هدایت شده از عاشقانه های حلال C᭄
#پروژه_متغیره_شماره_28
#مهر_حسینی_2
سلام علیکم
سال قبل با توکل بخدا و
توسل به حضرت رقیه س
توانستیم در قالب طرح مهرحسینی 600 بسته لوازم التحریر و کیف بین 600 دانش اموز نیازمند توزیع کنیم
امسال هم با توسل به حضرت رقیه تصمیم داریم تا آنجایی که میتوانیم با توجه به گران شدن اجناس و خالی بودن دست مردم اقدام به جمع اوری کمک برای تهیه لوازم التحریر کنیم
عزیزانی که دوست دارند در این
امر خیر ما رو همراهی کنند لطفا
به شماره کارت زیر واریز نمایند
👇👇👇👇👇
▪️6280231228292172▪️
بانک مسکن
ابوطالب رنجبر.
نذر امسال ما شاد کردن دل یک کودک با خرید یک بسته لوازم التحریر باشد
⚪️جهت کسب اطلاعات بیشتر به ایدی زیر پیام بدهید👇
🆔@ranjbar_admin
یا با شماره زیر تماس بگیرید .
09384501026
✋منتظردستان یاری گرشما دراین راه خیر هستیم.
✅ ما را در شبکه اجتماعی زیر دنبال کنید.
🔹ایتا:
eitaa.ir/abootaleb_ranjbar
eitaa.ir/abootaleb_ranjbar
عاشقانه های حلال C᭄
#پروژه_متغیره_شماره_28 #مهر_حسینی_2 سلام علیکم سال قبل با توکل بخدا و توسل به حضرت رقیه س توانستی
پیشنهاد عضویت👌☺️
مطمئن و قابل اعتماد!
بسم الله مؤمن✋🏻
▪️🍃
#همسفرانه
ڪاش باشد ڪفنم
پیرهن مشڪے من ••|👕
روسپید است
از این رنـگ ،
عزادارِ حسین...••|✋
#حالمنباپیرهنمشڪےخوشاست
🍃▪️ @asheghaneh_halal
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🎀 #عشقینه #عارفانه💚 #قسمت_پـنـجـاه_و_هـشـتم « دوران جهاد » [دستنوشته های شهید و خاطرات دوستان]
🍃🎀
#عشقینه
#عارفانه💚
#قسمت_پـنـجـاه_و_نـهـم
"خبرشهادت"
راوی:مادر شهید
سه ماه بود که احمد به جبهه رفته بود.
به جز یکی دوتا نامه،
دیگر از او خبر نداشتیم.نگران احمد بودم...
به بچه ها گفتم :
خبری از احمد ندارید؟ من خیلی نگرانم.
یک روز دیدم رادیو مارش
عملیات پخش می کند.
نگرانی من بیشترشد.ضربان قلب من شدیدتر شده بود...
مردم از خبر شروع عملیات خوشحال بودند اما واقعا هیچ کس نمی تواند حال و هوای مادری که از فرزندش بی خبر است را درک کند.
همه می دانستند احمـد بهترین و کم آزارترین فرزند من بود.
خیلی اورا دوست داشتم...
حالا این بی خبری
خیلی من را نگران کرده بود.
مرتب دعا می خواندم و به یاد احمد بودم.
تا اینکه یک شب درعالم خواب دیدم
کبوتری سفید روی شانه ی من نشست.
بعد کبوتر دیگری درکنار او قرار گرفت و هردو به سوی آسمان پرکشیدند...
حیرت زده از خواب پریدم،نکند که این دومین پرنده؛
نشان از دومین شهید خانواده ی ماست؟!
اما نه ان شاءالله احمد سالم برمیگردد...
دوباره خوابیدم.این بار چیز،عجیب تری دیدم.
این بار مطمئـن شدم که دیگر پسرم را نخواهم دید...در عالم رویا مشاهده کردم که
ملائکـه ی خدا به زمین آمده بودند!!
هودج یا اتاقکی زیبا که در روزگار قدیم توسط پادشاهان از آن استفاده می شد در میان دستان ملائکـه است.
آن ها نزدیک ما آمدند و پسرم احمد علی را در آن سوار کردند.
بعد هم همه ملائک به همراه احمد به آسمان ها رفتند...
روز بعد چندنفر از همسایه ها به خانه ی ما آمدند و سراغ حسیـن آقا را می گرفتند!!
گویا شنیده بودند که شهیــد محلاتی شهیــد شده و فکر می کردند حسین آقا همراه ایشان بوده...
من می گفتم حسیـن آقا در خانه است من ناراحت احمد علی هستم...
آن روز مادر شهـید جمال محمدشاهی را دیدم.
این مادر گرامـی را از سال ها قبل درهمـین محله می شناختم.
ایشان سراغ احمد علی را گرفت.گفتم :
بی خبرم..
نمی دانم کجاست.
سیـده خانم مادر شهیدجمال،هم رویای عجیبی دیده بود که بعدها برایم تعریف کرد.
ایشان گفت:
در عالم خواب به نماز جمعه ی تهران رفته بودیم .
آن قدر جمعیت آمده بود که سابقه نداشت...
بعد اعلام کردند که امام زمان(عج)
تشریف آوردند و می خواهند به پیکر یکی از شهدا نماز بخوانند!!
من به سختی جلو رفتم .
وقتی خواستند نام شهـید را بگویند خوب دقت کردم .
از بلند گو اعلام کردند:
" شهیـد احمد علـی نیـری"
خلاصه همان روز بود که دیدم رفت و آمد در اطراف خانه ی ما زیاد شده.
پسرم مرتب می آمد و می رفت...
ظهر بود که از اخبار شنیدیم هواپیمای حامل شهیـد محلاتی مورد هدف قرار گرفته و ایشان به شهادت رسیدند.
و بعد هم آمدند منزل ما و خبر شهادت
"احمد علی" را اعلام کردند.
مراسم تشیع و تدفین و ختم احمد با حضور حضرت آیت الله حق شناس و عباراتی که ایشان در وصف پسرم فرموندند خیلی عجیب بود...
بعد از اینکه حضرت آقا این حرف ها را زدند دوستان احمد هم آمدند و کراماتی که از او دیده بودند نقل کردند...
عجیب اینکـه پسر من در خانه که بود یک زندگی بسیار عادی داشت.
اما هیـچ گاه از او مکروه ندیدم؛چه رسد به گناه...
احمد رفت،اما می دانستم که اهل این دنیا نبود او در این جهـان ماندنی نبود.
او هر لحظه آماده ی رفتن بود.خدا هم او را در جوانی به نزد خود برد...
بعد از احمد تمام آنچه از او مانده بود را جمع کردیم .
چندین جلد کتاب بود که همه را به حوزه ی قم تحویل دادیم...
یکی از علما می گفت:
این کتاب ها برای چه کسی بوده؟
این ها حتی برای طلبه ها سنگین است!
#ادامــہدارد
بہ قلــم🖊:
گروهفرهنگےشهیدابراهیمهادے
#ڪپےبدونذڪرمبنعشرعاحــــراماست☺️
#تایپڪتابهادرمجازےباڪسباجازه
#ازانتشاراتومولفبلامانعاست
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🎀
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🎀 #عشقینه #عارفانه💚 #قسمت_پـنـجـاه_و_نـهـم "خبرشهادت" راوی:مادر شهید سه ماه بود که احمد به جبه
🍃🎀
#عشقینه
#عارفانه💚
#قسمت_شـصـتـم
«بوی خوش»
[حاج مرتضی نیری]
نوروز ۱۳۶۵ از راه رسید.
مراسم چهلم احمد آقا نزدیک بود.
برای همین به همراه مجید رفتیم برای سفارش سنگ قبر
عصر یکی از روزهای وسط هفته با ماشین راهی بهشت زهرا علیهاالسلام شدیم.
سنگ قبر و تابلوی آلمینیومی بالای مزار را تحویل گرفتیم.
بعد کمی سیمان و مصالح خریدیم و سریع به قطعه ۲۴ رفتیم.
کسی در بهشت زهرا علیهاالسلام نبود
نم نم باران هم آغاز شده بود.
باخودم گفتم :
کاش یکی دونفر دیگه هم برای کمک می آوردیم.
همان موقع یک جوان،که شال سبز به گردن انداخته بود،جلو آمد و سلام کرد!
بعد گفت :
اجازه می دید من هم کمک کنم؟
ما هم خوشحال شدیم و گفتیم :
بفرمایید
من همینطور که مشغول کار بودم خاطراتی که با احمد اقا داشتم را مرور میکردم.
من پسرعمو و داماد خانواده ی آنها بودم که از زمان کودکی هم با هم بودیم.
هر بار که به روستای آینه ورزان می رفتیم شب و روز باهم بودیم.
با خودم گفتم :
احمد چهل روز پیش شهیدشده.
مگر نمی گویند که جنازه بعد از چند روز متعفن می شود؟!
دوباره سرم را داخل قبر کردم.
گویی یک شیشه عطر خوش بو را داخل قبر او خالی کرده اند.
سنگ را سرجایش قرار دادیم.
تابلو را نصب کردیم و مزار احمد آقا را برای مراسم چهلم آماده کردیم.
وقتی می خواستیم برگردیم دوباره ایستادم و به قبر او خیره شدم.
من اطمینان داشتم که پیکر احمد آقا مانند بقیه اولیا الله سالم و مطهر مانده است.
باران شدید شده بود. من ایستاده بودم و حسابی خیس شدم. آقا مجید صدایم کرد و به سمت ماشین برگشتم.
اما فکر آن بوی خوش از ذهنم خارج نمی شد،بوی خوشی که با هیچ یک از عطر های دنیا قابل مقایسه نبود.
با خودم گفتم :
احمد چهل روز پیش شهیدشده.
مگر نمی گویند که جنازه بعد از چند روز متعفن می شود؟!
دوباره سرم را داخل قبر کردم.
گویی یک شیشه عطر خوش بو را داخل قبر او خالی کرده اند.
سنگ را سرجایش قرار دادیم.
تابلو را نصب کردیم و مزار احمد آقا را برای مراسم چهلم آماده کردیم.
وقتی می خواستیم برگردیم دوباره ایستادم و به قبر او خیره شدم.
من اطمینان داشتم که پیکر احمد آقا مانند بقیه اولیا الله سالم و مطهر مانده است.
باران شدید شده بود. من ایستاده بودم و حسابی خیس شدم. آقا مجید صدایم کرد و به سمت ماشین برگشتم.
اما فکر آن بوی خوش از ذهنم خارج نمی شد،بوی خوشی که با هیچ یک از عطر های دنیا قابل مقایسه نبود.
#ادامــہدارد
بہ قلــم🖊:
گروهفرهنگےشهیدابراهیمهادے
#ڪپےبدونذڪرمبنعشرعاحــــراماست☺️
#تایپڪتابهادرمجازےباڪسباجازه
#ازانتشاراتومولفبلامانعاست
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🎀
[• #ویتامینه ღ •]
🍃🏴
فڪر
ڪردن به
نڪات مثبت
همسر و موهبتهاے
زندگے مشترڪتان باعث
میشود روح تازهاے به رابطه تان
دمیده شود. همين الان از همسرتان
به خاطر خوبےهایش تشڪر ڪنید....
🍃🏴
ویتامینہ ـزندگے ڪنید😉👇
[•ღ•] @asheghaneh_halal
[• #مجردانه♡•]
🍃🏴
ڪسے را براے زندگیتان انتخاب ڪنید
ڪه قلـب بزرگے داشته باشه
تا مجبور نشید به خاطر اینڪه وارد قلب
طرف مقابلتان شوید، خودتان را
ڪوچڪ ڪنید...
اما یادتان باشد، خودتان هم باید
بزرگ باشید...
🍃🏴
مجردان ـانقلابے😌👇
[•♡•] @asheghaneh_halal
#ریحانه
🔻|°• تو اسرائیل زنان یهودی به این نتیجه رسیدن که ازدواج کار بیهوده ای هست و دارن سعی میکنن که زنان مسلمان رو هم از ازدواج منصرف کنند و چون فکر میکنند قوم برتر هستند باید همه طبق معیارهای اونها زندگی کنند،
حالا چرا میگن ازدواج بده⁉️
جوابشو من بهت میگم👇
😓|•° چون تو قوم یهود اینطور بوده که مرد اجازه داشت هر اندازه که داراییش به اون اجازه میده، زن اختیار کنه یا از بازار، کنیز و همخوابه خریداری بکنه.
😯|°• 1⃣هر چند بیرون کردن زن که در حکم طلاق بود، برای مرد خیلی ساده صورت میگرفت❌
2⃣جدایی زن از مرد فقط در صورتی امکان داشت که مرد به اون رضایت بده.
📔|•° 3⃣در تورات، زنی که از طرف مردی رها شده با زن فاحشه همپایه هست و دینداران یهودی از ازدواج با همچین زنانی برحذر داشته شدن.
منم جای اونا بودم دور ازدواج و خط میکشیدم😏
🌺|°• ولی اسلام انقدر به زن ارزش داد که برخلاف این احکام مسخره یهودی.
✋|•° مرد حق نداره هراندازه که خواست زن بگیره بلکه محدودیت داره اونم با شرط عدالت.
🔰|°• جداشدن زن و مرد از هم تنها در صورتی نیست که فقط مرد به اون رضایت بده، بلکه با شرایطی زن هم میتونه درخواست طلاق بده.
🌻|•° در اسلام زنی که از مردی جدا شده سرزنش نمیشه و هم پایه زن فاحشه نیست بلکه باید کرامتش مثل قبل حفظ بشه و میتونه دوباره ازدواج کنه.
📚منابع:
1⃣ لاویان ۱۷
2⃣ اعداد ۵:۱۱-۳۰
3⃣ ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ تثنیه
4⃣ https://fa.m.wikipedia.org/wiki/زن_در_یهودیت
#جایگــاه_زن_در_دین_یهــود❗️
•[🏴]• @Asheghaneh_halal
°🐝| #نےنے_شو |🐝°
امشب چه نازدانه گلے 🌸 در چمن رسید °🍃°
گویی بساط عیش مداوم به من رسید °😍°
نور ستاره ای در شب تولدش °🌟°
انگار که فرشتہ اے از ازل رسید°🕊°
تولد فرشته کوچولوتون مبارڪ باشہ ان شاءالله💚
#یکماهـہشدےنازنینم🌸
#ماشااللهلَاحَوْلَوَلَاقُوَّةَإِلَّابِاللَّهِالْعَلِیِّالْعَظِیمِ 💚
#حسناےدلبر💓
#حسناےقاصدڪمنتظروافسرولایےمهـدےعج💞
#حـسناےعاشـقانہهـاےحلال💗
#تقدیمےازخـالہعـمـہRsadatبهحسناےنازنینم👼💐
استودیو نےنے شو؛
آبـ قنـ🍭ـد فراموش نشه👼👇
°🍼° @Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🎀 #عشقینه #عارفانه💚 #قسمت_شـصـتـم «بوی خوش» [حاج مرتضی نیری] نوروز ۱۳۶۵ از راه رسید. مراسم چهل
🍃🎀
#عشقینه
#عارفانه💚
#قسمت_شـصـت_و_یـکـم
《هدایت》
《جمعی از دوستان شهید》
آیه ی قرآن می گوید که شهید زنده است. شهید #قدرت دارد. اثر دارد و ما اثر خون آن ها را در جامعه می بینیم.
اولین بار که خواب احمد آقا را دیدم مربوط به مدتی بعد از شهادت ایشان بود. جمع ما با رفتن احمد آقا محور اصلی خود را از دست داده بود.
من با کسانی در محل رفیق شدم که مقید به مسائل دینی نبودند.
یک شب در عالم رویا دیدم که با همان رفقا توی کوچه هستیم. رفقا به من گفتند: رسول، برو مخفی شو احمد آقا داره می یاد!
من رفتم پشت دیوار و از آنجا نگاه می کردم. دیدم احمدآقا با همان چهره ی نورانی و معصوم به کوچه ی ما آمد.
بعد دوستان من، احمد آقا را گرفتند و کشان کشان او را از کوچه بیرون کردند!
همینطور که احمد آقا را از کوچه بیرون می بردند داد زد : من باید رسول را ببینم.
اشک در چشمانم حلقه زده بود. دلم برایش خیلی تنگ شده بود. دویدم و پریدم توی بغلش و شروع کردم به بوسیدن احمد آقا.
از این رویای صادقه همه چیز را فهمیدم .
از فردا رابطه ام را با آن رفقا قطع کردم و دیگر آن ها را ندیدم.
حضورش را هنوز هم در زندگی هم حس می کنم. حتی حالا که صاحب زندگی و فرزند شده ام. هنوز هم وقتی راه را کج بروم به سراغم می آید و...
حتی برخی از دوستان را می شناسم که فرزندانشان بزرگ شده اند. فرزندان دوستان احمد آقا هم با او ارتباط دارند و از او کمک می گیرند.
یکی از رفقا برای ازدواج فرزندش مشکل داشت و از احمد آقا کمک خواست.
احمد آقا مثا همان موقع که حضور مادی در بین ما داشت به او کمک کرده بود!
حتی کسانی را میشناسم که بعد از شهادت احمد آقا به دنیا آمده اند و با شنیدن خاطرات ایشان عاشق احمد آقا شده اند و به خوبی با او ارتباط دارند.
مدتی از شهادت احمد آقا گذشته بود. قرار بود روز بعد با تعدادی از دوستان به تفریح برویم.
هرچند میدانستم دوستان خوبی نیستند و ممکن است پای گناه و... در میان باشد.
خدا شاهد است همان شب در عالم رویا دیدم که احمد آقا آمده و با عصبانیت و ناراحتی به من می گوید: با این ها بیرون نرو، با این دوستانت جایی نرو! فردا صبح هر طور بود به مادرم گفتم که آن ها را رد کند. اما خیلی در فکر فرو رفته بودم که این چه خوابی بود؟!
بعد ها از همان افراد شنیدم که به گناه افتاده بودند و...
احمد آقا نه تنها در موقع حضور ظاهری در دنیا به فکر تربیت ما بود، ببکه حالا هم از ما جدا نیست و به دنبال هدایت ماست.
یکی دیگر از دوستان می گفت: در ایام فتنه ی سال ۱۳۸۸ ذهن و فکر ما درگیر بود.
یک شب در عالم رویا دیدم که احمد آقا آمده به مسجد امین الدوله. اما به نماز نرسید!
گفتم: احمد آقا نبودی، دیر اومدی؟!
احمد آقا جمله ای گفت و رفت: سر ما خیلی شروغه!
بلافاصله به ذهنم خطور کرد که حتما این مشکلات را شهدا حل می کنند. یاد کلام نورانی امام راحل افتادم.
آنجا که می فرمایند:((مسلم خون شهیدان اسلام و انقلاب را بیمه کرده است.))
#ادامــہدارد
بہ قلــم🖊:
گروهفرهنگےشهیدابراهیمهادے
#ڪپےبدونذڪرمبنعشرعاحــــراماست☺️
#تایپڪتابهادرمجازےباڪسباجازه
#ازانتشاراتومولفبلامانعاست
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🎀
عاشقانه های حلال C᭄
🍃🎀 #عشقینه #عارفانه💚 #قسمت_شـصـت_و_یـکـم 《هدایت》 《جمعی از دوستان شهید》 آیه ی قرآن می گوید که شه
🍃🎀
#عشقینه
#عارفانه💚
#قسمت_شـصـت_و_دوم
«دارالشفاء»
راوی : یکی از دوستان شهید
حضرت امام در جملهی بسیار مهم و زیبایی میفرمایند :. ...این قبور شهدا تا ابد دارالشفا خواهد بود.
یعنی راه را به آیندگان نشان میدهند که برای حل مشکلات دین و دنیای خود به سراغ چه کسانی بروید.
احمد آقا تا زمانی که زنده بود مانند یک طبیب به دنبال بندگان خدا بود تا دست آن ها را بگیرد و راه آسمان را به آنها نشان دهد.
خداوند هم شهدا را زنده خطاب کرده.پس او اکنون هم به دنبال هدایت است.
اگر کسی در این دوران هم به سراغ او برود یقیناً دست خالی برنمیگردد.
بسیاری از رفقا و شاگردان احمد آقا هرگز فکر نمیکنند که او دربین ما نیست.مثل قبل از او یاد میکنند.برای بچه ها و دوستان و آشنایان از احمد آقا میگویندو...
من تا روزهای آخر همیشه همراه احمد آقا بودم.به یاد دارم یک روز از مریضی مادرم به احمد آقا شکایت کردم.
گفتم:هر کاری کردیم مادرم خوب نشده .دکترها جوابش کردن.بعد گریهام گرفت.
احمد نگاه خاصی به چهرهی من انداخت وگفت:ناراحت نباش،مادرت خوب میشه!
فردای آن روز مادرم خوب شد!مادرم دیگر دچار بیماری نشد تا یک سال بعد.
سال بعد و در روزهای آخری که با احمد آقا بودیم دوباره رفتم به سراغ احمد آقا.
به خاطر مریضی مادرم ناراحت بودم. لبخندی زد و گفت:خوب میشه انشاءالله وبعد به طرز عجیبی مادرم خوب شد!
یکسال از شهادت احمد آقا گذشت.دوباره مریضی مادرم برگشت.حال مادرم بسیار بدتر شده بود.این بار رفتم سر مزار احمد آقا در بالای قبر شهید چمران.
گفتم:احمد آقا فدات بشم.این بیماری مادر ما شده یکسال یکسال!شما زندهای واز همه چیز خبر داری. شما از خدا بخواه که این مریضی مادرم برای همیشه حل بشه!
این را گفتم و برگشتم .احساس میکردم که دوباره احمد آقا لبخندی زده و گفته خوب میشه انشاءالله!
مادرم فردای آن روز خوب شد.همهی پزشکان از مادرم قطع امید کرده بودند اما به دعای احمد آقا مادرم شفا یافت.مادرم با گذشت سال ها از آن ماجرا دیگر دچار مریضی نشد!
امسال یکی از بچه های بسیجی جوان،اصرار داشت به همراه ما بیاید.
وقتی به منزل شهید نیری آمد برای من گفت:من هشت سال پیش ازدواج کردم اما بچه دار نمیشدم.
تا اینکه یک بار به توصیهی بسیجیان قدیمی مسجد به سراغ مزار شهید نیری در بهشت زهرا(سلام الله علیها)رفتم.
شنیده بودم که نزد خدا خیلی آبرو دارد برای همین گفتم:من اعتقاد دارم شما زنده اید و به خواست خداوند میتوانید گره از کار مردم باز کنید.
بعد از او خواستم دعا کند که خدا به من هم فرزندی بدهد. این بندهی خدا مکثی کرد وبا صدایی بغض آلود ادامه داد:
بعد از آن ماجرا،خانم بنده باردار شد و چند روز قبل فرزندان دوقلوی من به دنیا آمدند.
از این دست ماجراها بسیار از زبان دوستان و آشنایان و حتی کسانی که ایشان را نمیشناختند شنیدهایم که از بیان آنها صرف نظر میکنیم.
#ادامــہدارد
بہ قلــم🖊:
گروهفرهنگےشهیدابراهیمهادے
#ڪپےبدونذڪرمبنعشرعاحــــراماست☺️
#تایپڪتابهادرمجازےباڪسباجازه
#ازانتشاراتومولفبلامانعاست
•• @asheghaneh_halal ••
🍃🎀
[• #مجردانه♡•]
🍃🏴
یادمان باشد یڪ بام و دو هوا نباشیم؛
چرا ڪه به زودے ما ڪه عروس
امروزیم،مادرشوهر فردا میشویم؛
پس طورے رفتارڪنیم ڪه دوست
داریم درآینده با ما رفتار شود....
🍃🏴
مجردان ـانقلابے😌👇
[•♡•] @asheghaneh_halal
[• #ویتامینه ღ •]
🍃🏴
خوبےهاے همسرتان را براے فرزندان بگویید:
- ببین عزیزم چقدر بابا زحمت میڪشه
- ببین پسرم ڪدوم مادرے اینقدر دلسوزه؟
- و...
با این ڪار، هم فرزندتون ارزش و
جایگاه والدین را میفهمد و هم به همسرتون احساس بالندگے دست میدهد...
🍃🏴
ویتامینہ ـزندگے ڪنید😉👇
[•ღ•] @asheghaneh_halal