#شمارش_معکوس_تا_عید_غدیر 😍
#2روز_تا_روز_اکمـــال_دین 🥳
همه چی از #غدیر شروع شد ...
از حسادتشون به
#علی_علیه_السلام ❤️
از حرص و ولعشون برا حکومت... 😒
رسید به کوچه و سیلی ...😔
به ماجرای #در 💔
رسید به جگر پاره پاره پسر ارشد خونه... حســن💔
به #قتلگاه.......
رسید به #دروازه_شام 😭
رسید به...
هنوزم ادامه داره...
رسیده به خونِ دل دادنِ #مهــــدیِفـــاطمه😓
هنوزم ادامه داره ...
#همه_چی از #غدیر شروع شد...
از مظلومیت #علی_علیه_السلام ...
حواسمون باشه انقلابیا
این علی
پسر و پیـرو همون علیه...
دشمناش همون دشمنان
خون به دلش نکنیم :)
غدیــ💚ــریم 😍✌🏻
✅ @asheghaneruhollah
Fadaeian_Haftegi_971216_4.mp3
6.89M
#به_جز_از_علی_نباشد_به_جهان_گره_گشایی
🌼🌺شادمانه عید ولایت ،غدیرخم
سرور و سالارم تموم زندگیم و من بهت بدهکارم
یا علی مولاااا
🎤حاج #اسلام_میرزایی
غدیــ💚ــریم 😍✌🏻
✅ @asheghaneruhollah
Fadaeian_Eyde_Ghadir_1397_1.mp3
23.09M
#به_جز_از_علی_نباشد_به_جهان_گره_گشایی
🌼🌺شادمانه عید ولایت ،غدیرخم
عشق منو تو چه ماجرایی دارد
این قصه چه شاهی چه گدایی دارد
من بین صفا و مروه هم گویم
ایوان نجف عجب صفایی دارد😍
🎤کربلایی #سید_رضا_نریمانی
غدیــ💚ــریم 😍✌🏻
✅ @asheghaneruhollah
[WWW.MESBAH.INFO]Eyde-Ghadir[03].mp3
7.35M
#به_جز_از_علی_نباشد_به_جهان_گره_گشایی
🌼🌺شادمانه عید ولایت ،غدیرخم
یامولا #علی تویی یارم
عمریه گدای دربارم
از هرجای دنیا من بیشتر
ایووون طلاتو دوست دارم ❤️
🎤حاج #امیر_کرمانشاهی
غدیــ💚ــریم 😍✌🏻
✅ @asheghaneruhollah
حاج_حسین_سیب_سرخی_سرود,به_افتخار.mp3
11.13M
#به_جز_از_علی_نباشد_به_جهان_گره_گشایی
🌼🌺شادمانه عید ولایت ،غدیرخم
به افتخار حیدر
به برکت #غدیر_خم
داره میگه خوده خدا
#الیوم_اکملت_لکم
🎤حاج #حسین_سیب_سرخی
غدیــ💚ــریم 😍✌🏻
✅ @asheghaneruhollah
49.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#به_جز_از_علی_نباشد_به_جهان_گره_گشایی
🌼🌺شادمانه عید ولایت ،غدیرخم
بارون #نجف رویای منه
اییون نجف دنیای منه 😍❤️
#حیدر_مدد
🎤حاج #محمود_کریمی
🎤حاج #محمد_رضا_طاهری
💠پیشنهاد ویژه دانلود
غدیــ💚ــریم 😍✌🏻
✅ @asheghaneruhollah
#به_جز_از_علی_نباشد_به_جهان_گره_گشایی
#فقط_به_عشق_عای_علیه_السلام
#اعلام_مراسم_هیئت_عاشقان_روح_الله
🌺مراسم جشن باشکوه عید غدیر
👈به کلام:حجت الاسلام #سلیمانی
🎤به نفس: #کربلایی_قاسمعلی_محسنی
📆چهارشنبه 30مرداد ماه1398
🕖ساعت 21/30
🚩اصفهان،درچه،بلوارشهدا(اسلام اباد)کوی شهید بهشتی
#پرچم_هیئت
#ویژه_برادران_خواهران
❤️دوستان اطلاع رسانی شود
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
🔵 #چله_نوکری | تا مُحرم هر شَب مهمانِ یک #شهید 🔸شهید شب بیست و هفتم : #شهید_علیرضا_کریمی 👌شهیدی که
🔵 #چله_نوکری | تا مُحرم هر شَب مهمانِ یک #شهید
🔸شهید شب بیست وهشتم : #شهید_ابراهیم_هادی
‼️شهید ابراهیم هادی و #نگاه_به_نامحرم
🔻11 روز مانده به #محرم
✅ @asheghaneruhollah
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
🔵 #چله_نوکری | تا مُحرم هر شَب مهمانِ یک #شهید 🔸شهید شب بیست وهشتم : #شهید_ابراهیم_هادی ‼️شهید ابر
شهید دیشبمون که به دلیل کم کاری حقیر قرار داده نشد...
🇮🇷🇵🇸 حسینیه مجازی عاشقان روح الله 🇵🇸🇮🇷
🌴 #جـــان_شیعه_اهل_سنت 🌴 #قسمت_دویست_وچهل_ودوم هنوز خماری دارو به تنم مانده و نمیدانستم چه بر سرم
🌴 #جـــان_شیعه_اهل_سنت
🌴 #قسمت_دویست_وچهل_وسوم
حالا نه تنها از داغ حوریه که از جراحتی که به جان مجیدم افتاده بود، طاقتم تمام شده و طوفان گریه آسمان چشمانم را به هم پیچیده بود 😣😭و وقتی به خاطر میآوردم که هنوز از حال من و حوریه بیخبر است، تا مغز استخوانم میسوخت که میدانستم همه این درد و رنجها ارزش یک تار موی دخترش را برایش ندارد و من چه بد امانتداری کردم که حوریه را از دست دادم و باز به یاد چشمان خواب و دهان بسته حوریه، ضجهام بلند شد.😫😭 هر چه میکردم تصویر چشمان باریکش که به خواب نازی فرو رفته و دهان کوچکش که هیچ تکانی نمیخورد، از مقابل چشمانم کنار نمیرفت که دوباره ناله زدم:
_«عبدالله! بچهام از دستم رفت... عبدالله! دخترم رو ندیدی، خیلی خوشگل بود، خیلی ناز بود... عبدالله! دلم براش خیلی تنگ شده...»😭
و حالا بیش از خودم، بیتاب مجید بودم که هنوز باید خبر حوریه را هم میشنید که میان هق هق گریه به عبدالله التماس میکردم:😭🙏
_«تو رو خدا به مجید چیزی نگو! فعلاً بهش چیزی نگو! اگه بفهمه دِق میکنه، میخوام خودم بهش بگم...»
چشمان مهربان عبدالله به پای این همه بیقراریام از اشک پُر شده 😢و نگاهش از غصه حال خرابم به خون نشسته و باز سعی میکرد با کلماتی پُر مِهر و محبت آرامم کند. دوباره از شدت ضعف، حالت تهوع گرفته و چشمانم سیاهی میرفت و من دیگر این ناخوشیها را دوست نداشتم که تا امروز به عشق حوریه همه را به جان میخریدم و حالا هر درد، نمکی بود که به زخمم میپاشیدند و داغ حوریه را برایم تازه میکردند.
به گمانم ساعت از دو بامداد گذشته بود که بلاخره گرداب گریههایم به گِل نشست و نه اینکه داغ دلم سرد شده باشد که دیگر توانی برای نالیدن و اشکی برای گریستن نداشتم و باز دلم پیش مجید بود که با صدای ضعیفم رو به عبدالله کردم:
_«مجید کسی رو نداره. الان کسی تو بیمارستان بالا سرش نیس. تو برو اونجا، برو پیشش تنها نباشه. من کسی رو نمیخوام.»😢🙁
ولی محبت برادریاش اجازه نمیداد تنهایم بگذارد که باز اصرار کردم:
_«وقتی مجید به هوش بیاد، هیچکس پیشش نیس. از حال منم بیخبره، گوشی منم خونه جا مونده. نگران میشه، برو پیشش...»😣😢
و حتی نمیتوانستم تصور کنم که خبر این حال من و مرگ دخترش را بشنود که دوباره با دلواپسی تأکید کردم:
_«عبدالله! تو رو خدا بهش چیزی نگو! اگه پرسید بگو الهه خونه اس، بگو حالش خوبه، بگو حال حوریه هم خوبه!»😢
که به اندازه کافی درد کشیده و نمیخواستم جام زهر دیگری را در جانش پیمانه کنم که باز تمنا کردم:
_«بگو الهه خیلی دلش میخواست بیاد بیمارستان عیادتت، ولی بخاطر حوریه نمیتونست بیاد.»😣😢
و چقدر هوای هم صحبتیاش را کرده بودم که به ظاهر به عبدالله سفارش میکردم و در دلم حقیقتاً با محبوبم سخن میگفتم:
_«بهش بگو غصه نخور! بگو الهه آرومه! بهش بگو یه جوری به الهه خبر دادم که اصلاً هول نکرد. بگو الانم حالش خوبه و منتظره تا تو برگردی خونه.»😢😒
و دلم میخواست با همین دستان ضعیف و ناتوانم باری از دوشِ دلش بردارم که از عشقم هزینه کردم:
_«بهش بگو الهه گفت فدای سرت! بگو الهه گفت همه پولی که ازت دزدیدن فدای یه تار موت! بگو الهه گفت جون مجید از همه دنیا برام عزیزتره!»😢❤️
⏪ ادامه دارد...
رمان زیبای 📚 #جان_شیعه_اهل_سنت
🎀دوستاتون رو تو لذت این داستان دعوت کنید تا داستان رو بخونن، حیفه خیلی قشنگه😍🎈🎀
🌹🌹🌹🌹🌹
✍️ نویسنده:خانم #فاطمه_ولی_نژاد
🌟🌟🌟🌟
منتظر نظرات وپیشنهادهای شماهستیم❤️🌹
✅ @asheghaneruhollah