eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.6هزار دنبال‌کننده
20.8هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼🍃 🍃 ✨آیت الله دولابی رحمة الله علیه مےفرمایند…👆🏻 🌼🍃 🍃 @asheghaneh_halal
🍒🍃 🍃🍒 💢دختر دارها بخوانند: ✅در دوران نوجواني با دخترم چگونه رفتار كنم؟ ◾️مواقعی هست که باید بگذارید دخترتان فریاد بکشد. احساس‌های ناخوشایندش را آنقدر تخلیه کند تا به آرامش برسد. ◽️در بسیاری از مواقع، وقتی دختر به شدت خشمگین می‌شود، بهتر است مادرش از صحنه بیرون برود و بگوید: ◾️ «من نمی‌توانم حرف‌های تو را تحمل کنم. بهتر است که نیم ساعت، تنها بمانم.» اگر ترک کردن اتاق، امکان‌پذیر نباشد، شاید چند ثانیه سکوت، نتیجه‌ی دلخواهی بدهد. ✅با تغییر كردن دختراتان شما هم تغيير كنيد: ◾️برای آنکه در دوران نوجوانی دخترمان، به او نزدیک‌تر بمانیم، باید در کنار او و با او تغییر کنیم. ◽️این بدان معناست که روش‌های مقتدرانه را کنار بگذاریم و رفتاری دوستانه‌تر در قبال دخترمان در پیش بگیریم. ◾️برای آنکه به دختران‌مان نزدیک‌تر شویم، لازم است به آنان، آزادی بیش‌تری بدهیم و مسوولیت‌های جدیدی را به آنان واگذار نماییم. ☺️👇 🧒🍃°| @asheghaneh_halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
💐•• #عشقینه #سجاده_صبر💚 #قسمت_صد_و_شصت_و_پنج هر دو آماده شدند و با یک دو سه فاطمه شروع کردن به دوی
💐•• 💚 -یه دل درد وقتی بچه ای توی دلته یعنی خیلی چیز، از کی دل درد گرفتی؟ -از دیروز -خون ریزی که نداشتی؟ فاطمه با شرمندگی نگاهش کرد و آروم گفت: یک کم سهیل که ترسیده بود با صورتی رنگ پریده گفت: از کی؟ -نگران نباش سهیل چیزیم نیست -میگم از کی؟ از امروز؟ فاطمه که میترسید حقیقت رو بگه چیزی نگفت، سهیل عصبانی نگاهش کرد و گفت: با توام، از کی خون ریزی داشتی و به من نگفتی؟ فاطمه چند لحظه مکث کرد و بعد با صدای آرومی گفت: از دیروز ... دیشب میخواستم بهت بگم اما خیلی خسته بودی، بعدش هم خون ریزی قطع شده بود، امروز دوباره شروع شد... سهیل عصبانی از جاش بلند شد و به سمت کمد رفت و گفت: -لباست رو عوض کن میریم دکتر که عقل ناقصت رو نشون بدیم ببینیم میتونن کاری واسش کنن یا نه، پاشو فاطمه که میدونست سهیل خیلی عصبانیه چیزی نگفت، مطمئن بود اگر اتفاقی افتاده باشه دیگه کاری از دست کسی بر نمیاد نمیدونست باید دعا کنه بچه چیزیش نشده باشه یا اینکه ...بعد از علی چطور اون همه تلاشی رو که برای تربیتش کرده بود میتونست تکرار کنه ... نه ... خسته تر از این بود که بخواد بچه ای تربیت کنه، همین ریحانه برای هفت پشتش کافی بود و دلش هم نمی خواست بچه ای رو به دنیا بیاره و بسپارتش به دست دنیا که هر جور خواست تربیت شه ... کاری که می خواد خوب انجام نشه، بهتره هیچ وقت شروع نشه ... با این وجود عصبانیت سهیل مجبور به اطاعتش کرده بود از جاش بلند شد و پشت سر سهیل از اتاق خارج شد. ☺️👌 •• @asheghaneh_halal •• 💐••
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
💐•• #عشقینه #سجاده_صبر💚 #قسمت_صد_و_شصت_و_پنج -یه دل درد وقتی بچه ای توی دلته یعنی خیلی چیز، از کی
💐•• 💚 توی بیمارستان منتظر نشسته بودند تا نوبتشون برسه، سهیل سکوت کرده بود و دست به سینه نشسته بود وبا اخم به رو به رو نگاه میکرد، فاطمه که دل دردش آزارش میداد گاه گاهی به سهیل نگاه میکرد و میخواست چیزی بگه اما حالت صورت سهیل مانع حرف زدنش میشد، آخر طاقت نیاورد و آروم صداش کرد: -سهیل سهیل برگشت و نگاه غضبناکی بهش انداخت فاطمه گفت: میذاری حرف بزنم؟ نگاه همراه با سکوت سهیل بهش فهموند که ادامه بده -من که از قصد نمی خواستم این جوری بشه ... باور کن دیشب که میخواستم بهت بگم خون ریزی قطع شد، تو هم که خیلی خسته بودی و میدونستم گفتنش به تو هیچ فایده ای جز نگران کردنت نداره... سهیل سرش رو به نشانه تاسف تکون داد و چیزی نگفت... فاطمه که فرصت رو مناسب دید دوباره گفت: در ضمن مگه قرارمون نبود بچه تربیت کنیم نه اینکه فقط به دنیا بیاریم؟ ... مگه قرار نبود تمام زندگیمون رو بذاریم برای تربیت بچه ها؟ مگه وقتی ازدواج کردیم، به هم دیگه قول ندادیم تا زمانی که آمادگی تربیت کردن یک بچه رو نداشتیم بچه دار نشیم ... خوب چرا داری میزنی زیرش؟ من الان آمادگی تربیت کردن یک بچه رو ندارم سهیل سرش رو برگردوند و با خونسردی گفت: تو یک بچه دیگه داری، بخوای یا نخوای باید در خودت این آمادگی رو ایجاد کنی، پس فکر نکنم مشکلی باشه -اما... صدای منشی بلند شد: خانم شاه حسینی سهیل بلند شد و فاطمه با حالت زار نگاهی به منشی کرد و پشت سر سهیل بلند شد و هر دو وارد اتاق شدند، بعد از سلام کردن و گفتن مشکلشون، خانم دکتر رو به فاطمه کرد و گفت: -بچه چندمتونه؟ -سوم ☺️👌 •• @asheghaneh_halal •• 💐••
(🍃🌸) چآدری هآیی رآ میشنآسی کِه حُرمَت آن رآ نگه نمیدارند.😓 بآوَر کُن این قآنع کُنَنده نیست برایِ "چادر نداشتن ِ تو"✋️❗️ حآل که اینقدر دلسوز ِحریم ِ چادری...😒 حآل که دلت پاک است😇 تو حرمت ِحجآب ِ زهرا (س) را نگهدار...💚 وَ به هَمه ثابت کُن: 🔸هَمه ی چآدری هآ بَد نیستند🔸 @Asheghaneh_halal (🌸🍃)
فاطمه چشم به راه است...💗 خوشگل ــسازے😌👇 @ASHEGHANEH_HALAL 🍃
[• #آقامونه😌☝️ •] •|: ‌هر ڪجا باشے..👇 •|: ‌بهــار همان‌جاست🌸 •|: ‌مثلِ قلــب مـن!💚 ۱۴ ثانیه به عڪس☝️😍 بنگرید! ••چه تفاهم نابے داریم😉•• #معصومه_صابر /✍ #سلامتے_امام‌خامنــه‌اے_صلوات📿 #شبنشینے_با_مقام‌معظم_دلبرے😍 #نگاره(685)📸 #ڪپے⛔️🙏 °•🦋•° @Asheghaneh_Halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃💕 { 💌 } ✍ درب‌حرم‌مشهـــد‌و‌قم‌را‌بستند دارد‌همه‌جا‌بوے‌. ۹۸مبارڪتون‌باشه‌ الحمدلله که در پناه حضرات‌آل‌الله‌هستیم💕👇 🍃🌙|@Asheghaneh_halal
آنچـنان سرشارم از عشقـت •❤️° کـه گر جانـم رود •🚶‍♂° روح مـن تنها پرستـش می‌کنـد •🙏🏻° عشـق تـو را •💓° 💍/ 🌸/ @Asheghaneh_halal •💕•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[• ღ •] 🎥 | شیوه نصیحت کردن 💞 استاد دهنوے ویتامینہ ـزندگے ڪنید😉👇 [•ღ•] @asheghaneh_halal
[• ♡•] سیر تکاملی دختران🧕 پسران 👱‍♂ 😬 ✋ مجردان ـانقلابے😌👇 [•♡•] @asheghaneh_halal
🌼🍃 🍃 ✨درخواب دیدم از دنیا رفته ام و تمام انبیاء در تشییع جنازه ام هستند ، متوجه شدم علت آمدنشان صد مرتبه " سوره توحید" است که هر روز به آنها هدیه می کردم.✨ 🌼🍃 🍃 @asheghaneh_halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎈🍃 💕{ } 💕 دل‌تــڪونـے🤗 فقط سه روز تـــا پایان سال پرجنب‌و‌جوش۹۸ بـــاقےمونده😎 شخـــم‌زدید تا ببنید با خودتون چــند چندید! چقد به خدا نزدیڪتر شدید. چــقد حال و هوای دلتون امام‌زمانےشده. ✍ با خودتون رُڪ و راست برید جلو یه روز توی این چند روز بشنید یه گوشه با خودتون خلوت ڪنید، به ولله تا زمانے ڪه ارتباطمـــون با خدا درست نشـه فقط داریم دست و پــا مےزنـیم! 💙 خـــــداے مهــــربونم، جان دلم هــــراسے نیست مـــرا تا تو در ڪنــار منــــے💙 بــــه رنـــگ خدا شویم🍃🌸 💛 💛 💛 دریــاب 👇 ڪه بسے انرژی زاست☺️ •|💕|• @asheghaneh_halal ڪـاربرای‌امام‌زمـانم‌خستگــــےنداره❣👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🕊🍃 | 📿|ختم صلوات امروز 🍃| هــدیـہ بہ شهید⇓ ❣| مهدےباڪرے ارسال تعـداد به آے دے😌👇 •🌷• @F_Delaram_313 تعداد صلواٺ ها •• ۱۸۵۰ •• هر روز میزبان یڪ فرشته😃👇 |❤️| @asheghaneh_halal 🍃🕊🍃
Shab2Fatemieh2-1398[07].mp3
6.62M
🌸🍃 🍃 🍃🌸 در روزهاے پایانے سال از یادِ حاجےمون غافل نشویم.🇮🇷 حـــرف‌ما‌یڪ‌ڪلام✌️ انتــــــــــــــــــقام✋ انتــــــــــــــــــقام✋ 🎙 🇮🇷 🍃 @asheghaneh_halal •• 💚🍃
🍃😜 😌 💬 طنــــزهاے‌سیاسے‌و‌مناسبتے‌را‌با‌ما‌بخوانید.😉 ڪرونا‌قدیمــےشده😄 قالـب‌:نامه🤓 مــــوضوع:خودم. مےخواهم طے نامـه ای با خودم صحبت ڪنم😉 ای خود عزیزم سلام خدا به تو قوت دهد در سالے ڪه گذشت شاهد بودم چقد برای زندگے قشنگت تلاش ڪردی این تلاش را در سال جدید باید صـــــــــد برابر کنــے🤩و برای اهداف و انگیزهایت بدو بدو و تلاش ڪنے. . . ایــــن داستان ادامه دارد... درپایان‌سال‌ڪمےباخودمان‌خلوت‌ڪنیم و بابت همراه بودن خودمان با خودمان از او سپـــاس‌گزاری ڪنیم.😇 😍 ڪار‌برای‌امام‌زمانم خـــستــــگےندارد😍👇 🎓| @Asheghaneh_halal
📚✨ ✨ 【• #تیڪ_تاب🎁 •】 . . ✐ـــ ـ ــــ ـ اگر دوست داری تعریف درستے از موسیقی همراه با غنا رو بدونے... بدونی حڪم جمع خوانے زن و مرد چیه؟! رقص زن و شوهر یا رقص براے آموزش چه حڪمے داره؟! یا حتے اگر علاقه مند به خرید آلات موسیقے، بازے شطرنج و بیلیارد و.... هستے، پیشـــــنهاد ما اینکه حتما قبلش حداقل یڪبار این ڪتاب رو بخون‼️😎 ✍🏻پرسش و پاسخ هاے دانشجویـے در زمینه موسـیقــے، رقص و قمار ‌‌ کتـــ📖ـاب : احڪام مـوسیـ🎼ـــقے (مطابق نظر ده تن از مراجع) °| پدید آورنده : سید مجتبـے حسینـے🦋 |° ناشـ📇ـــر : دفتر نشر معارف تحت نظارت نهاد نمایندگی مقام معظم رهبرے #ڪتاب_خوب . . مــطالـعہ با طـعـم لذٺـــــــ😃👇 ✨ °• 📚✨•° @asheghaneh_halal
مادر زینبی و مادر من...😊 خوشگل ــسازے😌👇 @ASHEGHANEH_HALAL 🍃
✨🕗✨ 🕊تمام خوشخبتے یعنی همین قدم زدن در حریم عشق ✨🕗✨ @ashegahneh_halal
°🐝| |🐝° وگـــتے لالا مےتُنم😉 آلوزهامو توی عــــاب مےبینم😌 مثلا مےبینم دڪتول سُدم دانسگـــاه لفتم شیاشی شُدم لفتم دیدال عضلت آقا😍😍😍😍😍 اے جان دلم😍 الهے ڪه به اهداف قشنگت بــــــــــرسے😍 استودیو نےنے شو؛ آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇 °🍼° @Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
💐•• #عشقینه #سجاده_صبر💚 #قسمت_صد_و_شصت_و_پنج -یه دل درد وقتی بچه ای توی دلته یعنی خیلی چیز، از کی
💐•• 💚 خوبه، دل درد دارید؟ با اینکه اون لحظه داشت از دل درد به خودش میپیچید، اما از ترس سهیل گفت: نه زیاد سهیل که سکوت کرده بود نگاه ترسناکی به فاطمه کرد که فاطمه فورا حرفش رو اصلاح کرد و آروم گفت: یک کم سهیل چشم غره ای بهش کرد، اما فاطمه فورا سرش رو پایین انداخت، خانم دکتر ازش خواست روی تخت دراز بکشه، فاطمه هم بلند شد و رفت که سهیل رو کرد به خانم دکتر و گفت: خانم دکتر همسر من سر به دنیا اومدن بچه قبلیمون هم خیلی اذیت شد، این دفعه هم چند روزه که فعالیت زیادی کرده، برخلاف چیزی هم که به شما گفتند دل درد شدیدی دارند، من نگرانشم خانم دکتر سری تکون داد و برای معاینه فاطمه رفت... -زیاد نمیشه امیدوار بود، خانمتون خیلی ضعیف هستند. سهیل دستش رو روی صورتش کشید و با درموندگی گفت: باید چیکار کنیم؟ -از همین امروز خانمتون باید استراحت مطلق باشن، گرچه امید زیادی نیست، اما به هر حال میتونید دعا کنید بعد از نوشتن نسخه دفترچه رو به سمت سهیل گرفت و سهیل و فاطمه با هم از مطب خارج شدند، فاطمه از دل درد نمیتونست راه بره، سهیل دستش رو گرفته بود و آروم به سمت در بیمارستان حرکت میکردند، هیچ حرفی بینشون رد و بدل نمیشد... -سلام مادرجون، حال شما خوبه ... ممنون ... شما چطورین؟ ... بله، فاطمه و ریحانه هم خوبن ... شکر سلام میرسونن .. غرض از مزاحمت اینه که میخواستم یک خبر خوب بهتون بدم ... بله خیره ... فاطمه بارداره... فاطمه که توی ماشین در حال حرکت، کنار سهیل نشسته بود، به مکالمه سهیل با مادرش گوش میداد، آروم اشک میریخت، دل درد زیادی داشت، از طرفی هم دکتر گفته بود حداقل یک ماه استراحت مطلق داشته باشه و حالا سهیل بر خلاف میل اون قضیه رو به مادرش گفته بود و ازش خواسته بود برای مراقبت از فاطمه بیاد ... سهیل بعد از حرف زدن گوشی رو به سمت فاطمه گرفت و گفت: مامانت می خواد باهات حرف بزنه فاطمه اشکهاش رو پاک کرد و گوشی موبایل رو گرفت ، نفسی کشید و سعی کرد آروم بشه و گفت: سلام مامان جون ☺️👌 •• @asheghaneh_halal •• 💐••
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
💐•• #عشقینه #سجاده_صبر💚 #قسمت_صد_و_شصت_و_هفت خوبه، دل درد دارید؟ با اینکه اون لحظه داشت از دل
💐•• 💚 سلام عزیزم، خدا رو شکر، خدا رو شکر، دیدی خدا خودش همه چیزو حل میکنه؟ دیدی چه نعمتی بهت داد؟ مبارکت باشه دخترم فاطمه که دلش نمی خواست یکهو بزنه تو ذوق مادرش فقط گفت: مرسی -من همین فردا میام اونجا، الان زنگ میزنم و بلیط رزرو میکنم، نگران هیچی نباش، سر ریحانه هم یک ماه آخرش استراحت مطلق بودی، دیدی که هیچی نشد، نگران نباش، تا من میام از جات جم نخور، باشه دخترم -زحمتتون نشه مامان -زحمت چیه؟ خودم هم دلم اینجا از تنهایی پوسید، من فردا صبح میام -باشه، دستتون درد نکنه، رسیدین زنگ بزنین سهیل بیاد دنبالتون -باشه، مواظب خودت باش، ریحانه رو هم از طرف من ببوس -چشم، کاری ندارید؟ -نه خدافظ -خدافظ دکمه گوشی رو زد و گذاشتش روی داشبورد و به فکر فرو رفت، خوشحال بود که مادرش می اومد و اونو از این احساس پوچ و سردرگم که خودش هم نمیدونست چیه نجاتش میداد... احساسی که یک بار بهش میگفت اون بچه یعنی یک مسئولیت بزرگ دیگه که توانی برای برداشتنش نداری و خوشحال باش که از بین میره و یک بار دیگه بهش میگه خدا بهت یک بچه داد، یک نعمت، یه رحمت، حالا داره ازت میگیره ... ناشکری کرده بودی ... نه ... آره ... اه ... خدا رو شکر که فردا مامان میاد... +++ فردای اون روز طبق قولی که زهرا خانم داده بود، غروب بود که رسید سهیل بعد از رسوندن زهرا خانم به خونه، دوباره سوار ماشین شد، دلیل کلافگی خودش رو نمیدونست، احساس میکرد اون بچه رو از همین حالا که حتی جون نگرفته بود دوست داشت ... اون بچه میتونست اوضاع روحی فاطمه رو رو به راه کنه، مطمئن بود ... اما اگر زنده میموند ... دکتر ناامیدشون کرده بود ... حتی فاطمه هم با مرگ اون بچه ☺️👌 •• @asheghaneh_halal •• 💐••