▪️🍃
#مجردانه
مجردهــــا چرا منتظرید بعد از ازدواج همسرتون از این رو بہ اون رو بشہ؟
ازدواج بہ خودے خود افراد رو تغییر نمےده،توزندگے مشترڪ سعے ڪنید اخلاق هاے خوبتون رو خیلے بیشترڪنید اینطورے در آینده روے همدیگہ اثر مثبت دارید
#ڪمال_همنشین_درمن_اثرڪرد😌
پ.ن:
زسوزشوقدلمشدکبابدورازیار
[جنابحافظ]
@asheghaneh_halal
▪️🍃
°•| #ویتامینه🍹 |•°
|| اگر همسرتان روے یڪ موضع با شما جدل میڪند، هر چہ پاسخ دهید، دعوا بدتر میشود، بهتر است ڪہ شما موضوع را بہ طور ظریفے عوض ڪنید
البتہ این فقط یڪ تڪنیڪ "موقت" براے ڪاهش مجادلہ و تنش است و یڪ تڪنیڪ اساسے نیست ||
[آقا👱🏻]: این چہ وضع زندگیہ، صبح تا شب اعصاب خوردے، صبح تا شب غر، آخہ من چقدر حقوق میگیرم اونجا هم خونہ مادرم ڪہ یہ احوالپرسے درستے با خواهرم نڪردے
[پ.ن:
نبینم با هم اینجورے حرف بزنیدا😒
اینا مثالہ....😐]
[خانم👩🏻]: راسے گفتے اعصاب خوردے یادم اومد باید داروهای مادرت هم بگیرے یادت نره ها بنده خدا سپرده بهت..
[خانم👩🏻]: چہ ترافیڪ سنگینے، خوبیش اینہ بیشتر ڪنار همیم و میتونیم راحت این چند دقیقہ رو باهم حرف بزنیم...
|| و....
ازین قبیل ڪارا ڪہ یڪم سیاست میخواد ||
#چہ_ژذابـ
لحظہ ــهاے ویتامینے در🙂👇🏻
°•|🍊|•° @asheghaneh_halal
🎈| #دردونه |🎈
#تلویزیون
تماشاےتلوزیون براے ڪودڪ
زیر دوســــــال ممنوع است ❌
و به مغز ڪودڪ آسیب مے زند
براےڪودڪ بالاے دوسال هم
حداڪثر تا یڪ ساعت مجاز است،
البته برنامه هاے مفید😉👌
#نڪاتریزوتربیتےوکاربردے 😌👇
👶🏻|| @asheghaneh_halal
🏴🍃
🍃
#خادمانه
😔| امالبنین به پیش همه
روضه خواند و گفت:
💔|شرمنـده ام رباب..😭
پسرم را حلال کنــ✋🏻
#یاسیدتے_یاام_البنین_س💔
#تسلیت✋🏻
°||❤️||° @asheghaneh_halal
🍃
🏴🍃
رو دوشم بار گناهم.mp3
13.88M
🌹🍃
🍃
#ثمینه
رو دوشمہ بار گناهم |😔|•°
منم، یہ غلامِ سیاهم |😓|•°
بہ جز تو کسے رو ندارم |✋|•°
پ.ن:
وقتے میگم بہ جز تو کسے رو ندارم ،
ینے بہ جز تو کسے رو ندارم😢
#پیشنهاد_دانلود👌
#حالِ_خرابِ_دلِ_من💔
#سید_رضا_نریمانے🎤
🍃 @asheghaneh_halal
🌹🍃
🔲▪️
⚫️
🏴•| #غمدیشه |•🏴
درست پنـــج روز از نــبودنتان
مےگــذرد😔
و چـــه سخت است برای نزدیڪانتان
این نبودن😢
امــا قطعا به شما افتخار مےڪنند
و ادامه دهنده راهتان خواهند بود.
راستے خبر دارید
ڪه دیروز آقایتــان😍
مقــدایتــان☺️
ولے امــرتان😍
#امــام_خامنه_ای(حفظه الله)
در وصفتان چه گفتــه اند👇👇
یڪ نڪته درباره ی این جوانانے
ڪه در راه امنیت ڪشور جان خود را
فدا ڪردند بگویم:
این حــوادث مــا را آگــاه مےڪند ڪه امنیت به چه قیمتے به دست مےآید.
🏴 درود خدا بر آنها و درود خدا
بر #ملت_شهید_پرور_اصفهان
ڪه آن تشیع را به راه انداختند.
درود خدا بر #سپاه_پاسداران
و همه ی عناصر حافظ امنیت و نیروی
انتظامے و دیگــران💪🇮🇷💪
انتقــام خونتان را به زودی خواهیم
گـــرفت👇👇
چون اینجــا ایران است🇮🇷🇮🇷
•|🏴|• @asheghaneh_halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهید_زنده
|سردار سلیمانے|
☝️| باید ببینیم چه جوانانے
دردانشگاه تربیت مےڪنیم؟!
| استادعزیــز!
اگر جامعـهی فردای ما فاقد جوانان فداڪار و غیرتمند شد، این جامعه اگر بالاترین ثروتها را هم داشته باشد، با هر هجومے از بین خواهد رفت. ۹۶/۶/۳۰
#سرداردلهــا😍✋
🕊|| @asheghaneh_halal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🍃
🍃
#ایرانیشو
🎥 نماهنگ
«به رنگِ ایــــ🇮🇷ـــراڹ» با موضوع
#حمایت_از_کالاے_ایرانے
منتشر شد...
🎤با صداے گروه سرود وصال👦
✍️شعر: علے فردوسے
🎼 آهنگساز: امید روشن بین
🎥 کارگرداڹ: سید میثم سجادے
🎬تهیه کننده: علے شمس
🔶 تهیه شده در مرکز #ماوا
{👇ოムde ɨŋ ɨraŋ🇮🇷}
(🛍) @asheghaneh_halal
🍃🕯
#همسفرانه
مولا صدایش زد: «فاطمـ💚ــه!»
او با صداے مولا سرےچرخاند.
به چشمهاےمهربان و نافذش نگاهڪرد.
با صدایےآرام ولحنے مهربان گفت:•|🗣|•
«میشــود مرا فاطمه صدا نڪنید؟»
چشمهاے مهربان مولا علےخنــدید.
ابروهایش درهم رفت. سرےتڪان داد.
دوباره فاطمه گفت:
«وقتے ڪه مرا فاطمه صدا میڪنید،
بچهها یاد مادرشان میــافتند و دلم
آشوب میــشود.» •|😢|•
@sheghaneh_halal
🕯🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°🐝| #نےنے_شو |🐝°
[☺️] تـابم میاد تُـبـ😴ـ
َاَسـتَه ام
ولم تُنیـد😕
استودیو نےنے شو؛
آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇
°🍼° @Asheghaneh_halal
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_صد_و_بیست_ودو ♡﷽♡ راست میگفت خدا بود که خواست .... یاد نازنین و اشکهای
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_صد_و_بیست_وسه
♡﷽♡
جرعه اے از چایش را مینوشد و میگوید: چند تا دانشگاه درخواست دادن براے تدریس. ولے من آدم تدریس نیستم .یه پرژه اونور داشتم که نیمه کاره موند میخوام با چند تا از بچه ها همینجا
تمومش کنم.بیشتر تو فکر تاسیس یه شرکت دانش بنیانم. متنها پول!
پولش نیست!
_خب وام بگیر!
_ابوذر دلت خوشه ها!
کے به چهارتا جوون آس و پاس که ضامن درست حسابے هم ندارن واسه فعالیت تولیدے وام میده؟
تازه چندر غازے هم که با کلے منت و تدابیر امنیتے میدن بدنه کار رو هم
نمیگیره!
_خب پس چیکار میکنے؟
_دنبال یه حامے ام.
صداے کربلایے ذوالفقار صحبتشان را قطع میکند:خوب دوتا رفیق چیک تو چیک هم شدیدا.
ابوذر میخندد و محمد میگوید:
کربلایے به ابوذر بیشتر از شما سخت نگذشته باشه کمتر نگذشته.
الیاس کنار ابوذر مینشیند و روے شانه اش میزند و میگوید: بله آقا محمد از سر زدن هاے مداومش پیداست!
ابوذر با لبخند سرش را به زیر مےاندازد و امیرحیدر با خنده میگوید: بیاد به کے سر بزنه؟ به تو؟
نه داداشم بهونه باید میبود که نبود!
جمع به خنده مے افتد و حاج رضا علے میگوید: حیدر جان حالا یکے مراعات حالتو کرده هندونه نمیده زیر بغلت شما هم کوتاه بیا دیگه!
اینهمه هندونه زیر بلغت جا نمیشه!
بعد نگاهے به ساعت دیوار خانه مے اندازد و یاعلے گویان از جا بلند میشود.
کربلایے ذوالفقار جدے میگوید: کجا حاجے؟
_با اجازه زحمت رو کم کنیم
کربلایے ذوالفقار هم بلند میشود میگوید: حاجے این کار چیه؟ شام تا چند دقیقه دیگه آماده میشه!
لبخندے میزند و میگوید: ما نمک پر ورده ایم کربلایے راستش بچه ها شب میهمانند و منزل تاکید کردن اگر شد زود برگردم خونه!
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_صد_و_بیست_وسه ♡﷽♡ جرعه اے از چایش را مینوشد و میگوید: چند تا دانشگاه د
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_صد_و_بیست_وچهار
♡﷽♡
الیاس زیر گوش ابوذر میگوید:
زن ذلیلے حاجے رو ندیده بودیم که دیدیم!
ابوذر اخم میکند و دم گوشش میگوید:
لا شعور اسم این کار احترامه!😁
الیاس آرام میخندد و ابوذر هم از جا برمیخیزد و میگوید: حاجے اگه عازمید بریم تعارفهاے کربلایے ذوالفقار افاقه نکردند و حاج رضا علے راهے میشود
امیر حیدر کتش را میپوشد و دم گوش کربلایے ذوالفقار میگوید:
بابا من با ابوذر میرم بر میگردم.
کربلایے ذوالفقار نگاهے به ساعت میکند و میگوید: زود بیا بابا زشته تو نباشے
چشمے میگوید و به سمت گوشه حیاط که پرده اے کشیده شده و خانمها مشغول پخت شام هستند میرود و مادرش را صدا میزند:مامان...مامان جان
طاهره خانم چادرش را به کمرش سفت میکند و به سمت پرده میرود: جانم ...
امیرحیدر با لبخند میگوید:جانت بے بلا..
بے زحمت تو یه ظرف یکم از شام امشب بده
طاهره خانم با کنجکاوے میپرسد: برای چے میخواے؟
_براے حاج رضا علے داره میره شام نمیمونه
طاهره خانم با اخم میگوید:وا چرا؟ نگهشون دار شام الان آماده میشه
_نه مامان جان نمیتونن شما کاریت نباشه بیزحمت بریز بیار دیرمون شد.
طاهره خانم با وسواس برنج و خورشت را میکشد و میخواهد تحویل بدهد که نظرش عوض میشود نگار برادر زاده اش را صدا میزند و میگوید:نگار جان بیا عمه ...
نگار نزدیکش میشود:بله عمه
_اینو ببر بده به امیر حیدر
نگار چشمی میگوید و حینے که ظرف را میبرد روسرے اش را مرتب میکند و باخود می اندیشد کاش آینه اے همراهش داشت!
عقیله و پریناز که مثل تمام زنهاے آشنا و همسایه به پخت شام امشب کمک میکردند توجهشان به این صحنه جلب شد و عقیله با لبخند شیطنت بارے رو به پریناز گفت:نگفتم؟
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
عاشقانه های حلال C᭄
🎀🍃 🍃 #عشقینه #عقیق♥️ #قسمت_صد_و_بیست_وچهار ♡﷽♡ الیاس زیر گوش ابوذر میگوید: زن ذلیلے حاجے رو ندیده
🎀🍃
🍃
#عشقینه
#عقیق♥️
#قسمت_صد_و_بیست_وپنج
♡﷽♡
پریناز نگاهے به نگار می اندازد و میگوید: همونه؟
عقیله سرے تکان میدهد و میگوید:
خودم با گوشاے گناهکار خودم شنیدم مادرش پری روز به سپیده خانم تو روضه میگفت :امیرحیدر هوا خواه دخترمه!
پریناز نگاهش بین نگار و طاهره خانم در گردش است:این که خیلے از امیرحیدر کوچیک تره ۱۸ سالش شده؟
عقیله میخندد و میگوید:نمیدونم والا ولے مثل اینکه این قرار و مدار ها از وقتے بچه بودن بین خانواده ها گذاشته شده!
پریناز به کار خودش مشغول میشود و بے تفاوت میگوید: چه میدونم والا ان شاءالله که خوشبخت بشن ولے مادر دختره اسمش چے بود؟
_مهرے
_آره همون مهرے خانم کار درستے نمیکنه همه جا چو انداخته امیرحیدر دخترمو میخواد اومدیمو نشد .اونوقت آبروے دخترش میره.
عقیله هم با سر موافقت میکند و بعد میگوید:البته پز دادن هم داره!
امیرحیدر خان جابرے!
پریناز به این لحن بامزه عقیله میخندد درحالے که فکرش درگیر این است که کاش آیه امشب اینجا بود!
خودش هم نمیدانست چرا اما دوست داشت اینجا میبود و آیه را به رخ مهرے خانم.میکشید. اعتراف میکرد کمے فقط کمے به مهرے خانم حسودے کرده!
خنده اش گرفته بود اویے که
باید حسودے میکرد بے تفاوت شیفت شب ایستاده و سرم بیمار چک میکند بعد خودش اینجا ایستاده به مهرے خانم حسودے میکند!
هشتمین روزے است که مهران بے آنکه خود بداند چرا روبه روے مغازه مانتو فروشے ایستاده و شیوا نامے را تماشا میکند! نه نزدیک میرود و در کمال ناباورے حتے جرات این را که با او
حرفے بزند را ندارد
این دختر با آن مانتوے سنتے و شال و روسرے جالب و محجبه و صورتے که تمام آرایشش همان سرمه ے چشمهایش است به طرز عجیبے یک حائل نامرئے بین خود و هر مرد غریبه اے کشیده!این را مهران که یک مرد بود خوب درک میکرد!خیلے خوب.
بہ قلم🖊
" #نیل_۲ "✨
#ڪپےبدونذڪرنامنویسندهومنبعمجازنیسد☺️
هرشب از ڪانال😌👇
🍃 @asheghaneh_halal
🎀🍃
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🍒 #دورهمے (21) 97/11/28 یکشنبـــه #چگونه_یک_نمازخوب_بخونیم 😍 🍃🍒
🍃🍒
#دورهمے (22) 97/11/30
سه شنبـــه
#چگونه_یک_نمازخوب_بخونیم 😍
🍃🍒