eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
15هزار دنبال‌کننده
20.3هزار عکس
1.9هزار ویدیو
82 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
•𓆩⚜𓆪• . . •• •• آقاجان و محمد امین که تازه دراز کشیده بودند با حرف من از جا برخاستند. محمد امین گفت: این چه حرفیه تو می زنی؟ این چه فکراییه که تو می کنی با خودت؟ خانباجی مرا بغل گرفت و گفت: الهی فدای دلت بشم دخترم آقاجانت که گقت هر کاری بشه می کنن تا احمد آقا آزاد بشه دیگه غصه چیو می خوری؟ چرا این فکرا رو با خودت می کنی؟ هنوز که چیز معلوم نیست اصلا از کجا معلوم ساواک گرفته باشدش؟ بعدم بر فرض ساواک گرفته باشد شون از کجا معلوم بلایی سرشون بیاره این فکرا رو نکن که فقط خودت رو داغون می کنی هر چی هم بشه تا آقات رو داری غصه چیزی رو نخور و دلت نلرزه این آقات و این برادرات مثل شیر پشتت هستن و هوای تو و بچه ات رو دارن ان شاء الله احمد آقام بر می گرده مادر امیدت به خدا باشه با آستین لباسم اشک هایم را پاک کردم. آقاجان بدون این که کلمه ای حرف بزند سر به زیر در جایش نشسته بود. محمد امین و محمد حسن هم که از حرفم به هم ریخته بودند عصبی در جای شان نشسته بودند و نگاه به من دوخته بودند. این فکر و خیال ها، این اشک ها هیچ کدام دست خودم نبود. حالم هم دیگر دست خودم نبود. همه ذهنم وجودم فکرم همین شده بود اگر احمد بر نگردد من چه کنم؟ اگر بر نگردد، اگر خبری از او نرسد آیا از غصه دوری اش، از دلتنگی اش زنده می مانم؟ تصور بدون احمد بودن هم مرا می کشت. حقیقت این بود که از زندگی بدون احمد بیزار بودم و دلم نمی خواست حتی برای لحظه ای بدون او زنده بمانم. ********* روز ها یکی یکی می گذشت و ما هم چنان از احمد و محمد علی بی خبر بودیم. هیچ کس حال خوشی نداشت. هیچ کس دل و دماغ انجام هیچ کاری را نداشت. جز دعا و نماز و التماس به درگاه خدا و واسطه قرار دادن ائمه من و مادر کاری را نداشتیم انجام بدهیم. تقریبا هر روز خواهرانم به خانه آقاجان می آمدند تا ببینند آیا خبری از محمد علی و احمد شده است یا نه ولی هر روز مثل هم در بی خبری می گذشت. شیرم کاملا خشک شد و طفل بیچاره ام را مجبور بودم با شیر خشک و چیز های دیگر سیرش کنم. ریحانه که می آمد دو سه باری در روز به علیرضا شیر می داد ولی همین هم مانع لاغر شدن و ضعیف شدن علیرضا نشد. 🇮🇷هدیه به روح مطهر شهید محمد انشایی صلوات🇮🇷 ✨لینڪ قسمت اول👇 https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/77174 . . •🖌• بہ‌قلم: . . 𓆩مرجع‌به‌روزترین‌رمان‌ها𓆪 Eitaa.com/asheghaneh_halal •𓆩⚜𓆪•