eitaa logo
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
620 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
2هزار ویدیو
278 فایل
✅ ارتباط با مدیر کانال: @a_m_k_m_d جلسات هفتگی:شب های پنج شنبه،اصفهان،درچه،خیابان جانبازان،کوی سیدمرتضی،مسجد سید مرتضی رحمه الله علیه هیئت عاشقان روح الله تاسیس ۱۳۷۷
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از تنفیس 313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ خنده‌تان شبیه عطر نان می‌پیچد در روح و جان بخند جانم! 👤 حسین یکتا @tanfis313
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار 🐨 #سرزمین_زیبای_من 🖊 نویسنده: سید طاها ایمانی. 🔗 قسمت چهل و چهارم 🔰پیشانی بند
🕠 📚 🐨 🖊 نویسنده: سید طاها ایمانی. 🔗 قسمت چهل و پنجم 🌹عطر خمینی 🛌 پتو رو کشیدم روی سرم و چشم هام رو بستم، اما نمی تونستم بخوابم، فکرها و سئوال ها رهام نمی کرد! ❓چرا اینقدر همه شون خوشحالن؟ ❓چرا باید ملاقات با رهبر ایران براشون خوشحال کننده باشه؟ اونها که حتی نمی تونن از نزدیک، باهاش ملاقات کنن ... دیدن شخصی که تا این حد باهاشون فاصله سنی داره، چرا اینقدر براشون با ارزشه؟... و... 👲🏿دیگه نتونستم طاقت بیارم... سریع از جا بلند شدم و لباسم رو عوض کردم و خودم رو بهشون رسوندم... 🕰 ساعت حدود ۶ صبح بود... پشت درهای شبستان منتظر بودیم. به شدت خوابم می اومد ... برعکس اونها که از شدت اشتیاق، خواب از سرشون پریده بود. من می تونستم ایستاده بخوابم ... بالاخره درها باز شد ... 👥👤👥 ازدحام وحشتناکی بود... 👱🏻‍♂️ یهو وسط اون ازدحام دیدم هادی داره میاد سمت من... اومد کنارم ایستاد و خیلی با احتیاط سعی می کرد مراقبم باشه تا کسی بهم برخورد نکنه... نمی تونستم رفتارش رو درک کنم اما حقیقتاً خوشحال شدم... بعد از این همه سال، هنوز دستم مشکل داشت و حساس بود و با کوچک ترین تکان و ضربه ای به شدت درد می گرفت. 🕰 ساعت ۸ گذشته بود که بالاخره موفق شدیم وارد شبستان بشیم... خسته، کلافه و بی حوصله شده بودم... به شدت خودم رو سرزنش می کردم... ❓آخه چرا اومدی؟... این چه حماقتی بود؟... تو که حتی نمی فهمی چی میگن، چی رو می خواستی کشف کنی و بفهمی؟ ✊🏻 بچه ها یه لحظه آرام و قرار نداشتن... مدام شعر می خوندن... شعار می دادن... دیدنشون توی اون حالت واقعاً عجیب بود... اما اوج تعجب، زمان دیگه ای بود ... . 🕰 حدود ساعت ۱۰... آقای خامنه ای وارد شد... جمعیت از جا کنده شد... همه به پهنای صورت اشک می ریختن و یک صدا شعار می دادن... من هیچی نمی فهمیدم... فقط به هادی نگاه می کردم ... 👱🏻‍♂️ صورت و چهره هادی، مثل پیشونی بندش قرمز شده بود ... . کم کم، فضا آرام تر شد... 👲🏿 به حدی کنجکاو شده بودم که قدرت کنترلش رو نداشتم ... به اطرافم نگاه کردم... 👱🏻‍♂️ غیر از هادی، هیچ کدوم رو نمی شناختم... با تمام وجود می خواستم یه نفر، شعارها و حرف های بچه ها رو برام ترجمه کنه. 👲🏿 خیلی آروم سر چرخوندم و به انگلیسی از بچه ها سوال کردم ... چی می گفتید؟... چه شعاری می دادید؟... اما هیچ کدوم انگلیسی بلد نبود یا توی اون شلوغی و التهاب، صدای من رو نمی شنید. 👱🏻‍♂️ یهو هادی، خودش رو کشید کنارم... ✊🏻 این همه لشگر آماده به عشق رهبر آماده... ✊🏻 صل علی محمد، عطر خمینی آمد... ✊🏻 ای رهبر آزاده، آماده ایم آماده... ✊🏻 خونی که در رگ ماست، هدیه به رهبر ماست... ⏪ ادامه دارد... رمان📚 🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀 🌹🌹🌹🌹🌹 🌟🌟🌟🌟 منتظر نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 👈 این جا صحبت از است ...❤️👇 ✅ @asheghaneruhollah
🕠 📚 🐨 🖊 نویسنده: سید طاها ایمانی. 🔗 قسمت چهل و ششم 🏳️فرزندان اسلام ✊🏻 جملات و شعارهایی رو که می شنیدم باور نمی کردم! 👥👤 اونها دروغگو نبودن، غرق در حیرت، چشم از روی هادی چرخوندم و به رهبر ایران نگاه کردم! ⁉️ چرا اونها می خوان جانشون رو به خاطر تو فدا کنن؟ ‼️ هیچ کدوم شون که ایرانی نیستن! ⁉️ تو با اونها چه کار کردی که اینطور به خاطرت اشک می ریزن؟ 👲🏿چنان غرق در شوک و حیرت بودم که همه چیز رو فراموش کردم، حتی اینکه با هادی به شدت مشکل داشتم. 👱🏻‍♂️تمام مدت سخنرانی، حرف ها رو خیلی آروم کنار گوشم ترجمه می کرد و من دقیق گوش می کردم، مجذوب تک تک اون کلمات شده بودم. 🌍 اون مرد، نه تنها رهبر اندیشه ها و تفکر بود بلکه روح تک تک اونها رو رهبری می کرد، سفید و سیاه... از شرقی ترین کشور حاضر تا طلبه های امریکایی و کانادایی ... 👲🏿محو جملات بودم که ناگهان بغض گلوی هادی رو گرفت، نه تنها هادی، بغض همه شکست... اشک و ناله فضای سالن رو پر کرد... همه شون به شدت گریه می کردن... چرخیدم سمت هادی، چشم هاش رو با دستش گرفته بود و اشک می ریخت، چند لحظه فقط نگاهش کردم، از شدت تعجب و کنجکاوی، داشت جانم از بدنم خارج می شد... فضا، فضای دیگه ای بود... چقدر گذشت؟ نمی دونم...! 👱🏻‍♂️ هنوز چشم هاش خیس از اشک بود ... مثل سربندش سرخ شده بود، صورت خیس و گر گرفته اش رو جلو آورد... 🇮🇷 [رهبر انقلاب] - طلاب و فضلای غیر ایرانی بدانند که آنها در ایران اسلامی غریبه نیستند، شما حتی مهمان هم نیستند، بلکه صاحب خانه هستید! شما فرزندان عزیز من هستید... . 👱🏻‍♂️ دوباره بغض راه گلوش رو سد کرد... 👲🏿 بقیه هنوز به خودشون نیومده بودن، سرم رو چرخوندم سمت جایگاه، فقط به رهبر ایران نگاه می کردم، من توی کشور خودم از نظر دولت، یه آشغالم که حق زندگی ندارم و تو کشورت رو با ما تقسیم می کنی؟! ⁉️ اصلاً چرا باید کشور تو برای اینها مهم باشه که اینطور به خاطرش اشک بریزن؟! 👲🏿من هرگز برای کشورم گریه نکرده بودم، من هرگز برای هیچ سیاستمداری اشک نریخته بودم و هرگز چنین صحنه هایی رو ندیده بودم! 👲🏿من سیاستمدارهایی رو دیده بودم که قدرت تحریک و ایجاد هیجان در جمع رو داشتن، اما من پایه تحصیلیم فلسفه و علوم سیاسی بود و به خوبی می دونستم این حالت، جو زدگی یا هیجان نبود... 👲🏿فقط بهش نگاه می کردم ... یا تو فراتر از چیزی هستی که فکر می کردم... یا چیزی داری که فراتر از داشته های هر سیاستمداریه، چیزی که من باید پیداش کنم، اونم هر چه سریع تر... . ⏪ ادامه دارد... رمان📚 🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀 🌹🌹🌹🌹🌹 🌟🌟🌟🌟 منتظر نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 👈 این جا صحبت از است ...❤️👇 ✅ @asheghaneruhollah
💢 تو به ما جرأت طوفان دادی #امام_روح_الله #دهه_فجر #عاشقان_حضرت_روح_الله ✅ @asheghaneruhollah
🖐 السلام علیک یا ام البنین یا عزیزه الزهرا(سلام الله علیها) 2️⃣شب مراسم عزاداری مادر ادب 🇮🇷گرامیداشت ایام الله دهه فجر 👈به کلام خطیب توانا:حجت الاسلام دکتر 🎤به نفس گرم: برادران کربلایی / 📆جمعه و شنبه 18 و 19 بهمن ماه 1398 🕖ساعت 19 🚩اصفهان،درچه،خیابان شریعتی، ساختمان ❤️دوستان اطلاع رسانی شود 💠 @asheghaneruhollah
🌺 فرا رسیدن یوم الله ۲۲ بهمن بر ملت عزیز ایران مبارک باد🌺 #حسینیه_مجازی_عاشقان_روح_الله
🔴چقدر امروز شبیه روزهای جمعه بوی ظهور به مشام میرسید..‌. حال هوای صبحگاه ۲۲ بهمن شبیه حال و هوای صبح های جمعه بود..... شوق و امیدی در دل همه بود..... مردم مشتاق همه شهرهاي ايران، صبح امروز زودتر از موعد به خيابان‌ها آمدند تا با قدم‌هاي استوار به پنجمين دهه پيروزي انقلاب اسلاميِ سرافراز گام بگذارند. امروز هم یک حماسه دیگر از جبهه اهل حق رقم خورد . میلیونها انسان بار دیگر در هزاران شهر و روستا برای اقامه حق قیام کردند.... امسال فضای ۲۲ بهمن بسیار شهدایی بود یعنی اینکه حضور شهدای انقلاب اسلامی را همه حس میکردند . در این بهار انقلاب جای شهدا خالی نبود بلکه بودند و حضور داشتند....‌ نسل نونهال و نوجوان اما امسال حال و هوای دیگری داشتند . آنها اکنون برای خود یک هویت انقلابی تعریف کرده اند و برای راه خود در آینده یک قهرمان دارند . آن قهرمان شهید حاج قاسم سلیمانی است . همه تصاویر قهرمان خود را به همراه آورده بودند... امسال پیچ بزرگ تاریخی را رد کرده ایم و هندسه قدرت در جهان بعد از هدف قراردادن پهپاد گلوبال هاوک و پایگاه عین الاسد در حال تغییر است شیعیان بعد از ۱۰۰ سال مبارزه ،گام دوم انقلاب جهانی خود را آغاز کرده اند و برای ظهور آماده تر از قبل شده اند فتنه های شیاطین پی در پی است در مقابل آن اما حماسه ها هم پی در پی و بسیار باشکوه با جمعیت های میلیونی اهل حق در حال رقم خوردن است.... امروز ۲۲ بهمن ۱۳۹۸ عجیب بوی ظهور به مشام میرسید . غروبش اما مانند غروبهای جمعه بسیار دلگیر بود در فراق امام غایب..... امشب در مسجد محل ما به رسم روزهای جمعه نمازگزاران ناخواسته دعای فرج را خواندند..‌... امروز یک یوم الله دیگری بود.‌‌‌ "سعید درخشان" 💠 @asheghaneruhollah
🌺🌸🌼🌻🌷 باعرض سلام و ادب و احترام و عرض تبریک به مناسبت پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران دوستان عزیز عکسهای دسته جمعی خود با رفقا و برادرانتان و سوژه های جالب عکاسی را که در این راهپیمایی شکوهمند گرفته اید ، برای ما بفرستید تا در کانال به اشتراک گذاشته شود.... ✅ ارتباط با خادم کانال: @a_m_k_m_d 🇮🇷 @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار 🐨 #سرزمین_زیبای_من 🖊 نویسنده: سید طاها ایمانی. 🔗 قسمت چهل و ششم 🏳️فرزندان اسل
🕠 📚 🐨 🖊 نویسنده: سید طاها ایمانی. 🔗 قسمت چهل و هفتم 💣 کانون شرارت! 📔 دوره زبان فارسی تموم شد، ولی برای همه ما تازه واردها خوندن متن ها کار راحتی نبود، بقیه پا به پای برنامه های آموزشی پیش می رفتن اما قضیه برای من فرق می کرد! 💬 سئوالاتی که روز دیدار، توی ذهنم شکل گرفته بود، امانم رو بریده بود و رهام نمی کرد، باید می فهمیدم، اصلاً من به خاطر همین اومده بودم. 📚 شروع به مطالعه کردم... هر مطلبی که پیرامون حکومت و رهبری جامعه دینی نوشته شده بود رو می خوندم، گاهی خوندن یک صفحه کتاب به زبان فارسی، یک ظهر تا شب طول می کشید، گاهی حتی شام نمی خوردم تا خوابم نبره و بتونم شب رو تا طلوع، مطالعه کن! 👲🏿و این نتیجه ای بود که پیدا کردم: 🌏 حکومت زمین به خدا تعلق داره و پیامبر و اهل بیتش، واسطه زمین و آسمان و ریسمان الهی هستن و در زمان غیبت آخرین امام حکومت در دست فقیه جامع الشرایط، امانته. ☪️ حکومت الهی، امت واحد، مبارزه با استعمار، استکبار، سرمایه داری، مبارزه با برده داری، تلاش در جهت تحقق عدالت و... همه اینها مفاهیم منطقی، سیاسی و حکومتی بود. 💬👲🏿 مفاهیمی که به راحتی می تونستم درک شون کنم، اما نکته دیگه ای هم بود، عشق به خدا، عشق به پیامبر و اهل بیت رسول الله... 🚻 عشق از دید ما، ارتباط دو جنس بود و این مفهوم برام قابل فهم نبود، اما موضوع ساده ای نبود که بشه از کنارش رد شد، مرگ و کشته شدن در راه هدف، یه تفکر پذیرفته شده است، انسان هایی هم بودند که به خاطر نجات همسر یا فرزند، جون شون رو از دست دادن، اما عشق به خدا؟!... 🗡و عجیب تر، ماجرای کربلا... ⚠️ چه چیزی می تونست خطرناک تر از مردمی باشه که مفهوم عشق به خدا در بین اونهاست و به راحتی حاضرن جانشون رو در راه اون بدن...! ☪️ خودشون رو یک امت واحد می دونن و هیچ مرزی برای این اعتقاد و فدای جان، وجود نداره. 🇺🇸🇬🇧🇫🇷 تازه می تونستم علت مبارزه حکومت های سرمایه داری رو با اسلام بفهمم و اینکه چرا همه شون با هم ایران رو هدف گرفته بودن، شیوع این تفکر در بین جامعه غرب به معنای مرگ و نابودی اونها بود. 🇮🇷 مردمی که مرزهای فکری از بین اونها برداشته بشه و در قلب کشوری که متولد شده اند، قلب خودشون برای جای دیگه ای و به فرمان شخص دیگه ای در تپش باشه... . 🇮🇷 برای اونها، ایران تنها هیچ ترسی نداشت، تفکر در حال شیوع، بمب زمان داری بود که برای نابودی اونها لحظه شماری می کرد... . 💬👲🏿 جواب ها راحت تر از چیزی بود که حدس می زدم، حالا به خوبی می تونستم همه چیز رو ببینم، حتی قدم های بعدی حکومت های سرمایه داری رو حدس بزنم... 🇺🇸🇬🇧🇫🇷 وحشت بی پایان دنیای سرمایه داری و استعمارگر از اسلام و از حکومت ایران... . ⏪ ادامه دارد... رمان📚 🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀 🌹🌹🌹🌹🌹 🌟🌟🌟🌟 منتظر نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 👈 این جا صحبت از است ...❤️👇 ✅ @asheghaneruhollah
🕠 📚 🐨 🖊 نویسنده: سید طاها ایمانی. 🔗 قسمت چهل و هشتم 📖 صرف ساده! ☀️ تابستان سال ۹۰ از راه رسید، اکثر بچه ها به کشورهاشون برگشتن، عده کمی هم توی خوابگاه موندن. 👲🏿👱🏻‍♂️ من و هادی هم جزء همین عده کم بودیم. 📚 قصد داشتم کل تابستان فقط عربی بخونم، درس عربی واقعاً برام سخت بود! 🇦🇺 من توی هفت سالگی به راحتی می تونستم به زبان انگلیسی و زبان بومی ها صحبت کنم. 🇮🇷 زبان فارسی رو به خوبی یاد گرفته بودم و صحبت می کردم، اما عربی، نمی دونم چرا اینقدر برام سخت شده بود. 🕋 هادی داشت نماز می خوند و من همچنان با کتاب عربی کلنجار می رفتم. 👲🏿 در فرهنگ زندگی من، نفر دوم بودن هیچ جایگاهی نداشت، هر چه بیشتر تلاش می کردم، بیشتر شکست می خوردم! واقعاً خسته شده بودم! 📖 صرف ساده رو پرت کردم و روی تخت ولو شدم! 🛌 سر چرخوندم، کتاب از خطی که خودم مشخص کرده بودم، رد شده بود. 👲🏿گفتم ولش کن، وقتی توی اتاق نبود می رم برش می دارم... و غرق افکار مختلف، چشم هام رو بستم. 👱🏻‍♂️ نمازش تموم شد، تحرکش سمت دیگه اتاق، حواسم رو به خودش جلب کرد! 🗯 فکر کرد خوابم. 📖 کتابم رو از روی زمین برداشت و ورق زد. 🛌 اصلاً تکان نخوردم، چند لحظه بهش نگاه کرد و گذاشت این طرف خط! ‼️اونقدر این مدت، رفتارهای عجیب دیده بودم که دیگه از دیدن یه رفتار عجیب، تعجب نمی کردم! 🗓چند روز از ماجرا گذشت، بعد از خوردن شام برگشتم توی اتاق که دیدم یه دفتر روی تخت منه، بازش که کردم، آموزش قواعد عربی به زبان انگلیسی بود! 📒 تمام مطالب رو با نکات ریز و تفاوت هاش برام توضیح داده بود. جملات عربی و مثال ها رو نوشته بود و کامل شرح داده بود. 👲🏿 اول تعجب کردم اما بلافاصله به یاد هادی افتادم، یعنی دلش به حال من سوخته؟ ... یا شاید ... به شدت عصبانی شده بودم ... 🗯 این افکار مثل خوره، آرامش رو ازم گرفت ... . 🚪در رو باز کرد و اومد داخل ... 👲🏿تا چشمم بهش افتاد، دفتر رو پرت کردم سمتش! - کی از تو کمک خواسته بود که دخالت کردی؟ ... فکر کردی من یه آدم بدبختم که به کمکت احتیاج دارم؟ ... . ‼️ توی شوک بود... 🙍🏼‍♂️ سریع به خودش اومد، از حالتش مشخص بود خیلی ناراحت شده... 👲🏿خودم رو برای یه درگیری حسابی آماده کرده بودم که، خم شد و دفتر رو از روی زمین برداشت. - قصد بی احترامی نداشتم، اگر رفتارم باعث سوء تفاهم شده، عذر می خوام ... . و خیلی عادی رفت سمت خودش ... ⏪ ادامه دارد... رمان📚 🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀 🌹🌹🌹🌹🌹 🌟🌟🌟🌟 منتظر نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 👈 این جا صحبت از است ...❤️👇 ✅ @asheghaneruhollah