اینقدر دوسِت دارم...😍🥰😍🥰
آدرس کانال قشنگمون 😍
🌈@asheghanehaye_rangiii ❤️
آرزویِ دلِ بیمار مَنی
صحتی
عافیتی
درمانی...
آدرس کانال قشنگمون 😍
🌈@asheghanehaye_rangiii ❤️
• چای داغِ صبح را پُربوسه باید دَم کنی!
با لبِ تـو، 💋
تا خودِ شب روبهراهم، روبهراه♥️😘
آدرس کانال قشنگمون 😍
🌈@asheghanehaye_rangiii ❤️
💢پارت هشتادو دو
💢تاوان یک گناه
💢ارسالی از اعضا(مهدا)
ناگهان ملافه کنار رفت سعید بود خوشحال شدم
_چی زن آنقدر که برای بچه گریه میکنی برای دوری از من گریه نمی کنی؟؟
_سعید هم سن و سال های من الان دو سه تا بچه دارن اون وقت این بلا باید سر من بیاد
_امشب پیشت موندم تا صبح باهم حرف بزنیم
_چرا خاله تو مامانت این کارو کردن ؟؟
_بخاطر اینکه نمی تونن ببینن من تو رو بیشتر از نرگس دوست دارم
_نمی شه وانمود کنی اون رو بیشتر دوست داری؟؟
اخماش رفت توهم
_نه
_اخه چرا ؟؟بهم بگو
_این راز بین خودمون بمونه قسم بخور به عزیزتر از کست نگی
_اخه مگه عزیزتر از تو تو زندگیم هست ؟؟
لبخندی زد
_وقتی نرگس نامزدم شد محمد نبود منم جرأت نداشتم رو حرف خان حرف بزنم مادرم این آش رو برام پخت وقتی محمد برگشت و فهمید خیلی ناراحت شد کلا باهم قهر کرد چون فکر می کرد به خواست من بوده تو یه فرست مناسب بهاش صحبت کردم و از قضیه خبر دار شدم بخاطر محمد از نرگس دوری می کنم بهاش رابطه دارم ولی بچه ازش نمی خوام فقط بخاطر ترس از خان تا به حال طلاقش ندادم حالا فهمیدی ؟؟
_پس من چی سر لج و لجبازی من رو گرفتی؟؟
بغلم کرد و گفت نظر خودت چیه؟؟
_بارها گفتی دوستم داری پس میدونم که دوستم داری
حالا تکلیف محمد و نرگس چیه؟؟نرگسم محمد رو می خواد؟؟
_چند باری که از محمد جلوم تعریف کرده حتی یه بار گفت کاش جای تو محمد شوهرم بود اون همیشه بیشتر از تو بهم توجه می کنه منم گفتم اگه از ترس خان نبود سه طلاقت می کردم بعدم زن محمد میشدی حیف که خان نمی زاره وگرنه بدون یک لحظه هم بهات زندگی نمی کردم
_ وقتی برادرت به زنت نظر داره بچه دار شدن از اون اشتباهه من اگه می تونستم باتو می رفتم وتو یک خونه باهم زندگی میکردیم ولی کسی جرأت نداره روی حرف خان حرف بزنه
_ اگه بگه طلاقم بده چی؟؟
_ از ترس اینکه بلای سرت بیاره مجبورم بهاش موافقت کنم ولی بدون تا آخر عمر هواتو دارم تا وقتی که سرو سامان بگیری و به من احتیاجی نداشته باشه طاهره بهتره استراحت کنی من نیستم هر چی خواستی بگو ملاحظه نکن خانمم
_ خودتم استراحت کن کاری داشتم بیدارت می کنم
جا باز کردم تا سعید هم کنارم روی تخت خواب دراز بکشه صبح از بیمارستان مرخص شدم و توی خونه سعید هوامو داشت و به نجمه وزهرا هم سپرده بود هوامو داشته باشند و استراحت کنم از وقتی زن سعید شده بودم رنگ و روم باز شده بود کمی تپل شده بودم دوماهی گذشت دوباره فهمیدم حامله ام
ادامه پارت 👇
↳↳↳•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
رابطه فقط شوخی و خنده نیست...
تو اوج اختلاف و ناراحتی
با هم بمونین هنر کردین
آدرس کانال قشنگمون 😍
🌈@asheghanehaye_rangiii ❤️
❤️❤️
❤️
یعنے درستِ ..؟
از همــان روزے ڪه😊
تو تمام زنـدگـــے ام شدے💋
زنـــــدگے زیـبا شد😍
آدرس کانال قشنگمون 😍
🌈@asheghanehaye_rangiii ❤️
باید کسی باشد
برای دوست داشتن...
کسی باشد که وقتی تمامت را گوشه ای گم میکنی
بیاید پیدایت کند...!😍❤️
آدرس کانال قشنگمون 😍
🌈@asheghanehaye_rangiii ❤️
❤️❤️❤️
❤️❤️
❤️
وقتی دلت براش تنگ میشه و عکس سلفی برات میگیره 😍، دلت میخواد پرواز کنی بری پیشش همون لحظه کنارش باشی 😘
آدرس کانال قشنگمون 😍
🌈@asheghanehaye_rangiii ❤️
فاصله مهم نیست...
مهم اینه...
تو مکمل منی❤️❤️❤️🥰🥰🥰
آدرس کانال قشنگمون 😍
🌈@asheghanehaye_rangiii ❤️
❤️❤️
❤️
من چه خوشبختم!
در شهری زندگی ميكنم كه جميعتش دو نَفَر است .
نه ويزا ميدهند نه توريست ميخواهد
زيباترين جای دنياست!
با تو!
من و تو .
آدرس کانال قشنگمون 😍
🌈@asheghanehaye_rangiii ❤️
💢پارت هشتادو سه
💢تاوان یک گناه
💢ارسالی از اعضا(مهدا)
دوماه گذشت تا دوباره فهمیدم حامله ام ولی از سعید خواستم کسی ندونه بخاطر دفعه پیش ترسیده شده بودم اون گفت باشه دوباره نور امیدی توی دلم روشن شد سعید باز به خان گفته بود چون نباید چیزی از خان پنهان می ماند خان هم چیزی به کسی نگفت فقط بخاطر اینکه سعید رو دوست داشت و دوباره نجمه و زهرا شدن خدمتکارم وحسابی هوامو داشتندعشرت و پوراندخت ناراحت شدن از تصمیمی که خان گرفته بود ولی جرأت مخالفت نداشتند خوب بود شانس من مادربزرگ مادریش سیل گرفته بود و مرده بود و خاله های دیگه سعید هم دور بودن و نمی توانستند دخالت کنند حتی دایی هایش هم خداروشکر دخالت نمی کردن شاید از خان می ترسیدن وگرنه اونا هم میومدن و دخالت می کردن وروزگارمو سیاه می کردن زیاد از اتاقم بیرون نمی رفتم که کسی نفهمه حامله ام سعید هم گاه گاهی میرفت پیش نرگس سه ماهه حامله بودم که باز فهمیدن حامله ام و من می ترسیدم سعید گفت یه مدت برم خونه مادرم ولی دلش نیومد ازهم دورباشیم گفت حالا یکی دوهفته هم خونه بابات باشی بقیه چی نمیشه که تا بعداز زایمانت اونجا باشی پس بهتره توکلت رو به خدا کنی مگه همیشه طاهره خودت نمی گی؟؟توکل کنیم به خدا خودش همی چیز رو درست میکنن
_نرگس
_بله کاری داشتی سعید؟؟
_اره برو به مادرت و خواهراتو تمام فاملیت بگو اگه این بار بچه م سقط بشه سرت هوو میارم به جان مادرم دروغ نمی گم فهمیدی؟؟
_سقط بچه ت به من و خانواده ام چه ربطی داره؟؟
_ربطی نداره ؟؟ها کاری نکن خاتون رو بگیرم فلکش کنم تا همه چیز رو بگه این بار شوخی ندارم بهات
_سر من هوو آوردی سعید یه دختره روستایی اگه زن بگیری سراونم هوو آوردی
پوز خندی زد که سعید بیشتر ناراحت شد
_اره سر اونم هوو میاد ولی تا آخر عمرت نمی زارم یه آب خوش از گلوت پایین بره
_من کاری با اون ندارم خودتم میدونی مادرت چشم دیدن اونو نداره
_از بس تو مادرت پشت سرش حرف می زنید حالا ببین چکارت می کنم اگه دست از کارها تون برندارید
سعید یه مدتی هرشب پیش من بود و نمیزاشت هر چیزی رو بخورم که مبدأ بچه بازم سقط بشه کاش منم مثل خواهرام یه زندگی ساده داشتم نه اینکه زن خانزاده بشم و دائم بترسم که بلای سرم بیارن و بچه مو از دست بدم
نجمه شب های که سعید پیشم نبود پیشم می خوابید که تنها نباشم نمی دونم چرا دلم بغل مادرم رو می خواست کم کم داشتم می رفت تو ماه پنجم که نصف شب باید میرفتم دست شویی گلاب به روتون دلم نیومد سعید رو بیدار کنم
ادامه پارت 👇
↳↳↳•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•