eitaa logo
عاشقانه هاےِ رنگے 😍🍃
9هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
3.6هزار ویدیو
4 فایل
کانال قشنگمون پر هستش از کلیپ و آهنگ های عاشقانه متن های زیبا و عاشقانه😍👇 🌈@asheghanehaye_rangiii❤️ تبلیغات قیمت مناسب پذیرفته میشود آیدی زیر جهت رزرو تبلیغ @mfm6666 پیشنهاد ها و انتقاد های خودتون را با ما در میان بگذارید 😊
مشاهده در ایتا
دانلود
‌‌‌‌‌  تو نوبرانہ ترین میـوہ بـهار منـے ؛ من عاشقانہ‌ترین شڪل‌ انتـظار تـوااام.... ! 🦋 ♥️
از غم خبری نبود اگر عشق نبود دل بود ولی چه سود اگر عشق نبود بی رنگ تر از نقطه ی موهومی بود این دایره کبود اگر عشق نبود از آینه ها غبار خاموشی را عکس چه کسی زدود اگر عشق نبود در سینه ی هر سنگ، دلی در تپش است از این همه دل چه سود اگر عشق نبود بی عشق دلم جز گرهی کور چه بود؟ دل چشم نمی گشود اگر عشق نبود از دست تو در این همه سرگردانی تکلیف دلم چه بود اگر عشق نبود قیصر امین پور ♥️
من اکبر هستم متولد سال ۱۳۶۷شهر ارومیه اما از همون نوزادی ساکن تهرانم میدونستم بخاطر اینکه الی منو معتاد کرده بود عذاب وجدان داشت و خودشو لعنت میفرستاد اما خودمو زدم به کوچه ی علی چپ و گفتم:خدا لعنت کنه کسی رو‌که معتادش کرد پس به شما ربطی نداره،،لطفا خودتونو لعنت نفرستید…دوباره سکوت کرد و پیامی نفرستاد..با خودم گفتم:باید آمارشو در بیارم و بفهمم که هنوز منو دوست داره یا نه؟؟؟باید در مورد پدیده هم سوال کنم تا متوجه بشم که در مورد من بهش حرفی زده یا مثل خیلی از خانمها گفته که باباش مرده،.اون شب دلم هوای بچه امو کرد…هیچ وقت تا این حد دلم نمیخواست که پدیده رو ببینم.اصلا یادم نمیفتاد که من بچه دارم یا نه؟اما اون شب دلم برای بچه ام لرزید…با خودم سن پدیده رو حساب کردم و فهمیدم که الان باید ۸-۹سالش باشه..وای خدای من….چه زود بزرگ شده بود و من هنوز موفق نشده بودم ببینمش..الی منو فالوو کرده بود اما من اصلا به این فکر نکرده بودم که برم پستهاشو نگاه کنم و ببینم عکسی از پدیده گذاشته یا نه.؟؟سریع رفتم برای دیدن..اولین پست عکس خودش پشت میز مدیریت بود.عکسها و‌ پستها رو تند تند رد کردم و رسیدم به یه دختربچه با لباس فرم مدرسه…. ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥ ‌ ❍ㅤ ⎙ㅤ ꪶⅈ𝕜ꫀ 𝓒ꪖₘₘꫀₙₜ ડꪖꪜꫀ همیشه اونی که عاشقتره...🙂❤️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ♥️
و شعرهايم، امضاي تو را در پاي خود دارد، اي که قامتت، از بادبان بالاتر، و فضاي چشمانت، گسترده تر از آزادي ست، تو زيباتري، از کتاب هاي نوشته و نانوشته من، و سروده هاي آمده و نيامده ام...! ◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• ♥️
تمرکزت رو بذار رو حال خوبِ خودت ..🍓 ♥️
♥️🔗 اگه‌یه‌ِ◗شانْس◖دیگ‌ِداشْتَم که‌ِدوباره‌اینْ◗زِندگیٖ◖ࢪو◗تِکࢪاࢪ◖کٌنَم تـٌوࢪو◗زودتࢪ◖پیدامیکردَم ♥∞🍷 .‌ ♥️
1/✍️آورده اند که شیخ جنید بغداد به عزم سفر از شهر بغداد بیرون رفت و مریدان از عقب او. شیخ احوال بهلول را پرسید. گفتند او مردی دیوانه است. گفت او را طلب کنید که مرا با او کار است. پس تفحص کردند و او را در صحرایی یافتند. شیخ پیش او رفت و سلام کرد. بهلول جواب سلام او را داد و پرسید چه کسی هستی؟ عرض کرد منم شیخ جنید بغدادی. فرمود تویی شیخ بغداد که مردم را ارشاد می کنی؟ عرض کرد آری. بهلول فرمود طعام چگونه می خوری؟ عرض کرد اول «بسم الله» می گویم و از پیش خود می خورم و لقمه کوچک برمی دارم، به طرف راست دهان می گذارم و آهسته می جوم و به دیگران نظر نمی کنم و در موقع خوردن از یاد حق غافل نمی شوم و هر لقمه که می خورم «بسم الله» می گویم و در اول و آخر دست می شویم. بهلول برخاست و فرمود تو می خواهی که مرشد خلق باشی در صورتی که هنوز طعام خوردن خود را نمی دانی و به راه خود رفت. مریدان شیخ را گفتند: یا شیخ این مرد دیوانه است. خندید و گفت سخن راست از دیوانه باید شنید و از عقب او روان شد تا به او رسید. بهلول پرسید چه کسی هستی؟ جواب داد شیخ بغدادی که طعام خوردن خود را نمی داند. بهلول فرمود: آیا سخن گفتن خود را می دانی؟ عرض کرد آری. سخن به قدر می گویم و بی حساب نمی گویم و به قدر فهم مستمعان می گویم و خلق را به خدا و رسول دعوت می کنم و چندان سخن نمی گویم که مردم از من ملول شوند بهلول گفت گذشته از طعام خوردن سخن گفتن را هم نمی دانی. پس برخاست و برفت. مریدان گفتند یا شیخ دیدی این مرد دیوانه است؟ تو از دیوانه چه توقع داری؟ جنید گفت مرا با او کار است، شما نمی دانید. باز به دنبال او رفت تا به او رسید. بهلول گفت از من چه می خواهی؟ تو که آداب طعام خوردن و سخن گفتن خود را نمی دانی، آیا آداب خوابیدن خود را می دانی؟ عرض کرد آری. چون از نماز عشا فارغ شدم داخل جامه خواب می شوم، پس آنچه آداب خوابیدن که از حضرت رسول (ص) رسیده بود بیان کرد. بهلول گفت فهمیدم که آداب خوابیدن را هم نمی دانی. خواست برخیزد جنید دامنش را بگرفت و گفت ای بهلول من هیچ نمی دانم، تو قربه الی الله مرا بیاموز. بهلول گفت: چون به نادانی خود معترف شدی تو را بیاموزم.
راست میگنا حادثه هیچوقت خبر نمیکنه! مثل «طُ» که یهو شدی همه زندگیم🙃🤍 ♥️
من اکبر هستم متولد سال ۱۳۶۷شهر ارومیه اما از همون نوزادی ساکن تهرانم روی اون عکس قفل کردم،،عکس دوران کودکی خودمو توی گوشی داشتم،،یه نگاه به عکس خودم کردم و یه نگاه به عکس اون دختر بچه،.انگار خودم بودم.مخصوصا که موهاش کوتاه و‌پسرونه بود.با دیدن اون عکس تپش قلبم رفت بالا..یکی اون سر دنیا زندگی میکرد که کاملا از نظر چهره شبیه من و دخترمن بود اما هنوز ندیده بودمش…اون شب الی دیگه جواب نداد و افلاین شد و من هم خوابیدم..صبح که از خواب بیدار شدم اول گوشی رو نگاه کردم ولی پیامی از الی نداشتم..تصمیم گرفتم شب که کارش تموم شد و برگشت خونه بهش پیام بدم اما همچنان ناشناس…فردا شب براش نوشتم:سلام…خوبی؟؟سین کرد اما جواب نداد.انگار تصور کرده بود که مزاحمم..چند روز پشت سر هم پیام دادم ولی دیگه جواب نداد و همچنان افلاین بود..خیلی دلم میخواست دخترم پدیده رو از نزدیک ببینم….قبلا که زن و شوهر بودیم ،برادر الی کارت رستورانشو بهم داده بود تا هر وقت یکی از دوستام و آشناهام رفتند ترکیه به اونجا سر بزنند.نمیدونستم نگه داشتم یا نه….کیف مدارک رو گشتم و خداروشکر پیدا کردم.. ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎ ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈