در شهر نشانه ای زتبلیغ تو نیست...!
😔 ای عشق ستاد انتخاباتت کو...!؟
🍃الَّلهُمـ ّعجِّللِوَلیِڪَالفَرَج
_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ __ _ _ _ _ _ _ _ _ _
✍️ #چله_حدیث_کسا
روز8️⃣3️⃣
هدیه به امام زمان(عج)
نیت: تعجیل درظهور امام زمان_عج_
حاجت: نماز در کربلا به امامت #مهدی_فاطمه
#یا_زهرا بگو، شروع کن✋
🕌 #چلہ_نشــین_ڪربلا_بشیمـ_ان_شاالله
#براےهم_دعــــــاڪنیـــمـ
📌👈 این جا صحبت از #عشق است ...❤️👇
🏴 @asheghaneruhollah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سحرگاه امروز؛ رونمایی از سنگ جدید مزار شهید سپهبد #قاسم_سلیمانی توسط فرزندان.
لازم به ذکر است این سنگ، سنگِ سابق مرقد مطهر #امام_حسین(ع) است که از #کربلا به کرمان منتقل و پس از صیقل دادن بر روی مزار کار گذاشته شد.
#روحش_شاد_راهش_پر_رهرو
#سردار_دلها
💠 @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار 🐨 #سرزمین_زیبای_من 🖊 نویسنده: سید طاها ایمانی. 🔗 قسمت پنجاه و دوم 👲🏿 شرم! ☀️
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
🐨 #سرزمین_زیبای_من
🖊 نویسنده: سید طاها ایمانی.
🔗 قسمت پنجاه و سوم
🌍 بدون مرز
👲🏿کم کم داشتم فراموش می کردم... خطی رو که خودم وسط اتاق کشیدم از بین رفته بود، رفتار هادی، اون خط رو از توی سرم پاک کرد.
💚 هر چه می گذشت، احساس صمیمیت در وجود من شکل می گرفت.
👱🏻♂️ اون صبورانه با من برخورد می کرد، با بزرگواری اشتباهاتم رو ندید می گرفت و با همه متواضع بود.
👲🏿حالا می تونستم بین مفهوم صبور بودن با زجر کشیدن و تحمل کردن... تفاوت قائل بشم.
مفاهیمی چون بزرگواری و تواضع برام جدید و غریب بود، برای همین بارها اونها رو با ترحم اشتباه گرفته بودم.
🚧 سدهایی که زندگی گذشته ام در من ساخته بود، یکی یکی می شکست و در میان مخروبه درون من داشت دنیای جدیدی شکل می گرفت.
⌛️با گذر زمان، حسرت درون من بیشتر می شد، این بار، نه حسرتی به خاطر دردها و کمبودها، این حس که ای کاش، از اول در چنین فرهنگ و شرایطی زندگی کرده بودم.
این حس غریب صمیمیت...
👲🏿💚👱🏻♂️دوستی من با هادی، داشت من رو وارد دنیای جدیدی از مفاهیم می کرد.
📚 اون کتاب های مختلفی به زبان فارسی بهم می داد.
خنده دار ترین و عجیب ترین بخش، زمانی بود که بهم کتاب داستان داد!
📗 داستان های کوتاه اسلامی و بعد از اون، سرگذشت شهدا.
👲🏿من، کاملاً با مفهوم شهادت بیگانه بودم اما توی اون سرگذشت ها می تونستم بفهمم، چرا بعد از قرن ها، هنوز عاشورا بین مسلمان ها زنده است و علت وحشت دنیای سرمایه داری رو بهتر درک می کردم.
‼️کار به جایی رسیده بود که تمام کارهای هادی برام جالب شده بود و ناخودآگاه داشتم ازش تقلید می کردم.
👲🏿تغییر رفتار من شروع شد، تغییری که باعث شد بچه ها دوباره بیان سمتم و کم کم دورم رو بگیرن.
🇦🇫 اول از همه بچه های افغانستان، من رو پذیرفتن، هر چند هنوز نقص زیادی داشتم تا اینکه، آخرین مرز بین ما هم، اون روز شکست.
👱🏻♂️ هادی کلاً آدم خوش خوراکی بود، اون روز هم دیرتر از همه برای غذا رسید، غذا هم قرمه سبزی!
🌭 وسط روز چیزی خورده بودم و اشتهای چندانی نداشتم.
👱🏻♂️ هادی در مدتی که من نصف غذام رو بخورم، غذاش تموم شده بود، یه نگاهی به من که داشتم بساط غذام رو جمع می کردم انداخت و در حالی که چشم هاش برق می زد گفت:
👱🏻♂️ ...بقیه اش رو نمی خوری؟
👲🏿 ...سری تکان دادم و گفتم:... نه... برق چشم هاش بیشتر شد... من بخورم؟
‼️ ...بدجور تعجب کردم، مثل برق گرفته ها سری تکان دادم، اشکالی نداره ولی... .
🍲 با خوشحالی ظرف رو برداشت و شروع به خوردن کرد، من مبهوت بهش نگاه می کردم!
👲🏿در گذشته اگر فقط دستم به ظرف غذای یه سفید پوست می خورد، چنان با من برخورد می کرد که انگار آشغال بهش خورده، حتی یه بار ... یکی شون برای اعتراض، کل غذاش رو پاشید توی صورتم، حالا هادی داشت، ته مونده غذای من رو می خورد...
⏪ ادامه دارد...
رمان📚 #سرزمین_زیبای_من
🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀
🌹🌹🌹🌹🌹
🌟🌟🌟🌟
منتظر نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹
👈 این جا صحبت از #عشق است ...❤️👇
✅ @asheghaneruhollah
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
🐨 #سرزمین_زیبای_من
🖊 نویسنده: سید طاها ایمانی.
🔗 قسمت پنجاه و چهارم
📿 رسم بندگی
👲🏿حال عجیبی داشتم، حسی که قابل وصف نبود، چیزی درون من شکسته شده بود، از درون می سوختم، روحم درد می کرد و اشک بی اختیار از چشم هام پایین می اومد!
👁 تمام سال های زندگیم از جلوی چشمم عبور می کرد، تمام باورهام نسبت به دنیا و انسان هایی که توش زندگی می کردن فروریخته بود.
‼️احساس سرگشتگی عجیبی داشتم، تمام عمر از درون حس حقارت می کردم، هر چه این حس و تنفرم از رنگ پوستم بیشتر می شد، از دنیا و انسان هایی که توی اون زندگی می کردن، بیشتر متنفر می شدم... .
🔥 هر چه این حس حقارت بیشتر می شد، بیشتر دلم می خواست به همه ثابت کنم من از همه شما بهتر و برترم، اما به یک باره این حس در من شکست.
💚 برای اولین بار، قلبم به روی خدا باز شد، برای اولین بار، حس می کردم منم یک انسانم ...
برای اولین بار... دیگه هیچ رنگی رو حس نمی کردم.
🕋 وجودم رنگ خدا گرفته بود ...
🌃 یه گوشه خلوت پیدا کردم، ساعت ها بی اختیار گریه می کردم، از عمق وجودم خدا رو حس کرده بودم ... .
🌌 شب... بلند شدم و وضو گرفتم، در حالی که کنترلی در برابر اشک هام نداشتم، به رسم بندگی سرم رو پایین انداختم و رفتم توی صف نماز ایستادم!
👥👤 بچه ها همه از دیدن من، جا خوردن... اون نماز... اولین نماز من بود...
👲🏿برای من، دیگه بندگی، بردگی نبود، من با قلبم خدا رو پذیرفتم.
💚 قلبی که عمری حس حقارت می کرد... خدا به اون ارزش بخشیده بود، اون رو بزرگ کرده بود، اون رو برابر کرده بود و در یک صف قرار داده بود، حالا دیگه از خم کردن سرم خجالت نمی کشیدم...
🕋 بندگی و تعظیم کردن، شرم آور نبود، من بزرگ شده بودم.
👱🏻♂️ همون طور که هادی در قلب من بزرگ شده بود...
⏪ ادامه دارد...
رمان📚 #سرزمین_زیبای_من
🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀
🌹🌹🌹🌹🌹
🌟🌟🌟🌟
منتظر نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹
👈 این جا صحبت از #عشق است ...❤️👇
✅ @asheghaneruhollah
༻﷽༺
حرم فاطمہ با خاڪ نجف باید ساخٺ
وقف زهراسٺ نجف با همہے ذراتش
در زدن یا نزدن فرق ندارد اینجا
نیسٺ وابستہے سائل ڪرَم با لذاتش
#بہ_اسمٺ_قسم_توقلبم_حرم_دارے❤️
#یا_زهرا_س 🥀
✅ @asheghaneruhollah
13.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚠️ ۹ سـوال از مــادر👆
..
حـتمــا گـوش کـنیـد خـیـلی زیـبـاسـت👌
.
🎤حجت الاسلام #دارسـتانی
#یا_زهرا_س 🥀
✅ @asheghaneruhollah
من اگر رای بیارم امسال
متحول شود از دم احوال
حال و حول همه را میسازم
نه که مجهول، که معلوم الحال
هر کجایی که عرب نی انداخت
غصه را میکنم آنجا ارسال
وضع ملت گل و بلبل بشود
عاری از عیب و بری از اشکال
همه تا خرخره دارند سرور
میشود بس که به ملت ادخال
مجلسم مجلس پاکی است، در آن
ذرهای نیست از آن قسم افعال
ریشه کن میشود از بیخ، فساد
خلق چون گوشت و کشور یخچال
تکخوری نیست مرامم اصلا
به عزیزان دهم از بیت المال
نزد قانون همگی یکسانند
پارتی نیست بگو یک مثقال
نیست دیگر پدری شرمنده
جیبها از برکت مالامال
بیش از این زحمتتان پس ندهم
نکنم وقت شما را اشغال
فعلا از من بپذیرید این را
هست از آنجا که به نیات اعمال
طرح و برنامه بماند بعدا
بگذریم از جدل و استدلال
وقت تبلیغ و شعار است الان
وقت قول است و از این جنس اقوال
فوق فوقش اگر اینگونه نشد
وعدههای من اگر شد پامال
دفعهی بعد به من رای دهید
میکنم نوبت بعدی دنبال
به همین صندوق آراء قسم
قصد من نیست خدایی اغفال
در سیاست، به خصوص ایرانی
هست اینگونه مسائل نرمال
✍️رضا احسانپور
✅ @asheghaneruhollah
♦️ثبت نام عمومی اردوی جهادی شهرستان جاسک بخش لیردف♦️
🔸زمینه فعالیت:
⛏ عمرانی
🩺 پزشکی و دندانپزشکی
📖 فرهنگی
📘 علمی_آموزشی
🔷 زمان:۲۵ اسفند ۱۳۹۸ تا ۷ فروردین ۱۳۹۹
🖥 لینک ثبت نام:
https://formafzar.com/form/wiuqy
🕰 مهلت ثبت نام: تا ۵اسفندماه
🔹کسب اطلاعات بیشتر برای ثبت نام عمومی:
09131705425
@jahadi_shahidkazemi
#فاستقم_کما_امرت #هرمزگان #جاسک #بخش_لیردف #ثبت_نام_عمومی #کنارتیم_هموطن #جهادگران #جهاد_سازندگی #اردوی_جهادی #رهبری_معظم_انقلاب #سیل #قرارگاه_جهادی_شهید_احمد_کاظمی #جهاد_ادامه_دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶 این دعواها برای خدا نیست!
#عاشقان_حضرت_روح_الله
✅ @asheghaneruhollah
#شش_گوشه
دلم عجیب تنگ یک گوشه از این شش گوشه است👆😭
خسته از دنیا و روزمرّگیهایش...
دلتنگِ حال و هوای کودکی...
دلزده از آشنا و غریبه و دوست...
پِیِ یک آرامشِ همیشگی...
دنبال یک گوشِ شنوا...
یک آغوشِ امن...
یک گوشهی دنج...
یک لحظه نَفَسکشیدن؛
بیچون و چرا...
و هایهای...
اشک ریختن؛
کجا بهتر از حرم؟!
کجا بهتر از کنجِ دنجِ ششگوشه؟!
کجا بهتر از کربلا؟!
...
حرمت...
اَمنترین جای جهان است!
...
📌👈 این جا صحبت از #عشق است ...❤️👇
💠 @asheghaneruhollah