود منو نداشتی😜) ✔️یا بگین ک الهی قربونت برم ک هرچی میپوشی بهت میاد😍 یادتون باشه اگه شما ازش تعریف نکنین، محبت نکنین یکی دیگه این کارو میکنه🤷‍♀ . . 𓆩چشم‌مست‌یارمن‌میخانہ‌میریزدبهم𓆪 Eitaa.com/Asheghaneh_Halal •𓆩🪞𓆪•
•𓆩🖤𓆪• . . •• •• در خلوتی صحن، شنیدم با دل غوغای «دعایمان کنِ» مردم را . . 𓆩پنجرهِ‌فولادِرضابراتِ‌کربَلامیدھ𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🖤𓆪
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
•𓆩💞𓆪• . . •• #عشقینه •• #مسیحای_عشق #قسمت_صدوچهل‌وشش کت و دامن آجری ام را روی تخت میاندازم،عکسش
•𓆩💞𓆪• . . •• •• (نه سیاوش حالش از تو بدتر بود...سه ساعت باهاش حرف زدم تا یه کم خودش رو جمع و جور کرد). ناخودآگاه لبخند میزنم. صدای زنگ در میآید،از جا میپرم...سریع تایپ میکنم (عموجان اومدن..من برم..دعا کنین) مینویسد (توکل یادت نره،عروس خانوم)! روسری ام را سر میکنم. لرزش دست هایم غیرقابل انکار است. تا حالا اینطور نشده بودم. بیشتر،از رفتار مامان و بابا نگرانم... مطمئنم رضایت نخواهند داد،اما خب. .... آرام و باطمأنینه از پله ها،پایین میروم. وارد سالن میشوم. حاج خانم و آقاسیاوش کنار هم و مامان و بابا روبه رویشان نشسته اند. آقاسیاوش سرش را پایین انداخته و دانه های درشت عرق روی پیشانیاش نشسته. با دستمال پاکشان میکند . متوجه حضور من نشده اند. دسته گل بزرگ روی میز توجهم راجلب میکند. جلو میروم و سعی میکنم صدایم نلرزد :_سلام حاج خانم و آقاسیاوش از جا بلند میشوند. جلو میروم و با حاج خانم روبوسی میکنمـ، کت و دامن شیری ـپوشیده و لبخند گرمی روی لب هایش نشسته. +:چقدر خانم شدی نیکی جان... خیلی بزرگتر شدی آقاسیاوش هم زیر لب سلام میدهد. بابا میگوید:بفرمایید میخواهم بنشینم که بابا میگوید: :_نیکی جان چرا با آقاسیاوش دست ندادی؟ خشکم میزند،سیاوش از تحیر سرش را بالا میگیرد و به صورتم نگاه میکند. ...من را نشانه رفته اند... ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩💞𓆪•
•𓆩💞𓆪• . . •• •• زیرلب مینالم:بـــابــــا مامان آرام طوری که همه بشنوند میگوید: ای بابا مسعود مگه نمیدونی،نیکی نمیتونه با ایشون دست بده،به هرحال یه نگاه به ریش و یقه ی لباسش بنداز . طوری میگوید(نمیتونه با ایشون دست بده) که نزدیک است خودم هم باور کنم که با همه دست میدهم جز سیاوش.... سرم را بالا میگیرم تا واکنشش را ببینم،از چشمانم بخواند که نباید باور کند. اما او سرش پایین است و لبخند کمرنگی روی لب هایش. یعنی باور نکرده؟ بابا در جواب مامان میگوید: آها،راس میگی... اما خب مگه شما آقاسیاوش،تو این سالا که لندن بودین،یعنی تا حالا با هیچکس،چی میگین شما... آها،مصافحه نکردی؟ سیاوش سرش را بالا میگیرد و بااعتماد به نفس میگوید: نه ،اصلا بابا پوزخند میزند:نه بابا؟ مگه میشه؟نکنه دست دادن هم گناهه؟ سیاوش دوباره سرش را پایین میاندازد. حاج خانم میگوید:آقای نیایش،من از پسرم مطمئنم... بابا کمی روی مبل جابه جا میشود و پای چپش را روی پای راستش میاندازد. به طرف حاج خانم برمیگردد و با لحن تمسخرآمیزی میگوید:از کجا اینقدر مطمئنین؟پسر پیغمبر که نیس...به هرحال جوونه،اونجام که مثل ایران نیست.. حاج خانم با اطمینان میگوید: از تربیتی که کردم...از نون حلالی که بابای خدابیامرزش سر سفره مون گذاشته..همونطور که شما از نیکی مطمئنین. بابا آرام میشود،جواب حاج خانم محکم اما شمرده شمرده بود. منیر چای میآورد،بابا دوباره شروع میکند : :_خب پسر... بگو ببینم چی داری؟ ضربان قلبم،هرلحظه بالاتر میرود. چرا جمعمان،شبیه مجالس معمولی خواستگاری نیست؟ آقاسیاوش میگوید +:والّا یه خونه خریدم تو تهران،ولی سرمایه ام هنوز اونجاست.. :_ارزش کل سهامت چقدره؟ با دستمال،پیشانی اش را پاک میکند. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩💞𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🌙𓆪• . •• •• * عمری‌ست که⏳ در موسم طوفان حوادث♨️ * دلبسته‌یِ آرامشِ🦋 چشمان تو هستیم💚 . •✋🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•🧡 •🚩 | •📲 بازنشر: •🖇 «1474» . 𓆩خوش‌ترازنقش‌تودرعالم‌تصویرنبود𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🌙𓆪•
•𓆩🌤𓆪• . . •• •• روشـنـی را بچشـیم صبـح‌ها وقتـے خورشـید در می‌آید مـتولّـد بشـویم🔆 در بـہ روی بشر و نور و گیاه و حشـره باز ڪـنیـم 🦚 هـیجان‌ها را پـرواز دهیـم...🫀💕 . 𓆩صُبْح‌یعنےحِسِ‌خوبِ‌عاشقے𓆪 http://Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🌤𓆪•
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•𓆩🪴𓆪• . . •• •• ‌‌ز حال من چه می پرسی نمی دانی که تو چه سوزی در درون قلــ❤️ـب و مغز استخوان دارد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. 𓆩خویش‌رادرعاشقےرسواےعالم‌ساختم𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🪴𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🍳𓆪• . . •• •• *طـرز تهیـہ خیـارشور یڪـ روزه🥒* مـواد لازم : نخـود ۱۰ عدد🫛 خـیار تازه ۱ کیلو🥒 سـیر حدود ۴ حبه🧄 ترخـون و شوید چند ساقه🌿 نمڪـ ۴ ق غ سر خالی فلـفل تند ۲ عدد سرڪــہ ۱ پیمانه آب ۳ پیمانه ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. 𓆩حالِ‌خونھ‌با‌توخوبھ‌بآنوےِ‌خونھ𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal . . •𓆩🍳𓆪•
•𓆩🪴𓆪• . . •• •• [ مرا وعده دیداری بده در یک صبح به بوسیدن دستهات .. ]❤️ . . 𓆩خویش‌رادرعاشقےرسواےعالم‌ساختم𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🪴𓆪•
•𓆩🪁𓆪• . . •• •• از تپش های قلبم خواستنت را كه بگیرم ، می ایستد . . ! 🌱🔗 :) . . 𓆩رنگ‌و روےتازه‌بگیـر𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🪁𓆪•
•𓆩𓆪• . . •• •• «خوش‌خلقی نصف دینداری است.» ✨️پیامبر مهربانی‌ها 📚نهج‌الفصاحه . . Eitaa.com/Asheghaneh_Halal •𓆩𓆪•
•𓆩🖤𓆪• . . •• •• امام رضا(ع) فرمودند: اخلاق بد، نابودگر اعمال است؛ مانند سرکه‌ای که شیرینی عسل را از بین می‌برد 🍃🌸 . . 𓆩پنجرهِ‌فولادِرضابراتِ‌کربَلامیدھ𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🖤𓆪
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
•𓆩💞𓆪• . . •• #عشقینه •• #مسیحای_عشق #قسمت_صدوچهل‌وهشت زیرلب مینالم:بـــابــــا مامان آرام طوری
•𓆩💞𓆪• . . •• •• +:دقیق نمیدونم ولی اونقدری هست بتونم تو ایران یه شرکت درست و حسابی بزنم... :_شنیدم ارزش سهامتون تو بورس اومده پایین... +:آقای نیایش،سه سال پیش هم دقیقا این اتفاق افتاد،دو ماه بعدش سهام ما شد پرسودترین سهام.. مطمئن باشین این بار هم همین اتفاق میافته... :_حاضری کل سهامت رو ببخشی به نیکی؟ جامیخورم...این چه حرفیست؟...مگر معامله است؟ میگویم:بابا؟ :_نیکی شما هیچی نگو سیاوش میگوید +:بله آقای نیایش،حاضرم... بابا میگوید :_مسئله ی من این حرفا نیست.... ببین پسر،این نیکی من،این شکلی نیست... بالاخره یه روز میشه همون دختر سابق،مثل من و مادرش میشه.. الآنشو نبین شبیه شماهاست... قبول دارم یه مدت طولانی رو مقاومت کرد..اونم به خاطر لجبازی ش و حرفای عمووحیدشه.. ولی بالاخر ه برمیگرده... +:آقای نیایش،من قول میدم که ایشون رو... بابا به طرف حاج خانم برمیگردد :_خانم متأسفم،پسرتون اصلا بلد نیست وسط حرف بزرگتر نپره... دستم را مشت میکنم،همه ی فشار روحی ام را در انگشتان میریزم. ناخن هایم در پوستم فرو میرود. حاج خانم میگوید:سیاوش جان نگاهم به مامان میافتد،دستش را روی پیشانی اش گذاشته،حتی او هم از این شرایط راضی نیست... ِ شما اجازه ی ازدواج دخترو بابا ادامه میدهد: ببین پسر،فکر دختر منو از سرت بیرون کنه... دین دست باباش گذاشته و انصافا در این مورد کارخوبی کرده...منم محاله اجازه بدم.. بیخودی،وقت خودت رو هدر نده...برو دنبال زندگیت... بابا بلند میشود تا برود،سیاوش هم... ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩💞𓆪•
•𓆩💞𓆪• . . •• •• +:آقای نیایش،هرشرطی داشته باشین،من انجام میدم. قول میدم خوشبختشون کنم... بابا به طرفش برمیگردد،کف دستم میسوزد،جای ناخن هایم... :_شرط؟ پسرجون این حرفا واسه قصه هاست... دختر من با امثال تو خوشبخت نمیشه... نگاه کوتاهی به من میاندازد و ادامه میدهد :_اگه واقعا به فکرشی،دست از سرش بردار.. خانم خدانگه دارتون... حاج خانم بلند میشود و کیفش را برمیدارد. بابا به سرعت از سالن خارج میشود. مامان به طرف حاج خانم میرود. :_از اتفاقی که افتاد،واقعا متأسفم... ببینین مسعود،هر حرفی بزنه،پاش میمونه،محاله که کسی نظرش رو تغییر بده ... حاج خانم میگوید +:نه،ایشون هم حق دارن...بااجازتون... از کنار من که رو میشود،سرم را پایین میاندازم :_شرمنده حاج خانم،میزبان خوبی نبودیم با پشت دستش گونه ام را نوازش میکند +:دشمنت دخترم...همه چی درست میشه،خداحافظ پشت سرش سیاوش میآید. از کنارم که رد میشود،زیرلب می گوید:راضیشون میکنم،قول میدم و سریع از خانه خارج میشود... نگاهم به جای خالیشان میافتد و به دسته گل روی میز... دلم میخواهد محکم باشم،من انتظار جواب منفی را داشتم،اما انتظار توهین و کنایه و تحقیر را نه... دلم شکست،خرد شدم... احساس حقارت میکنم... یاد مهمان نوازی های حاج خانم و آقاسیاوش... آن وقت من حتی احترامشان را هم نگه نداشتم.. کاش به دعوتشان اصرار نمیکردم. کاش نمیگذاشتم غرور مردانه ی سیاوش بشکند. ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩💞𓆪•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•𓆩🌙𓆪• . •• •• * واکنش جالب رهبر انقلاب به آمدن باران حین سخنرانی ایشان . •✋🏻 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•🧡 •🚩 •📲 بازنشر: •🖇 «1475» . 𓆩خوش‌ترازنقش‌تودرعالم‌تصویرنبود𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩🌙𓆪•