eitaa logo
عاشقان کلام وحی
183 دنبال‌کننده
987 عکس
852 ویدیو
4 فایل
♻️ ثبت نام در دوره های🤍 مترجمی زبان قرآن و زبان نهج البلاغه به روشی نوین،قابل فهم،ارائه مدرک معتبر از(موسسه گلچین مشهد) 💖تدبر قرآن ✅ نمایندگی استان البرز (کرج) 🏝موسسه قرآن وعترت نورالنبی(ع) زیر نظر سازمان فرهنگ ارشاد اسلامی @Zareiyman 🧕زارعی 👈
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقان کلام وحی
برنامه های موسسه قرآن و عترت نورالنبی(ص) در ماه مبارک رمضان در فضای مجازی در پیامرسان ایتا
👆👆👆 از برنامه های ماه مبارک رمضان استفاده بفرمایید . و با انتقال پیام هایی که ما را در رساندن قرآن پژوهان به کانال عاشقان کلام وحی یاری نمایید سپاسگزارم 🙏🦋💚 شما دوست عزیزی که در این کانال هستین جزو مبلغین بزرگوار موسسه ی قرآنی هستین که با انتقال پیام های مهم این موسسه ما را یاری می فرمایید وجود شما خیر و برکتی هست که نسیب مان شده تا با کمک شما دوست بزرگوار انس با قرآن را در جامعه گسترش دهیم . اجرتون با خدا و صاحب الزمان عج آمین ...🤲💚
عاشقان کلام وحی
آرامش 14 استاد محمد شجاعی🎧 خودشناسی تخصصی بر اساس قرآن و احادیث تقدیم به کسانی که برای روح بلند و
لمس بفرمایید متشکرم🌺 👆👆👆👆 آرامش 14 استاد محمد شجاعی🎧 خودشناسی تخصصی بر اساس قرآن و احادیث تقدیم به کسانی که برای روح بلند و والای انسانی خودشان احترام قائل اند . ادامه دارد...
AUD-20220725-WA0130.
8.89M
آرامش 15استاد محمد شجاعی🎧 خودشناسی تخصصی بر اساس قرآن و احادیث تقدیم به کسانی که برای روح بلند و والای انسانی خودشان احترام قائل اند . ادامه دارد.... ❤️ مترجمی زبان قرآن 💚مترجمی زبان نهج البلاغه 💖تدبر قرآن @Asheghankalamvahy
🍃🌹🍃🌹🍃 *شاهزاده ای در خدمت* قسمت بیست و ششم🎬: سلمان که هنوز چند قدمی تا درب خانهٔ پیامبر داشت ، برگشت و رو به دو همراهش ، در حالیکه دور تا دور مسجد را نشان می داد گفت : زمانی که پیامبر به یثرب مهاجرت کرد و بنای این مسجد را گذاشتند، بسیاری از مسلمانان خانه هایشان را دور تا دور این مسجد بنا کردند و از هر خانه دربی به مسجد باز بود ، تا اینکه یک روز به امر پیامبر که بی شک ایشان از طرف پروردگار مأموریت می گرفت ، تمام درب هایی را که به مسجد باز می‌شدند، بستند، جزء دو درب ،یکی خانهٔ خود پیامبر و یکی خانهٔ علی... برخی از مسلمانان با اصرار زیاد، دوست داشتند، حتی اگر شده روزنه ای کوچک رو به مسجد از خانهٔ آنها، باز باشد که پیامبر اجازه نداد و فرمودند:خداوند خوابیدن کسی جز علی و فرزندانش را در خانهٔ خودش و مسجد، نهی کرده... وقتی آن مرد عرب حرف می‌زد ، میمون با تمام وجود برتری علی و فرزندانش را بر دیگر مسلمانان حس کرد ، چون علی زادهٔ کعبه بود و خداوند باز هم میلش بود که علی همیشه ساکن خانه اش باشد ، اگر فرد بصیری می بود ،از همین حکم ، عظمت علی را با جان و دل و عقل و منطق حس می کرد. سلمان که سخنش تمام شد و به راه افتاد و طی برداشتن چند قدمی جلوی دربی چوبی ایستاد. دل درون سینهٔ میمونه به تپش افتاده بود ، او باور نداشت که اکنون می خواهد قدم به خانهٔ پیامبر خدا بگذارد...خداوندی که تازه چند وقتی بود به وجودش پی برده بود...او در ذهنش قصرهای با شکوه خودشان و قصر زیبای نجاشی نقش بسته بود ، اما ورودی خانهٔ پیامبر که در حقیقت، پادشاه عالم بود ،با آن قصرهایی که دیده و در آنجا زندگی کرده بود ، بسیار فرق داشت. با باز شدن درب خانهٔ پیامبر، مرد جوان حبشی خود را کنار کشید و آرام کنار گوش میمونه گفت : از امروز تا هر وقت که در مدینه باشی ،من هم هستم ، در اطرافت خواهم بود ،هر وقت امری بود مرا بخوان که سر از پا نشناخته به خدمتتان می‌رسم. میمونه که این حرف مرد حبشی مانند یک شوخی بود ، آرام زیر لب گفت : کنیزی که خدمتکار دارد و لبخند ریزی زد و همراه مرد عرب که حالا می دانست نامش سلمان است و با یاالله یاالله او وارد خانهٔ پیامبر شدند... میمونه نگاهش را از دیوارهای گِلی گرفت و به حیاط خاکی و اتاقهای ساده و بدون زینت روبه رو دوخت.. ادامه دارد... 🖍به قلم :طه_حسین 🍃🌹🍃🌹🍃 ❤️مترجمی زبان قرآن 💚مترجمی زبان نهج البلاغه ، صفر تا صد به روشی آسان 👇و بی نظیر 👌 @Asheghankalamvahy
@Asheghankalamvahy 👇👇👇👇👇👇
🍃🌹🍃🌹🍃 *شاهزاده ای در خدمت* قسمت بیست و هفتم🎬: علی علیه السلام وارد خانه شد و درحالیکه صورتش از شادی می درخشید به طرف مکانی که آسیاب را درآنجا قرار داده بودند و اینک صدای دستی آسیاب از آنجا بلند بود رفت . او خوب می دانست که زهرایش اینک مشغول آسیاب جو است تا نانی تازه فراهم آورد. زهرا سلام الله علیها مشغول آسیاب کردن بود و چشم به حفره آسیاب داشت ، حسن و حسین گوشه ای نشسته بودند و حسین صدای گریه اش بلند بود. علی علیه السلام با دیدن این حال و روز زهرا که کارهای وقت گیر و سخت خانه و مراقبت از فرزندان کوچک واقعا توانش را گرفته بود ، قلبش بهم فشرده شد. نزدیک زهرا آمد و زهرا با دیدن سایهٔ مردش که بر سرش افتاده بود ، در حالیکه سلام می‌داد از جا نیم خیز شد. علی ، دست به روی شانهٔ زهرا گذاشت و امر کردند که بنشیند. خودش در کنار زهرا نشست و تا چشمش به خون خشک شدهٔ دور انگشتان فاطمه افتاد که در اثر سایش آسیاب بود. آسیاب را جلوی خود کشید و همانطور که شروع به گرداندن چوب کوچک و زبر آسیاب می کرد فرمود : علیکم السلام ای تمام هستی علی... حسن و حسین با دیدن پدرشان از جا برخواستند و به سمت پدر روان شدند و هر کدام روی یک زانوی علی قرار گرفتند. حسین که کوچک تر بود ،مشغول بازی با نگین انگشتری که بر انگشت پدرش می درخشید، شد و حسن با لحنی کودکانه پرسید : چقدر قشنگ است، از کجا آوردی اش بابا؟! زهرا لبخند زنان ، شوهرش را نگریست و با لحن شوخی فرمود : این هدیه از هر کجا که رسیده باشد ، پدرتان آن را نگه نخواهد داشت و بی شک در راه رضای خدا آن را انفاق خواهد کرد.. علی نگاهی پر مهر به زهرایش کرد و فرمود : مال دنیا از چرک کف دست هم برایم کم ارزش تر است... و براستی که مال دنیا آن زمان ارزش پیدا می کند که برای خداوند خرج شود، آن موقع ، معیاری برای سنجیدن آن، نخواهیم یافت. علی بوسه ای از سر دو فرزندش گرفت و همانطور که جوهای پیش رو را آرد می کرد فرمود: این هدیه ایست از جانب نجاشی، پادشاه حبشه برای رسول خدا و رسول خدا ،آن را به من بخشید، در ضمن کاروانی پر از غلام و کنیز را نیز راهی مدینه نموده ، حالا که اینچنین در کارهای خانه ، دچار سختی شدی ، بد نیست به نزد پدر بزرگوارتان برویم و از او تقاضای کنیزی برای شما نماییم... زهرا سرش را پایین انداخت ، او با خود می اندیشید ، براستی که روی آن را ندارم چنین تقاضایی از پیامبرنمایم و خوب می دانم که پیامبر از فروش این غلامان و کنیزان ،کمک مالی به مسلمانان مهاجر و تهی دست می کند تا در مضیقه نباشند. علی که ناگفته های زهرایش را از سکوت او می فهمید ،دستی به روی دست های زخمی فاطمه اش کشید و فرمود : به تهی دستان مدینه فکر نکن که با فتح خیبر غنائم زیادی نصیب مسلمانان شده و البته زمین های حاصلخیز فراوانی، به زودی تمام مسلمانان مدینه ،تمکن مالی خوبی پیدا خواهند نمود.... ادامه دارد.... 🖍 به قلم :طه_حسین 🍃🌹🍃🌹🍃 ❤️مترجمی زبان قرآن 💚مترجمی زبان نهج البلاغه ، صفر تا صد به روشی آسان 👇و بی نظیر 👌 @Asheghankalamvahy
Maharat_Kalami_Shojaii_Shojaee_17_SoftGozar.com.mp3
9.14M
قسمت ۱۶ 🖼 کنترل زبان 🔹 در روزمره هایی که خیلی بی خیال از کنارش میگذریم.... ❤️مترجمی زبان قرآن 💚مترجمی زبان نهج البلاغه ، صفر تا صد به روشی آسان 👇و بی نظیر 👌 @Asheghankalamvahy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صلوات خاصه امام حسن مجتبی علیه السلام✨ اَللَّهُمَّ صَلَّ عَلَی الْحَسَنِ بْنِ سَیَّدَ النَّبِیَینَ وَ وَصِیَّ اَمیرِالْمؤمِنینَ السَّلام ُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ سَیَّدِ الْوَصَیّینَ اَشْهَدُ اَنَّکَ یَابْنَ اَمیرِ الْمْؤمِنینَ اَمینُ اللّهِ وَ ابْنُ اَمیِنِه عِشْتَ مَظْلُوماً وَ مَضَیْتَ شَهیداً واَشْهَدُ اَنَّکَ الْأِمامُ الزَّکِیُّ الْهادِی الْمهْدِیَّ اَللّهُمَّ صَلَّ عَلَیْهِ وَ بَلَّغْ رُوحَهُ وَ جَسَدَهُ عَنّی فی هذهِ السّاعَةِ اَفْضَلَ الْتَّحِیَّة و الاسَّلام. میلاد_امام_حسن_مجتبی(علیه السلام )❣️ مبارڪباد🎊🌹 ❤️مترجمی زبان قرآن 💚مترجمی زبان نهج البلاغه ، صفر تا صد به روشی آسان 👇و بی نظیر 👌 @Asheghankalamvahy