eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
14.7هزار دنبال‌کننده
20.7هزار عکس
2هزار ویدیو
86 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
[• #عشقینه💍 •] #ٺـاپـروانگے↯ #قسمت_شصت_و_پنجم🦋🌱 فردا همان آخر هفته ای بود که ترانه از او خواسته بو
[• 💍 •] 🦋🌱 با بهت سرش را چرخاند و نگاه کرد به آن طرف، راست می گفت. بعد از چند سال می دیدش؟ طاها آمده بود اما تنها نه! دختری بلند قامت، با چادر عربی و چشمانی سبز کنارش بود. خوش خنده بود و بامزه... ناخودآگاه لبخند زد. ترانه با طعنه پرسید: _به به زنعمو، انگار فقط ما نبودیم که حاجت روا شدیما زنعمو با ذوق و آرام گفت: _الهی شکر، بالاخره این بچه هم از خر شیطون اومد پایین و حرف منو آقاش رو خوند. فائزه رو سه ماه پیش نشون کرده بودم، دفعه اوله باهمن! ایشالا به امید خدا بعد از ماه صفر، عقد می کنن. ریحانه نیازی نداشت فکر کند! خوشحال شده بود، می دانست طاها بعد از شنیدن خبر ازدواج ناگهانی اش آن هم با مردی با وضعیت و شرایط ارشیا حسابی شوکه شده بود. حتی با خانم جان هم صحبت کرده بود تا نظرشان را عوض کند... طاها تنها کسی بود که علت این ازدواج را می دانست! حالا بعد از چند سال خودش هم تصمیم گرفته بود از انزوا درآید و این خیلی خبر خوبی بود برای ریحانه! طاها بعد از احوالپرسی با بقیه پیش آمد و با دیدن ریحانه، چند لحظه ای مکث کرد و بعد مثل همیشه و همانطور که در شانش بود احوالپرسی کرد: _سلام _سلام پسرعمو _خوب هستید ان شاالله؟ خیلی خوش اومدین _ممنونم ریحانه با چشم و البته لبخند به فائزه اشاره کرد و گفت: _تبریک میگم، خوشبخت باشید _تشکر و بعد به صورت شرمزده ی نامزدش نگاه کرد و معرفی کرد: _ترانه و ریحانه خانم، دخترعموهای بنده _خیلی خوشبختم _ما هم همینطور عزیزم _خدا رو هزار مرتبه شکر که بعد مدتها دوباره دور هم جمع شدیم، فقط جای ارشیا خان خالیه زنعمو سری تکان داد و کلام همسرش را کامل کرد: _خیلی، هم آقا ارشیا و هم بچم فاطمه ترانه پرسید: _وا راستی فاطمه کو؟ _خیلی دوست داشت بیاد منتها دکتر بهش استراحت مطلق داده _خدا بد نده _خیره مادر، قراره نوه دار بشم ایشالا ترانه با شوق گفت: _وای آخجون چه عالی... پس دو طرفه خاله شدیم چیزی توی دل ریحانه هری پایین ریخت، عرق شرم روی پیشانی اش نشست. واهمه داشت از سر بلند کردن و پاسخ تبریکات عمو و زنعمو را گفتن. کاش ترانه جلوی دهانش را گرفته بود. آخر سر دیگ نذری و آن هم در حضور طاها جای باز کردن چنین مساله ای بود؟! زیرچشمی نگاهی به طاها کرد، او چطور باور می کرد چنین خبری را؟ دست ردی که به سینه اش خورده بود بخاطر همین موضوع بود اصلا. طاها که ملاقه را گرفته و خیلی خونسرد شروع به هم زدن شله زرد کرده بود، سر بلند کرد و با لبخند به ریحانه گفت: مبارک باشه دخترعمو، ایشالا بسلامتی سلام و این دومین شوک امروز بود. سر رسیدن ارشیا درست وقتی طاها و ریحانه با لبخند مقابل هم بودند! • • ادامھ‌ دارد...😉💕 • • نـویسندھ: الهـام تیمورے 😎🖐 🚫⇜ ...🚫‌ 🌸 🌿 🍃 @asheghaneh_halal 💐🍃🌿🌸🍃🌼
•[🕊]• ♡ •|استادپناهیان|• از !! مددگرفتن از شهدا رسمِ دست به خاڪ قبر شهدا بگذاریم بگیم ! به حق این شهداے خودت به ما نگاه کن واسطه قرار بدیم شهدا رو ...🍃💜 . 💔 . . •❣• اینجا؛ صآف برو بغلِ خُدآ 👇 |🔑| @asheghaneh_halal
[• #آقامونه😌☝️ •] •(° جان دلـم💚 بهار و تابستان ندارد✋ من فقط👇 در فصل آغوش "تـو"😘 سبز خواهم شد!🍃 °)• ۱۴ ثانیه به عڪس☝️🥰 بنگرید! ••چه تفاهم نابے داریم😉•• #سودی_ش /✍ #سلامتے_امام‌خامنــه‌اے_صلوات📿 #شبنشینے_با_مقام‌معظم_دلبرے😍 #نگاره(772)📸 #ڪپے⛔️🙏 °•🦋•° Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
[• #صبحونه 🌤•] ••❣•• الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى و مهربان، به فرمان‌روایے ایستاده است #قطره‌ای‌از‌دریایِ‌نور🌱 #صبحـتون‌بعشق❤️🍃 ••❣•• [•♡•] @asheghaneh_halal
‴💍‴ •[ #همسفرانه ]• . . زندگی یعنی امیدوار بودن ...🌱 محبوبِــ💓 من ! زندگی مشغله‌ای جــدی است‼️ درست مثل دوست داشتن تو ...🤩 #صبحتون‌‌شکلاتی🍫 . . ••💜| تا نَفَــس دارم قلبــم اقامتگاهـِ توست👇🏻 ‴💍‴ @Asheghaneh_halal
[• ♡•] ••💭}خیال آمدنت ••⛏}دیشبم بہ سر مے‌زد ••👀}نیامدےڪه‌ببینے ••💓}دلم چہ پر مےزد •• •• ...😩 مجردان ـانقلابے😌👇 [•♡•] @asheghaneh_halal
•🕊•🍃• |• •| حدیث داریم اجابت دعا در لقمه حلال است. | لقمه حلال بخور| یواش هم بگویے •الهےالعفو• خدا قبول میڪند. 😉 🍃 | @asheghaneh_halal | •🕊•🍃•
🌷🍃 🍃 موقع رفٺنش همش‌سفارش‌سیداحمد و میڪرد.. میگفٺ‌یھ‌وقٺ‌سیداحمدونزنے..! مراقب سیداحمد باشے.. نمازٺ‌قضانشھ.. مراقب‌خودٺ‌باشے.. یھ‌وقٺ‌نمازٺ‌قضانشھ.. نمازٺوسروقٺ‌بخونیا.. نمازٺقضا نشھ.. •|🕊|• @Asheghaneh_halal 🍃 🌷🍃
..🕊.. #خادمانه | #چفیه #ختم_صلوات امروز بہ نیت: •• شهید محسن حججی •• ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ📿🍃 #شهید مدافع حرم [🌷]ارسال صلوات ها [🌷] @Deltang_karbala99 جمع صلـوات گذشتہ: • ۲۶۱۳ • ھـر روز مھمـان یڪ شھیـد👇 @asheghaneh_halal ••🍃🕊••
🦋| |🦋 بـــ🧔🏻ــرادرم... او در گرماے تابستان چادر سر ميکند، سخت است ؛😣 ولے تنها 3 ماه است ، چادر آزادے حرکت و دستانش را مے گيرد ، سخت است ولے نه زياد ؛🙂 چادر سر کردن مسئوليت مے آورد و انتظار ، ولے تـــــمام اينها سخت تر از کار تو نيست ؛✋🏻 سخت تر از کار تو نيست که بايد در تمام طول سال ... سر به زير راه بروے 🚶🏻‍♂ و از ميان مدادرنگے هاے متحرک کوچه ها و خيابان ها، از ميان بانوانے که نتوانسته اند خودنمايے شان را کنترل کنند ، سالم رد شوے ...👌🏻 از تو سخت تر نيست که در اين هجوم بے مهاباے وسوسه هاے دلفريب و پليدے هاے نا جوانمردانه بايد پاکـــــ باقے بمانے ! و " خـــ🌸ــداوند " مرد را قوے آفريد زيرا وظيفه ات بسے سنگين تر است ؛ و اگر در اين آزمون ها پيروز شدے مردے خدايــــے ميشوے ...❤️ 🌹 💚•• ـوَ خُــدا ـخواست ڪه تو ریحانه‌ے خلقت باشے👇🏻 @asheghaneh_halal 🌺🍃~°
🍒🍃 🍃🍒 💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜💜 🐣🐣🐣🐣🐣🐣🐣🐣🐣🐣🐣 ➕ نکات کاربردی برای تربیت جنسی کودکانمان: ➖هرگز بچه ها را مجبور نکنید کسی را ببوسند. "مادر برو یه بوس به عمو بده" و حرفهایی از این دست. بگذارید یاد بگیرند که برای بوسیدن و در آغوش کشیده شدن اجازه بچه ها شرط است. ➖ هرگز بچه ها را در سن پایین با هیچ مردی حتی محارم تنها نگذارید. فکر نکنید پسربچه ها در خطر نیستند اتفاقا آمار تجاوز و آزار جنسی پسربچه ها رو به افزایشست. ➖ مهارت "نه" گفتن را به بچه ها بیاموزید. ➖ سعی کنید راننده سرویس بچه ها مرد نباشد. خصوصا مراقب آخرین نفری که با راننده تنهاست باشید. ➖ هرگز وقتی بیرون از منزل هستیدسفارش چیزی را ندهید که بچه ها مجبور شوند تحویل بگیرند. ➖ اسم اعضای تناسلی را به بچه ها درست آموزش دهید. استفاده از اسامی متفرقه را کنار بگذارید. به بچه ها یاد دهید صحبت در این موارد خارج از عرف است و هرکسی خواست در این موارد با ایشان صحبت کند سریع شما را درجریان بگذارند. بگویید این حرف ها فقط در چارچوب خانه مطرح می شوند. ➖ بیشتر متجاوزین بچه ها را می ترسانند. به بچه ها بگویید هر کاری که کرده باشند دوستشان دارید هرگز حتی برای تنبیه های معمولی هم این جمله رو به کار نبرید" این کارو کردی دیگه دوست ندارم". بچه ها باید بدانند تحت هر شرایطی خانواده پذیرای ایشان است. ➖ هرگز در سنین 2 تا 5 سال شوخی جنسی با همسرتان نکنید به این امید که بچه ها نمیفهمند. به بچه ها در مورد مسایل جنسی دروغ نگویید. اگر در مورد نحوه باردار شدن سوال کردند بهترست با جفتگیری حیوانات شروع کنید. ➖ فضایی فراهم کنید که بچه‌ها حرف هایشان را برای شما بگویند. یه کاغذ بردارین یه بچه رو روش بکشین. قسمت اندام های جنسی و لبها و پاها رو ضربدر قرمز بزنید. به بچه ها نشون بدین که این قسمتها حریم خصوصی توست و هرکسی به این قسمت ها دست زد از خودت دفاع کن و حتما به من یا بابا خبر بده. 🐣🐣🐣🐣🐣🐣🐣🐣🐣🐣🐣 ♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️♥️ ☺️👇 🧒🍃°| @asheghaneh_halal
YEKNET.IR - shoor 2 - hafteghi 99.03.22 - narimani.mp3
2.32M
[•🎧•] >•<💔>•< مےترســمــ از آخــر خــودمـ >•<🕊>•< مــے ترسمــ ڪــہ از تـو دور بشــمــ 🎤 سیــد رضــا نریمانــے ـتو خلوتٺ گوش بِده👇 🎤:🍃 @asheghaneh_halal [•🎧•]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
°🐝| #نےنے_شو|🐝° 😴] عااااااااااههه. چیقده عابیدممــ!!! الان بیدا میسم😊 دیجه باعَد بیلم سَل کا! 😱] باس دی بیدا شُدم. دوبایه می‌عابم 😴] از فَدا شلوع می‌تُنم . فَیدا دَنشنبه اس؟ از عفته دیجه. 😅 . شما بخواب عزیزم . استودیو نےنے شو؛ آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇 °🍼° @Asheghaneh_Halal
•[🍬]• •[ 🌈]• . . 🌸💗 •|😔|• دستِ مـــــرا بگیر ڪہ آب از سرم گذشت •|😢|• 😓💔 . . •[🎨]• دنیاتو رنگۍرنگۍ ڪن👇 •[🍬]• @Asheghaneh_halal
•{☀️}• { #قرارعاشقے🕗 } . . |•😍•| شاید امسال بیایم ، حـرم‌ات یا شاید |•💔•| سر و کار دل من هست فقط با شاید |•😥•| ولۍ آقــــــا اگر زود ، بہ دادم نرسۍ |•🙃•| دیگر از دست رَوَد این‌دلِ‌شیدا شاید #ایها_الرئوف💚🌱 . . {🕊} حتمآ قــرار شاه و گـدا هستــ یـادتـانــ!👇 @Asheghaneh_halal •{☀️}•
°🐝| |🐝° 😎] مَبادِّ لازم بلای دُدُس کَلدنه ههِ دونه باچغه . عودَم ، آبپاس ، پیس‌بند بلای تمیس موندن عِلاسام و تَمَلکُز تامِل. ☺️ عالیهه! فقط باغچه گل هم میخواداا. 🤨] پس عودَم چی ام؟؟ استودیو نےنے شو؛ آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇 °🍼° @Asheghaneh_Halal
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
[• #عشقینه💍 •] #ٺـاپـروانگے↯ #قسمت_شصت_و_ششم🦋🌱 با بهت سرش را چرخاند و نگاه کرد به آن طرف، راست می
[• 💍 •] 🦋🌱 سر رسیدن ارشیا درست وقتی طاها و ریحانه مقابل هم لبخند می زدند دومین شوک امروز بود! از تعجب داشت شاخ در می آورد، ارشیا آمده بود آن هم با بی بی... لبخند کش آمده ی ریحانه ناخوداگاه جمع شد و نگاهش به نگاه همسرش گره خورد. چقدر دلتنگش بود... چه عجیب بود این سرزده آمدنش. عمو با خوشحالی برای خوش آمدگویی پیش رفت. ترانه با شیطنت گفت: _به به جورمون جور شد! شوهر خواهر عزیز هم تشریف آوردن. ریحانه آبروداری کن. ببینم این ننه نقلی بامزه کیه؟ مامان بزرگش؟ _اوهوم _نمیری سلام کنی؟ _چرا... واقعا خوشحال بود از دیدنشان و البته متعجب! از بی بی خجالت می کشید چون بجای تشکر از زحمات چند روزه اش، بخاطر دعوای آن شبش با ارشیا، بی خبر از خانه اش رفته بود و حتی به بهانه ی اینکه حالش خوب نبوده جواب تلفنش را هم نداد... صورت چروک خورده و سردش را بوسید. _خوش اومدی بی بی جان _خوش باشی مادر، خوبی؟ تو راهیت خوبه ایشالا؟ سرش را پایین انداخت و جواب داد: _الحمدالله، ببخشید منو... بخدا ... نگذاشت حرفش را ادامه بدهد، دستش را فشار آرامی داد، چشم های مهربانش را بست و باز کرد و گفت: _قسم نخور تصدقت برم، قربون خدا برم. قسمت بوده که من پیرزن واسه خاطر پادرمیونی بین تو و ارشیا پاشم بیام مجلس امام حسین و خانواده ی گلت رو ببینم... _پس بریم تو، اینجا هوا سرده. دیگه کم کم مراسمم شروع میشه _بریم مادر، بریم که من یه باد بهم بخوره تا ته زمستون مریضم چقدر خوب بود بودن بی بی، انگار حالا ارشیا هم خانواده دار شده بود. بدون اینکه به ارشیا نگاهی بکند همراه بی بی وارد خانه شد. کاش در مورد او و طاها فکر بدی نکرده باشد حداقل. پشتی را کشید پشت بی بی تا تکیه بدهد. _دستت درد نکنه، خیر ببینی. خودش هم نشست و گفت: _خواهش می کنم. دیگه چه خبر؟ _به اندازه ی زمین و آسمون خوشحالم این روزا، الهی شکر _خبر جدیدی شده مگه؟ _دیشب ارشیا باباشو آورده بود پیشم؛ بعد از اینهمه سال... دلم روشن شده. قوت برگشته به زانوهام، خدا از سر تقصیرات هممون بگذره مخصوصا مه لقا! چی بگم که تف سربالاست _خداروشکر، خیلی خوشحال شدم. چه کار خوبی کرده ارشیا _آره بچم، اما خب... _خب چی بی بی؟ _دل خودش خوش نیست، دیدم این چند روزه مثل مرغ سرکنده شده. نتونستم طاقت بیارم امروز بهش گفتم اگه دردت دیدن زنته خب پاشو بریم ببینش، از خدا خواسته بود انگار، دست منو گرفت اومدیم اینجا چقدر ذوق زده بود ریحانه، انگار دختر هجده سال بود و برگشته بود به شور و حال پیش از ازدواج... • • ادامھ‌ دارد...😉💕 • • نـویسندھ: الهـام تیمورے 😎🖐 🚫⇜ ...🚫‌ 🌸 🌿 🍃 @asheghaneh_halal 💐🍃🌿🌸🍃🌼
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
[• #عشقینه💍 •] #ٺـاپـروانگے↯ #قسمت_شصت_و_هفتم🦋🌱 سر رسیدن ارشیا درست وقتی طاها و ریحانه مقابل هم لب
[• 💍 •] 🦋🌱 ترانه که سینی چای را تعارف کرد، انگار فکرش به زمان حالا برگشت. تشکر کرد و برداشت، ترانه کمی خم شد و کنار گوشش گفت: _خوش می گذره؟ _یعنی چی؟ _شوهر بیچارت رو ول کردی تو حیاط، با هیشکی هم که درست و حسابی آشنا نیست. کز کرده یه گوشه نشسته! دستش را دور لیوان پرکس داغ حلقه کرد و گفت: _چیکار کنم؟ ترانه نشست و سینی خالی را گذاشت روی پایش، آرام گفت: _پاشو برو پیشش. تو بهش احترام نذاری کی بذاره؟ بنده خدا برداشته مامان بزرگش رو با این سن و سال آورده برا چی؟ که مثلا واسطه بشه. ببین ریحانه من تاحالا اگه خودم آتیش بیار معرکه بودمو بر ضد شوهرت، الان دیگه میگم بیخیال ولش کن این لوس بازیا و توقعات بیجا رو. برو بچسب به شوهرتو زندگیت. بخدا من یه تار موی گندیده همین نوید رو به دنیا نمیدم، توام که نگفته همه می دونن چقد زن زندگی هستی... ریحانه طوری که بی بی نشنود با تعجب گفت: _این حرفا رو تو داری می زنی ترانه؟! تویی که تا یه ماه پیش چشم دیدن ارشیا رو نداشتی؟ _الکی حرف تو دهن من نذارا، بعدم اصلا آره، اما بابا اون تا یه ماه پیش بود. اولا تو حامله نبودی و منم قرار نبود خاله بشم! دوما واقعا هرچی بیشتر پیش میره و زندگیت زیر و رو میشه انگار ارشیا هم بیشتر از قبل متحول میشه و با چنگ و دندون می خواد شما رو حفظ کنه. آخه طرف پارسال اصلا آدرس خونه عمو رو نداشت! الان بخاطر گل روی حضرت علیه پاشده اومده هیئت و نشسته داره با طاها حرف می زنه... دیگه چی می خوای؟ بیخودی هول شد؛ لیوان چای توی دستش لب پر زد و چای نیمه داغ ریخت روی مچ دست راستش. _چته ریحانه؟ سوختی که دختر با لب هایی که حسابی رنگ باخته بود پرسید: _گفتی الان داره چیکار می کنه؟ _وا! خب نشستن رو تخت توی حیاط با طاها و حرف می زنن... می بینی که هنوز مراسم شروع نشده بیان تو _چرا با طاها؟! این همه آدم... نکنه... _نکنه چی؟! بلند شد و مستاصل ایستاد، نتوانست ادامه ی حرفش را بزند. می خواست بگوید نکند چون موقعی که سر رسیده بود و او و طاها را با لبخند دیده، شک به جانش افتاده... هنوز هم خیالش از غیرت زیادی شوهرش راحت نشده بود. بی بی که تابحال توی کیف کوچک ورنی مشکی اش دنبال چیزی بود حالا از داخل جعبه عینکش را درآورد و بعد کتاب ارتباط با خدا را باز کرد. ریحانه باید می رفت پیش ارشیا... اوضاع خطری بود! ترانه پوفی کشید و گفت: _خدا بخیر بگذرونه فقط... ریحانه یکم تدبیر داشته باش خواهرم! _حواست به بی بی هست؟ _خیالت راحت، تازه میخوام باهاش آشنا بشم... برو چادرش را جلوتر کشید و در را باز کرد، آنجا نشسته بودند. ارشیا هم یک لیوان چای توی دستش بود، طاها با دیدنش دستی مردانه به پشت ارشیا زد، بلند شد و گفت: _خلاصه که خیلی خوشحالمون کردی امروز. با اجازه من برم ببینم مداح کجاست. _خواهش می کنم، مزاحم کارت نمیشم _اختیار داری، برمی گردم کلا آدم باشعوری بود طاها! انگار نگفته فهمیده بود که حالا وقت رفتن است... ریحانه نزدیک شد و پرسید: _اجازه هست؟! ارشیا با ریش هایی که از حد معمولش کمی بلندتر شده بود لبخند زد: _اجازه می خواد؟ بفرمایید نشست و خیالش کمی راحت شده بود که حداقل از انتهای گفتگویش با طاها بوی کدورت نمی آمد! عطر گلاب و دارچین مشامش را پر کرده بود، توی این اوضاع هم هوس شله زرد کرد... خنده اش گرفت. _به چی می خندی؟ نگاهش کرد، دوستش داشت. بجز ارشیا هیچ مردی را توی قلبش راه نداده و نمی داد. _خواب نما شدی که اومدی؟ _سوالو با سوال جواب میدن خانوم؟ _همیشه خواهشم که می کردم توجهی نداشتی، حتی نمی گذاشتی که من بیام! نباید تعجب کنم؟ _اونی که تو بهته منم... ارشیا لیوان چای را گذاشت روی فرش قرمز و ادامه داد: _گیجم هنوز، اما خیلی چیزا عوض شده. _چی مثلا؟ _یه سوال بپرسم، توقع داشته باشم که جواب رک بگیرم؟ _خب... آره خیره شد به چشم های کنجکاو ریحانه و پرسید: _حتی اگه در مورد طاها باشه؟! • • ادامھ‌ دارد...😉💕 • • نـویسندھ: الهـام تیمورے 😎🖐 🚫⇜ ...🚫‌ 🌸 🌿 🍃 @asheghaneh_halal 💐🍃🌿🌸🍃🌼
•[🕊]• ♡ 💔| شهید شدن دل مےخواهد دلے کہ آنقدر قوے باشد و بتواندبریده شود از همہ تعلقات؛ دلے کہ آرام، لہ شود زیر پایت؛ و شهدا "دلدار بےدل" بودند...|🍃 [•• درِ باغ شهادت را نبندید به ما بیچارگان زانسو نخندید...••] 💔 . . •❣• اینجا؛ صآف برو بغلِ خُدآ 👇 |🔑| @asheghaneh_halal
[• #آقامونه😌☝️ •] •(° حُسنِ یوسف☺️ دَمِ عیسی🍃 یَدِ بیضا داری👋 آنچه خوبان👌 همه دارند👥 تو تنها داری...💚 °)• ۱۴ ثانیه به عڪس☝️🥰 بنگرید! ••چه تفاهم نابے داریم😉•• #جامی /✍ #سلامتے_امام‌خامنــه‌اے_صلوات📿 #شبنشینے_با_مقام‌معظم_دلبرے😍 #نگاره(773)📸 #ڪپے⛔️🙏 °•🦋•° Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
[• #صبحونه 🌤•] |🦋🍃| صبحی که در آن ذکر لبم نام حسین(ع) است ای جان دلم صبح من آن روز بخیــر است #السلام‌علیڪ‌یا‌اباعبدالله‌الحسین #صبحـتون‌بعشق❤️🍃 |🍃🦋| [•♡•] @asheghaneh_halal
‴💍‴ •[ #همسفرانه ]• . . 🍃💖 ٺــو چھ حُـسنـی کـھ مــن اٺ... عــاشق مــادرزادم🍃💖 #شهریار 📚 #روز_وصــال . . ••💜| تا نَفَــس دارم قلبــم اقامتگاهـِ توست👇🏻 ‴💍‴ @Asheghaneh_halal
[• ♡•] [💚•پیامبر‌اڪرم(ص): [👨•اے جماعت جوان! بر شما باد ازدواج! و اگر نمےتوانید، بر شما باد روزه گرفتن ڪه مهار شهوت هاست.💍•] [📘•الڪافے،ج٤،ص۱۸۰ ☔️ 👌 مجردان ـانقلابے😌👇 [•♡•] @asheghaneh_halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا