eitaa logo
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
600 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.8هزار ویدیو
276 فایل
✅ ارتباط با مدیر کانال: @a_m_k_m_d جلسات هفتگی:شب های پنج شنبه،اصفهان،درچه،خیابان جانبازان،کوی سیدمرتضی،مسجد سید مرتضی رحمه الله علیه هیئت عاشقان روح الله تاسیس ۱۳۷۷
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸وداع مادر شهید امید اکبری با پیکر فرزند شهیدش: عزیزم به آرزوت رسیدی ، چقدر دست و پایم رو بوسیدی و ناله زدی مادر راضی باش ، حالا من می بوسمت😭 🏴 @asheghaneruhollah
🌓 دعا کردن قبل از غروب جمعه 💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠 ✍ حضرت فاطمه(س) می فرمايد: از پيامبر (ص) شنيدم که در روز جمعه ساعتى است كه هيچ مسلمانى مراقب آن نبوده كه حاجت خيرى از خداى عزوجل بخواهد، مگر آنكه حاجت او را برآورده ساخته است. ⁉️ حضرت فاطمه(س) می فرمایند: عرض كردم يا رسول اللَّه، آن چه ساعتى است؟ 🌗 فرمود: آن هنگامى است كه نصف قرص خورشيد در موقع غروب پنهان شود. ☝️ پس از آن، حضرت زهرا(س) به غلام خود می فرمود: بر فراز بام برو و چون ديدى نصف قرص خورشيد در هنگام غروب پنهان شد به من خبر ده تا دعا كنم. ⚠️ تقریبا میشه نیم ساعت قبل از اذان مغرب. دعا برای فرج یادتون نره.
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
☔️ رمان زیبای #فرار_ازجهنم 🔥☔️ قسمت #چهل_ودوم نمی کشمت . سوار ماشین که شدیم، زل زده بود به من ..
☔️ رمان زیبای 🔥☔️ قسمت قول شرف . تمام مدتی که ما با هم حرف می زدیم عین جوجه ها که به مادرشون می چسبن ... چسبیده بود به من ... . - هی استنلی، این بچه کیه دنبالت خودت راه انداختی؟ ... پرستار کودک شدی؟ ... . و همه زدن زیر خنده ... یکی شون یه قدم رفت سمتش ... خودش رو جمع کرد و کشید سمت من ... . . - اوه ... چه سوسول و پاستوریزه است ... اینو از کجای شهر آوردی ؟ ... . - امانته بچه ها ... سر به سرش نزارید ... قول شرف دادم سالم برگردونمش ... تمام تیکه هاش، سر هم ... . همه دوباره خندیدن ... _باشه، مرد ... قول تو قول ماست ... اونم از احد دور شد ... . . از کافه که اومدیم بیرون ... خودش با عجله پرید توی ماشین... می شد صدای نفس نفس زدنش رو شنید ... .😰🏃 . - اینها یکی از گنگ های بزرگ موتورسوارن ... اون قدر قوی هستن که پلیسم جرات نمی کنه بره سمت شون ... البته زیاد دست به اسلحه نمیشن ... یعنی کسی جرات نمی کنه باهاشون در بیوفته ... این 60 تا رو هم که دیدی رده بالاهاشون بودن ...😠 . . - منظورت چی بود؟ ... یه تیکه، سر هم ...😰😦 . سوالش از سر ترس شدید بود ... جوابش رو ندادم ... جوابش اصلا چیزی نبود که اون بچه نازپرورده توان تحملش رو داشته باشه ... ⏪ ادامه دارد... 🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀 🌹🌹🌹🌹🌹 ✍ نویسنده: 🌟🌟🌟🌟 منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 🔶 @asheghaneruhollah 🔷 ‼️این داستان کاملا واقعی است
☔️ رمان زیبای 🔥☔️ قسمت مسیر آتش . مقصد دوم مون یکی از مراکز موادی🔥 بود که قبلا پیش شون بودم ... . اونجا هم اوضاع و احوالش فرق چندانی با جای قبلی نداشت... چشم هاش😢😧 می لرزید ... اگر یه تلنگر بهش می زدی گریه اش در میومد ... جایی بودیم که اگر کسی سرمون رو هم می برید یه نفرم نبود به دادمون برسه ... . . تنها چیزی که توی محاسبتم درست از آب در نیومد ... درگیری توی مسیر برگشت بود ... . . 🔫درگیری مسلحانه🔫 بود ... با سرعت، دنده عقب گرفتم ... توی همون حالت ویراژ می دادم و سر ماشین رو توی یه حرکت چرخوندم اما از بد بیاری ... همزمان یکی از ماشین هاشون از تقاطع چرخید سمت ما و ماشین بین ماشین ها قفل شد ... . . اسلحه رو کشیدم و از ماشین پریدم پایین ... شوکه شده بود و کپ کرده بود ... سریع چرخیدم سمتش ... در ماشین رو باز کردم و کشیدمش بیرون ... پشت گردنش رو گرفتم ... سرش رو کشیدم پایین و حائلش شدم تیر نخوره ... سریع از بین ماشین ها ردش کردم و دور شدیم ... . . از شوک که در اومد، تمام شب رو بالا میاورد ... براش داروی ضد تهوع خریدم ... روی تخت متل ولو شده بود ...😰😣 . . روی تخت دیگه نشسته بودم و نگاهش می کردم ... مراقب بودم حالش بدتر نشه ... حالش افتضاح بود ... خیس عرق شده بود ... دستم رو بردم سمت پیشونیش با عصبانیت زدش کنار😡 ... نیم خیز شد سمتم ... توی چشم هام زل زد و بریده بریده گفت ... _چرا با من اینطوری می کنی؟ ... 😡😨. یهو کنترلش رو از دست داد و حمله کرد سمت من ... ⏪ ادامه دارد... 🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀 🌹🌹🌹🌹🌹 ✍ نویسنده: 🌟🌟🌟🌟 منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 🔶 @asheghaneruhollah 🔷 ‼️این داستان کاملا واقعی است
#هوالشهید با شهدا بودن سخت نیست با شهدا ماندن سخته.. مثل شهدا بودن سخت نیست مثل شهدا ماندن سخته... راه ‌شهدا یعنی... نگه داشتن ‌آتش در دستانت... پس #تقوا پیشه کنیم.. ظاهر افراد مهمه ولی بدونیم #باطن و #عمل ما مهم ترینه.. در جانب خداوند #شهدا اینگونه بودن... #یاران_خرازی _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ✍ #چله_حدیث_کسا روز0⃣3⃣ ❤️ به یاد شهدای عزیز مدافع وطن ❤️ نیت: تعجیل درظهور امام زمان_عج_ حاجت: نماز در کربلا به امامت #مهدی_فاطمه #یا_زهرا بگو، شروع کن✋ 🏴 @asheghaneruhollah
@karbobalair_حدیث کسا.mp3
5.38M
🌷 🌷 🎤بانوای گرم: ✨حاج مهدی سلحشور 📌 ؛ ✋نیت: تعجیل درظهور امام زمان_عج_ ✋حاجت: نماز در کربلا به امامت 🌹40 روز عاشقی🌹 بگو، شروع کن✋ 🏴 @asheghaneruhollah
به کوری چشم‌دشمنان انقلاب اسلامی، یاران خرازی ، گام دوم انقلاب را آغاز کردند... 📣مراسم تشییع شهدای مدافع امنیت انقلاب اسلامی 🔺شنبه ۲۷ بهمن ماه ۱۳۹۷ ساعت ۱۴:۳۰ 🔺اصفهان.میدان بزرگمهر.به سمت گلستان شهدا 🏴 @asheghaneruhollah
مدافع حریم ولایت، خادم الحسین شهید یحیی براتی اربعین۹۶ ، موکب صاحب الزمان عج 🏴 @asheghaneruhollah
🍃🌸آخرین پیامک #شهیدسیدثارالله_موسوی که گفت فردا میام ...💔😭 🏴 @asheghaneruhollah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 چرا دشمن جرئت کرده خون ۲۷ جوان ما را بریزد؟ ⚠️ فقط یک دلیل دارد! بی‌عرضگی سیاسیون ترسو!😏😏 🎤حجت الاسلام 😭 🏴 @asheghaneruhollah
Seyed Reza Narimani - 01 Moharam (6).mp3
3.26M
❤️ به عشق شهدای مدافع وطن ❤️ ،نور صفا را دیدند درشب واقعه مصباح هدی را دیدند 🌹 🎤کربلایی 👌واحد حماسی 😭 🏴 @asheghaneruhollah
SibSorkhi-Shab 19 Ramazan 1394-8.mp3
6.26M
❤️ به عشق شهدای مدافع وطن ❤️ دوباره هوای این شهر ، بوی گرفته صدقه سر کوچه ها گرفته 😭 🎤حاج 👌شور احساسی 😭 🏴 @asheghaneruhollah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نخستین تصاویر هوایی از حماسه ۲۷ بهمن مردم اصفهان 🏴 @asheghaneruhollah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥/تصاویر هوایی از عظمت حضور مردم اصفهان در بدرقه شهدایشان 🔹۲۷ بهمن حماسه‌ای دیگر در تقویم اصفهان 🏴 @asheghaneruhollah
📸 تصویر پایین: مردم اصفهان روز ۲۵ آبان ۱۳۶۱، ۳۷۰ شهید رو تشییع کردن و باز جوونهاشون رو برای دفاع از ایران روونه جبهه کردن. تصویر بالا ۲۷ بهمن ۹۷ هستش. این مردم هیچوقت عقب نمیشینن هیچوقت پشت کشورشون رو خالی نمیکنن. اصفهان رنج دوران دیده اما هنوز برای خاکش قربانی میده 🏴 @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
☔️ رمان زیبای #فرار_ازجهنم 🔥☔️ قسمت #چهل_وچهار مسیر آتش . مقصد دوم مون یکی از مراکز موادی🔥 بود ک
☔️رمان زیبای 🔥☔️ قسمت بهم حمله کرد در حالی که داد می زد و اون جملات رو تکرار می کرد و اشک می ریخت ... حمله کرد سمت من ... چند تا مشت👊✋ و لگد که بهم زد ... یقه اش رو گرفتم و چسبوندمش به دیوار.... با صدای بلند گریه می کرد و می گفت ... _چرا با من این کار رو می کنی؟ ...😭😵 . . آروم کردنش فایده نداشت ... سرش داد زدم ...🗣 _این آینده توئه ... آینده ایه که خودت انتخاب کردی ... ازش ترسیدی؟... آره وحشتناکه ... فکر کردی چی میشی؟ ... تو یه احمقی که در بهترین حالت، یه گارسون توی بالای شهر یا یه خدمتکار هتل یا چیزی توی همین مایه ها میشی ... اگرم یه آشغال عشق اسلحه بشی و شانس بیاری دز پلیس... .😡🗣 . یقه اش رو ول کردم ... _می خوای امریکایی باشی؟ ... آره این آمریکاست ... جایی که یا باید پول و قدرت و ثروت داشته باشی یا مثل سیاستمدارها و امثال اونها توی سیستم خودت رو جا کنی ... یا اینکه درس بخونی و با تلاش زیاد، خودت رو توی سیستم بهره کشی، بکشی بالا ... . می خوای آمریکایی باشی باش ... اما یه آشغال به درد نخور نباش ... این کشور 300 میلیون نفر جمعیت داره ... فکر می کنی چند درصدشون اون بالان؟ ... فکر می کنی چند نفر از این پایین تونستن خودشون رو بکشن بالا؟ ... حتی اگر یه زندگی عادی و متوسط بخوای، باید واسش تلاش کنی ... مسلمون ها رو نمی دونم اما بقیه باید 18 سالگی خونه رو ترک کنن و جدا زندگی کنن ... 2 سال بیشتر وقت نداری ... بخوای درس بخونی یا بخوای بری سر کار ... واقعا فکر کردی می خوای چه کار کنی؟ ..😡🗣 . و اون فقط گریه می کرد .😭 ⏪ ادامه دارد... 🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀 🌹🌹🌹🌹🌹 ✍ نویسنده: 🌟🌟🌟🌟 منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 🔶 @asheghaneruhollah 🔷 ‼️این داستان کاملا واقعی است
☔️ رمان زیبای 🔥☔️ قسمت اراده خدا بهش آرام بخش دادم ... تمام شب رو خوابید اما خودم نتونستم ... نشسته بودم و نگاهش می کردم ... زندگی مثل یه فیلم 📽جلوی چشمم پخش می شد ... هیچ وقت، هیچ کسی دستش رو برای کمک به من بلند نکرده بود ... . . فردا صبح، 🌇با روشن شدن آسمون رفتم ماشین رو آوردم ... جز چند تا خراش جزئی سالم بود ... راه افتادیم ... توی مسیر خیلی ساکت بود ... بالاخره سکوت رو شکست .. . . - چرا این کار رو کردی؟ ...😒 . زیر چشمی نگاهش کردم ... _به خاطر تو نبود ... من به پدرت بدهکار بودم ... لیاقتش بیشتر از داشتن پسری مثل توئه ...😐 . - تو چی؟ لابد لیاقتش آدمی مثل توئه ... . . زدم بغل ... بعد از چند لحظه ... . - من 13 سالم بود که خیابون خواب شدم ... بچه که بودم دلم می خواست دکتر بشم ... درس می خوندم، کار می کردم ... از خواهر و برادرهام مراقبت می کردم ... می خواستم از توی اون کثافت خودم و اونها رو بیرون بکشم اما بدتر توش غرق شدم ...😣😞 هیچ وقت دلم نمی خواست اون طوری زندگی کنم ... دیدن🌸 حنیف و پدر تو، 🌸تنها شانس کل زندگی من بود ... . . رسوندمش در خونه ... با ترمز ماشین، حاجی سریع از خونه اومد بیرون ... مشخص بود تمام شب، پشت پنجره، منتظر ما کشیک می کشیده ... . . وقتی احد داشت پیاده می شد ... رو کرد به من ... _پدرم همیشه میگه، توی زندگی چیزی به اسم شانس وجود نداره ... زندگی ترکیب ما و ... . اینو گفت و از ماشین پیاده شد ... ⏪ ادامه دارد... 🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀 🌹🌹🌹🌹🌹 ✍ نویسنده: 🌟🌟🌟🌟 منتظرشنیدن نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹 🔶 @asheghaneruhollah 🔷 ‼️این داستان کاملا واقعی است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😭😭 ...اینقدر دم از رفیق شهید میزنیم..، شبیهشون شدیم؟! ...چیزی از رفاقتشون تونستیم نصیب خودمون بکنیم؟ ...یافقط یه عکس از مزارشون وگذاشتن توصفحه اینستا نصیب خودمون کردیم؟ :( به خوبی با هدف و آرمانِ شهدا آشنـا بشیم... ...باید بدونیم چرا شهدا رو به عنوان رفیق میگیریم... و وظیفه ما به عنوانِ رفیقِ شهدا چیه؟ 🏴 @asheghaneruhollah
heiat beitolahzan kashan (5).mp3
5.16M
❤️ به عشق شهدای مدافع وطن ❤️ 😔 رزق گریه کردن کجا؟،چشم بی لیاقت من پیش پات مردن کجا، 🎤حاج 🔻شور احساسی حضرت مادر ✅پیشنهاد دانلود 🌙 از شهادت تا ولادت حضرت صدیقه طاهره(س) هر شب یک ذکر توسل به حضرت❤️ مادر❤️ 🏴 @asheghaneruhollah