eitaa logo
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
595 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.8هزار ویدیو
277 فایل
✅ ارتباط با مدیر کانال: @a_m_k_m_d جلسات هفتگی:شب های پنج شنبه،اصفهان،درچه،خیابان جانبازان،کوی سیدمرتضی،مسجد سید مرتضی رحمه الله علیه هیئت عاشقان روح الله تاسیس ۱۳۷۷
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
☔️ رمان زیبای #فرار_ازجهنم 🔥☔️ قسمت #شصت_ودو مادر . برای اولین بار، بعد از 17سال، یاد #مادرم😔 اف
☔️ رمان زیبای 🔥☔️ قسمت پسر قشنگ دستش رو گرفتم و بردم سوار ماشینش کردم ... تمام روز رو دنبال یه خانه سالمندان🏯 گشتم ... یه جای مناسب و خوب که از پس قیمت و هزینه هاش 💰بربیام ... . . بالاخره پذیرشش رو گرفتم و بستریش کردم ... با خوشحالی، 10 دلاریش رو دستش گرفته بود و به همه نشون می داد ... _اینو پسر قشنگ بهم داده ... پسر قشنگ بهم داده ... . . دیگه نمی تونستم خودم رو کنترل کنم و اونجا بایستم ... زدم بیرون ... سوار ماشین که شدم از شدت ناراحتی دندون هام روی هم صدا می داد ... .😖😞 _تمام عمرت یه بار هم بهم نگفتی پسرم ... یه بار با محبت صدام نکردی ... حالا که ... بهم میگی پسر قشنگ ...😭 . . نماز مغرب 🌃رسیدم مسجد ... اومدم سوئیچ رو پس بدم که حسنا من رو دید ... با خوشحالی😍☺️ دوید سمتم ... خیلی کلافه بودم ... یهو حواسم جمع شد ... خدایا! پولی رو که به خانه سالمندان دادم پولی بود که می خواستم باهاش حسنا رو ماه عسل ببرم ... 😯😱 نفسم بند اومد ... . . حسنا با خوشحالی ☺️از روزش برام تعریف می کرد ... دانشگاه و اتفاقاتی که براش افتاده بود ... منم ناخودآگاه، روز اون رو با روز خودم مقایسه می کردم ... و مونده بودم چی بهش بگم ... چطور بگم چه بلایی سر پول هام اومده؟ ... .😞 . چاره ای نبود ... کردم و ... ⏪ ادامه دارد... 🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀 🌹🌹🌹🌹🌹 ✍ نویسنده: 🌟🌟🌟🌟 منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 🔶 @asheghaneruhollah 🔷 ‼️این داستان کاملا واقعی است
☔️ رمان زیبای 🔥☔️ قسمت خدای رحمان من _حسنا! منم امروز یه کاری کردم. 😔می دونم حق نداشتم یه طرفه تصمیم بگیرم ... قدرت توضیح دادنش رو هم ندارم ... اما، تمام پولی رو که برای ماه عسل گذاشته بودم ... دیگه ندارمش ... .😞 . به زحمت آب دهنم رو قورت دادم ... . خنده اش گرفت ...😁 _شوخی می کنی؟ ... یه کم که بهم نگاه کرد، خنده اش کور شد ... شوخی نمی کنی ... . - چرا استنلی؟ ... چی شد که همه اش رو خرج کردی؟ .😥😒 . ملتمسانه بهش نگاه می کردم ... سرم رو پایین انداختم و گفتم: _حسنا، یه قولی بهم بده ... هیچ وقت سوالی نکن که مجبور بشم بهت بگم ...😒 . . مکث عمیقی کرد ... _شنیدنش سخت تره یا گفتنش؟ . - برای من گفتنش ... خیلی سخته ... اما نمی دونم شنیدنش چقدر سخته ...😔 . . بدجور بغض😢 گلوش رو گرفته بود ... _پس تو هم بهم یه قولی بده ... هرگز کاری نکن که مجبور بشی به خاطرش دروغ بگی ... کاری که شنیدنش از گفتنش سخت تر باشه ...😢 . به زحمت بغضش رو قورت داد ... با چشم هایی که برای گریه کردن منتظر یه پخ بود، خندید و گفت: _فعلا به هیچ کسی نمیگیم ماه عسل جایی نمیریم ... تا بعد خدا بزرگه...😢☺️ . . اون شب تا صبح توی مسجد موندم ... توی تاریکی نشسته بودم ...😣😞 . . - خدایا! من به حرفت گوش کردم ... خیلی سخت و دردناک بود ... اما از کاری که کردم پشیمون نیستم ... بود که در ازای و نسبت به خودم، می تونستم انجام بدم ... اما نمی دونم چرا دلم شکسته ... خدایا! من رو که دستورت بر من شده بود ... به من بده و از بی کرانت به بده و یاریش کن ... به ما کن تا من رو ... و به قلبش بده ... ⏪ ادامه دارد... 🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀 🌹🌹🌹🌹🌹 ✍ نویسنده: 🌟🌟🌟🌟 منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 🔶 @asheghaneruhollah 🔷 ‼️این داستان کاملا واقعی است
☔️ رمان زیبای 🔥☔️ قسمت ماشاء الله نمی دونستم چطور باید رفتار کنم ... رفتار مسلمان ها رو با همسران شون دیده بودم... اما اینو هم یاد گرفته بودم که بین بیرون و داخل از منزل فرقی هست ...😊👌 . . اون اولین خانواده من بود ... کسی که با تمام وجود می خواستم تا ابد با من باشه ... خیلی می ترسیدم ... نکنه حرفی بزنم یا کاری بکنم که محبتش رو از دست بدم ...😍😥 . . بالاخره مراسم شروع شد ... بچه ها کل مسجد و فضای سبز جلوش رو چراغونی کردن ... چند نفر هم به عنوان هدیه، گل آرایی کرده بودند ... هر کسی یه گوشه ای از کار رو گرفته بود ...👌 . . عروس با لباس سفیدش وارد مسجد شد ... کنارم نشست... و خوندن خطبه شروع شد ... .💞 همه میومدن سمتم ... تبریک می گفتن و مصافحه می کردن ... هرگز احساس اون لحظاتم رو فراموش نمی کنم ... بودن در کنار افرادی که شاید هیچ کدوم خانواده من نبودند اما واقعا برادران من بودند ... حتی اگر در پس این دنیا، دنیایی نبود ... حتی اگر بهشتی وجود نداشت ... قطعا اونجا بهشت بود و من در میان بهشت زندگی می کردم ... .😇✋ . دورم که کمی خلوت شد، حاجی بهم نزدیک شد... دست کرد توی جیبش و یه پاکت✉️ در آورد ... داد دستم و گفت: _شرمنده که به اندازه سخاوتت نبود ... پیشانیم رو بوسید و گفت ... ماشاء الله ...😍😘 . . گیج می خوردم ... دست کردم توی پاکت ...📩 دو تا بلیط هواپیما✈️ و رسید رزرو یک هفته ای هتل🏩 بود ... .😍😢 ⏪ ادامه دارد... 🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀 🌹🌹🌹🌹🌹 ✍ نویسنده: 🌟🌟🌟🌟 منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 🔶 @asheghaneruhollah 🔷 ‼️این داستان کاملا واقعی است
سلام عرض ادب و احترام خدمت رفقا ضمن خیر مقدم به عزیزانی که به تازگی به جمع ما پیوستند فردا شب 😢 رمان زیبای هستش..... منتظر نظرات خوشگلتون درباره شخصیت ها و موضوع و اینکه چ حسی موقع خوندنش داشتین و .... هستیم😍
💥هروقت به این فکر میکنم که گناهانم اشکت را جاری می سازد دیگر لذت گناه برایم هیچ است آقا دوستت دارم. _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ✍ روز0⃣4⃣ 👈 این هم آخرین روز چله حدیث کسا،امیدواریم در این 40 روز حداقل یک عادت اشتباه ترک و یک قدم به امام زمانمون نزدیک شده باشیم.. نیت: تعجیل درظهور امام زمان_عج_ حاجت: نماز در کربلا به امامت بگو، شروع کن✋ 🏴 @asheghaneruhollah
@karbobalair_حدیث کسا.mp3
5.38M
🌷 🌷 🎤بانوای گرم: ✨حاج مهدی سلحشور 📌 ؛ ✋نیت: تعجیل درظهور امام زمان_عج_ ✋حاجت: نماز در کربلا به امامت 🌹40 روز عاشقی🌹 بگو، شروع کن✋ 🏴 @asheghaneruhollah
روز مادر دعا دو چندان كن يادى از رفتگان فراوان كن ياد،از مادر شهيدان كن ياد،از مادر مدافعان كن #مدافع_حرم 🌷 #مدافع_وطن 🇮🇷 #مادران_شهدا 💔 #روز_مادران 🌺 ♡ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مبارک باد♡ ✅ @asheghaneruhollah
📸 تصویری از رهبرانقلاب در ابتدای دیدار امروز مداحان اهل بیت علیهم‌السلام. ۹۷/۱۲/۷ #ولادت_حضرت_زهرا_س_مبارک 🌺 #اللهم_احفظ_قائدنا #الامام_سید_علی_خامنه_ای ❤️ ✅ @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
📸 تصویری از رهبرانقلاب در ابتدای دیدار امروز مداحان اهل بیت علیهم‌السلام. ۹۷/۱۲/۷ #ولادت_حضرت_زهرا_
🔰 کار شما مداحان اهل‌بیت در حرکت عظیم ملت ایران تاثیر عمیق خواهد داشت 🔻 رهبرانقلاب، صبح امروز در دیدار مداحان: 🔸 این همه مداح و ذاکر اهل‌بیت یک ذخیره و موجودی ارزشمند است. اگر این ذخیره باطل و بی‌اثر بماند ظلم شده، اگر این سرمایه را نداشتیم، مسئولیتمان به این سنگینی نبود. اما این سرمایه هست و برای انقلاب و اسلام و سیدالشهدا و فاطمه زهرا است. از این سرمایه باید در راه اهداف حسینی و فاطمی استفاده شود. 🔹 آن چیزی که امروز پیش پای ملت ماست، تبیین معارف انقلاب اسلامی است. این کار از شما [مداحان] برمی‌آید. 🔸 بارها گفتم، گاهی یک قصیده، یک غزل و یک بیت ِشما به قدر یک سخنرانی می‌تواند در مخاطبتان اثر بگذارد. 🔹 شعر با مضمون اسلامی و قرآنی و -به بیان شما- فاطمی و حسینی بخوانید. 🔺 اهداف انقلاب را با فکر روشن در شعر بگنجانید و آن را با صدا و لحن خوش در جلسه القا کنید. این کار در حرکت عظیم ملت ایران تاثیر عمیقی خواهد داشت. ۹۷/۱۲/۷ 🌹 ❤️ ✅ @asheghaneruhollah
📢 هم‌اکنون؛ #تیتر_یک سایت Khamenei.ir 🔻 رهبرانقلاب، صبح امروز در دیدار مداحان: 🔹 دشمنان بشریت به‌دنبال نابود کردن خانواده و از بین بردن حیا هستند 👈 بهترین کار برای حفظ انقلاب این است که مقابل برنامه دشمن علیه خانواده بایستید. ۹۷/۱۲/۷ #اللهم_احفظ_قائدنا #الامام_سید_علی_خامنه_ای ❤️ ✅ @asheghaneruhollah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جشن_ولادت_حضرت_فاطمه_سلام_الله_علیها (3).mp3
3.2M
🌺 شادمانه ولادت حضرت زهرا(س) 💐 96 زهرایی ،مادر ساداتی زهرایی،قبله ی حاجاتی ❤️ 🎤کربلایی 👌شور احساسی @asheghaneruhollah
🌺🍃~•🌼•~🍃🌺 #یا_فاطمه_الزهرا_سلام_الله_علیها❤️ كاش ميشد جاى یک هديه برای محضرت روز مـادر یک حـرم بهر حسن ميساختيم #مادر_و_پسر_بی_حرم 😭 #امام_حسنی_ام_الحمد_الله 👇 ✅ @asheghaneruhollah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
☔️ رمان زیبای #فرار_ازجهنم 🔥☔️ قسمت #شصت_وپنج ماشاء الله نمی دونستم چطور باید رفتار کنم ... رفت
☔️ رمان زیبای 🔥☔️ قسمت ( ) تو رحمت خدایی اولین صبح😍 زندگی مشترک مون ... بعد از نماز صبح، رفته بود توی آشپزخونه و داشت با وجد و ذوق خاصی صبحانه آماده می کرد ... گل های تازه ای 🌹😍رو که از دیشب مونده بود رو با سلیقه مرتب می کرد و توی گلدون می گذاشت ... . . من ایستاده بودم و نگاهش😍 می کردم ... حس داشتن خانواده☺️💞 ... همسری که دوستم داشت ... 😍❤️ مهم نبود اون صبحانه چی بود، مهم نبود اون گل ها زیبا می شدن یا نه ... چه چیزی از محبت و اشتیاق اون باارزش تر بود ... .😇 . بهش نگاه می کردم ... رنجی که تمام این سال ها کشیده بودم هنوز جلوی چشم هام بود ... ❤️حسنا و عشقش هدیه خدا به من بود ...❤️ بیشتر انسان هایی که زندگی هایی عادی داشتند، قدرت دیدن و درک این نعمت ها رو نداشتند👉 اما من، خیلی خوب می فهمیدم و حس می کردم ...👉 . . من رو که دید با خوشحالی سمتم دوید و دستم رو گرفت ... _چه به موقع پاشدی. یه صبحانه عالی درست کردم ...☺️😋 . . صندلی رو برام عقب کشید ... با اشتیاق خاصی غذاها رو جلوی من میزاشت ... با خنده گفت: _فقط مواظب انگشت هات باش ... من هنوز بخیه زدن یاد نگرفتم ...😉 . . با اولین لقمه غذا، ناخودآگاه ... اشک از چشمم پایین اومد...😢 بیش از 30 سال از زندگی من می گذشت ... و من برای اولین بار، طعم خالص عشق رو احساس می کردم ... . . حسنا با تعجب و نگرانی به من نگاه می کرد ... _استنلی چی شده؟ ... چه اتفاقی افتاد؟ ... من کاری کردم؟ ...😧 سعی می کردم خودم رو کنترل کنم اما فایده نداشت ... احساس و اشک ها به اختیار من نبودن ... .😭 . با چشم های خیس از بهش نگاه می کردم ... به زحمت برای چند لحظه خودم رو کنترل کردم ... . - حسنا، تا امروز ... هرگز... تا این حد ... لطف و رحمت خدا رو حس نکرده بودم ... تمام زندگیم ... این زندگی ... تو رحمت خدایی حسنا ...😍😭 . . دیگه نتونستم ادامه بدم ... حسنا هم گریه اش گرفته بود... بلند شد و سر من رو توی بغلش گرفت ... دیگه اختیاری برای کنترل اشک هام نداشتم ... . ⏪ ادامه دارد... 🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀 🌹🌹🌹🌹🌹 ✍ نویسنده: 🌟🌟🌟🌟 منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 🔶 @asheghaneruhollah 🔷 ‼️این داستان کاملا واقعی است
☔️رمان زیبای 🔥☔️ قسمت ( ) خوشبخت ترین مرد دنیا قصد داشتم برم دانشگاه ... با جدیت کار می کردم تا بتونم از پس هزینه ها و مخارج دانشگاه بربیام که خدا اولین فرزندم😍👼 رو به من داد ... . . من تجربه پدر داشتن رو نداشتم☺️ ... مادر سالم و خوبی هم نداشتم ... برای همین خیلی از بچه دار شدن می ترسیدم ... . اما امروز خوشحال و شاکرم ... و خدا رو به خاطر وجود هر سه فرزندم شکر می کنم ...😍👼👶🏻👶🏻 . . من نتونستم برم دانشگاه چون مجبور بودم پول اجاره خونه و مکانیکی، خرج بچه ها، قبض ها و رسیدها، پول بیمه و ... بدم ... . . مجبورم برای تحصیل بچه ها و دانشگاه شون از الان، پول کنار بگذارم ... چون دوست دارم بچه هام درس بخونن و زندگی خوبی برای خودشون بسازن ... .😊👌 . زندگی و داشتن یک مسئولیت بزرگ به عنوان مرد خانواده و یک پدر واقعا سخته ... اما من آرامم ... قلب و روح من با وجود همه این فراز و نشیب ها در آرامشه ... . . من و همسرم، هر دو کار می کنیم ... و با هم از بچه ها مراقبت می کنیم ... وقتی همسرم از سر کار برمی گرده ... با وجود خستگی، میره سراغ بچه ها ... برای اونها وقت می گذاره و با اونها بازی می کنه ... .☺️ . من به جای لم دادن روی مبل و تلوزیون دیدن ... می ایستم و ساعت ها به اونها نگاه می کنم ... و بعد از خودم می پرسم: استنلی، آیا توی این دنیا کسی هست که از تو خوشبخت تر باشه؟ ...😇😌 . . و من این جواب منه ... نه ... هیچ مردی خوشبخت تر از من نیست ...😎😍 . . 👈اتحاد، عدالت، خودباوری ... من خودم رو باور کردم و با خدای خودم متحد شدم تا در راه برآورده کردن عدالت حقیقی و اسلام قدم بردارم ... و باور دارم هیچ مردی خوشبخت تر از من نیست .😊✋ ❤️❤️❤️❤️ صلواتی هدیه میکنیم به روحِ سبز شهدای مدافع حرم علی الخصوص .. (اللهم صلی علی محمد و آل محمد.) پایان.. اما تا ظهور ادامه دارد... ⏪ پایان. ⏪ پایان. ⏪ پایان. 😘😘😘😘😘 🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀 🌹🌹🌹🌹🌹 ✍ نویسنده: 🌟🌟🌟🌟 منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 🔶 @asheghaneruhollah 🔷 ‼️این داستان کاملا واقعی است
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
☔️رمان زیبای #فرار_ازجهنم 🔥☔️ قسمت #شصت_وشش ( #بخش_دو) #قسمت_آخر خوشبخت ترین مرد دنیا قصد داشتم
❤️دوستان خوبم سلام به لطف خداوند متعال رمان زیبای ☔️رمان زیبای 🔥☔️ امشب قسمت آخرش هم تموم شد....... حقیر رو هم حلال کنید اگه بعضی شبها کم کاری میکردم و داستان قرار داده نمیشد ‼️‼️✅✅‼️‼️ امیدوارم که به دلتون نشسته باشه.... مثل همیشه خیلی خوشحال میشم که نظراتتون و انتقاداتتون رو بفرستید اینکه چه احساسی داشت موقع خوندن چه چیزی از این داستان یاد گرفته و نظر درمورد شخصیت های داستان از استنلی و استنلی های زمانمون بگین خلاصه هرچه که دل تنگتون میخواد بگید😘😘 رفقایی هم که تازه به جمعمون اضافه شدند و یا نخوندند حتما شروع کنند بخوننش... ✅ ارتباط با خادم کانال: @a_m_k_m_d ❣ حسینیه مجازی عاشقان روح الله ❣ https://eitaa.com/asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
❤️دوستان خوبم سلام به لطف خداوند متعال رمان زیبای ☔️رمان زیبای #فرار_ازجهنم 🔥☔️ امشب قسمت آخرش هم ت
🌹 سلام داستان خیلی قشنگی بود فقط شهید سیدطاها ایمانی چه نقشی داشتن؟ یعنی داستان واقعی بود توی داستان شهید کجا بودند؟؟؟ ...... خلاصه خیلی داستانش قشنگ بود ما هر شب یه نفر میخوند و بقیه گوش میکردین ممنون از زحماتتون.... ✅رمان زیبای ☔️رمان زیبای 🔥☔️ ✅
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
🌹 #ارسالی_اعضای_عزیز سلام داستان خیلی قشنگی بود فقط شهید سیدطاها ایمانی چه نقشی داشتن؟ یعنی داستان
: سلام ما شا االله به این فعال بودن اعضا 😊 خدممتون عرض کنم که اینطور که خود شهید خواستند متاسفانه اطلاعات بسیار کمی از ایشون هستش و صرفا در این رمان ها نقش نویسنده و روایت کردن داستان ها رو برعهده داشتند که حالا یا با خود نقش اول داستان ارتباط پیدا کردند و بعد از مصاحبه و ... آن را به قلم نوشتار درآوردند و یا اینکه با واسطه بوده که تحقیق میکنیم اگه چیزی تونستیم پیدا کنیم حتما خبرش رو میدیم اما رمان واقعی هستش نه فانتزی.. نکته ی قابل توجه دوستمون این بود که نوشته بودن میخوندن که هرشب یک نفر میخوند و بقیه گوش میکردن..این خیلی جالب بود برا خود من ،واقعا چه چیزی با ارزش تر از یک خانواده گرم و صمیمی و درعین حال شهادت طلب🌹 ما هم باید یاد بگیریم 😉😊
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
❤️دوستان خوبم سلام به لطف خداوند متعال رمان زیبای ☔️رمان زیبای #فرار_ازجهنم 🔥☔️ امشب قسمت آخرش هم ت
🌹 سلام خداوند همه شهدا بالاخص شهیدایمانی راغرق رحمت فرماید شمارانیز جزو ابرارو صالحان قراردهد حتما در کلاس نگارش برای بچه ها از داستان فرار از جهنم استفده خواهم کرد عالی بود
این صحنه یعنی زمانی که آمریکا میگفت "باید بشود" و میشد، گذشت. نوبتی هم باشه، نوبت آقاییِ ایرانه و شیشه عمر تمدن های مادی و موریانه خورده ترک برداشته. و حالا #ایران تصمیم گرفته که به دوران اوج خودش برگرده. بلکه بزرگتر و باشکوه تر از گذشته. #گام_دوم_انقلاب 👈 #من_انقلابی_ام 👇 ✅ @asheghaneruhollah